“همدلی جامعه پس از انتخابات بیشتر شده”
به گزارش انصاف نیوز، متن گفتگوی پرویز پیران، مشاور ارشد سازمان ملل و استاد جامعهشناسی دانشگاه علامه طباطبایی با اعتماد در پی می آید:
آمارها حاکی از افزایش جرم و برخی از ناهنجاریها مانندطلاق، اعتیاد و… است. به نظر شما نظم اجتماعی که به واسطه آن هنجارهای اجتماعی اداره میشود آسیب دیده است؟
نخستین نکتهیی که باید مورد تاکید قرار گیرد آن است که شرایط مادی فروپاشی اجتماعی در ایران مشاهده نمیشود و این عدم احتمال حتی در شرایطی که آسیبهای اجتماعی و جرم در حال افزایش است به قوت خود باقی است. آنچه در شرایط کنونی مسالهزاست، احساس کلی ناکارآمدی و احساس ذهنی بیثباتی است. در عین حال حتی احساس ذهنی فروپاشی جامعهیی نیز وجود ندارد بلکه احساس ذهنی فروپاشی ساز و کارهای اجتماعی مطرح است زیرا جامعه ایران جامعهیی توانمند است. وجود منابع خدادادی چون نفت و گاز که خود عامل مشکلات گوناگونی شده است، میزانی از بهرهوری پایین و ناکارآمدی و فقدان شایستهسالاری را پوشانده و بر تابآوری جامعه میافزاید. لیکن احساس غبن در سطحی مسالهزا مشاهده میشود که برای درصدی از گروههای سنی جوان و میانسال (گرچه درصدی فعلا کوچک) رشک برانگیز شده است. توجه شود که با شکلگیری این افسوس دو جریان همزمان شکل میگیرد. در گروهها و لایههای پایین به افزایش جرم ازجمله اعتیاد و در عین حال افزایش فروش مواد مخدر، انواع سرقت، دیگرکشی، زورگیری، فروپاشی خانواده بر سر منابع مادی محدود، انحراف برای ثروت و شوهر و برادرکشی و تظاهر آنها منجر میشود ولی در لایههای متوسط و بالا به تلاش در شکلدهی باندهای سوءاستفاده از منابع عمومی، اشغال مقامات به هر شکل و از هر راه ختم و تشدید میشود. انعکاس استفاده نابرابر از فضای شهری و امکانات به شدیدترین شکل رشک بردن بر فاسد شدن را تقویت میکند و سرمایه اجتماعی عام نهادها و سازمانهای عمومی را چون موریانه میخورد. در چنین شرایطی فقدان یا محدودیت جدی نقد، گرایشهای ضد اجتماعی را نیز تقویت میکند که باید مورد مطالعه دقیق قرار گیرد. حقیقت آن است که شرایط ایران در سه سال اخیر گویای ضرورت توجه جدی به فراز و فرودهای اجتماعی در زندگی روزمره است. به هنگامی که اکثریت مردم با سختی روزگار میگذرانند، وجود روزمره اخباری مربوط به فساد مالی آن هم با ارقامی نجومی چون نه هزار میلیارد تومان، هشت هزار میلیارد تومان برخی افراد به میلیاردها تومان از منابع مالی کشور و در اختیار داشتن امکاناتی که کمتر از 10 درصد جمعیت جهان در اختیار دارند، شرایط ذهنی و عینی جامعه را بهشدت مسالهدار میسازد. این مجددا تاکید میکند که ایران کشور توانمندی است. از سوی دیگر جهانیسازی سرمایه، پایههای اخلاق عمومی را در همه جا تضعیف کرده بنا بر این رشد آسیبها و جرم جنبه جهانی و سراسری پیدا کرده است. لیکن در عین حال بهعنوان دانشآموز مردود دبستان علوم قضایی و اجتماعی چارهیی جز طرح هشداری جدی ندارد. بدیهی است که در همه حال واقعبینی شرطی بدون جایگزین است. لذا در کنار امکانات و توانمندیها مسائلی نیز با چشم مسلح علمی قابل رویت است که میتواند شرایط ذهنی را به سمت عینی شدن سوق دهد و به مسائل بالقوه جنبههای عینی، ملموس و بالفعل دهد. تحلیل رخدادهای روزمره گرایشهای جدیدی را مطرح میسازد که اگر مدیریت و مهار علمی آن هم از طریق حضور و مدیریت جمعی مردم در سازمانها و نهادهای مردمی نشود و یله به حال خود رها شوند، جنبه ساختاری پیدا خواهند کرد. فساد در سازمانهای عمومی و دولتی به بیماری مزمنی بدل شده است. گرچه این عاصی همواره تاکید دارد که در بدترین شرایط نیز اکثریت مردم شریف و زحمتکش هستند لیکن این اکثریت میتواند 51 درصد یا 95 درصد باشد. به ویژه در ایران به دلیل ضعف رسانههای همگانی مستقل، نقاط ضعف بهشدت با بزرگنمایی همراه است و به هر تقدیر تبلیغات منفی نیز وجود دارد. پذیرش این عوامل به هیچ روی نباید به نادیده گرفتن افزایش گرایشهای منفی و از آن به مراتب بدتر، عادی شدن و حتی مثبت تلقی شدن خلاف و توانایی در خرید آن، ختم شود که فراموشی اجتماعی مصنوعی آورده و شرایط را بحرانی میسازد. اینجاست که نظم اجتماعی که مفهوم کلیدی پرسش دوم است به مخاطره میافتد و شرایط آنومیک تقویت میشود.
منابع هنجاری ارتباط در یک اجتماع چطور گسسته میشود.
توجه شود که در کنار هم قرار دادن مواردی که در پرسش دوم مفصلا مورد بحث قرار گرفت به تدریج احساس ذهنی فروپاشی اجتماعی (باز هم تاکید میکند نه فروپاشی جامعهیی در حال حاضر) را تقویت میکند که تشدید دایمی آن در کنار افزایش موارد منفی، فروپاشی ساختارها را در دستور قرار میدهد. توجه کنید اگر امروز به فرزند خود نصیحت کنید که «ای فرزند شرافت در زندگی ارزشی بالاست همواره باید شریف بود، امکانات جامعه را پاسداری کرد. از سوءاستفاده پرهیز کرد، خود را وقف بهروزی همنوعان کرد» و اندرزهای ارزندهیی از این دست، اگر فرزند به پیرامون خود بنگرد و مشاهده کند که تمامی کسانی که دارای ویژگیهای مورد تاکید در اندرزها هستند، برای تامین زندگی سادهیی در عذابند. این فرزندی که سراپا گوش است دچار چه احساسی میشود؟ چنین شرایط را شرایط آنومیک میگویند. اوضاع زمانی بدتر میشود که اندرزها از پشتوانه عملی نیز تهی باشد.
به نظر شما فروپاشی آنچه شاهد هستیم، ریشه در انتقال فرهنگ مدرن یا مدرنیسم در جامعه دارد؟ به عبارت دیگر تضاد بین سنت و مدرنیته باعث بروز گسست اجتماعی میشود؟
میدانید که در نوشتههایی نظر خود را بیان کرده و ادعا شده است که اساسا بحث سنت و مدرنیته در ایران در چارچوب واقعی و درستی قرار نداشته است. البته در این نوشته تشریح کامل این بحث ممکن نیست. اما فقط تاکید میکند که مدرنیته در غرب از دل گذشته غرب سر برآورده است. توجه کنید که مهمترین اصل مدرنیته یعنی مفهوم پیشرفت که متکی به دید خطی تاریخ است از مسیحیت سرچشمه گرفته است. به دیگر سخن تولد و مرگ مسیح نگاه خطی را ممکن ساخته و مفهوم پیشرفت را غیرمستقیم به اذهان متبادر ساخت. از سوی دیگر شهروندی، مشارکت مدنی، جامعه مدنی، حقوق انسان و بروکراسی تماما در دوران باستان غرب از یونان و رم اخذ شد. گرچه در اصل و برعکس اصرار غربیها، خاستگاه اولیه آنها در سومر یا شرق بوده است. در ایران متاسفانه آشنایی محدود و ناقص با تجربه مدرنیته زمانی رخ داد که پیشگامان بحث مدرن شدن با تاریخ خود قهر کردند و از آن بدتر بر اساس برداشتهایی ناقص و ناتمام و کج فهمیده شده از مدرن و مدرنیته و غرب به بازنویسی یا تحریف تاریخ خود پرداختند که کاملا منفینگری را رواج داده است. لذا ادعای این ناتمام آن است که ما در سطح مفهومی درجا زدهایم. تمثیلی که بارها به کار برده و در تشریح رابطه سنت و مدرنیته حاکم میداند عبارت است از خوردن پتکی بر سر و بیهوشی طولانی. در لحظاتی که بیهوشی رو به پایان است، انسان بیهوش شده خوابی دیده لیکن در لحظه بیدار شدن خواب را بریدهبریده به یاد دارد. این خواب مدرنیته ایرانی است. سپس گنگ خواب دیده بر اساس خواب بریدهبریده گذشته خود را بازاندیشی و بازنویسی کرده است آن هم بر پایه این فرض که خواب دیده شده برتر و بهتر و گذشته فراموش شده مملو از نادرستی و کژی و کاستی است و به کار نمیآید. در چنین گیروداری با برداشت ایستا از سنت، جنگ سنت و مدرن آغاز و ادامه یافته است.
افزایش تدریجی خشونت در جامعه را نشانه چه چیزی میدانید؟ وضعیت ایران در این زمینه چگونه است؟
مساله خشونت از مباحثی است که باید در جوی آرام به آن پرداخت آن هم با همدلی و دوستی و مهربانی و محبت، زیرا با توجه به مواردی که در باب بهرهوری، ناکارآمدی، فساد و سوءاستفاده اقلیتی و… بیان شد، گرایشهای خشونتمحور افزایش مییابد. از سوی دیگر متاسفانه به دلیل فقدان آموزشهای ضروری و نظارت بر استفاده از محصولات سمعی و بصری در دسترس کودکان، نوجوانان و جوانان و ناکارآمدی کامل رسانه ملی، خانوادهها با بمباران آثار خشونتمحور آن هم خشونتی که بخش اعظم فیلمهای سینمایی و تلویزیونی را دربر میگیرد روبهرویند. پژوهش محدودی که با کودکان سه تا هشت ساله انجام داده شده است، نشان میدهد که واژگان و زبانی خشونت مبنا و خشونتمحور در خانوادهها در حال رایج شدن است که در محاوره روزمره منعکس میشود. در چنین شرایطی با توجه بهشدت آسیبهای اجتماعی از جمله طلاق و درگیریهای خانوادگی و احساس ناامنی، خشونت را تشدید میکند و کودکان و نوجوانان را دچار ترکیبی از استرس و اضطراب میکند. متاسفانه دست زدن به اعمالی در ملأ عام خشونت را نیز عادی میسازد. فقط کافی است با ورق زدن روزنامهها و تحلیل محتوای جرایم خشونتمحور مانند قتل و مجروحسازی و از آن بدتر تشریح نحوه به قتل رساندن و مجروح ساختن که با عادیترین حالات در اکثر مواقع تشریح میشود به عمق مساله اندیشید. زیادهخواهی، الگو شدن مصرف مسرفانه، رسیدن به امکانات مادی آن هم در چشم به هم زدنی که در هیچ جامعهیی از طروق عادی و سالم ممکن نیست، خشونت را موضوعی قابل تامل ساخته است ولی نباید فراموش کرد که خشونت رو به رشد یکی از شاخصهای همان شرایطی است که باید مورد بررسی و تجزیه و تحلیل جدی قرار گیرد. مدیریت جامعه نیازمند بسیج افرادی توانا که مورد اعتماد نیز هستند. آن هم برای ارائه تحلیلی دقیق و واقعبینانه و البته شجاعانه از شرایط اجتماعی کشور است. متاسفانه دانشگاههای کشور با بحران دست به گریبانند. علوم اجتماعی و انسانی که از آغاز شکلگیری در ایران با بحران همراه بودهاند به سترونی باورنکردنی دچار آمدهاند. وجود فرصتطلبانی که با انواع رانتها به مدارک دانشگاهی دست یافته و متاسفانه لباس استادی به بر کردهاند، خود جزیی از آسیبی است که باید تحلیل شود.
کنترل اجتماعی از سوی نهاد خانواده، مذهب و نظام خویشاوندی شکل میگیرد. در جوامع مدرن (کشورهای غربی) یا جوامعی مثل ایران که در حال گذار از سنت به مدرنیته است آیا میتوان گفت که دیگر ارزشها و مناسبات اخلاقی گذشته وجود ندارد و روابط بیشتر مبتنی بر منفعت «اقتصادی» است؟
باید توجه داشت که جامعه متشکل از افراد با ویژگیهای بسیار متنوع است؛ افرادی که آمال و آرزوهای دور و درازی دارند و گاه برای تحقق آنها به جان میکوشند. در عین حال جامعه برای بقای خویش باید به تعادل رسد و باثبات باشد. از این رو کنترل اجتماعی حیاتی میشود. کنترل اجتماعی به افراد قواعد زندگی در جامعه را گوشزد میکند و اگر این قواعد زیرپا گذاشته شد، کسی که به آن اقدام کرده است باید هزینهیی مناسب بپردازد. این هزینه سبب میشود که فرد خاطی دیگر عمل نادرست خویش را تکرار نکند و همزمان سایر افراد نیز به علت هزینه عمل نادرست، از دست زدن به آن پرهیز کنند. آموختن قواعد زیستن در جمع باید از سنین پایین آغاز شود که به آن اجتماعی شدن میگویند هر کودکی که در خانوادهیی پای به عرصه حیات مینهد، در نخستین گامهای زندگیاش با امر و نهی آشنا میشود و کمکم میفهمد که جامعه دارای نظامی از ارزشها و هنجارهاست. برخی امور مثبت به حساب میآیند و دسته دیگر منفی تلقی میشوند و دسته سومی خنثی به شمار میروند. اجتماعی شدن مهمترین و بنیادیترین ابزار کنترل اجتماعی است ولی کافی نیست از این روی جامعه به دو شکل کلی رسمی و غیررسمی به کنترل یکایک اعضای خویش مبادرت میکند. خانواده نهاد دیگری است که در کنار وظایف متنوع خود به کنترل اعضا نیز اقدام میکند. مذهب یکی دیگر است. به قول عاشقترین عاشقان، آن آشنای بلخ، «شبگرد مبتلا» جلالالدین محمد مولوی: «اگر فقه است برای آن است تا کسی از دست تو نان نرباید و جامهات را نکند و تو رانکشد تا تو به سلامت باشی» (فیه مافیه، 1381: 129) . مذهب و خانواده در کنار نظارت اجتماعی به ویژه در چارچوب همسایگی، محله، کوی و برزن کنترل غیررسمی را پدید میآورند اما کنترل رسمی فرآیندی ارادی و آگاهانه ایجاد شده صرفا برای کنترل است. نهادهای کنترل رسمی جنبه انتظامی و قضایی دارند. در گذشته داروغه سردسته نگهبانان و رییس پاسبانان شهر به شمار میرفت. عسس یا گزمه شبگرد بود و در کوی و برزن قدم میزد و فریاد برمیآورد که همه جا امن است و بالاخره محتسب که وظیفه امر به معروف و نهی از منکر را برعهده داشت، به شکل ساده کنترل رسمی در گذشته را یادآوری میکنند. لیکن با پیدایش سرمایهداری، شروع شهری شدن شتابان و پدید آمدن شهریهای بزرگ و پرجمعیت به ویژه کلان یا مادرشهرها و پایتختهای چندین و چندمیلیونی، کنترل رسمی گسترش چشمگیر را به خود دید. در گذشته که بخش عمده کنترل اجتماعی غیررسمی رخ میداد و در چشمداشتها، ارزشها و هنجارها مندرج و مستتر بود، رویههای کنترلکننده به شکلی محدود کننده انعکاس بیرونی پیدا میکرد. دلیل این امر ضرورت قدرت بازدارندگی آن بود. زیرا نهادهای اصلاح و بازسازنده حقوقی و قضایی مستقل وجود نداشت یا کمرنگ و ضعیف بود. در نتیجه شدت عمل به عنوان ساز و کار بازدارندگی به حساب میآمد. با برآمدن دنیای مدرن نهادهای کنترل رسمی شکل گرفته و قوانین از سرکوبگرانه به بازسازنده تغییر شکل دادند. زیرا تلقی از جرم کاملا دگرگون شد. در نتیجه تنبیه نه برای ایجاد ترس از شدت آن و لذا داشتن کارکرد بازدارندگی بلکه به عنوان خارج شدن از هنجار و لذا بازسازی صدمه به نهادهای جامعهیی و ترمیم صدمه نگریسته میشد. به این دلیل با تضعیف نهادهای سنتی، جامعه مدنی و شهروندی با تاکید بر مسوولیت، وظیفه و حقوق شهروندی تقویت شد و قوانین جدید و رسمی به تصویب نهادهایی رسید که نمایندگی از مردم داشتند و انتخابی آنان نیز بودند. گردن نهی به قانون و احترام به آن به هنجاری قدرتمند بدل شد. حکومتها به عنوان قدرت میانجی/ محافظ حقوق تمامی افراد گرچه نابرابر، به حساب میآمدند سرمایه اجتماعی عام یا آوندی بالایی به کف آوردند و مورد اعتماد مردم قرار گرفتند زیرا حکومت میانجی قرارداد اجتماعی مهمی را پاس میداشت. به این معنا که جامعه پذیرفته بود مثلا 65 درصد از آن طبقات فرا دست باشد و 35 درصد نیز از آن طبقات فرودست، حکومت با تمام قوا از این قرارداد محافظت میکرد. در نتیجه شرایط طبقات فرودست نیز با جوامع غیرمدرن قابل مقایسه نبود که خود به افزایش سرمایه اجتماعی و تقویت اعتماد به ماشین دولتی منجر میشد، در ایران شبیهسازی موارد بالا از انقلاب مشروطیت به بعد رخ داد . همانگونه که پیش تر یادآوری شد، سرمایه اجتماعی آوندی یا عام و سراسری نیز تحت تاثیر سرمایه اجتماعی پیوندی یعنی قوم و قبیله و آشنا محور و حاوی رانت به زیان توده مردم نیز تضعیف شد. در نتیجه با تضعیف شیوههای کنترل سنتی و غیررسمی، کنترل رسمی قدرتمند و بیطرف نیز حداقل کامل شکل نگرفت. خوشبختانه هوشمندی مسوولان تراز اول کشور به هنگام انتخابات ریاستجمهوری و مدیریت کردن شرایط و پاسخ مناسب به هوشمندی باورنکردنی اکثریت مردم زمینهیی بسیار مساعد برای حل مشکلات کشور فراهم آورده است. گرچه از آن زمان به بعد گروههایی آگاهانه و ناآگاهانه مشکلاتی ایجاد کردهاند ولی همدلی مردم سرمایهیی است که همهچیز را ممکن میسازد. دنیای قرن بیست و یکم دنیای مشارکت واقعی از کوچکترین واحدهاست به همین دلیل برنامهریزی محلهیی مشارکت محور و مشارکت مبنا اهمیتی بیمانند به خود گرفته است. برنامهریزی محلهیی به عنوان نخستین گام در جهت شکلدهی به دموکراسی مشارکتی متن محور یا بومی محسوب میشود. به هنگامی که واحدهای محلهیی متشکل و مقتدر شود، نظارت همگانی از پایین نیز شکل میگیرد و فعال میشود. در طرح شورایاری گروههای کار محلی (34 گروه) پیشبینی شده بود که به هنگام تصویب طرح مهمترین ارگان مشارکت محور آن یعنی گروههای کارمحلهیی حذف شود. امید است با بازگشت به پروژههای مشارکت واقعی گامهای استواری در جهت بهروزی مردم این سرزمین برداشته شود.
انتهای پیام