انقلاب اکتبر به مثابه انحراف از مارکسیسم به لنینیسم
دکتر عباس نعیمی جورشری، جامعه شناس و عضو بخش تحلیلی انصاف نیوز در یادداشتی به مناسبت سالگرد انقلاب اکتبر 1917 روسیه نوشت:
می توان نخستین سازمان مارکسیستی روسیه را «گروه آزادی کار» دانست که در سال 1883م – یعنی همان سال درگذشت کارل مارکس- توسط پلخانف و تنی چند از روشنفکران انقلابی روسی در خارج از روسیه تشکیل گردید. تمرکز این گروه بر ترجمه ی آثاری از مارکس و انگلس به زبان روسی قرار داشت. هم زمان با این فرایند، گروه های کوچک مارکسیستی به صورت جدا و غیر مرتبط در شهرهای مختلف شکل گرفت.
گروه آزادی کار تنها به لحاظ تئوریک، بنیانگذار سوسیال دموکراسی در روسیه به شمار می رفت چرا که در آن زمان هنوز جنبش کارگری با اندیشه ی مارکسیستی درهم نیامیخته بود.
لنین جوان که چندی بعد از تشکیل گروه آزادی کار با مارکسیسم آشنا شده بود، به طور عمیق و خلاق به مطالعه و کاربرد آن پرداخت به طوری که در 1895م با به هم پیوستن محافل گوناگون مارکسیستی، «اتحادیه ی مبارزه برای رهایی طبقه کارگر» را در پطرزبورگ پدید آورد و سعی در پیوند دادن آن با جنبش بالنده ی طبقه کارگر نمود. اگرچه وی چند ماه پس از تشکیل اتحادیه، به همراه عده ای از رهبران دستگیر و زندانی و سپس تبعید گردید، لکن اتحادیه به حیات خویش ادامه داد و حتی یک اعتصاب کارگری فراگیر در شهرهای مسکو، کیف و چند شهر دیگر را رهبری کرد.
همچنان که لنین در تبعیدگاه سیبری به سر می برد، اتحادیه به شاخه ی اصلی جنبش سوسیال دموکراسی روسیه تبدیل شد (رئیس نیا،1360: 20-19 ).
لنین که در 1900م از تبعید آزاد شده بود جهت ایجاد روزنامه ای سراسری با هدف متحد ساختن سوسیال دموکرات های متفرق عازم اروپا گشت و نخستین شماره ی روزنامه ی «ایسکرا» را در آخرین ماه سال 1900 م منتشر نمود که طی سال ها به صورت قاچاق به روسیه پست می گردید.
از کتب شاخصی که در این دوران در محافل مارکسیستی مورد مطالعه قرار داشت می توان کاپیتال، مانیفست، فقر فلسفه، لودویک فوئرباخ و تکامل سوسیالیسم را نام برد. همچنین آثاری از پلخانف و لنین پی در پی انتشار می یافت. لنین به رغم اختلافات اصولی که با پلخانف داشت ارزش خاصی برای آثار وی قائل بود. او اگر چه در دکترینش همواره خود را پیرو وفادار و صدیق تفاسیر اقتصادی مارکس می دانست، ولی تغییرات جدی در نظریات وی ایجاد نمود.
اعتقاد مارکس به «تقدم اقتصاد بر سیاست» نه تنها ناشی از تفسیر اقتصادی وی از تاریخ، بلکه بازتاب نوعی تاثر و تمایل یک جانبه ی قرن نوزدهمی بود. در مقام مقایسه، لنین در سبک خاص قرن بیستمی اش معتقد به «تقدم سیاست بر اقتصاد» بود. او به خاطر تعهد و الزام عمیقش به اولویت سیاست، بخش اعظم توان انقلابی اش را صرف ایجاد امکانات و دستگاه تشکیلاتی در روسیه تزاری نمود.
به نظر می رسد بتوان تجدید نظرهای لنین در آرای مارکس را در پارامترهای زیر تشخیص داد:
مارکس انتظار داشت اولین انقلاب کمونیستی در کشورهای دارای اقتصاد پیشرفته سرمایه داری در اروپای غربی به وقوع بپیوندند. او تبیین می نمود که قانونمندی های تکامل اقتصادی، دخالت ناپذیر است و هرکشوری قبل از آمادگی برای انقلاب کمونیستی، مجبور به گذر از مراحل متعدد سرمایه داری است. لنین که واجد نگرش سیاسی تر بود گذر از تمام مراحل پیش بینی شده مارکس را پیش شرط برانداختن سرمایه داری نمی دانست (طلوعی، 1385: 860). وی وظیفه ی رهبریت کمونیستی و انقلابیون حرفه ای را حمله و نابودی نظام های موجود اجتماعی و سیاسی از ضعیف ترین قسمتشان می دانست که مناطق کمتر توسعه یافته ی اروپا، آسیا، آفریقا و آمریکای جنوبی را شامل می شد. او تاکید داشت که با در اختیار داشتن یک نیروی مخالف نسبتاً کوچک اما بسیار منظم و خوب سازمان داده شده، می توان قدرت را از چنگ دستگاه نظام موجود بیرون آورد. عملی که در 1917 م روسیه را متحول ساخت.
تروتسکی نیز در حمایت از این تحلیل در «انقلاب ما» نگاشته بود: «پرولتاریای کشوری که از لحاظ اقتصادی عقب افتاده است، ممکن است زودتر از پرولتاریای کشورهای پیشرفته از لحاظ سرمایه داری به قدرت برسد» (دونایفسکایا، 1382: 210).
مارکس اعتقاد داشت که کمونیسم تنها در یک کشور ویژه با بحران های اقتصادی داخلی همراه خواهد بود و هر کشوری زمانی نهضت انقلابی خود را توسعه می دهد که شرایط و مقتضیات کاملا ً مهیا باشد. اما لنین دید عملگرایانه تری داشت و پیوندی بین عمومیت و جامعیت ایدئولوژیک با منافع ملی روسیه برقرار می ساخت. وی بعد از انقلاب دوم روسیه در اکتبر 1917م، آن کشور را مرکز جهان «شوروی شده» می انگاشت که باید مسئولیت طرح ریزی انقلاب ها را در دیگر کشورها بر عهده گیرد.
انگاره ی سیاست بین الملل نیز در نزد مارکس و لنین تفاوت داشت. از آنجا که در شیوه و اسلوب قرن نوزدهمی فرض مسلم این بود که این نیروها و گرایش های اقتصادی اند که مسائل مهم جهانی را تعیین می کنند لذا مارکس نیز علاقه کمتری به سیاست های بین المللی مبذول میداشت. لکن لنین چه قبل و چه بعد از کسب قدرت در روسیه، هر مسئله ای را در بعد جهانی اش می دید. حتی زمانی که روسیه هنوز تحت فشار شکست نظامی، انقلاب و جنگ داخلی به سر می برد و میلیونها روسی در گرسنگی در حال تلف شدن بودند، وی بخش اعظم اندیشه و تلاش سیاسی اش را معطوف به تشکیل مراکز کمونیستی در سراسر جهان به ویژه آسیا نمود (ابنشتاین و فاگلمان، 1376: 53-50).
لنین به طور مشخص، خلاقیت خاص خود را در زمینه های زیر ظاهر نمود. شدت این تغییرات به حدی بود که جلوه مکتبی متفاوت می نمود:
1. جغرافیای انقلاب را از کشورهای صنعتی به کشورهای توسعه نیافته تغییر داد. به بیان دیگر، عنوان داشت که می توان این کشورها را که در مراحل اولیه صنعتی شدن هستند به صورت انقلابی از دوره فئودالیسم و کاپیتالیسم توسعه نیافته به مرحله سوسیالیسم انتقال داد. چرا که «امپریالیسم، سرمایه داری انحصاری است و همانا انحصار یک دوران انتقالی از سرمایه داری به نظام اقتصادی- اجتماعی عالی تری است» (لنین، بی تا: 148).
وی به همین منظور کتابی تحت عنوان «امپریالیسم بالاترین مرحله کاپیتالیسم» در 1916م در سوئیس منتشر ساخت که بر اساس آن «هنگامی که سرمایه داری به امپریالیسم تبدیل می شود، در مبارزه برای نابودی ماشین دولتی… باید خستگی ناپذیر بود» (دونایفسکایا، 1382: 179).
2. «تدارک انقلاب» را به عنوان یکی از وظایف رهبر حزب کمونیست مطرح نمود. او اعلام کرد که در صورت رها نمودن کارگران و انتظار برای یک حرکت انقلابی به صورتی خودجوش آنان بدین شیوه عمل نمی نمایند بلکه سعی می کنند با حضور در اتحادیه های صنفی و کارگری دنبال ترفیع منافع مادی خود باشند (تفضلی، 1372: 184-178).
3. رفع تنگناهای اقتصادی کشورهای جهان سوم از طریق صنعتی کردن آن ها. لنین توضیح می داد که سرمایه داری زودتر از همه در مستعمرات تکامل می یابد. از آنجایی که تنها وظیفه نظام سرمایه داری، صنعتی نمودن جامعه است، امکان پیروزی انقلاب سوسیالیستی در کشورهای توسعه نیافته به مراتب بالاتر است (لنین، بی تا: 114).
● در یک جمع بندی می توان اذعان داشت که نظریات سیاسی لنین با تغییرات زیربنایی در نظریات مارکس همراه بوده است. آنچه در اکتبر ۱۹۱۷ روسیه رخ داد انقلابی بروی انقلاب بود، یعنی قدرت گیری بلشویک ها که بر همین قرائت جدید لنین تکیه داشت. بنابراین می توان انقلاب اکتبر را یک انحراف از مارکسیسم به لنینیسم دانست.
انتهای پیام