خرید تور تابستان

“«دهه شصتی ها» دین گریز نیستند، نفاق گریز و ظلم گریزند”

آرام و شمرده حرف می زند، حتی وقتی از کم فروغی اخلاق در جامعه ایران نگران است. می گوید جوانان، دین گریز نیستند و این رفتار مبلغان دین است که جوانان از آن فراری شده اند.
حجت الاسلام والمسلمین محمدعلی آهنگران، متولد 18 تیر 1360 است. اگرچه او در نظر بسیاری به واسطه پدر مشهورش حاج صادق آهنگران، مداح معروف، شناخته می شود اما آهنگرانِ پسر، از نسل جوان و پرسشگر حوزه است که در کنار دروس حوزوی، زمینه های آکادمیک خود را نیز تقویت کرده و دانشجوی دکترای رشته حقوق بین الملل اقتصادی است. او معتقد است روحانیت اگر در کنار مردم باشد، اگر با مردم سختی بکشد و اگر از دردهای جامعه باخبر باشد مورد قبول مردم است. آهنگران یکی از مشکلات حال حاضر حوزه علمیه را توجه بیش از حد به فقه و اصول و بی توجهی به مساله اخلاق می داند.
به گزارش انصاف نیوز، محمدعلی آهنگران در گفت وگو با شفقنا از علل کمرنگ شدن باورهای مذهبی جوانان، تغییرات زندگی طلبگی و حوزه علمیه می گوید. مشروح گفت وگو پیش روی شماست:
*براساس اعلام شناسنامه شما متولد بعد از انقلاب و جزو متولدین دهه 60 هستید. دهه شصتی ها ویژگی های خاص خودشان را دارند و در واقع مشخصاتی چه در زندگی شخصی، چه در زندگی علمی و اجتماعی بر این نسل حاکم است. شاید برای هم نسلان خود شما باور اینکه یک جوان گرایش به زندگی طلبگی، کار طلبگی و اساسا طلبگی داشته باشد، کمی باورناپذیر باشد. دلایل این باورناپذیری هم بسیار است. امروز ما با انقلاب رسانه روبرو هستیم، ارتباطات بسیار سریع و نزدیک شده و مرزها کاملا برداشته شده است. از نگاه شما که یک طلبه جوان هستید، با توجه به همه این اتفاقات ما چه نیازی به طلبه، طلاب و زندگی طلبگی داریم و آیا یک طلبه هنوز پاسخی برای سوالات امروز دارد که باید خارج فقه، کلام و رجال بخواند؟
آهنگران: صرفنظر از موضوعات و مشکلات مختلف اجتماعی که جامعه درگیر آن است، راجع به سوال مشخصی که پرسیدید، بهتر است یک تعریف از طلبگی ارایه دهم و براساس این تعریف ببینیم خودمان کجا ایستادیم و کجا باید بایستیم و رسالت ما به عنوان یک فردی که وارد فضایی به نام حوزه شده و مشغول تحصیل است چیست و چه جهت گیری و چه هدف گذاری را در نظر و فکر خود دارد. به نظر می آید طلبه تا پیش از انقلاب شاید تا قبل از حکومت پهلوی به عنوان یک صنف مجزا از صنوف دیگر مردم شناخته نمی شد. شما همین پوشش طلبگی را که می بینید یعنی همین عبا و ردا و چیزی که اکنون ما به عنوان لباس طلبگی در نظر داریم این در واقع بسیار نزدیک به پوشش عموم مردم در دوره قاجار و قبل از آن بوده است و صنف طلبه ها و صنف محصلین هم به واسطه اینکه دانشگاهی شکل نگرفته بود به عنوان افراد تحصیلکرده جامعه محسوب می شدند، مشابه تعریفی که در حال حاضر راجع به دانشگاهیان وجود دارد. در زمان قاجار و قبل از آن طلبه ها به عنوان قشر تحصیلکرده و اهل مطالعه جامعه محسوب می شدند و به واسطه مذهبی و شیعی بودن جامعه ایران، مردم تمایل داشتند امور و شمول زندگی شان را منطبق با تشیع، مذهب و منطبق با اصول شریعت تنظیم کنند؛ لذا به عالمان دین که همان روحانیون و طلبه ها باشند مراجعه می کردند. بعد از شکل گیری حکومت پهلوی و ورود دانشگاه به کشور و در عین حال تردد یک عده ای از دانشجویان به خارج از کشور و آشنایی با مشرب، مکتب و نظام آموزشی غرب و آمدن آن به داخل کشور و مبنا قرار گرفتن تشخیص و نظرات آنها و مصادف شدن با تغییر لباس و اینکه رضاشاه روحانیون را از تغییر لباس و پوشش متحدالشکلی که در ابتدای حکومت مقرر کرده بود مستثنی می کند، کم کم این تفاوت صنفی را شاهد هستیم. اینکه یک صنفی به نام روحانیت در کنار سایر صنوف در جامعه پدیدار می شود و طبیعتا مشابه همه دیگر جامعه دچار تحول می شود. همین الان که ما صحبت می کنیم اگر بخواهیم نظام زندگی طلبگی را و حتی زندگی طلبگی، نظام آموزشی حوزه و مشی و مرامی که روحانیون و طلبه ها در زندگی عمومی و خصوصی خود دارند با 20 سال پیش و حتی بعد از انقلاب مقایسه کنیم، تفاوت های بسیار کلیدی و جدی مشاهده می شود. طبیعتا چه قبل از دوره پهلوی و چه بعد از دوره پهلوی و چه در حال حاضر روحانیت مرجع بخش عمده ای از متدینین و مردم مذهبی در داخل کشور است. مردم برای سوالات شرعی به آنها مراجعه می کنند، چون امور تخصصی می شود؛ یعنی به مرور زمان طبیعتا برای هر بخش و هر موضوعی مردم به متخصص آن موضوع مراجعه می کنند، شاید روحانیون تحصیلکرده قبل از دوره پهلوی و قبل از قاجار، راجع به عموم مسایل با مردم صحبت می کردند و به مردم جواب می دادند. مکتب دار اکثر مکتب خانه هایی که بچه ها می رفتند یک روحانی بوده است و ادبیات عرب و صرف و نحو با بچه ها کار می کرده، اما بعد که نظام آموزشی تغییر می کند و مدرن می شود همه چیز به سمت تخصصی شدن می رود حتی عناوینی مثل فلسفه اسلامی و علوم حدیث که زمانی جزو دروس تخصصی حوزه بوده است در حوزه و دانشگاه تخصصی تر می شوند و مراجعه مردم نیز تخصصی تر می شود. به طور کلی در جریان همین تغییر و تحولات یکسری چارچوب هایی در عین تحول و تغییر حفظ شده است که این چارچوب منطبق بر تعاریفی بوده است. هر چند که تغییر در این چارچوب ها را به ضرورت های اجتماعی شاهد هستیم اما تغییر در چارچوب های حوزه به خاطر سنتی بودن آن، فی الواقع بسیار دیرتر اتفاق می افتد تا تغییری که در دانشگاه و بقیه مراکز آموزشی می بینیم بسیار سریع خودش را با تغییرات روز منطبق می کند. تغییر و تحول در حوزه به واسطه سنتی بودن و تعلق خاطری که زعمای حوزه به خاطر آن روش سنتی دارند با سرعت کمتری رخ می دهد. من اگر بخواهم تعریف مشخصی از طلبگی بدهم با توجه به سابقه ای که عرض کردم، فی الواقع طلبه کسی است که بنا به تعریف من قرار است خودش را در معرض آموزش و تعلیم و تعلم مکتب اهل بیت(ع) قرار دهد و اعلام می کند من متصل با یکسری تعالیم هستم و خودم را در معرض یکسری تعالیم قرار دادم. من مشغول فراگیری یکسری تعالیم هستم که این تعالیم از منبع وحی، قرآن و حدیث و روایت به ما رسیده است. در واقع متصل با اهل بیت(ع) هستم. طلبه یعنی کسی که دنبال علوم و اهل بیت(ع) است. همین اتصال به اهل بیت(ع) و همین دنباله روی از مکتب اهل بیت فی الواقع شرایط خاصی را برای فردی که امروزه به او طلبه می گوییم چه در پوشش و سلوک و چه در رفتار و روش های فردی و زندگی ایجاد می کند. می بینیم که این اثر خود را می گذارد و یک طلبه فی الواقع به مردم و جامعه اعلام می کند اگر شما تمایل دارید با مکتب اهل بیت(ع) آشنا شوید به من مراجعه کنید، چون من راوی حدیث اهل بیت(ع) هستم، من دنباله روی آن مسیری هستم که امام زمان(عج) در ابتدای دوره غیبت کبری اعلام کردند«و اما الحوادث الواقعة فارجعوا فیها إلی رواة حدیثنا فانهم حجتی علیکم و انا حجة الله علیهم» من خودم را در راهی قرار دادم که طبق فرمان امام زمان در اتفاقات و تحولات اجتماعی مورد رجوع مردم قرار بگیرم، چون در واقع متکب اهل بیت را برای مردم تببین و ترویج می کنم. ما معتقدیم دین اسلام و تشیع برای زندگی بشریت و سعادت انسان ها برنامه دارد و این مسیر سعادت در واقع یک مسیری است که من طلبه خودم را در آن فضا قرار دادم، برای اینکه خودم را به جایگاهی که امام زمان و اهل بیت برای من ترسیم کردند، نزدیک کنم.
*این نگاه خود شما و کسانی است که وارد حوزه می شوند و درس طلبگی می خوانند. از دید جامعه هم این نگاه وجود دارد؟
آهنگران: به هر حال طلبه ها جزو جدا شده از جامعه نیستند. من خودم غیر از اینکه طلبه هستم دوره دانشجویی را می گذارنم. دکترای حقوق بین الملل اقتصادی می خوانم. اساسا بی توجهی به علوم جدید، بی توجهی به دانشگاه و به سایر نهادهای اجتماعی از طرف حوزه خود، چالش مهمی است. اگر بخواهم سوال شما را جواب دهم من فکر می کنم انتظارات جامعه به مراتب از طلبه ها و حوزوی ها نسبت به گذشته بیشتر است، چون فضای اجتماعی کشور و فضای مذهبی مردم و همین دهه شصتی ها اساسا و عمیقا مسلمان و متدین هستند، اما بروز و ظهور نسل قبلی را ندارند؛ یعنی به این عنوان که شما وقتی در مراسم محرم و در مراسم مذهبی و آیینی ماه رمضان حضور دارید، می بینید اکثر کسانی که حضور فعال دارند همین متولدین دهه 60 و دهه 70 هستند.
*یعنی شما با دیدگاه هایی که راجع به پدیده دین گریزی جوانان مطرح می شود، موافق نیستید؟
آهنگران: دین گریزی نه به معنایی که بعضی ترویج و تبلیغ می کنند. یعنی من با فرار عده ای از دین به آن معنا موافق نیستم. به دلیل اینکه فکر می کنم اگر گریز و فراری وجود دارد و اگر پس زدنی هست، به واسطه این است که بیان صحیحی ارایه نشده، به واسطه این است که دقت نظری در آن روش های صحیحی که باید برای نسل جدید به کار گرفته شود، صورت نگرفته است و از ادبیات صحیح استفاده نشده. این به معنای دین گریزی نیست. بله گریز از من طلبه هست، ممکن است من طوری سخنرانی کنم و طوری مشی و مرام داشته باشم که مردم از من زده شوند و قطعا هم سلوک و روش و رفتار من در طرز تلقی مردم از دین تاثیر می گذارد، اما این به معنای این نیست که مردم از اصل و اساس دین فراری شدند. ممکن است اتفاقاتی بیافتد و روحانیت رفتاری به خرج دهد. به هر ترتیب بعد از انقلاب بخشی از امر حکومت داری به گردن روحانیت افتاده است و به هر ترتیب ناکارآمدی ها در طرز تلقی مردم تاثیرگذار است اما این به معنای دین گریزی که این روزها تبلیغ و ترویج می شود واقعا نیست.
* اگر دین گریزی نیست، پس چیست؟ بالاخره هر پدیده ای یک بروز و ظهوری دارد. اینکه جوانان بی توجه یا کم توجه و بی اعتنا به باورهای مذهبی شود، اگر نماد بروز و ظهور دین گریزی نیست، پس نماد چیست؟
آهنگران: این بر می گردد به تعریفی که از دین ارایه می دهیم. اگر تعریف ما از دین یک امر خشک، متصلب، بی روح و بدون جذابیت باشد مسلم بدانید نه تنها جوانان که تازه با مسایل و مفاهیم آشنا می شوند؛ بلکه خود من طلبه از آنچه ارایه می شود فراری می شوم. یعنی اگر تعریفی که از دین ارایه می شود، یک دین توام با محدودیت، توام با مخالفت و در تقابل با شادی و ضرورت های زندگی اجتماعی باشد ولو که درصد بالایی از شعارهای معنوی مذهبی، مفاهیم و المان ها و ماده های مذهبی هم در آن باشد ولی اصل و اساسش با زندگی روزمره مردم تطبیق نداشته باشد، معلوم است همه فراری می شوند. دین آمده است که به زندگی من و شما آرامش دهد، برای این آمده است که رابطه معنوی بین بنده و خدا را عمیق تر کند و انسان از این زندگی و نعمت هایی که خدا در اختیارش قرار داده، استفاده کند، خدایی که این دنیا را مدیریت می کند.
*حضرت علی(ع) می فرمایند اگر دین برای اعمال محدودیت باشد یا شادی آور و اصطلاحا نشاط افزا نباشد، بسیاری را فراری می دهد. مجموع راهنمایی ها، ارشاد و دستوراتی که از بعد انقلاب و وقتی روحانیت در مصدر امور حکومتی قرار گرفته است چه تغییری کرده و رابطه با جوانان چه تغییری کرده است؟ همان تغییر و تحولی که خود حضرتعالی به دانشگاه اشاره کردید که با سرعت بیشتری خودش را با شرایط اجتماعی وفق می دهد، اما حوزه به دلیل سنتی بودن و تعلق خاطر بزرگان حوزه با سرعت کمتری تغییر می کند. این نشان دهنده چیست؛ اینکه حوزه از جامعه دور مانده یا نه، حوزه به اصولی محکم استوار است؟
آهنگران: چند نکته مسلم است. اولا اینکه من اعتقاد دارم مردم و جامعه ایران یک جامعه عمیقا مذهبی است. جامعه ای است که هنوز محرم، امام حسین(ع) و ماه رمضان و مراسم و آیین ها برایش محترم است و جزوی از فرهنگش است. هنوز موقع تحویل سال دعا می خوانیم، قرآن روی سفره هفت سین می گذاریم و این مختص این نسل و نسل قبل تر از آن نیست و جزو فرهنگ ایرانی است و تشیع جزو لاینفک فرهنگ ایرانی است، اما ببینید یک زمانی بود که رضاشاه می خواست حجاب را به زور از سر زنان و دختران ایرانی بردارد…
*و جامعه مقاومت کرد…
آهنگران: بله! به همان شکل اگر مفاهیم، ظواهر و مسایل دینی به زور به مردم تحمیل شود…
*حتی پوشش و حجاب؟
آهنگران: بله! از جمله پوشش و حجاب و رعایت برخی مسایلی که بخواهد با بخشنامه، ابلاغیه و فرمان اتفاق بیافتد. ببینید جامعه، دینی را می پذیرد که این دین کاملا در مجرا و مسیر زندگی با آن عجین باشد. اگر دینی باشد که با مسیر و منطق زندگی تطبیق نداشته باشد، در مقابل آن مخالفت می کند و اساسا آن دین نیست. دین چیزی است که اولا منطبق با فطرت آدم است، «فطرة الله التی فطر الناس علیها» خدا براساس فطرت انسان را خلق کرده است. «ذلک دین القیم» خود قرآن کریم به این دین قیم اشاره دارد که منطبق با فطرت آدمی است و انسان فطرتا این دین را می پذیرد. شما در فطرت، منطق زندگی را شاهد هستید، این دین باید با منطق زندگی تطبیق داشته باشد و تطبیق دارد. ما این بیان و ظاهر و به قول خارجی ها فیگوری که می گیریم به عنوان مبلغ دین جدا از آن مفاهیم است. اگر من با بدترین صدا بهترین آیه از آیات قرآن را بخوانم مردم را از مسلمانی فراری می دهم. یک حکایتی است که فرد بدصدایی قرآن می خواند. خاطرم نیست از کدام یک از ادبا نقل شده ولی خطاب قرار می دهد که «گر تو قرآن به این نمط خوانی/ ببری رونق مسلمانی».
*برای سعدی است…
آهنگران: بله! عبارت بسیار شیرینی است. مردم که با قرآن و با مفهومی که ارایه می شود مخالف نیستند، ممکن است با نحوه ارایه در مواردی مخالفت کنند، ممکن است با من طلبه ای که این مطلب را بیان می کنم مخالفت کنند یعنی با عمل من مخالف باشند نه با محتوا و مفهوم واقعی که من بنا دارم بیان کنم.
*آیا برای ارایه درست این مفهوم باید ظاهر و زندگی طلبگی داشت یا نه با ظاهر دانشگاهی هم می شود؟
آهنگران: قطعا با ظاهر دانشگاهی هم می شود.
* خود شما چه ضرورتی در زندگی طلبگی حس کردید؟ چه چیز از طلبه بودن، روحانیت و حوزه برای شما جذاب بود؟
آهنگران: البته طلبه شدن امثال ما چیز عجیبی نباید باشد. ما در خانواده مذهبی و پای منبر و درس روحانیت بزرگ شدیم. طبیعی است که ما بیشتر از بقیه به طلبگی گرایش پیدا می کنیم. یعنی اتفاق خاصی در طلبه شدن ما نیفتاده است، اما اگر بخواهم فی الواقع اشاره کنم که چرا من ملبس به لباس طلبگی شدم، مثالی می زنم. یک دکتر وقتی وارد بیمارستان یا مطب می شود به محض اینکه وارد مطب می شود لباس طبابت می پوشد، یا یک نظامی وقتی وارد پادگان می شود حتما لباس نظامی با درجه می پوشد که معلوم باشد این در سلسله مراتب نظامی کجا ایستاده است. کسی که در کارگاه کار می کند حتما لباس کار می پوشد و این لباس پوشیدن در واقع منطق ورود به فضایی است و منطق ورود به یک اتمسفری است که من متخصص با تعویض لباسم و تعویض کسوتی که در آن قرار گرفتم، خود را در آن اتمسفر قرار می دهم. چه پزشک باشم، چه نظامی، چه کارگر و چه طلبه این سوال می تواند ایجاد شود که نظامی یا خلبان می تواند با لباس شخصی هواپیما را حرکت دهد و عملیات نظامی انجام دهد؟ حتما باید لباس نظامی بپوشد یا آن دکتر حتما باید با لباس طبابت سر کار برود. نمی تواند با لباس ورزشی برود و این از یک منطق پیروی می کند و منطقش این است که در هر کسوتی که وارد می شوید باید فضا را در اطراف خود برای انجام وظیفه مهیا کنید. پس این از یک منطق عمومی پیروی می کند، اما دلایل دیگری دارد فقط اینکه من وارد صنف طلبگی و حوزه شدم و این لباسم را تغییر می دهم مثل همه صنوف دیگر که لباس خاص خود را دارند، اثرات دیگر هم دارند. اثرش عمدتا اثر معنوی است، اثر معنوی این است که در واقع من با پوشیدن این لباس و سر کردن عمامه و پوشیدن عبا و قبا، خودم را ملتزم به آن شعارهایی می دانم که می دهم. دقیقا مثل پزشکی که وقتی لباس پزشکی می پوشد خود را ملتزم به تعالیمی می داند که در طبابت خوانده است. من خودم را با پوشیدن این لباس متصل به اهل بیت(ع) می کنم. امام صادق(ع) به یکی از نزدیکترین و بهترین یاورانشان می فرمایند:«ان الحسن من کل احد حسنٌ و انّه منک احسن لمکانک منّا، و انّ القبیح من کل احد قبیح و انّه منک اقبح لمکانک منا» کار خوب از هر کسی سر بزند خوب است اما از تو سر بزند به خاطر ارتباطی که با ما داری بهتر است. «و ان القبیح من کل احد قبیح و انه منک اقبح لمکانک منّا» فعل قبیح از هر کسی سر بزند قبیح است، از تو اگر سر بزند قبیح تر است زیرا متصل با مایی. من این لباس را می پوشم برای اینکه خودم را با اهل بیت متصل کنم و بدانم اگر فعل خوبی انجام می دهم به واسطه اتصالم با اهل بیت خدا اجر بیشتری به من می دهد و بدانم اگر قرار است در پوشش این لباس گناه مرتکب شوم مستوجب عذاب سنگین تری هستم، چون متصل با مفهوم و افرادی هستم که آنها بهترین و برترین انسانها هستند. به همین خاطر است که من خودم را ملتزم می دانم به یکسری ارزش هایی که تبلیغ می کنم، این ارزش ها را اول برای خودم الزام آور کنم و اول برای خودم جا بیندازم و عمیق کنم. پس طبیعتا اگر مردم از من طلبه چیزی خلاف ادعایی که می کنم ببینند نسبت به رفتار من تردید می کنند. من اگر مردم را دعوت به راستگویی، حفظ امانت، حفظ حریم مومنین می کنم، اما خودِ عمامه به سرم از تریبون های رسمی دروغ بگویم، آبروی مومنین را بی دلیل بریزم و اموال بیت المال را هدر دهم و تخلف کنم، زندگی اشرافی داشته باشم و خلاف حرف هایی که می زنم از مکتب اهل بیت تبلیغ کنم مردم آن را از من می بینند و حتما از من زده می شوند. حال آنها که قدرت تطبیق دارند می توانند من را از مفهومی که از آن تبلیغ می کنم جدا کنند و من را پس می زنند و مفاهیم کلی را پس نمی زنند؛ اما اگر عده ای قدرت تحلیل نداشته باشند مرا با آن شعارها پس می زنند. شاید آن مساله دین گریزی که می گویید با این استدلال و این توضیحی که گفتم صدق کند. در واقع گریز از یکسری رفتارهای منافقانه است و من اسم آن را گریز از دین نمی گذارم، چون فطرت جوان و نوجوان ایرانی عجین با دین است. او اتفاقا دین گریز نیست، نفاق گریز و ظلم گریز است. حتما از منی که طلبه هستم و عمامه به سرم ظلم دیده و از من گریزان شده است و از دین گریزان نشده. وقت هایی است که مسایلی را مطرح می کنیم و اثر وضعی دارد. این بد عمل کردن من، اثر بد دارد و یک عده ای را نسبت به اصل و اساس دین بی اعتقاد می کند، اما این عمومیتی که شما گفتید و اینکه آیا دهه 60 ،70 و 80 دین گریز هستند من با این عنوان قبول ندارم که دین گریز هستند اما به خاطر اعمال من طلبه در معرض دین گریزی هستند.
*شما با این دهه شصتی ها حشر و نشر دارید، برخورد آنها با شما چطور است؟
آهنگران: در حال حاضر نسل جدید دنبال حرف حساب است و به لباس من کاری ندارد. نسل جدید نگاه می کند منطق چقدر در حرف های من حاکم است، قدرت استدلال من چقدر بالاست و نسل جدید دیگر نسل تعبدپذیر و فرمان بر و سرسپرده ای نیست که بگوییم چون منِ آخوند و حاج آقا این حرف را زدم قبول کن، چون حضرت آیت الله فلان این حرف را زد قبول کن. نه قبول نمی کند، اتفاقا چون نسل رشد یافته ای است این خصلت را دارد. به من می گوید حاج آقا چه در چنته داری؟ من حرفم را به جوان می گویم او نگاه می کند من چقدر قدرت استدلال دارم و چقدر حرفم با عملم تطبیق دارد، اگر ببیند تطبیق دارد حرفم را قبول می کند، اگر فرد روحانی را ببیند که در کنار مردم ایستاده و حرف مردم را می زند، با سختی های مردم سختی می کشد و با مردم همدردی می کند، مطمئن باشید نسل جوان نه تنها او را پس نمی زند بلکه از او حمایت هم می کند. نمونه اش بسیاری از روحانیونی که حرف مردم را می زنند و مورد حمایت مردم هم هستند.
* می توانید مثال هم بزنید؟
آهنگران: به طور مشخص اگر بخواهم مثال خاص بزنم، ممکن است عده ای نظر مخالف داشته باشند یا بحث سیاسی به وجود بیاید. عمدتا روحانیونی را می بینید که منابر بسیار شلوغی دارند و مورد توجه بسیاری از جوانان و دانشگاهیان هستند. استاد ما آیت الله امجد که خدا هر جا هستند ایشان را حفظ کند نمونه بارزی از یک روحانی سنتی حوزوی هستند که مورد علاقه دانشجویان هستند چه موقعی که در کوی دانشگاه بودند چه در جاهای دیگر. همین الان هم مورد علاقه مردم و جوانان هستند و این را از منابر شلوغ ایشان می توان فهمید. من خودم سالهاست شاگرد ایشان هستم و خودم را وابسته به مشرب فکری و اخلاقی ایشان می دانم. یکی از مشکلاتی که متاسفانه در حوزه علمیه وجود دارد توجه بیش از حد به فقه و اصول و بی توجهی به مساله اخلاق است. شاید زمانی در حوزه، دروسِ اخلاق بسیار بسیار خوبی وجود داشت و اساسا محور طلبگی در اخلاق بود و فقه و اصول و صرف و نحو و رجال و حدیث درایه و تفسیر همه در مدار و در کنار مساله اخلاق بوده اند.
*اینها مختص به حوزه قم است یا حوزه نجف هم همین وضعیت را دارد؟
آهنگران: نمی خواهم به طور کلی بگویم، من در نجف درس نخواندم و نمی توانم راجع به آنجا قضاوت کنم، اما احساس قلبی من بر این است که اساسا دین برای تکمیل اخلاق آمده است، پیغمبر اکرم(ص) می فرماید «انی بعثت لاتممّ مکارم الاخلاق» دین برای اخلاق آمده است، دین برای فقه و اصول نیامده و اگر هم فقه و اصول می گوییم در واقع بیان کننده فروع دین است. هدف اصلی و نهایت فروع دین اخلاق است، چرا باید یک طلبه بداخلاقی کند؟ چرا باید یک مدرس در حوزه بداخلاقی کند و بد حرف بزند؟ درشت گویی و توهین کند و به عده ای از مومنین و مسلمین تهمت بزند؟ این نشان دهنده این است که در حوزه، اخلاق کار نشده است. بزرگانی مانند علامه طباطبایی که اسوه های اخلاق در حوزه بودند، کسانی مانند امام خمینی(ره) که نسبت به دروغ، غیبت و توهین حساس بودند و جلسه طرح می کردند و اگر کسی در محضرشان غیبت می کرد توبیخ می کردند ولی متاسفانه اکنون در بسیاری از منابع و در بعضی از مطبوعات شاهد هستیم که سرمایه های نظام و بزرگان انقلاب و کسانی که برای انقلاب زحمت کشیدند به راحتی مورد هجمه و توهین قرار می گیرند. بی دلیل از دست دادن سرمایه های حوزه و انقلاب چه ثمره ای دارد؟ فقط به خاطر اینکه اخلاق در این کشور کم فروغ می شود.
*حاج آقا اکنون زندگی طلبگی چه تغییری نسبت به قبل از انقلاب کرده است؟ آیا طلاب به سادگی می توانند از تمام ابزارهای تکنولوژیک در حجره هایشان استفاده کنند؟
آهنگران: ببینید یک زمانی هنوز بود که می گفتند طلبه خوب، طلبه ای است که دود چراغ بخورد و با نور چراغ درس بخواند. چرا این حرف را می زدند؟ به این دلیل که کسانی که قبل انقلاب حوزه می رفتند، چون در معرض پست، مقام و موقعیت های سیاسی و اجتماعی نبودند و خالصا و مخلصا برای اهل بیت و امام زمان و برای خدا حوزه رفته و درس شروع کرده بودند نوع زندگی های روزمره و زندگی عادی شان با مشقت همراه بوده است و این دود چراغ معروف شده است که طلبه باید این سختی ها را بکشد. متون بسیار سخت را بخواند و آن شرایط سخت طلبگی را متحمل شود تا بتواند به فضل و مجاهدتی که داشته است خدای متعال نظر عنایتی بکند. ما نمی توانیم انتظار داشته باشیم که حتما آن شرایط باید ادامه پیدا کند. بهرحال در کشور ما توجهی ویژه به حوزه ها می شود و امکانات مطلوبی در اختیارشان قرار دارد. ضمن اینکه شرایط اجتماعی هم رو به رشد است، اقتصاد عموم مردم و از جمله خود طلبه ها و حوزوی ها رو به رشد است و از طرف دیگر بهرحال شبکه های اجتماعی، اینترنت، ارتباطات و ماهواره ها زندگی همه مردم را تحت تاثیر قرار داده و چون زندگی طلبه ها جزیی از زندگی مردم است نمی توان بین زندگی طلبگی و زندگی ساده عادی اجتماعی تفکیک قایل شد. بالاخره من طلبه با خواهرم با برادرم، پسرخاله و پسرعمویم ارتباط دارم. آنها طلبه نیستند، من به خانه آنها می روم و نشست و برخاست دارم و با آنها حرف می زنم و معاشرت دارم. با هم از یک اینترنت کانکت می شویم، یعنی بهرحال این مشترکات وجود دارد. من طلبه یک وظیفه با توجه به شرایط جدید دارم و آن اینکه مسایل جدید که پیش می آید بتوانم این مسایل را بفهمم و این مسایل را تبیین کنم. اگر به مساله حلال و حرامی برخورد می کنم این مساله را با بیان ساده و صمیمی و عمیقی که در حوزه ها همیشه جریان داشته است، بیان کنم. اگر از واقعیت های زندگی عقب بمانم نتیجه نمی گیرم. من حوزوی امروز باید با سطح جامعه و با حرکت عمومی جامعه حرکت کنم. اگر جامعه از نظر اقتصادی در شرایطی خاص زندگی می کند، من خیلی بالاتر از آن و خیلی هم پایین تر از آن سیر نکنم. به خاطر اینکه من طلبه ام، به خانواده ام فشار بیاورم که خانواده ام هم دود چراغ بخورند یا خوب نپوشم یا خوب مشق نکنم یا خوب رفت و آمد نکنم اما از طرفی هم کاری نکنم که مردم فکر کنند من به واسطه طلبه بودن امروز شرایط مالی خاصی دارم یا مثلا فرض کنید از آن ساده زیستی طلبگی که جزو اصول طلبگی است بخواهم فاصله بگیرم .اینها یکسری مسایلی است که نمی توان همه را با گذشته مقایسه کرد یا الزاما گفت گذشته خوب است یا حال حاضر بد است یا حال حاضر خوب است و گذشته بد. باید دید این شرایط و وضعیتی که وجود دارد چقدر فرد را کمک می کند تا آن رسالت واقعی را انجام دهد.
*با توجه به اشرافی که خود شما بر هم سن و سالان خود هم در بیرون از حوزه و هم در درون حوزه دارید، آیا واقعا می توان انتظار یک روحانیت نواندیش مدرنِ به روز که از این مسایلی که اشاره کردید به دور هست داشت یا نه تک ستاره هایی می آیند و طلوع می کنند و می روند؟
آهنگران: من یک بیان دیگر در پاسخ به سوال شما دارم. افتخار روحانیت همیشه این بوده است که در متن مردم بوده و همیشه در کنار مردم زندگی کرده است. همیشه مردم آن روحانی را جزیی از خودشان حساب کردند و همیشه روحانیت محل، معتمد محل بوده است. مردم همیشه خصوصی ترین مشکلات و مسایلشان را با روحانی در میان گذاشتند، زیرا روحانی را نزدیک به زندگی خود احساس می کردند. دلیلش هم این بوده است که در طول قرون متمادی روحانیت تکلیف خود را انجام داده و خود را با مردم همسان کرده است. نمی خواهم بگویم عوامی کرده نه اتفاقا سعی کرده عوام و مردم را رشد دهد و به آنها تحرک دهد و در آنها فضای معنوی ایجاد کند. در مناسبت ها و آیین ها کنارشان باشد، اگر روحانیت از مردم فاصله بگیرد و در هر مقطع زمانی با مردم بیگانه شود، بین خود و مردم حصار بکشد و با مردم صداقت نداشته باشد مردم آن روحانی را کنار می گذارند. بی تعارف هم هستند یعنی با همه احترامی که به روحانیت می گذارند اما اگر آن روحانی با منطق زندگی شان تطبیق نکند روحانی را کنار می گذارند. در هر صنفی هر متخصص دیگری با منطق زندگی و با عقل و با واقعیت های اجتماعی نتواند خودش را تطبیق دهد کنار گذاشته می شود. چیزی که شما راجع به نواندیشی آنها می گویید به هرحال نواندیشی ضرورت جامعه پویاست. من روحانی اگر بخواهم در افکار و عقاید بیست سی سال پیش سیر کنم از جامعه ام فاصله می گیرم. من روحانی امروز باید بفهمم در جامعه ام چه خبر است، باید بدانم در جامعه، در دبیرستان و دانشگاه امروز مشکل و دغدغه اصلی چیست. باید فکر و مطالعه کنم و از این تحصیلاتی که دارم برای ارایه یک راهکار استفاده کنم. شما در طول تاریخ هم می بینید، موثرترین روحانیون کسانی بودند که حرف جدیدی زدند و این حرف را مردم با دل وجان پذیرفتند. امام خمینی(ره) مصداق بارز روحانی است که مردم در یک مقطع تاریخی حرف و روش و عمل او را پذیرفتند و از آن پیروی کردند. اکنون در عراق حضرت آیت الله سیستانی به نظر من لنگر ثبات این کشور و لنگر ثبات منطقه هستند. اگر شما ملاحظه می کنید همه گروه های سیاسی چشم به دهان ایشان دارند و احترام ایشان را حفظ می کنند حتی اهل سنت و حتی کردها و بخش های مختلف جامعه که الزاما شیعه هم نیستند، احترام ایشان را دارند دلیلش این است که ایشان امروز حرف مردم را در عراق می زند. شما نگاه می کنید دعوت ایشان برای حفظ وحدت، دعوت ایشان برای حمایت از دولت با اینکه خودشان درگیر اجرا و درگیر مسایل جاری و حکومتی نشده است ولی خودش را کنار مردم حفظ کرده است. در ایران هم همینطور. شما نگاه کنید یک روحانی که خودش را کنار مردم حفظ می کند و تواضعش را حفظ می کند مردم او را از خودشان می دانند. هرقدر هم که مورد هجمه قرار بگیرد باز محبوب است و مورد توجه مردم. بگذارید اسم ببرم؛ مثلا مقام معظم رهبری. مردم و همه گروه های سیاسی و بخش های مختلف جامعه ایشان را به عنوان یک سرمایه اجتماعی نگاه می کنند و از ایشان تبعیت می کنند و انتظار دارند رهبر همه کشور باشد و هست. در بسیاری از مسایل و مشکلاتی که کشور به بن بست خورده دست و نظر ایشان بوده است که مساله را حل کرده. در طول این سی سال بعد از انقلاب در تمام افتخاراتی که برای کشور بود ایشان نقش داشته است، چون ایشان خودش را کنار مردم نگاه داشته است. همینطور حضرت آیت الله هاشمی رفسنجانی. بهرحال اینها در جریان قدرت هستند و اختیارات داشتند و زمانی حکومت در اختیارشان بوده و هنوز هم  هست، اما به میزانی که روحانیت از مردم فاصله می گیرد مردم هم از آن فاصله می گیرند به همان میزانی که آنها به سمت مردم می آیند، مردم هم به سمت آنها می روند و این نسبت مردم و روحانیت خصلت اجتماعی است. همچنین آقای خاتمی به عنوان یک روحانی و فرزند حوزه و به عنوان کسی است که فرزند روحانی بنامی بوده است و خودش روحانی است و به این کشور خدمت کرده است؛ سال ها در مصدر قدرت بوده است و ایشان محبوب مردم است، چون خودش را در کنار مردم حفظ کرده. ابتدا وظیفه روحانیت است که خودش را کنار مردم حفظ کند، چون در واقع روحانیت بخشی از نخبگان جامعه را تشکیل می دهد. مردم از روحانیت انتظار عوامی ندارند، عوام مردم از روحانیت انتظار نخبگی دارند. انتظار دارند به سوالاتشان جواب دهد. به این معنا نیست که مردم بخواهند روحانی را مثل خودشان عوام کنند اتفاقا مردم از یک روحانی که از قضیه پرت باشد بدشان می آید.
*یک سوال شخصی می پرسم، شما صدایتان هم خوب است؟
آهنگران: بالاخره گفتند که «الولد سرُ ابیه» بالاخره پدر ما هم صدایشان خوب است، هم پدر ایشان و هم اجدادشان، عموها وپسرعموهای ما خوش صدا هستند.
*خودتان هم مداحی می کنید؟
آهنگران: کم و بیش بله، ولی به واسطه اینکه به هرحال ابوی ما فرد صاحب نامی هستند، من سعی کردم مداحی را توام با منبر و سخنرانی بکنم، ولی به پای ایشان که البته نمی رسیم ولی به هر ترتیب یک صدای قابل تحملی است و مردم بدشان نمی آید.
انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا