صداوسيما رحمي به ملت بکن!
یک پژوهشگر ارتباطات، دریادداشتی دربارهی عملکرد صداوسیما، خصوصا در اعتراضات اخیر، نوشت: تصميمگيران رويکرد سياسي و خبري صداوسيما مطمئن باشند در ايجاد، گسترش، برداشتها و تعبيرهاي متفاوت و تند از اعتراضهاي اخير در کشور نقش داشتهاند.
به گزارش انصاف نیوز، «حبيب الله معظمي» . پژوهشگر ارتباطات، در یادداشتی در روزنامهی شرق نوشت:
مادربزرگ مرحومم، از سر استيصال در نصيحتناپذيري برخي افراد، اين جمله را به زبان ميآورد که «رحمي به خودت بکن!». مثلا جواني که مدام نصيحتهاي او را ناديده ميگرفت، آخرين جملهاي که از سر درماندگي خطاب به او به زبان ميآورد اين بود: «به جوانيت رحم کن!». حال حکايت اين روزها و سالهاي ما و دلسوزان اين ملک و ملت و سازمان صداوسيما است که دربارهی لزوم اتخاذ منش بيطرفانه و عادلانه اين سازمان در رويکردها و توليدات سياسي و بخش خبر اين سازمان چه نصيحتها و نقدها کردیم و البته گوش ناشنوايش ما را از سر استيصال به اين جمله کشانده است که: «صداوسيما رحمي به ملت بکن!». به رسانهها از هر نوع که نگاه ميشود در درون خود تنوع، تفاوت و گوناگوني موضوعي، شکلي، ژانري، قالبي و محتوايي دارند که در يک واحد «رسانه» ارائه ميشوند. بنابراين رسانه در ذات خود کنارهمبودن، آشتيجويي، مصالحه دروني و جلوه متحد را به نمايش ميگذارد. رسانهاي که کينهتوزي ميپروراند و کدورت ميآفريند، ذاتا رسانه نيست.صداوسيما با وجود برخورداري از خيل افراد متخصص و حرفهاي و آگاه به منطق رسانه به دليل اتخاذ رويکردي ضدارتباطي عملا به رسانهاي مهجور نزد مردم تبديل شده است…
مهجور به اين معنا که حداکثر کارکرد صداوسيما جنبه سرگرمکنندگي آن است. اين رسانه در حوزه «آگاهي» مردم و شکلدهي به افکار عمومي عملا عرصه را براي رسانههاي خارجي و رسانههاي اجتماعي وانهاده است.دولتي در ايران با رأي اکثريت مردم برسرکار آمده و اقدام به کاري (برجام) کرده که اين اقدام علاوه بر تأييد رهبر معظم انقلاب، تحقق وعدهی انتخاباتي ریيس منتخب اين دولت است. بهعبارتي برجام- هرچه هست- خواست اکثريت مردم بوده است، پس بايد به نظر اکثريت احترام گذاشت که اين البته با نقد تفاوت دارد و قطعا نقد هم به معناي تخريب و ايستادن و موضعگرفتن در برابر اکثريت مردم نيست؛ کاري که صداوسيما مدام انجام ميدهد.صداوسيما هيچ مدل ارتباطيای بهجز ارتباطات يکسويه نميشناسد؛ مدل منسوخ راديو و تلويزيونهاي قرن گذشته. همان مدلي که يک طرف ميگويد، و يک طرف ديگر بايد بشنود و اجرا کند؛ تصور باطلي که هنوز در صداوسيما بهشدت بر آن تأکيد ميشود.مدل ارتباطي صداوسيما مدل بطئي، ناکارآمد، تجربهشده، شکستخورده و بهخصوص مخاطبگريز و راندن مخاطب بهسوي رسانههاي خارجي و اجتماعيای است که در پيامهاي آنها ميتواند مقاصد ضدملي هم وجود داشته باشند.
رسانهها امروز بايد غير از اينکه اطلاعات را دريافت و پخش ميکنند، خوب بشنوند؛ چنين رسانهاي، رسانهاي است قائل به ارتباطات دو سويه. رسانههاي امروز علاوه بر گوينده(بودن) بايد شنوا هم باشند. صداي مردم را بايد شنيد و صداي مردم هنگامي شنيده ميشود که در صداوسيما بازتاب يابد و پخش شود. چيزي که در جريان اعتراضهاي اخير بههيچوجه در صداوسيما مشاهده نشد. تصميمگيران رويکرد سياسي و خبري صداوسيما مطمئن باشند در ايجاد، گسترش، برداشتها و تعبيرهاي متفاوت و تند از اعتراضهاي اخير در کشور نقش داشتهاند. دليلش غيبت صداوسيما در اين اعتراضهاست. صداوسيما بايد پاسخگو باشد چرا در اين اعتراضها غايب بود و باعث شد رسانههاي اجتماعي ميدانداري کنند و آنها باشند که از اين اعتراضها مستندسازي کرده و روايت کنند و در نهايت خوراک رسانههاي خارجي تأمين شود. صداوسيما چرا هرگز به ميان معترضان نرفت، به آنها بياعتنايي کرد و سخن آنها را نشنيد و پخش نکرد و سبب برافروختن خشم آنها شد. بخشي از برافروختگي آن اعتراضها به بياعتنايي صداوسيما به معترضان مربوط ميشود. صداوسيما عملا به نفع راست و دروغ اطلاعات در فضاي مجازي و به ضرر منافع ملي از صحنه اين اعتراضها غايب شد و خود را به ناشنوايي و نابينايي زد و نهتنها صداهاي اعتراض وحتی آن بخش برحق صداها را هم نشنيد. صداي مردم را نشنيد و اعتراضها را نديد و به رسميت نشناخت؛ گو اينکه اصلا اتفاقي نيفتاده است.
تلاش صداوسيما همواره بر مخاطبسازي بوده است؛ درصورتيکه پيام رسانه و مشخصا صداوسيما بايد انعکاس واقعيت به مخاطب باشد نه ساختن مخاطب. صداوسيما بايد به اين درک برسد که اگر روش مخاطبسازياش درست بوده است، پس چرا نتايج انتخابات سالهاي ٩٢ و ٩٦ بايد بهگونهاي ديگر و خلاف تبليغات و پروپاگانداي آن رقم بخورد.اين تصور درستي نيست که صداوسيما با گزارشهايش فقط دولت را ميکوبد. اين سازمان در واقع با ایجاد نااميدی نسبت به دولت و نارکاآمد نشان دادنش، كشور را به بحران ميکشاند. صداوسيما بر شاخه نشسته و بن ميبرد. او مخاطب و شکلدهي افکار عمومي را عملا به رسانههاي خارجي و فضاي مجازي سپرده است و دچار غفلت است که تصور ميکند در شکلگيري افکار عمومي نقشي دارد. صداوسيما که بايد به دليل کارکرد رسانه، منشأ، محل صدور، نشر و رواج آرامش البته همراه با نقد و سازندگي باشد، عملا به منبع تخريب و به نفع يک جناح واردعملشدن و بياحترامي به اکثريت مبدل شده است. صداوسيما رحمي به ملت بکن! به ايران و اسلام هم.
انتهای پیام