جان مردم عادی چقدر ارزش دارد؟ / گروگانگیران، راننده ایرانی را کشتند
انصاف نیوز: در ماه های اخیر تعدادی از راننده های ترانزیت ایرانی در یکی از مسیرهای نزدیک هرات افغانستان گروگان گرفته می شوند تا مبلغ هنگفت 600 – 700 میلیون تومانی در ازای آزادی آنها گرفته شود؛ اما تاکنون چند مورد آنها کشته شده اند، از جمله رضا سمیعی راننده اهل مشهد که از چند هفته پیش گروگان گرفته شده بود اما به دلیل عدم امکان تامین 700 میلیون تومان، جسد او تحویل خانواده اش شد.
به گزارش انصاف نیوز، روزنامه ی محلی شهرآرا در این باره نوشت:
نمیدانم در آن لحظات پایانی به چه فکر میکرده؟ آن ثانیههای پایانی زندگی که کسی روایتش را نمیداند و میشود برایش هر قصهای بافت.
مثلا فرض کرد که یکی از آدمربایان دست گذاشته روی شانه او و هُلش داده از ماشین بیرون و گفته: «برو! آزادی…»
او حتما داشته به آزادی فکر میکرده، به اینکه حدود یکماه درد و شکنجه تمام شده، به اینکه چندقدم یا شاید چند هزار قدم با همسرش «مژگان» فاصله دارد و سرانجام میرسد به خانه و همه آنهایی را که دوست دارد، در آغوش میکشد و حتما دختر هفتسالهاش «ستایش» را یک دل سیر میبوسد و میبوید. به اینکه دیگر نمیگذارد هیچ چیزی بین او و همسر و دخترش فاصله بیندازد. او حتما داشته به لذت آزادی فکر میکرده، وقتی از پشت، گلولهای قلبش را نشانه میرود.
روی خاک هم که میافتد، هنوز جایی در درونش به رهایی امید داشته، به برگشتن و رسیدن… چشمهایش را حتما بسته و چهره «مژگان» و «ستایش» را تصور کرده است، درست پیش از آنکه تیر خلاص جمجمهاش را بشکافد و سلولهای خاکستری را تارومار کند و بنشیند وسط کلی خاطرات قدیمی…
رضا سمیعیفرد، حدود 35روز پیش به دست عدهای در منطقه «جبرائیل» هرات افغانستان ربوده میشود. او نه سفیر بوده و نه وکیل، تنها راننده ساده یک ماشین ترانزیتی بوده که به هرات بار میبرده است.
پرونده ربودهشدن این راننده جوان حالا با تراژدی مرگ او بسته میشود. پنجشنبه گذشته از طریق یکی از اعضای خانواده این راننده مطلع می شویم که چند روز پیش پلیس افغانستان جنازه او را در بیابانهای اطراف هرات پیدا کرده و با هماهنگی کنسولگری ایران در هرات به خانوادهاش در مرز «دوغارون» تحویل داده است. این اتفاق، پرونده جنایاتی از این دست را که برای اتباع ایرانی در افغانستان رخ میدهد، سنگینتر کرده است. مژگان شفاهی، همسر رضا سمیعیفرد درطول یکماهی که همسرش در دست ربایندگان بوده، از هیچ تلاشی برای نجات او فروگذار نکرده است.
او در مصاحبه پیشین خود به ما گفته بود که آدمربایان برای ترساندن او و وادارکردنش به تعجیل برای تهیه پول؛ همسرش رضا را پشت تلفن کتک زده و فحاشی میکردند. آنها در تماسهایشان تهدید میکردند که دستهای رضا را میبُرّند و برای همسرش میفرستند تا او تهدیدهایشان را جدی بگیرد.
او میگفت: کلی بهشان التماس کردهام که من یک زن تنها هستم و این پول را ندارم تا سرانجام مبلغ 700میلیونی جانبها را به 300میلیون تومان کاهش دادهاند، اما به هر مقدسی که بخواهید قسم میخورم، من حتی همین میزان پول را هم در اختیار ندارم.
مژگان شفاهی در هیچکدام از روزهای ِ این 13سال زندگی مشترکش با «رضا سمیعیفرد» فکر نمیکرده که ساعتی برسد که برای جان همسرش سر کارمند استانداری داد بکشد، به مقام مسئولی در دفتر نمایندگی وزارت امور خارجه التماس کند و توی راهروهای اداره آگاهی از هوش برود.
اما نتیجه همه تلاشهای او پاسخ سربالای «پیگیری میکنیم» بوده و درنهایت کابوسهای یکماهه او با خبر مرگ همسرش رنگ واقعیت به خود می گیرد و از این پس او باید با حسرت بزرگتری، دختر هفت سالهاش را بزرگ کند.
روایت معتبر یک آدمربایی
مسعود ضرابی، همکار رضا سمیعیفرد و آخرین کسی است که پیش از ربودهشدن، «رضا» را در هرات دیده است.
او در مصاحبه قبلی خود روایت ربودهشدن این راننده مشهدی را اینطور عنوان کرده بود: جاده هرات- اسلامقلعه را باید «جاده ترس» نامید. در این یکی دوساله، روایتهای مختلفی از ربوده شدن افراد در این مسیر شنیدهایم. مسئولان ایرانی و پلیس افغانستان به ما گفتهاند که فقط درطول روز در این مسیر تردد کنیم، توقف نداشته باشیم و تا حد امکان چند ماشین باهم تردد کنند.
او میگوید که آخرینبار رضا را 18آبان ملاقات کرده است، آنها بارشان را که ضدیخ بوده در دو جای مختلف در گمرک هرات تخلیه میکنند و قرارشان پارکینگ آذربایجان بوده است؛ قراری که رضا به آن نمیرسد.
ضرابی ماشین رضا را با درهای گشوده در کنار جاده پیدا میکند، اما اثری از راننده نیست، وی برای پرسوجو حتی به بیمارستان هرات هم سر میزند، اما روز بعد که آدمربایان با همسر رضا در ایران تماس میگیرند؛ ماجرا شکل دیگری پیدا میکند.
به گفته خانواده این راننده، هشتروز پس از اولین تماس ربایندگان، آنها موفق به صحبت با او میشوند.
مرگ غریبانه با 2 گلوله
رضا سمیعیفرد در آخرین تماس به همسرش میگوید که خیلی سردش است، او با وحشت از طاقت طاقشده ربایندگانش میگوید و التماس میکند که پول را سریعتر فراهم کنند.
خانواده سمیعیفرد درنهایت آدمربایان را به دریافت مبلغی حدود 250میلیون تومان راضی میکنند، اما طاقت طاقشده این اشرار مجال تهیه پول را از خانواده شفاهی میگیرد و به مرگ رضا سمیعیفرد منجر میشود.
اینها را امیر صفرپناه، باجناغ رضا به ما میگوید. او چند روز پس از احراز هویت رضا سمیعیفرد، انتقال جسدش را به مشهد به ما اطلاع میدهد و در مصاحبهای کوتاه عنوان میکند: باور کنید از هیچ تلاشی برای تهیه پول فروگذار نکردیم. با هزار بدبختی و قرض؛ 100میلیون تومان جور کردیم، اما آدمربایان به گرفتن این مبلغ راضی نمیشدند، مدعی بودند که بیشتر از اینها پای رضا پول دادهاند. گویا یک گروه حرفهای آدمربایی در هرات رضا را ربوده و با این عنوان که او تاجر و متمول است، به گروه دیگری میفروشد و بهای گزافی را هم دریافت میکند؛ همین موجب شده بود تا آنها به مبلغ پایینتر راضی نباشند؛ ما جانبهای رضا را از 700میلیون تومان به 250میلیون تومان رسانیدیم و از آنها مهلت خواستیم تا باقیمانده این پول را تهیه کنیم، اما آنها راضی نشدند و پس از چند روز از قطع تماسشان خبر رسید که پلیس هرات جسدی را خارج از این شهر پیدا کرده که چند روزی از مرگش میگذشته است.
خانواده شفاهی جسد را شناسایی میکنند و مراحل انتقال آن به ایران فراهم میشود؛ صفرپناه از جزئیات پرونده اینطور میگوید: رضا را با دو گلوله کشتهاند. یک تیر را از پشت سر به او شلیک کردهاند و دیگری که تیر خلاص بوده، به سرش شلیک شده و از چشم راستش بیرون آمده و دست او هم قطع شده است.
پلیس ایران به خانواده رضا سمیعیفرد گفته که 18روزی از مرگ این راننده میگذرد.
صفرپناه میگوید: تأثیر شکنجهها و سختیهای این یکماهه، چهره جوان رضا را حسابی تکیده کرده است.
او از نهادهای مختلف درگیر در این پرونده گلایه میکند که اقدامی مثبت برای نجات جان رضا انجام ندادهاند؛ «فقط گفتند، پیگیری میکنیم، اما کاری نکردند. رضا یک راننده ساده بود، شاید اگر او وکیل و وزیر بود، ماجرا را جدیتر تلقی میکردند. باور کنید آدمربایان گاهی یک ساعت با ما تلفنی صحبت میکردند و آنقدر تماسهایشان ناشیانه بود که به آسانی امکان ردگیریشان وجود داشت، اما متأسفانه کسی صدای ما را نشنید و همسر و دختر هفتساله رضا به داغ او نشستند.»
او میگوید که سفتوسخت پیگیر پرونده بوده و امیدوار است که بتواند پرونده را تا مرحله دستگیری و مجازات آدمربایان پیش ببرد.
سریال «رانندهربایی در هرات»
ربودن رانندگان ایرانی در هرات که سه مورد گذشته نمونههایی از آن هستند، حرف امروز و دیروز نیست. چندسالی میشود که اشرار و متجاوزان از امنیت ضعیف این سرزمین جنگزده سود برده و کیسهای بزرگ برای مسافرانش دوختهاند.
معمولا برای جان هرکدام از اتباع ایرانی ربوده شده، 300 تا حتی گاهی 5/1میلیارد تومان طلب شده است.
مستندات نشان میدهد: بیشتر افراد ربودهشده، رانندگان ترانزیتی هستند و به بیان دیگر این افراد شکار آسان اشرار در کشور افغانستان محسوب میشوند.
منابع غیررسمی میگفتند که همزمان با ربودهشدن رضا سمیعیفرد، چند راننده دیگر ایرانی هم در چنگال افغانها بودند که یکی از آنها به نام غلامرضا دو هفته پیش با دخالت پلیس افغانستان آزاد میشود.
این تبعه ایرانی که در شهرک جبرائیل در شمال غرب هرات ازسوی افراد ناشناسی ربوده شده بود، 11روز اسیر ربایندگانش بود. جالب اینجاست که در جریان این عملیات هیچ آدمربایی دستگیر نمیشود و پلیس هرات تنها وعده پیگیری پرونده را میدهد.
البته رضا سمیعیفرد به اندازه رانندگان قبلی که بیشتر با پرداخت وجه به ربایندگان، آزاد شدهاند؛ خوششانس نبود. اگرچه او تنها راننده ایرانی نیست که پروندهاش با مرگ او پایان یافت.
جسد راننده دیگری با نام بهمن جاویدنیا نیز که تابستان پارسال از سوی افراد مسلح در جاده «اسلامقلعه» به هرات ربوده شده بود، در «ولسوالی انجیل» ولایت هرات پیدا میشود. این خبر را خبرگزاری حوزه غرب افغانستان، «هریوا نیوز» هم تأیید میکند.
اما منابع غیررسمی اعلام میکنند: چندی پیش یک راننده ایرانی دیگر هم در جاده هرات اسلامقلعه ربوده میشود. از این فرد با نام « حفیظا…» یاد میکنند. او گویا راننده خودروی باربری بوده که افراد مسلح پس از ربودنش، وی را به جایی در اطراف شهر «کهسان» انتقال میدهند. میگویند که پیگیریهای پلیس برای یافتن این فرد نتیجهای در برنداشته و خانواده این راننده مجبور به پرداخت جانبهایی سنگین میشوند.
اصلان رستمی، برادر حفیظا… رستمی هم در مصاحبه با شهرآرا ضمن تأیید همه این اتفاقات میگوید که از 22فروردین امسال که برادرش را ربودهاند تا به امروز خبری از او ندارد.
او توضیح میدهد: حفیظا… راننده ترانزیتی بود که از بندرعباس به هرات بار میبرد. او را در همان جاده مشهور هرات ربودند. چندباری با او تلفنی حرف زدیم، حتی روز آخر که 160میلیون تومان درخواستی آدمربایان را تهیه کرده و قصد تحویلش را داشتیم، صدایش را پشت خط شنیدیم. به ما گفت که پول را تحویل داده و جانش را بخریم.
رستمی میگوید که سیاُم اردیبهشت92 پول را در حوالی یکی از روستاهای اسلامقلعه به آدمربایان تحویل میدهد، اما درست پس از این اتفاق خطوطی که آدمربایان از راه آنها با این خانواده تماس میگرفتند، قطع میشوند و خبری از تحویل برادرش نمیشود. سرنوشت حفیظا… 45ساله تا به امروز در پردهای از ابهام است. خانواده رستمی در این مدت دستبهدامان مقامات زیادی در داخل و خارج کشور شدهاند و آنطور که خودش میگوید، حتی چیزی حدود 100میلیون تومان دیگر هم آن سوی مرز برای راهافتادن این پرونده هزینه کردهاند.
این یک پرونده پیچیده است
نکته جالبتوجه در گزارش قبلی، بیاطلاعی مقامهای مسئول از این اتفاق بود. در گزارش قبلی به دلیل پاپسکشیدن نهادهای داخلی؛ به سراغ دستگاه دیپلماسی کشور رفتیم و با مرضیه افخم، سخنگوی وزارت امور خارجه ایران همکلام شدیم.
او در آن تماس از کلیت ماجرا اظهار بیاطلاعی کرد و گفت که تا به امروز گزارشی در این زمینه به دستش نرسیده است، اما ابراز علاقه کرد تا پرونده را پیگیری کند.
پس از دریافت خبر مرگ رضا سمیعیفرد دوباره با او تماس میگیریم تا ببینیم برای آن پیگیریهایی که وعده داده، چه کرده است؟ مرضیه افخم باز هم میگوید که از ماجرای کشتهشدن این راننده ایرانی در افغانستان بیخبر است. او ماجرا را به امور ایرانیان خارج از کشور وزارت امور خارجه مرتبط میداند و تأکید میکند: ربودهشدن رانندگان ایرانی، یک پرونده پیچیده است و بسیاری از نهادها در این بحث درگیر هستند. در این مورد خاص پیگیریهای فراوانی از سوی دستگاههای مختلف صورت گرفته و تعاملاتی با دولت محلی هم داشتیم، اما متأسفانه به این نتیجه تأسفبرانگیز منجر شده است.
او به تدابیر ویژه برای تأمین امنیت مرزها تأکید دارد و تأمین سلامت و امنیت اتباع ایرانی در آنسوی مرزها را هم بخشی از یک مجموعه کار پیچیده و هدفمند عنوان
میکند.
افخم از برگزاری جلسهای در هفته گذشته میگوید که در آن، نمایندگان کنسولی، امور ایرانیان و همه دیگر نهادهای مرتبط با بحث اتباع ایرانی در خارج از کشور حضور داشتهاند که دستاورد این نشست، تعامل همه دستگاهها برای هماهنگی و انجام اقدامات مؤثر در نقاط مرزی بوده است.
بوق آزاد…
تماسهای ما با دیگر مقامات مسئول در این پرونده از جمله نمایندگی امور خارجه در شمال شرق کشور و نماینده مردم مشهد در کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی بیپاسخ میماند و دغدغه ما و مردم برای پیگیری مسائلی از ایندست که به از همپاشیدن یک خانواده منجر شده، همچنان ادامه دارد.
—
برای «رضا سمیعیفرد»هایی که در راه هستند
همچنین رضا عسگری در این روزنامه در یادداشتی نوشت:
همین دو روز پیش بود که خبرش را آوردند. تازه 18روز پیشتر از آن، آشولاشش کرده و توی بیابان رهایش کرده بودند. اینکه چقدر چشمانتظاری کشیدیم ما که هیچکاره بودیم، بماند؛ عزیزانش زمان تحویلگرفتن جسد شکنجهشدهاش چهها که نکشیدند؟
خبرش را که آوردند نمیدانستیم باید برای مظلومیت راننده کامیون بیدفاع گریه کنیم که اشرار آن سوی مرزها او را ربوده و 250میلیون پول نقد برای آزادیاش خواسته بودند یا مظلومیت رانندگانی که میدانیم رضا آخرینشان نیست یا برای خوشغیرتی برخی مسئولان تأسف بخوریم؛ همان «بعضی»هایی که با عادی فرضکردن این ماجرا و بیان این جمله که؛ «روزانه ایرانیهای زیادی از مرز عبور کرده و به افغانستان میروند، این مورد در میان آمارهای ما آنقدر بزرگ نیست.» خیال خودشان را راحت میکنند و ما را هم از ادامه پیگیری ماجرا منع میکنند!
پس از حادثه سراوان، وقتی رهبر معظم انقلاب از وجود امنیت در کشور سخن گفته و درباره حادثه سراوان فرمودند: «دشمنان ما قادر به نفوذ به عمق کشورمان نیستند، بنابراین هرازگاهی با تلاشی مذبوحانه به برخی پاسگاههای مرزی کشورمان شبیخون زده و تعدادی از سربازان و مرزبانان دلیر کشورمان را به شهادت میرسانند، بنابراین این نشان میدهد که آنها با توجه به قدرت و توان دفاعی ما در مرزها، قادر به خرابکاری در عمق کشورمان نیستند.» از این فرمایشات معظمله به یاد گذشتهها میافتم، گذشتههایی نهچنداندور؛ یعنی سالهای آخر دهه70 و دقیقتر از آن، سالهای 76 تا 79. اشرار مسلح از مرزهای شرقی کشورمان به داخل نفوذ میکردند و پیرمرد و جوان و بچه را ربوده و با خود به آن سوی مرز میبردند، تماس میگرفتند و درخواست چند 100میلیون تومان پول میکردند. گاهی هم اگر نمیدادیم، مرگ، پایان کار گروگانها بود. آن روزها برای برقراری امنیت خیلی تلاش کردیم. دندان روی دندان فشردیم. هزینه امنیت داشت بالا میرفت اما آرامآرام بر اوضاع مسلط شدیم، اوضاعی که در کارنامه امروزش حتی یک آدمربایی ازسوی اشرار خارجی در داخل کشور و مرزهای شرقی هم ثبت نشده است. اما حالا ورق از آن طرف برگشته و برخی اشرار مسلح که در افغانستان حضور دارند، به جان رانندگانی بیرحم شدهاند که راه تجارت با این کشور را در پیش گرفتهاند تا اقتصاد نابودشده کشور دوست و همسایه را بهبود ببخشند، تا آذوقه، کالای تجاری و سوخت به این کشور ارسال شود و اوضاع و احوالی که آمریکاییها با همه قروقمیش و ادعایشان درستش نکردند، دستکم کمی بهبود یابد. بیتردید این رسمش نیست که دولت همسایه ما به این نکته بیتوجه باشد.
حالا دوباره برگردیم به این طرف مرز. نزدیک به سه دهه است که اتباع کشور دوست و همسایه را پذیرفتهایم، امنیت آنها را در داخل کشور تأمین کردهایم، آزادی، تحصیل، ازدواج، تجارت و زندگی در آرامش را به آنها هدیه دادهایم. ما در رسم میهمانداری کم نگذاشتیم، اما توقع امنیت در آن سوی مرز برای اتباعمان، آنقدرها زیاد نیست.
همه میدانیم که امنیت، کیمیاترین جنس موجود در کشوری است که سرداران آن روزی روزگاری برای مبارزه با «شوروی» کمونیست جهاد میکردند، سرزمینی که احمدشاه مسعودش را همه ایرانیها دوست دارند و قهرمان ملی این کشور میدانند. اما این روزها با توجه به آشفتهبازاری نیز که در اوضاع افغانستان وجود دارد، توقعی برای جبران محبتهای گذشته نداریم، اما واقعا جان رانندگان و اتباع ما در این کشور تا این اندازه بیارزش است که آنها را بهعنوان «گوشت قربانی» راهی کشور همسایه
کنیم؟
امروز آیا توقع زیادی است که مسئولان محترم ما هم به خودشان بیایند و دولت متبوع کشور همسایه را برای تأمین امنیت رانندگان ایرانی زیر فشار دیپلماتیک قرار دهند و آنها را به تأمین امنیت کاروانهای تجاری کشورمان که عازم این کشور میشوند، ملزم کنند؟ شکی نیست که دود این آتش برپا شده، بیشتر از هر کس به چشم مردم مظلوم افغانستان میرود، اما تا آن زمان که مسئولان محترم ما به صرافت اقدام جدی بیفتند، چند «رضا سمیعیفرد» و
«بهمن جاویدنیا»ی دیگر باید قربانی شوند؟ آیا خانواده همه رانندگانی که ربوده میشوند، میتوانند همانند خانواده «یونس پاکبین» مبالغ کلانی را که اشرار مسلح در قبال آزادیشان مطالبه میکنند، پرداخت کنند؟
از قصه رضا سمیعیفرد دور نشویم. روز گذشته و در مراسم خاکسپاری او در بهشت رضا هم جلوی خودمان را نگهداشتیم تا دلمان به چشمانمان فرمان ندهد. ستایش خبر نداشت که بابا را آوردهاند، آن هم در وضعیتی شناسایینشدنی!
همسرش که ما را دید، داغ چشمانش بیشتر شد، همکارم را در آغوش گرفت و گریست. میگویند داغ عزیز سخت است، اما اینطوریاش واقعا سختتر است. میگفتند، رضا بیمه نبوده، بنابراین حقی هم ازسوی بیمه به خانوادهاش پرداخت نمیشود. جانی که به بدترین شکل ممکن از کف رفته، خانوادهای داغدار شده، کودکی که چشمانتظار بابا بوده و حالا یتیم شده و ما نمیدانیم قرار است تا کی این رویه ادامه داشته باشد!
اما آنجا داغ دلمان ابدی میشود که میشنویم ستایش هفتساله از مرگ پدرش بیخبر است. او دیروز در مراسم خاکسپاری پدرش نبود تا برای آخرینبار گونهاش را ببوسد. او شاید تا هفتههای پس از این هم نفهمد که پدرش را کشته اند.
رضا را که بردند دل ما هنوز در راه بود، در راه جادههای ناامن هرات، چشمانتظار رانندگانی که نمیدانیم به سلامت میرسند یا نه؟!
—
وقتی جان مردم عادی برای حضرات بیارزش است!
به گزارش انصاف نیوز، نویسنده ی وبلاگ آرمانخواهی نیز در این باره نوشته است:
روز گذشته خبر پیدا شدن جسد راننده مظلوم ایرانی رضا سمیعی فرد را از دوستم شنیدم. پیشتر همو از من خواسته بود تا اگر میتوانم کاری انجام دهم و من به او توصیه کرده بودم که سعی کن مساله را خبری کنی شاید حضرات تکانی بخورند وگرنه جان یک راننده برایشان اهمیتی ندارد!
متاسفانه همین هم شد! به هر ارگانی که شد خبر در خطر بودن جان این راننده چهل و اندی ساله مشهدی را رسانده بود ولی همگی گفته بودند به ما مربوط نیست و باید وزارت خارجه پیگیری کند!
همسر این مرحوم، پاشنه نمایندگی وزارت خارجه در مشهد را که فردی بنام ارباب مسوولیت آن را بر عهده دارد را کنده بود ولی دریغ از تحرکی جدی! وقتی میگویم جدی یعنی مثل اینکه یک روحانی یا یک استاد دانشگاه را بگیرند و حضرات میروند و دو روزه پیدایش میکنند! حتی در برخی مراجعات با اصرار برای تماس با افغانستان گفته بودند که موبایلت را بده تا تماس بگیریم!!
مسوول نمایندگی وزارت خارجه در این مدت حاضر به مصاحبه در این موضوع نشد و مساله را لاپوشانی کرد. حال که خون این بیگناه ریخته شده، آیا کسی هست که حق خانواده این راننده مظلوم را از این حضرات بستاند و قاتلان او را مورد پیگیری قرار دهد؟ آیا تکرار این مساله برای دیگر رانندگان نیز همین سرنوشت را به دنبال خواهد داشت؟!
چرا مرز ایران به روی رانندگانی که از هرات و کابل به ایران میآیند و در سیستان زیاد رویت میشوند بسته نمیشود؟ چرا هیچ اقدام جدی و اثربخشی انجام نشده است؟ چه کسی پاسخگوست؟
جالب است بدانید که قبل از او نیز چند راننده دیگر همین اتفاق برایشان افتاده و ربوده شده بودند که یکی مبلغ ششصد میلیون تومان را به ربایندگان پرداخت کرده بود و جان سالم به در برده بود و برخی کشته شده بودند که خانواده سمیعی فرد هم بخاطر نداشتن مبلغ هفتصد میلیون، جسد همسرش را تحویل گرفت!!
آیا کسی هست که جلوی تکرار این حوادث را بگیرد؟ آیا کسی قاتلان را رصد میکند؟ آیا… آیا …
جا دارد که مردم مسلمان از غصه دغ کند و بمیرد؟!؟
انتهای پیام