رابطه علما و جریان مذهبی با وقایع کودتای 28 مرداد
دکتر یوسف خانمحمدی، دانشآموخته حوزه علمیه، عضو هیات علمی گروه علوم سیاسی دانشگاه مفید و نویسنده کتاب “تفسیر سیاسی قرآن در ایران معاصر” به رابطه علما و جریان مذهبی با وقایع کودتای ۲۸ مرداد اشاره و می گوید: جریان مذهبی از تساهل و تسامحی که مصدق با اندیشه لیبرالی خود در قبال جریان حزب توده داشت و حتی از این حزب هم در حکومت استفاده میکرد، بسیار نگران بود و از اینجهت که مبادا الحاد، جای تشیع را در ایران بگیرد، احساس خطر میکرد. البته نگرانی علما هم بهجا بود؛ چراکه میدیدند در کشورهای عربی، جریان چپ یکی پس از دیگری به کشورها مسلط می شود که مصداق بارز اینها جمال عبدالناصر بود؛ در آن دوره، آیت الله کاشانی رهبری جریان مذهبی را برعهده داشت و به دکتر مصدق نزدیک شد که البته نگرانیهایی هم داشت که سبب شد در نهایت از دکتر مصدق فاصله بگیرد.
متن گفت وگوی شفقنا با دکتر خان محمدی را می خوانید:
بهعنوان مقدمه، خلاصهای از زمینههای شکلگیری کودتای ۲۸ مرداد را بیان فرمایید.
به نظر میرسد برای درک کودتای ۲۸ مرداد باید برگردیم به حوادث بعد از اشغال ایران در جنگ جهانی دوم. بعد از اشغال ایران در جنگ جهانی دوم و تبعید رضاخان از ایران جو سیاسی آزادی بر ایران حاکم شد. با وجود اینکه ایران اشغال شده بود ولی از این جهت که یک دیکتاتوری مستبد از ایران توسط متفقین رانده شده بود، فضای سیاسی آزادی بر جامعه حاکم کرده بود. این فضا به قدری مهم است که بعضی از صاحبنظران حوزه ایران، دهه بیست را یک نقطه عطف در تاریخ معاصر میدانند. در این فضای باز سیاسی سه جریان سیاسی – اجتماعی شکل گرفت که بعداً در تحولات جامعه ایران نقش اساسی را ایفا کردند. اولین جریان، جریان مذهبیها بود. هرچند که قبلا هم این جریان در انقلاب مشروطه نقش ایفا کرده بود، اما بعد از ناکامیهای آن واقعه، این جریان کمکم به حاشیه رفته بود که دوباره در دهه بیست این جریان احیا شد و نیروی جدیدی را کسب کرد و در آینده ایران نقش اساسی را بازی کرد. این جریان، بیشتر روی احکام معاملاتی دین، که احکام اجتماعی بودند متمرکز شدند تا احکام فردی آن. اسلام سیاسی و اجتماعی هر روز در جامعه ایران نسبت به دیروز خود بیشتر بروز پیدا میکرد.
جریان دومی که بعد از اشغال ایران در جنگ جهانی دوم شکل گرفت جریان ملیگرایی و ناسیونالیسم بود که به مررور زمان، رهبری این جریان را دکتر مصدق برعهده گرفت؛ افراد دیگر هم بودند ولی عمده فعالیتها را ایشان انجام می دادند که بعدا به جبهه ملی مشهور شدند و در نهضت ملی شدن صنعت نفت نقش بازی کردند.
سومین جریان، جریان چپ در ایران بود. بعد از رفتن رضاخان از ایران کمکم حزب توده در ایران شکل گرفت و این حزب از جمله حزبهای مدرن و تاثیر گذار در جامعه ایران بود و یکی از حزبهای مدرن محسوب میشد چراکه اکثر کارهای حزبهای مدرن را دارا بود. حزب توده متاثر از ایدههای مارکسیستی بود و از طرف اتحاد جماهیر شوروی هم حمایت میشد و در جامعه ایران هم با شعارهایی که میداند، مخصوصا شعار عدالت، برابری و برادری، توانستند جایگاه گسترده ای میان مردم پیدا کنند.
این سه جریان مهمی که شکل گرفت، همیشه در یک کنش و واکنش با دستگاه سلطنت و دربار بود. این سه جریان همیشه با دو معضل درگیر بودند: یکی استبداد داخلی و دیگری استعمار و مبارزه با قدرتهای جهانی؛ بهخصوص که در آن دوره، دنیای دو قطبی و جهان شرق و غرب به تازگی شکل گرفته بود.
مواضع علما درباره کودتا چه بوده است و چه نگاهی به اصل کودتا و حوادث مربوط به آن داشته اند؟
علما و مذهبیون ذیل قانون اساسی مشروطه، سلطنت را مشروع میدانستند و از طرف دیگر هم میخواستند جلوی ظلم را بگیرند. با اینحال مرکز ظلم که سلطنت بود را نمیتوانستند زیر سوال ببرند و تغییر حکومت را مطرح کنند. به این دلیل جریان مذهبی به پیشرفت کشور و کنترل استبداد و ثبات سیاسی و فرهنگی در جامعه ایران علاقه داشت. از همین رو وقتی بحث ملی شدن صنعت نفت مطرح شد، آنها به جریان ملیگرایی به رهبری دکتر مصدق نزدیک شدند. در آن دوره، آیت الله کاشانی رهبری جریان مذهبی را برعهده داشت و به دکتر مصدق نزدیک شد که البته نگرانیهایی هم داشت که سبب شد در نهایت از دکتر مصدق فاصله بگیرد.
نگرانی علما، بیشتر معطوف به چه مسائلی بود؟
عمدهی این نگرانیها، نگرانی از گسترش مارکسیسم و به تبع آن الحاد در ایران بوده است. جریان مذهبی از تساهل و تسامحی که مصدق با اندیشه لیبرالی خود در قبال جریان حزب توده داشت و حتی از این حزب هم در حکومت استفاده میکرد بسیار نگران بود و از اینجهت که مبادا الحاد، جای تشیع را در ایران بگیرد، احساس خطر میکرد. البته نگرانی علما هم بهجا بود؛ چراکه میدیدند در کشورهای عربی، جریان چپ یکی پس از دیگری به کشورها مسلط می شود که مصداق بارز اینها جمال عبدالناصر بود.
دلایلی که آمریکا در فرآیند کودتا نقشآفرینی کرد، چه بود؟
با اینکه نقش آمریکا در کودتا بسیار جدی است ولی با اینحال بیشترین نقش را در کودتا انگلستان بازی می کند. اما اینکه چرا امریکا در این منطقه دست به کودتا زد باید برگردیم به استراتژیهای آمریکا در خاورمیانه. استراتژی های آمریکا در خاورمیانه چند مولفه مهم داشت. یکی از آن مولفهها حفظ جریان انرژی از خاورمیانه به طرف غرب است.
دومین استراتژی آمریکا حفظ امنیت اسرائیل است. آمریکا و انگلستان از رژیم صهیونستی حمایت میکردند و نگران بودند که حزب توده جریان ملی را کنار بزند؛ دربار هم که تضعیف شده بود و کل ایران مارکسیستی شود و این مسئله امنیت اسرائیل هم بهخطر اندازد.
سومین استراتژِی امریکا جلوگیری از قدرهای بزرگ مخصوصا اتحاد جماهیر شوروی و حضورش در خاورمیانه است، اینها نگران بودند که شوروی با کودتایی که شکل گرفته با موج دیگری به ایران مسلط شود. ملی شدن صنعت نفت ایران تقریبا با اکثر استراتژِهای آمریکا ناهماهنگ بود.
غرب که میبایست از مصدق لیبرال حمایت میکرد. چرا این اتفاق نیفتاد؟
غربیها به پایداری جریان ملیگرایی در ایران اعتقادی نداشتند چون احساس میکردند جریان چپ در ایران قوی است و تسامح و تساهلی که مصدق در پیش گرفته احتمال خطر دارد. از طرف دیگر هم مصدق کاملا جلوی جریان غرب و انگلستان ایستاده و شخصا در دادگاه بینالمللی لاهه از حق ایران دفاع کرده و این دادگاه نتوانسته ایران را محکوم کند لذا جریان ملیگرایی هماهنگ با غرب دیده نشده و اتفاقا در مقابل غرب است و در قاموس مصدق و ملی گرایان، منافع ملی، مقدم بر تعامل بر غرب دیده میشود و اصلا اگر غیر از این بود که کودتایی در کار نبود.
نقش آمریکا در جریان ملی شدن صنعت نفت، در سه مرحله قابل تحلیل است. در مرحله اول، آمریکا از ملی شدن صنعت نفت ایران حمایت می کند و حتی مصدق را به آمریکا دعوت میکند، در مرحله دوم بین ایران و انگلستان میانجیگری میکند و در مرحله سوم با انگلستان متحد میشود و کودتای ۲۸ مرداد شکل می گیرد.
چرا بعد از کودتا، برخی از علما، از جمله آیتالله کاشانی با دکتر مصدق اختلاف پیدا کردند؟
بعد از ملی شدن صنعت نفت که آیتالله کاشانی رهبری جریان مذهبی را برعهده داشت، با مصدق درگیر میشود؛ اما در همان دوره افراد شاخصی از بین علما بودند که از مصدق حمایت میکردند از جمله دکتر مهدی حائری و آیتالله سیدرضا زنجانی. اما این کلیت حوزه علمیه نبود. جریان سنتی حوزه و مرجعیت و بهخصوص مرجع عالیقدر، مرحوم آیت الله بروجردی، از گسترش مارکسسیم و جریان الحادی در جامعه ایران بسیار نگران بودند چراکه جریان چپ در ایران هر روز طرفداران بیشتری پیدا میکرد. علما میدیدند نظام سلطنت، به هر حال اعتقاد به شیعه دارد لذا بعد از ملی شدن نفت و بهتبع آن، گسترش جریان چپ در جامعه ایران، تعدادی از علما در کودتا از دربار حمایت میکنند و راضی به بازگشت شاه به قدرت هستند؛ گرچه در فرآیند ملی شدن نفت، از مصدق حمایت کردهاند و در این پیروزی سهیم هستند. دلیل دیگر حمایت برخی علما از دربار، خوف از تجزیه ایران بود.
ترس از تجزیه ایران از کجا نشات میگرفت؟ آیا علما میترسیدند شوروی وارد کشور شود؟
در جنگ جهانی دوم با قضیه آذربایجان و کُردها مواجه هستیم که این دو منطقه داشت از ایران جدا میشد. خوف از تجزیه ایران در ذهن جریان مذهبی همیشه جدی بوده است. ایران در آن زمان، با مشکلات جدی دیگری هم مواجه است؛ اقتصاد، بخاطر تحریمهای انگلستان وضعیت ناگواری دارد؛ واگرایی در ایران جدی است و مصدق هم با تساهل و تسامح اجازه داده جریان چپ گسترش یابد، طوریکه در دهه چهل و پنجاه، جریان چپ بحث تغییر رژِیم را دنبال میکند. مجموع این عوامل باعث میشود جریان مذهبی به دربار نزدیک شود.
البته به مرور زمان جریان مذهبی نقش حمایت کنندگی از دربار را کنار می گذارد و نقش پیشرو را دارد که البته در انقلاب اسلامی این نقش کاملاً مشخص است.
چه تجاربی از وقایع کودتای ۲۸ مرداد به نفع امروزمان میتوانیم کسب کنیم؟
جمله معروفی از یکی از تاریخدانان بزرگ هست که میگوید (هر تاریخی تاریخ معاصر است). یعنی وقتی ما تاریخ را بازخوانی میکنیم، باید آن را برای امروز خودمان بازخوانی کنیم. زمانی که انگلستان و آمریکا در ایران کودتا کردند، شوروی هیچ حمایتی از ما نکرد و یازده تن طلای ما در بلوکه کرد. جنگ بعد از انقلاباسلامی هم مهمترین اتفاقی بود که موجودیت نظام را هدف قرار داده بود و طیّ آن، اتحاد جماهیر شوروی و کشورهای غربی پشت سر صدام ایستادند چرا که نظام جمهوری اسلامی، نه شرقی بود و نه غربی؛ غرب از صدام حمایت میکرد چون نظام ما را دشمن خود میپنداشت؛ شوروی از صدام حمایت میکرد چون عراق بهصورت سنّتی در بلوک شوروی قرار میگرفت. ما این وقایع را هیچوقت فراموش نخواهیم کرد، اما نباید در گذشته بمانیم بلکه با توجه به این تجربیات تلخ باید به آینده نگاه کنیم و امیدوار باشیم. بهنظر میرسد بعد از انقلاب اسلامی، در روابط بین ایران و کشورهای بزرگ به یک دوگانگی رسیدیم. یعنی یا مدام باید با کشورهای مطرحی همچون آمریکا، فرانسه، روسیه و چین درگیر شویم یا وابسته به اینها باشیم. یعنی دوحالت پیدا کرده؛ یا مبارزه صددرصد یا تسلیم صددرصد. برای خروج از این وضعیت، باید با این توان ملی و انسجام داخلی که اخیرا بیشتر از قبل شده و نشانههای خوب آن، کاملا مشهود است، راه سوم را انتخاب کنیم؛ یعنی با حفظ استقلال و عزت و پایبندی کامل به قانون اساسی، با تمام کشورهای جهان تعامل کنیم و بهطرف بازسازی روابطمان با کل دنیا برویم و اعلام کنیم که ایران از موقعیت سابق، بسیار فراتر رفته است. ما بهعنوان یک قدرت منطقهای نباید خودمان را با کشورهایی مثل کره شمالی مقایسه کنیم چراکه این مقایسه ذاتاً غلط و با سابقه تاریخ جمهوری اسلامی ایران ناسازگار است؛ موقعیت ایران خیلی فراتر از این است که ما کشوری مثل کره شمالی الگوی ما باشد؛ ما خودمان باید الگو باشیم.
ما میتوانیم با حفظ استقلال خودمان با همه دنیا، به جزء رژیم غاصب صهیونیستی، تعامل و کار کنیم.
انتهای پیام
کلا علما درست میگویند هم مشروطه وهم مشروعه وهم سلطنت سلاطین شیعی قاجار وپهلوی وبعد هم جوازسفک متجاسرین مخالف محمدعلیشاه وهم ضدیت با مصدق وهم جنبش مردمی 28 مرداد وهم کودتا وهم استحقاق مصدق به زندان وبعد هم حصراوتا مرگش وووووووووووووو