در ستایش «دیگری»
نیکلاس ریدو در کتاب مختصر اما مفیدش پیرامون ارتباط اخلاق و تئاتر، «اخلاق» را «خوببودن و خوب باقیماندن از طریق درست عملکردن» تعریف میکند. در این چشمانداز، اخلاق در بستر تراژدی کهن یونانی و شخصیتهایی همچون آژاکس، آنتیگون، ادیپ و…، بازتابدهنده قابلیتهای فردی بالفعلشده بهشمار میرفت. هر یک از شخصیتهای محوری این آثار در نسبتی عینی با امری اخلاقی یا آنچه آن را درست میپنداشتند در حال حرکت بودند و حتی دراینبین جان خود را از دست میدادند تا به مثابه الگویی فردی در نظرگاه مخاطبان، صحنه تئاتر را به بوتهای برای تأمل پیرامون انگیزههای بنیادین حیات بشر بدل کنند. این رویکرد حتی در نسبت مخاطبان با اثر و فرایند رسیدن به روح کاتارسیس نیز قابل پیگیری و تأمل است.
تئاتر مدرن اما اخلاق را در سایهسار امر اجتماعی بازتعریف میکند و بالفعلشدن قابلیتهای جامعهشناختی افراد را در این زمینه تعیینکننده میشمارد. ترسیم ماهیت نهادهای مرجع در این فرایند و نحوه برقراری ارتباط متقابل انسان با سازمانهایی از قبیل خانواده، احزاب و مراجع شغلی، همواره یکی از مضامین تکرارشونده نمایشنامههای مدرن بوده است. ازاینرو در میان آثار نویسندگانی همچون هنریک ایبسن، آرتور میلر و یوجین اونیل میتوان مسئولیت اجتماعی و ماهیت اخلاقی آن را بهعنوان زیربنای کنش دراماتیک مورد بررسی قرار داد. در امتداد این مسیر تئاتر پستمدرن، مفهوم اخلاق را در ارتباط با نقش و جایگاه «دیگری» بازتعریف میکند و از دیدگاه فیلسوف فرانسوی، «امانوئل لویناس» که دستیابی به نسبت اخلاقی با دیگری را فضیلت برمیشمرد، بهره فراوانی میگیرد. در جهانی که نسبیگرایی اخلاقی و عدم قطعیت به یکی از پایههای اصلی حیات بشر بدل شده است، جستوجو و تلاش برای رسیدن به الگوهای پایدار اخلاقی در زندگی فردی و اجتماعی دغدغهای پایانناپذیر بهشمار میرود و تئاتر دراینمیان با تأکید بر سرمایه اجتماعی «دیگری» به قلمرو تازهای پا گذاشته است.
در سنت نمایشنامهنویسی و تئاتر ایرانی که بیش از یک قرن قدمت ندارد، تأکید بر اخلاق و ضرورتهای اخلاقی یکی از بنیادهای اولیه و اساسی به شمار میرود. «میرزا فتحعلیخان آخوندزاده» بهعنوان نخستین نمایشنامهنویس ایرانی، تئاتر را به مثابه امکانی برای نقد خرافات، باورهای غیراخلاقی و آموزش و اصلاح به کار بست و با انتخاب عنوان تمثیلات برای متون نمایشیاش کوشید بر وجوه رسانهای و تعلیمی تئاتر تأکید بیشتری در نسبت با وجوه هنری آن قائل شود. در حقیقت آخوندزاده در امتداد سنت ادبیات تعلیمی، فتوتنامهها و پندنامههای ایرانی کوشید ماهیتی کاربردی و در عین حال انتقادی به انعکاس امور اخلاقی در متون نمایشیاش دهد و از طریق آفرینش حکمتورزی سرگرمکننده، به نقد اخلاقی جامعه ایرانی دست بزند. رویکردی که از سوی دیگر نمایشنامهنویسان ایرانی با تمامی تناقضها و تنگناهای موجود دراینمیان پی گرفته شد و گاه با بهرهگیری از امکانات نمایشهای سنتی ایرانی همچون نقالی، تختحوضی و تعزیه در عرصه درامپردازی جلوهای خلاقانه نیز یافت. بااینحال نمود اخلاق در تئاتر ایران در ادامه به جای آنکه به امکانی پرسشگرانه بدل شود، به امری ایدئولوژیک تقلیل یافت که یا در قالب شعارهای گلدرشت اخلاقی به مخاطب احاله میشد یا با نگاهی سادهانگارانه در روی صحنه مورد استعمال قرار میگرفت.
تئاتر امروز ایران چه در حوزه مضامین مورد علاقه نمایشنامهنویسان و چه اجراهای برگرفته از متون غیرایرانی، کمتر خود را به دردسر انعکاس تناقضهای اخلاقی موجود در جامعه میاندازد. همه ما از تضعیف بنیانهای اخلاقی در جامعه، خانواده و حتی دولت گلایهمندیم اما کمتر اثری را در این میانه شاهدیم تا با آفرینش یک تصویر عینی و تأثیرگذار راهبردی مسئولانه در این زمینه اتخاذ کند و اینگونه میشود که تئاتری تهی از نشانگان اخلاقی بر صحنه، تئاتری که نه دغدغه فردیت دارد و نه اجتماع، تئاتری که هویت دیگری در آن مخدوش و تعریفناشده است خود به ابزاری برای نشر بیاخلاقی و بداخلاقی بدل میشود؛ عرصهای برای اتهامزنی، ناتوانی در گفتوگو میان ارکان و اهالی آن، توهین و دروغپراکنی و آسیبرسانتر از هر آفتی؛ ریاکاری!!
تئاتر امروز ما بیش از هر زمان دیگری نیازمند بازگشت به سرچشمههای معرفتشناسانه و اخلاقی خویش است. تئاتر ما نیازمند انصاف و مداراست؛ محتاج «دیگری» است. محتاج احترام به صداهای گوناگون و درک مسئولیت اخلاقی خود در قبال اجتماع است؛ ویژگیهایی که کمرنگشدن آنها در این سالها به یک نگرانی جدی بدل شده است.
انتهای پیام