نسبت اندیشه ایرانشهری و «توسعه» چیست؟
بخشی از سخنرانی سیدجواد طباطبایی در نشست اندیشهی ایرانشهری در موسسهی اقبال لاهوری مشهد در تیرماه 1396 با عنوان «نسبت اندیشه ایرانشهری و «توسعه» چیست؟» به نقل از کانال دکتر طباطبایی در پی میآید:
ما بسیار زود ملّت شدیم و ملّت در ایران، دولت خودش را ایجاد کرده است و نه برعکس!این ملّت، یک فرهنگ پایدار طولانیمدت را ایجاد کرده و این فرهنگ طولانی، ورای مرزهای ایران، بسط یافته است که به آن میگوییم: ایران بزرگ فرهنگی. از طرف دیگر، این ملّت با فرهنگی که ایجاد کرده، مبتنی بر یک نظام سنت متکثر حداقل شامل نصوص ایرانشهری، اسلامی، فلسفهی یونانی و تجربهی تجدد است. نتیجهی خیلی مهمی که من از این خلاصه میگیرم این است که اگر ما بخواهیم بدانیم که ایران چه است و بپرسیم که ایران چهطور میتواند توسعه پیدا کند، باید نخست به یک نکته توجه داشته باشیم:
کثرت ایران از بین رفتنی نیست
هرجایی که تنوع و تکثر سنت ایرانی را نفهمیم و بخواهیم که چیزی را به این تکثر تحمیل کنیم بهطوری که همه یک چیز را بگویند، ملّت قدرت خودش را نشان خواهد داد و مخالفت میکند و این مخالفت را در همهی تاریخ ما، هر بار به نوعی نشان داده است. یعنی هرجایی که چیزی آمده که تحمیل بشود و کثرت این ملّت را از بین ببرد و به وحدت از بالا تبدیل کند، ملّت به آن واکنش نشان داده است.
کثرت ایران در نظام واحد معین می شود
ما ملّت متکثری بودهایم یعنی ملّتی بودهایم با افکار، عقاید، زبانها، آداب، رسوم و… بسیار متکثر اما واحد در ایران. اهمیت ما در این است و به این دلیل ایران هست و بسیاری از کشورها از بین رفتهاند که ایران توانسته است این امور متکثر خودش را در نظامی واحد وارد کند و این نظام واحد را چنان استوار درست کند که در برابر بحرانها مقاوم باشد و با از گذر از هر بحران، دوباره سرپا بایستد.
توجه به کثرت در سایه اصل وحدت
اگر به کار بردن اصطلاح «توسعه ایران» را فعلا با مسامحه و برای فهمیدن حرف یکدیگر قبول کنیم و بخواهیم ایران را توسعه دهیم، باید بدانیم که ایران در جاهایی توسعه پیدا کرده که اصل وحدت با توجه به آن کثرتها فهمیده شده است. توسعه ایران به این صورت خواهد بود: شناخت حقیقت آن چیزی که منطق تداوم ایران است و عمل در جهت آن و شنا کردن در جهت آن. بسیاری از دولتها این واقعیت را نفهمیدند. بحرانهای مهم ما هم در زمانی سر باز کردهاند که آن وحدت متکثر به هم خورده است. انقلاب اسلامی یکی از این موارد است و میشود این طوری توضیحش داد. از جنبههای ایدئولوژیک این انقلاب که بگذریم، میشود اینطور توضیح داد که ما در واقع در دوره کوتاه گذار از یک وضع به وضع دیگری بودیم که حکومتگران باید متوجه میشدند که جهت جریان آب کجاست. انقلاب اسلامی آنجایی صورت گرفت که آنها متوجه نشدند که جهت جریان آب کجاست و برخلاف جریان آب شنا کردند.
ایدئولوژی نمی تواند واقعیت ایران را بفهمد
ایدئولوژی به دنبال وحدتی است که بر کثرتها اعمال شود چون نظامهای ایدئولوژیک، نظامهایی هستند که خودشان را ربط میدهند به یک نظریه، به یک خیال! چون ایدئولوژی با خیال ربط دارد، مثل چیزی است که ساختهایم برای خودمان، مثل شریعتی که جهان بیطبقه توحیدی ساخت. چیزی مثل آن شیر خالکوب مثنوی است که گفت اینچنین شیری خدا خود نافرید! اگر بخواهیم که با ایدئولوژی، واقعیت ایران را بفهمیم ناچاریم که تمام آنجاهایی را که کثرتها سر باز میکنند و خودشان را به ما نشان میدهند، نادیده بگیریم. نظریههایی از نوع جامعه بیطبقه توحیدی و انواع این بیطبقههایی که درست شده، کارشان این است که این کثرت ها را از بین ببرد. کمونیزم هم همینطور بود و انواع اسلامی بیطبقهها هم همین هستند. این کثرتها را در آنجاهایی که کثرتها اصیل هستند یعنی تداوم تاریخی داشتهاند، مثل مورد ایران، نمیشود از بین برد. شما از هر جایی که جلوی این را بگیرید، از جای دیگری سر باز خواهد کرد. تجربه ما در دو سه دهه اخیر برای هرکسی در حد خودش همینها را نشان داده است.
انتهای پیام