جلال آلاحمد؛ کنشگری معترض یا ادیبی توانا؟
۳ تن از اهالی ادبیات با بیان توضیحاتی درباره جلال آلاحمد و رویکردی که در آثارش داشت، مهمترین ویژگی او را کنشگری در مقابل حوادث و اتفاقات جامعه زمان خودش میدانند.
«مهدی درستی»، در خبر آنلاین نوشت: امروز هجدهم شهریور، چهل و هشتمین سالی است که از درگذشت جلال آل احمد میگذرد. شخصیتی که با افکار و باورهایش در تاریخ این مملکت نام خود را جاودانه کرد.
زندگی پیچیده جلال آل احمد زمینهساز بروز باورهای متعدد و متنوعی درباره عقاید او شده است و هر طیفی از جامعه سعی میکند او را بر اساس سلایق خود به مردم معرفی کند؛ اما آنچه که بیش از هر چیز دیگری نام جلال را بر سر زبانها میاندازد شخصیتی کنشگر و فعال او در برابر حوادث و اتفاقات جامعه زمان خودش است.
اما این سوال که جایگاه جلال در دنیای امروز ما کجاست و آیا هنوز هم مانند اوایل انقلاب او میتواند بر جامعه تاثیر بگذارد یا نه؟ سوالی است که باید پاسخ آن را از اهالی فرهنگ و ادب گرفت.
با اسدالله امرایی (مترجم و نویسنده)، ابراهیم زاهدیمطلق (نویسنده و منتقد) و مجید قیصری (نویسنده) در باره جلال آلاحمد هم صحبت شدهایم.
فردی دغدغهمند و فعال نسبت به مسایل جامعه
یکی از بارزترین ویژگی هایی که در مورد جلال آل احمد بیان میشود، وجه سیاسی شخصیت او و منفعل نبودش در مقابل اتفاقات و حوادث جامعه آن زمان است. این ویژگی زمینه آشنایی بسیاری از افراد را با جلال و افکارش ایجاد کرد.
اسدالله امرایی در این باره میگوید: «تأثیر آلاحمد حاصل حضور پررنگ او در فضای سیاسی پس از کودتا و محافل روشنفکری بوده و دربارهاش آنقدر گفتهاند که حرف تازهای نمانده. آشنايی نسل جوان با نام جلال آلاحمد برمیگردد به مسائل تاریخ انقلاب و تاریخ روشنفکری بخصوص کسانی که آن دوران را درک نکردهاند و نگاهشان تاریخی است.»
او با اشاره به خاطرهای درباره نحوه آشنایی اش با جلال توضیح میدهد: «خود من از یک ممنوعیتی با آلاحمد آشنا شدم. در سالهای قبل از انقلاب که مسئولیت کتابخانه دبیرستان عدل را داشتم، يك روز معاون دبيرستان نامهای از اداره را نشانمان داد كه فهرست كتب ممنوعه بود و در نامه نوشته بود اگر اين كتابها در كتابخانه مدرسه هست، سريعاً جمعآوری و صورت جلسه شود. چندتايي از آن فهرست يادم هست كه در كتابخانه بود. «غربزدگی» و «مدیر مدرسه» را داشتم که اعلان کردیم نداریم. «غربزدگی» را لای كاپشنم پنهان كردم و بردم به خانه. سركشیهای آلاحمد برايم خيلی جذاب بود. صحنه ورود به اتاق مدير در «مدیر مدرسه» هنوز در ذهنم زنده است. بعدها که کتابخوان شدم و با دوستان دور هم جمع میشدیم درباره تاثیر نثر آلاحمد در نوشتههای نویسندگان زیاد خواندیم و شنیدیم.»
ابراهیم زاهدیمطلق هم در این باره توضیح میدهد: «جلال در بعضی مسائل راهگشا بوده و به اصطلاح نظامیان خطشکن بوده است. در حوزههایی دخالت کرده است که کسی جرات وارد شدن به آن را نمیکرده. در مورد جزیره خارک یا تاتنشینان بلوک زهرا وقتی مینویسد چه کسی به آنها توجه داشته است؟ از نوشته چه کسی به جز جلال در آن دهه مسایل مردم شناسی برمیآید؟ سفرنامه «خسی در میقات» که مربوط به حج است و «مدیر مدرسه» را که مربوط به مسائل آموزشی است، قبل از او چند نفر نوشتهاند؟»
او اضافه میکند: «اگر ما امروز به جلال احترام میگذاریم به خاطر آغازگر بودنش است، چند نویسنده به دفاع از مرام و حق مردم با حاکمیتشان درگیر شدند؟ همین الان عدهای معتقد هستند که نویسنده نباید وارد مسایل سیاسی شود، جلال خودش را روشنفکر مسئول میدانست و این مسئله است که او را از سایرین متفاوت کرده است.»
مجید قیصری هم این موضوع را اینطور بیان میکند: «شخصیت و قلمش از همان ابتدا که با وی و آثارش آشنا شدم، روی من تاثیر گذاشت؛ فردی جسور که در همه حوزهها سرک میکشد.»
او ادامه میدهد: «همچنین واکنش خوبی که در آثارش نسبت به مسایل اجتماعی بر خلاف جریان روشنفکری چپ که بیشتر در فضاهای انتزاعی و پر از یاس و ناامیدی کار میکردند، نشان میدهد. جلال میتوانست در فضاهای اجتماعی و لایههای متعدد، مخصوصا خانوادههای سنتی را ترسیم کند و این چیزی است که شاید امروز هم نمونههایی از آن را میبینیم.»
شخصیتی چند وجهی و بدون محدودیت
یکی از مسائلی که در مورد آلاحمد بیان میشود، چند بعدی یا چند وجهی بودنش است، او هیچگاه خود را محدود به عرصهای نکرد و تنها به دنبال روشنگری و بیان باورهایش بود.
امرایی این مسئله را اینطور توضیح میدهد: «آلاحمد چه در زمان عضویت در حزب توده، چه با گرایشهای ملی و مذهبی همیشه یک خاصیت داشته همان گردنکشی که در هنگام ورود معلم موصوف در «مدیر مدرسه» تصویر کرده است. در نظر من وجه ادبی آلاحمد مهم بوده است و نقش او در ساماندهی امور روشنفکران و حرکت او در کانون نویسندگان به روایت آنهایی که ماندهاند، بسیار زیاد بوده است.»
او میافزاید: «البته آلاحمد دچار معضلی بود که برخی از روشنفکران و هنرمندان با آن روبهرو هستند، معضلی به نام بازماندگان که نمونههایش آنقدر زیاد است که نیازی به توضیح نیست. آلاحمد آن تصویری نبود که برادرش شمس یا همفکرانش از او ساختند. قطعاً اگر آل احمد با آن روحیهای که داشت میماند برخوردش با مقولات برخورد دیگری بود.»
از سمت راست: ابراهیم زاهدی مطلق، اسدالله امرایی و مجید قیصری
زاهدی مطلق هم در این باره بیان میکند: «جلال دو وجه خیلی مهمی داشت؛ اول اینکه یک آدم تشکیلاتی بود که گروهی مانند کانون نویسندگان را ایجاد کرد و کسی بود که تشکلات را میتوانست سازماندهی کند و افراد را متحد کند، زبان و قدرت بیان و سازماندهیاش اصلیترین ویژگیاش بوده که در خیلی از نویسندگان نیست.»
او اضافه میکند: «در زمینه نویسندگی هم مهمترین ویژگی او قلم تندی بود که میتوانست کاملا اعتراضاتش را بیان کند و به من مخاطب بگوید که چه میخواهد بگوید. اگر به شوروی میرود معلوم است که از آنجا چه میخواهد و… مشخص است که جلال یک آرمانی دارد که قلمش در گرو آن است. چیزی که ما الان بعضا میشنویم که کار بیخودی است و نویسنده اصلا نباید آرمانگرا باشد.»
این نویسنده همچنین میگوید: «اگر جلال فردی بود که احساس میکرد میتواند در سینما تاثیرگذار باشد، حتما وارد آن حوزه میشد، ولی در آن زمان ادبیات را محمل مناسبی برای تاثیرگذاری دید.»
زاهدی مطلق ادامه میدهد: «نکته دیگر آزادگی جلال است، دهه 40 که اوج کمونیسم است، جلال به راحتی وقتی به حقانیت چیز دیگری میرسد، برمیگردد از اعتقاداتش و این آزادگی و دگم نبودن او است که توجهات را جلب میکند. او به خاطر بعد شخصیتیاش آدم ویژهای است.»
جلال آلاحمد و ترجمه ادبیات غرب
جلال آلاحمد علاوه بر نویسندگی و کنشگری سیاسی و اجتماعی، آثار زیادی را هم از ادبیات غرب ترجمه کرده است.
امرایی با نگاهی به آثار ترجمه آلاحمد بیان میکند: «از آلاحمد آثار زيادی با عنوان ترجمه فارسی منتشر شده است؛ از نویسندگان بزرگی مثل آلبر كامو، آندره ژيد، ژان پل سارتر و داستايوفسكی. چه در بازار رسمی چه در بازار زیرزمینی. آلاحمد قاعدتاً بايد آثار ترجمهای خود را از زبان فرانسه انجام داده باشد. معروف بوده آلاحمد زبان خارجی نمیدانسته، زبان خارجی در حدی كه بتواند ترجمه كند نمیدانسته. ابراهيم گلستان در مورد جلال آلاحمد میگوید، آلاحمد سه سال میآمد و گزارش سالانه شرکت نفت را از من میگرفت تا به عنوان ترجمه خودش به فارسی جا بزند انگلیسی هم نمیدانست میداد به سیمین دانشور که ترجمه کند و میآمد و پولش را میگرفت. حالا چقدر میشود به صحت این گفتهها اعتماد کرد بماند. البته آثاری كه ايشان ترجمه كردهاند در دورهای منتشر میشد كه لنگه كفش پاره در بيابان نعمت به حساب میآمد. ما شاهد ترجمههايي از آن دوران هستيم كه متن فارسی آثار چنان است كه گويی نويسنده به زبان فارسی نوشته است. در آن دوره، ترجمه، اقتباس و تقرير و ترجمههای رايج بود. به اين معنی كه يك نفر ترجمه میكرد و نفر مشهورتر آن را به فارسي درمیآورد.»
او می افراید: ««قمارباز» داستايوفسكي با ترجمه آلاحمد منتشر شد، زندهیاد علیاصغر خبرهزاده میگفت، گلستان دستی به سر و روی ترجمه آلاحمد كشيده بود. آلاحمد «بيگانه» آلبر كامو را به همراه علیاصغر خبرهزاده ترجمه كرده بود، «سوء تفاهم» را هم. «دستهای آلوده» اثر سارتر را در سال 1331 منتشر كرد. در سالهای پر تلاطم 1320 تا 1330 مترجمان ایرانی بيشتر تحت تاثیر حرکتهای چپ و کمونیستی به سمت ترجمه ادبیات شوروی تمایل پیدا کردند يا به آثار نويسندگان متمايل به جنبش جهانی چپ. اما این جریان بعد از کودتای 28 مرداد 1332 و با تأسيس موسسه فرانکلین به سمت ترجمه آثار امریکایی گرايش پيدا كرد و پس از رسوايیهاي مككارتيسم آثار نويسندگان چپ امريكايي مثل تئودور درايزر و جاناستاينبك و بريدههاي اين جريان را در دستور كار قرار داد.»
امرایی همچنین میگوید: «البته بيشتر مترجمها هم بريدههاي چپ و به خصوص حزب توده بودند كه حالا در خدمت موسسه فرانكلين درآمده بودند. جایگزین شدن زبان انگلیسی به جای زبان روسی و فرانسوی در همین سالها مترجمان بسیاری را به خود جذب کرد تا ادبیات آمریکا را ترجمه کنند، از انصاف نمیتوان گذشت كه آثار خوبی هم ارائه دادند. آل احمد «بازگشت از شوروی» اثر آندره ژيد را بعد از كودتاي بيست و هشت مرداد ترجمه و منتشر كرد؛ زماني كه هم ژيد از كمونيسم بريده بود و هم آلاحمد از حزب توده بيرون آمده بود. يك جورهايی سفر روس را هم به تقليد از ژيد نوشت. «مائدههاي زميني» ژيد را هم به همراه پرويز داريوش منتشر كرد، «كرگدن» اوژن يونسكو و «عبور از خط» ارنست يونگر را به همراه محمود هومن. «تشنگي و گشنگی» يونسكو را با منوچهر هزارخانی ترجمه میكرد كه مرگ امانش نداد و بعد از مرگ جلال هزارخانی بقيه كتاب را ترجمه كرد. در واقع كارهای ترجمه آل احمد بازنويسی ترجمههايي بود كه افرادی نظير دكتر هومن و پرويز داريوش و خبرهزاده انجام میدادند.»
جایگاه آلاحمد به عنوان یک نویسنده
زاهدی مطلق با اشاره به جایگاه ادبی آلاحمد، بر اهمیت آغازگری جلال تاکید میکند و میگوید: «نقش جلال آل احمد در ادبیات ایران صرفا در حوزه نویسندگی محدود نمیشود، اگر او را به این حوزه محدود کنیم یک داستان نویس یا نویسنده شاخص و بزرگی نیست. جلال بیشتر در حوزه سیاسی و ادبیات اعتراضی مطرح است، این اسم گذاری که درباره مهمترین جایزه ادبی کشور شده است به دلیل تاثیر جلال بر ادبیات اعتراضی است نه ادبیات داستانی. اگر بخواهیم جلال را صرفا به حوزه نوشتن محدود کنیم، در مستندنگاری چهره والاتری است.»
او ادامه میدهد: «اوایل انقلاب چون جریان اعتراضی و یک حاکمیت جدید بر اساس اعتراضات مردم به یک رژیم به وجود آمده بود، طبیعتا کسانی که به آن رژیم درگیری سیاسی داشتند و اعتراض داشتند، بیشتر مطرح میشدند و این به ادبیات جلال مربوط نیود و نیست.»
زاهدی مطلق میگوید: «طبیعی است اگر ما جلال را به عنوان داستاننویس و رمان نویس نقد کنیم، حرفهای زیادی میتوان دربارهاش زد، اصلا نویسنده درجه یکی به معنای رمان نویس نیست، همانطور که به صادق هدایت به شخصه بخواهیم توجه کنیم، الان نویسندههای بزرگ تری از او داریم.»
قیصری هم نظر خود را در این باره اینطور بیان میکند: «در کل آن چیزی که من از جلال خوشم میآمد، زبانش بود که خیلی شفاف، صریح و در عین حال غنی و برگرفته از فرهنگ کوچه بود؛ این بزرگ ترین حسنی بود که من در او می دیدم. البته اخلاقهای دیگری هم دارد مانند این شکل پدرخواندگی که بعد از انقلاب دارد که نمیپسندم.»
او با اشاره به آغازگری جلال در حوزه سفرنامه نویسی اضافه میکند: «جلال سفرنامه نویسی را خیلی جدی پی گرفته و مکانهای مختلفی رفته است، مشاهدات عینی خودش را از شهرها و کشورها نوشته که مهمترین آن «خسی در میقات» است. قبل از انقلاب چون چپها ادبیات ایران را خیلی تحت تاثیر خود داشتند، کاملا فضا غیر دینی و غیرمذهبی حاکم بوده است. در آن فضا، جلال جزو اولین متفکرانی است که حج میرود و «خسی در میقات» را مینویسد و حرکتی خلاف جریان چپ انجام میدهد. این حرکت برای مردمی که تنه اصلی این جامعه را شکل میدهند خیلی نو بوده و چون بحث دینی هم بسیار غالب بوده است، آن اثر بیشتر دیده شده و سرزبانها افتاده است.»
قیصری همچنین درباره کمرنگ شدن تاثیر جلال در سالهای پس از انقلاب میگوید: «جلال اوایل انقلاب طبیعی است که وجه سیاسیاش که نمود غرب زدگی دارد، پیوند میخورد با شور و حال و حسی که در بین مردم وجود دارد. همان زمان نویسندگان و هنرمندانی هستند از آن فضا تاثیر میگیرند، همانند تاثیری که از شریعتی میگرفتند و هرچه جلوتر میآییم از آن فضای ضد استعماری و ضد استکباری که مربوط به جریان چپ است، فاصله میگیریم و روند قدری طبیعیتر میشود و خیلی در حوزه نوشتن با آن نگاه کاری ندارند.»
انتهای پیام