جدایی طلبی کُردی
به گزارش انصاف نیوز، «محمدحسین کریمی پور» در یادداشتی تلگرامی با عنوان «جدایی طلبی کُردی» نوشت:
یکی دو روز بعد از بمباران شیمیایی حلبچه، در قالب یک تیم مهندسی رزمی از خوزستان حرکت کردیم تا به کردستان عراق برویم. این سفر چند روزه برای جوانکی مثل من، یک اکتشاف شگرف بود. سرزمین و مردمی را دیدم که شبیه هیچ چیز دیگر نبودند. صورتی از جنگ در مناطق دارای سکنه را تجربه کردم که برایم تازه و عمیقا موحش بود.
در تمام مسیر، سیل آوارگان بی رمقی که پیاده به سوی ایران میآمدند، به چشم میخورد. پیران و درماندگانی که از سر ناچاری رها شده بودند… کودکان وحشت زده و صورتهای تهی از امید… و کمپهای هلال احمر که در دریای آوارگان غرق بود. فاجعه چنان عظیم بود که یگانهای رزمی هم درگیر امداد بودند.
اما اوج کابوس در خاک عراق منتظرمان بود. جنازه کشتگان حلبچه جمع نشده بود. گاز سیانور همه را در آخرین حالتشان ثابت کرده بود. سیانور را که فرو دهی، نفست دیگر بر نمیگردد. آخرین فریم فیلم متحرک زندگیت، در قاب ثابت مرگ، فیکس میشود. توي بازار حلبچه، پیرمرد پشت دخل دکان به خیابان، خیره بود. انگاری داشت سوالی میپرسید. بیرون شهر، در سه راهی عنب، وانتی کنار جاده متوقف بود. مسافرانش در آخرین لحظات بیرون ریخته و گریخته بودند. مادر جوانی که طفلک نوزادی به بغل داشت و چنگ در خاک تپه کنار جاده زده بود را از یاد نخواهم برد. و جنازه سیاه شدهی سربازان عراقی در دجیل که آفتاب بی جان آخر اسفند، روغنشان را در آورده بود. مرگ، تباهی، سیاهی و نیستی ..
و این جهنم تمام عیار، روی زمینهی زیباترین طبیعتی که تا آنروز دیده بودم، جریان داشت. بهار سحر آمیز و با شکوه کردستان … دشتهای سبز و تپههای رنگ به رنگ از گلهای وحشی… تپه ماهورهای بازیگوش و دریاچهی فیروزهای دربندیخان، پرندههای مست و هوایی چنان لطیف و عطر آگین که مگو و مپرس.
در اطراف دریاچه با چند پیشمرگه همسفر شدیم. یکیشان علاوه بر تفنگ، کیف پزشکیاری حمل میکرد. دانشجوی چپ جالبی بود که تحصیل پزشکی را در اروپا رها کرده بود و آمده بود با صدام بجنگد. خیلی زود سر صحبتمان باز شد. او و بسیاری دیگر از کردهایی که دیدم، هیچ حسی نسبت به عراق، جز تنفر و دشمنی نداشتند. خود را نه عراقی میدانستند و نه میخواستند عراقی باشند. پشت در پشت، سهم آنها از عراق، چه سلطنتی و چه بعثی، جز تحقیر و سرکوب و ناامنی و فقر نبود. ما را دشمن ارتش بعث میدیدند. این بود که با ما مهربان بودند.
او به من گفت: «در عراق و سوریه همیشه همین بوده است. جنگ هم که نبود بعثیها ما را قصابی میکردند. کردها قوم مطرودیاند که تنها سهمشان از بودجهی ملی، مخارج یگانهای نظامی مستقر در کردستان است. این وضعی است که جز با استقلال عوض نمیشود. میخواهم در کشوری زندگی کنم که مرا شهروند اصلی، قلمداد کند».
جوان بودم، مغرور و پرشور! برایش از نقشههای استعمار برای تجزیهی کشورهای مسلمان خاورمیانه گفتم. گفتم کردها نباید هیزم این آتش باشند. دیگر نشانی از رفاقت در صدایش نبود. پاسخ داد: «آنقدر هیزم آتش این و آن بودهایم که ذغال شدهایم. ما سهمی از خاورمیانهی شما، بجز عذاب نداشتهایم. چرا دلمان باید برای قدرت دیگران بسوزد؟ باید دست و پا بزنیم شاید خودمان سهم خودمان را از دنیا بگیریم». رویش را برگرداند و تا پیاده شد، دیگر چیزی بینمان رد و بدل نشد.
حداقل در مورد کردستان عراق، کاملا حق داشت. جز سد دربندیخان، تاسیسات نظامی و جادههای سوق الجیشی، اثری از تمدن نوین در آن منطقهی غنی به عنوان بخشی از یک کشور نفتی ثروتمند، ندیدم. امکانات شهریشان، بدتر از روستاهای ما بود.
من تردید ندارم که «غائله کردستان» منشاء مصایب زیادی برای منطقهی ما خواهد بود. بعید میدانم استقلالی که دیکتاتور فاسدی چون کاک مسعود برای تداوم قدرتش کلید زده، برای کردها هم میوههای شیرین به بار آورد. دولت بارزانی، به بهانهی حفظ استقلال، هر صدایی را در شمال عراق خفه کرده و قبل از هرچیز، سر کانتونیسمِ کردِ سوری را به سنگ خواهد کوبید. شک ندارم آمریکا و اسراییل از این شرایط بهرهها خواهند برد. درک میکنم چرا عقلا در تهران، آنکارا، بغداد و دمشق بلکه در ریاض و اسلام آباد چنین نگرانند. میدانم اشتعال نائره قوم گرایی در کنار جنگهای مذهبی موجود، به کردها ختم نمیشود و منطقه را به سوی سلسلهی جدیدی از کشمکشهای مذهبی- نژادی سوق میدهد.
جدایی طلبی قومی، تنها از فقر، تبعیض و فساد حاکمیت، تغذیه نمیکند. گاهی ریشههایی بس پیچیدهتر در تاریخ و فرهنگ اقوام دارد. جدایی طلبی در فِلاندِربلژیک، کاتالونیای اسپانی و کِبِک کانادا شاهد این مدعاست. اما بیتردید محرومیت، تبعیض و فساد، عامل اصلی گسترش اغلب نهضتهای جدایی طلبی است.
کشوری که اقلیتهای قومی و مذهبی در آن خود را شهروندان درجهی دو نیابند، کمترین صدمه را از چنین مصائبی خواهد دید.
انتهای پیام
چند سطر آخر نوشتارتان گویای همه چیز است، اگر همه اقوام و ملتهای یک کشور احساس برابری و عدالت کنند و ببینند که تبعیضی بین آن ها نیست، محال است که سودای جدایی در سر پپرورانند
بسیار مغرضانه و جاعلانه نوشتهای: « دیکتاتور فاسدی چون کاک مسعود »!؟ زهی وجدان خوابیده و تهی از انصاف!
جداً شرمآورست که به کسی که تمام کودکی و نوجوانی و جوانی و بزرگسالیش را در کوه و کمر و در مبارزه با همان نظامهای جنایتکاری که خود وصفشان کردی، میگوئی دیکتاتور فاسد!؟ چند نفر را به عنوان مخالف و خائن و مزدور و … زندان و اعدام کرده است و یا کدام اختلاس و فسادی داشته که امثال تو به او نسبت میدهید؟! در کُردستان تحت حکومتش به وفور روزنامه و سایت و کانالهای تلویزیون آزاد فعالیت دارند. اگر او نبود مطمئناً هیچ سیاستمدار دیگر کُردی تا این حد شهامت و اقتدار نداشت که ملتش را تشویق کند که به پای صندوق رفراندوم بیایند و 93 درصد آری بگیرد. برای اقدام یک دیکتاتور فاسد این حد از «آری»، مطلقاً امکان ندارد. پس کمی خجالت و شرم از خوانندگان و تعهد اخلاقی و وجدان داشته باشید. همه خوانندگانتان که تحت تاثیر تبلیغات مسموم و جعلیات دشمنان بارزانی قرار ندارند.