رشته خیلی ها برای خبرگان پنبه شد!
خبرنگار پایگاه اطلاع رسانی آیت الله هاشمی رفسنجانی در حاشیه نگاری دیدار جمعی از اعضای شورای مرکزی مسئولات استانی انجمن اسلامی معلمان با رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام نوشت: قلب هاشمی خون است از این همه مظلومیت “آقا”. چرا که هنوز یادش نرفته به نام دفاع از رهبری چه تعریفها که از احمدی نژاد نکردند. از مائده آسمانی و ذخیره انقلاب گرفته تا منجی خمینی و تعجیل کننده ظهور امام زمان!. آنقدر بزرگش کردند و آخرش هم همه نشستند و شاهد خنجری شدند که او از پشت به رهبری زد. تکلیف خیلی از مدافعان امروز آقا هم مشابه همان ماجراست. هاشمی اما همچنان کنار آقا ایستاده است. صادق و صریح و خنّاس شناس. با «اخوّتی ناگسستنی».درست همانطور که امام خواسته بود. دو بال«خمینی» در کنارهم می مانند تا همیشه. انشاء الله.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی آیت الله هاشمی رفسنجانی، در متن کامل این حاشیه نگاری آمده است:
امروز چهارشنبه است. ۲۵ آذرماه ۱۳۹۴. هوا سرد و مه گرفته است. اما تنور دیدارهای آیت الله روز به روز گرم تر می شود. آخر سرنوشت سازترین انتخابات در پیش روست. انتخاباتی که در آینده نظام بسیار مؤثر است. پس حاشیه نگاری ما هم پر حرارت تر خواهد شد. صریح و داغ و امید آفرین برای مردم. همچون کلام آیت الله.
امروز فرهنگیان به دیدار آقای هاشمی آمده اند. جمع محدود ولی پرشوری هستند. تعدادی از میهمانان از شهرستانها نرسیده اند. سردی هوا و بسته شدن راهها مانع شده. اما تعدادی هم به هر صورتی شده خود را رسانده اند. در کنار میهمانان جایی برای نشستن پیدا می کنم. بحث داغی درباره مصاحبه اخیر آیت الله در جریان است. یکی می گوید مصاحبه نبود، زلزله سیاسی بود. تکان عجیبی داد رسانه های داخلی و خارجی را. خیلی ها را هم شوکه کرد. همانها که با چراغ خاموش در پی اهداف خود بودند. همانها که سال ۶۲ مقابل ریاست مرحوم آیت الله مشکینی بر خبرگان ایستادند. همانها که سال ۶۸ و بعد از امام، دنبال انتخاب رهبری غیر از آیت الله خامنه ای بودند!.همانها که سال ۸۹ در پشت ریاست مرحوم مهدوی کنی پنهان شدند تا زمان موعود برسد. هاشمی با یک مصاحبه ساده نه تنها آب در خوابگه مورچگان ریخته، بلکه باعث شد تا ضمیر مصاحبه هم مرجع خود را بیاید. هاشمی با همین یک مصاحبه ساده راه انتخابات خبرگان را روشن کرد، تا انتخاباتی شفاف پیش روی مردم باشد. با صف بندی هایی کاملاً روشن. هاشمی بار دیگر زخم تخریبها را به جان خرید تا راه امام را برای مردم روشن تر کند. راهی که بنای اول و آخر آن رأی مردم است. هاشمی با همین یک مصاحبه ساده. انتخاب رهبری را از متحجران پس گرفت و به رأی مردم برگرداند.ماموریتهای سخت همیشه به هاشمی می رسد. شاید این سخت ترین ماموریت عمر آیت الله باشد. باید منتظر ماند و عاقبت کار را دید.
صدای صلواتی غرّا مرا به خود می آورد. سر از قلم جدا می کنم و به احترام آیت الله می ایستم. آیت اللهی که خود عمری است به احترام مردم ایستاده است. احوالپرسی ها گرم و صمیمی است. اینجا چشم ها به جای زبانها سخن می گوید. مهر و محبت دوطرفه در پس پرده مردمکها نمایان است. مدتهاست که مردم دیگر با آقای هاشمی با شعار حرف نمی زنند. حرف دلها خیلی زودتر به آیت الله می رسد.
حرف میهمانان خیلی زود آغاز می شود. اولی از شباهت دیدارهای هاشمی با امام می گوید. دومی از مسائل انتخابات و دل نگرانیهای مردم. سومی از مسائل صنفی فرهنگیان می گوید و تقاضای پیگیری وضعیت حقوق بازنشستگان را دارد. چهارمی هم تقاضای آزادی همکاران بازداشت شده خود را دارد و به کنایه می گوید این حصرها و زندانها باید خاتمه یابد. آخر سر هم وزیر با سابقه آموزش و پرورش از دوران سازندگی می گوید و وضعیت معلمان که بسیار بسامان تر از امروز بود. از ضربه احمدی نژاد به اخلاق جامعه می گوید و تاثیر بسیار بد آن بر آموزش و پرورش. از امنیت عمیق می گوید و از شرط آن که شراکت حداکثری مردم در اداره حکومت است. نکته نهایی را هم درباره انتخابات می گوید و از نقش بی بدیل هاشمی، در ساختن یک حماسه سیاسی دیگر.
یکی از میهمانان هم حرف جالبی می زند که وظیفه دیدم آن را بنویسم. از آزادگان دفاع مقدس است. می گوید چند سال قبل به دیدن شما آمدم. نامه ای تشکر آمیزی آوردم از همسرم برای شما که نوشته بود اگر شما نبودید معلوم نبود عاقبت اسرای ما چه می شد؟. قدردانی ساده ای کرده بود از نقش بی بدیل تان در پایان جنگ. همراه با دعایی کوتاه برای سلامتی شما. جالب است وقتی این نامه در سایت شما منتشر شد. به ما زنگ زدند که شما جایگاه رهبری را متزلزل کردید!. اینهم از آن طنزهای تلخ تاریخ است. که تشکر از فرمانده جنگ و آقای مصلحت نظام هم برای برخی ها میوه ممنوعه شده. آقای هاشمی با شنیدن این حرفها فقط لبخند تلخی می زند. لبخندی تلخ و معنادار.
حرف میهمانان که تمام می شود. حرفهای آقای هاشمی با نشاط فراوانی آغاز می شود. می گوید همیشه از حضور در کنار شماها، خیر و برکت دیده ام. بعد هم یادی میکند از دوتن از رفقای معلم قدیم خود. شهید رجایی و شهید باهنر. که به اتفاق هم در دوران مبارزه، مدرسه رفاه را بنیاد گذاشتند. همان مدرسه ای که بعدها تاریخ انقلاب را در خود رقم زد. آیت الله هر وقت که از رفقای قدیم می گوید، بغض تلخی در صدایش می آید. آخر از آن جمع تاریخ ساز «بهشتی و باهنر و مطهری و رجایی و مفتح و مهدوی کنی و ….» فقط دو نام برای انقلاب باقی مانده. درست مثل دو بال برای انقلاب خمینی. «هاشمی و خامنه ای» تنها بازماندگان حلقه اول انقلابند. با خنّاسانی که یک آن از فتنه جدا کردن آنان دل نمی کنند. بغض غیبت یاران سفرکرده را این دو، بهتر از هر کسی می دانند.
آقای هاشمی در ادامه سخنانش کنایه تلخی می زند. به آنهایی که از انقلابی که زیربنایش فرهنگ و آزادی اسلامی بود. امنیت قبرستانی درآورده اند!. هاشمی می گوید امنیتی که ما امروز در منطقه داریم. ناشی از ذات انقلاب اسلامی است و همراهی مردم. این جامعه آگاه و عاقل و معتدل است که امنیت می آورد. وگرنه چه کسی است که نداند آنچه کشورهای منطقه را در آتش می سوزاند نتیجه همان امنیت قبرستانی است که برخی حاکمان نادان فکر کردند به زور و قدرت نظامیان بدست می آید. هاشمی این را می گوید تا همه بدانند انتخابات مردم پسند چقدر امنیت ساز است. درست مثل آنچه در انتخابات ۹۲ اتفاق افتاد و خطر جنگ را از سر ایران اسلامی دور کرد.
آقای هاشمی در ادامه سخنانش به نکته تاریخی و با اهمیت اشاره می کند. از اینکه چرا دنیا بعد از انتخابات ۹۲، مذاکرات را جدی گرفت؟. آقای هاشمی می گوید دنیا به خوبی ما را رصد می کند. آنها می دانند با که باید مذاکره کنند و با چه کسی نه؟. وگرنه در دولت قبل بارها زمینه مذاکره ایجاد شد ولی کسی آن را جدی نگرفت. اینکه شما نماینده واقعی ملّت خود باشی یا نه؟. شرط اصلی موفقیت مذاکرات است. فرق اصلی ظریف هم همین نکته بود. از همین رو بود که نتیجه ۶ سال مذاکره می شد قطعنامه های متوالی علیه ایران و عاقبت ۶ ماه مذاکره شد “توافق ژنو”. آقای هاشمی در ادامه هم کنایه تلخی می زند به امپراطوری رسانه ای صهیونیستها و دلواپسان. که هر دو هم حامی مذاکرات بی نتیجه دولت قبل بودند و هم دشمن امروز برجام و توافق هسته ای!. از اینها که بگذریم نکته جالب این است که با اینکه هنوز ظهر است و شورای حکام آژانس هم بعد از ظهر جلسه دارد، ولی آقای هاشمی با قاطعیت از تصویب قطعنامه و بسته شدن PMض می گوید. البته این نکته عجیبی نیست. چرا که ایشان قبلاً هم گفته بود که نه برای انتخابات نگرانم نه برای برجام.
حرف بعدی آقای هاشمی تعریف جالبی از تعبیر «سیاه نمایی» است. آقای هاشمی می گوید آن وقتها –زمان احمدی نژادء وقتی حقایق را می گفتیم عده ای که امروز دلواپس شده اند، می گفتند سیاه نمایی نکنید!. جالب است که همانها امروز حقایق را نمی گویند تا مردم را نا امید کنند. درصدر آنها هم صدا و سیماست که زمان احمدی نژاد، گرانی ها و اختلاس ها و قانون شکنی ها و قطعنامه ها و تحریم ها را سانسور می کرد ولی امروز کنترل گرانی ها و لغو قطعنامه ها و تحریم ها را سانسور می کند. به قول آقای هاشمی معلوم نیست چه ضرری از برداشتن تحریم ها می برند که اینقدر از برجام می ترسند!.
حرف بعدی آقای هاشمی حرف انتخابات ۹۴ است. حرف انتخاباتی که شاید مهم ترین انتخابات بعد از انقلاب باشد. گردنه ای سخت برای نظام و مردم. انتخاباتی که هرچقدر برای مردم دلگرم کننده است برای تندروها دلواپسی می آورد. دلواپسی هایی که با حضور آیت اللهی به نام «خمینی» برایشان سرگیجه سیاسی هم آورده است. چرا که اگر در انتخابات ۹۲ رشته های خود را تنها به دست «هاشمی» پنبه شده دیدند و دل به انتحار سیاسی و رد صلاحیت او بستند. امروز دیگر واقعاً سرگیجه گرفته اند و در اوج استیصال نمی دانند دیگر چه باید بکنند؟. جلوی هاشمی را بگیرند، جلوی خمینی را بگیرند، جلوی روحانی را بگیرند یا جلوی مردم را بگیرند. انتخابات ۹۴ واقعاً دلواپس کننده و سرگیجه آور است. البته نه برای آنانکه با مردمند، بلکه برای آنانکه میزانشان رأی ملّت نیست!.
تلخ ترین قسمت سخنان هاشمی گلایه از حمله کنندگان به دعایی است. هاشمی اندکی از مبارزات دعایی می گوید تا جوانان امروزی بدانند این “انقلابی بی ادعا” چه کارها که برای انقلاب نکرده. درست است که روزگار امروز “عصر انقلابی ها چرخش کرده” شده ولی «دعایی» از جنس آنها نیست. جنس دعایی از جنس هاشمی و خامنه ای است. از جنس انقلاب «خمینی». دعایی به تنهایی در دوران مبارزه، «رسانه انقلاب» بود. نه با پول بیت المال که با پول خودش. چه با دستگاه پلیکپی ساده اش و چه با رادیوی پر سر و صدای خود در نجف. هاشمی از انقلابی بی ادعای این روزها و «رسانه انقلاب» آن روزها می گوید تا همه بدانند که دعایی تنها نیست. تا به زور شانتاژها و بی اخلاقی ها کنار رود. دعایی صدای انقلاب است و صدای انقلاب خاموش شدنی نیست.
حرف آخر آقای هاشمی حرف مظلومیت آقاست. حرف مظلومیت رهبری که مدافعانش زمینه بدترین حمله ها را به ایشان فراهم می کنند. از حرفهای نسنجیده برخی ها که نظارت بر رهبری را به کل منکر می شوند تا صدا و سیمایی که آنی از دشمن تراشی برای ایشان دست برنمی دارد. قلب هاشمی خون است از این همه مظلومیت “آقا”. چرا که هنوز یادش نرفته به نام دفاع از رهبری چه تعریفها که از احمدی نژاد نکردند. از مائده آسمانی و ذخیره انقلاب گرفته تا منجی خمینی و تعجیل کننده ظهور امام زمان!. آنقدر بزرگش کردند و آخرش هم همه نشستند و شاهد خنجری شدند که او از پشت به رهبری زد. تکلیف خیلی از مدافعان امروز آقا هم مشابه همان ماجراست. یا به غفلت و جهل و حرفهای نسنجیده جایگاه رهبری را پایین می آورند. یا به آگاهی و عقل و برنامه ای سنجیده در پشت رهبری پنهان می شوند. همچون احمدی نژاد با خنجری دیگر از پشت. هاشمی اما همچنان کنار آقا ایستاده است. صادق و صریح و خنّاس شناس. با «اخوّتی ناگسستنی».درست همانطور که امام خواسته بود. دو بال«خمینی» در کنارهم می مانند تا همیشه. انشاء الله.
روایت مصلحت همچنان باقی است…
انتهای پیام