آیا مادر امام سجاد (ع) ایرانی است؟
رضوان مهدوی در یادداشت ارسالی به انصاف نیوز، در آستانه ی میلاد امام سجاد (ع) نوشت:
با یاد بزرگ اندیشمندان عرصه ی مذهب بار دیگر مساله ای اجتماعی و واقعیت مهم درون جامعه را که چند صباحی است ذهنم را به خود مشغول ساخته بررسی کرده و از این مجرا با شما مخاطبان گرامی تبادل نظر خواهم کرد. اما پیش تر باید راجع به ارزش طرح اینگونه مباحث سخن برانم، دوستانی که با ادبیات بنده آشنا هستند عموماً شاهدند که بطور مکرر در نوشته های خود از ارزش قلم سخن گفته ام و در مواردی چند آغاز کلامم را آیه ی؛ ن، و القلم و ما یسطرون: قسم به قلم و آنچه که می نویسند قرار داده ام. اینک نیز نکته ای دگر را باید عرض کنم و آن اینکه اساساً علّت سوگند خداوند به قلم در آیه ی شریفه ی قرآن کریم به عقیده بنده طرح همین مباحث است، مطالبی که بتوانیم مسوولیت انسان بودن و شیعه بودنمان را با آن به عرصه عمل بکشانیم تا از اداء وظایف باز نمانده، و شرمنده ی این آیه نگردیم. واقعیت امر این است که از همین قلم می توان استفاده های متفاوتی کرد چه در جهت خیر و چه در جهت شر به طور مثال اگر به نامه ها و سخنان مکتوب حکام جائر و حکام عادل رجوع کنید متوجه مصداق عینی سخن بنده خواهید شد. اینک در این گذرگاه تاریخ باید قلم هامان را نیز همچون خود مسوول بار بیاوریم (پاسخگوی آن نکاتی که می نگارد باشد) هرچند این اداء مسوولیت بر ایمان هزینه داشته باشد فی المثل در نگاه مردمان تخریب گردیم چرا که باید با توجه به آیه ی صدر الذکر این نکته را استفاده کنیم که اگر ما مسوولیتمان را در قلم انگاری به درستی انجام دهیم مورد تأیید خداوند هستیم و الا عکس قضیه صادق است.
اما مساله ای که می توان از نگاه جامعه شناسانه به آن نگریست مساله ی حقیقت یا صداقت و دروغ است. بنده در این نوشتار سعی نمی کنم که بطور جزیی به عواقب دروغ گویی و در مقابل آن فواید صداقت و راستگویی بپردازیم زیرا مسلماً در فضای جامعه چه از نظر تئوریک و ذهنی و چه از نظر عینی و همچنین در کتب بزرگان و درکلام گوهر بار قرآن و احادیث این موضوع بررسی شده، اما آنچه را که می خواهم بدان اشاره کنم نکات انحرافی است که سوگمندانه در فضای مذهبی به چشم می خورد و به شدت به اعتماد مردم صدمه می زند. به عنوان نمونه از داستان هایی که در مقاتل نقل شده است فرض کنید در داستان شهادت حضرت زهرا (س) آنکس ملعونی که نسبت به حضرت هتک حرمت رواداشت را بجای مغیره مثلاً زبیر ذکر کنیم و با این دلیل که زبیر چون در جنگ جمل در برابر حضرت علی (ع) ایستاد پس بگوییم دور از ذهن نیست که او قاتل باشد. حال فکر می کنید با خود که مگرچه تحریفی انجام گرفته و چه اثراتی خواهد داشت؟ در حالی که اصل داستان را به طور کامل و مو به مو درست نقل کرده ایم و فقط نام یک فرد جابجا شده است. ولی آنکسی که محقق است می داند که زبیر در آن زمان چه جایگاهی داشته تا جایی که حضرت فاطمه (س) به امام علی (ع) در حین وصیت کردن فرمودند اگر نمی توانی وصیت هایم را عمل کنی من به زبیر بگویم که وصایا را انجام دهد. می بینید که مرز دروغ و حقیقت خیلی باریک است (فقط نام یک شخص اشتباه شد حتی اگر سهواً ذکر شود) اما تبعات آن ناتمام است (1 – بی اعتمادی به کل داستان 2 – بی اعتمادی نسبت به دیگر داستان ها 3 – بی اعتمادی نسبت به علمای دین یا افرادی که از تریبون دین سخن می گویند و … )
نکته ای را هم که در این نوشتار مورد بررسی قرار می دهم بحث ایرانی بودن یا نبودن مادر امام سجاد (ع) است. متأسفانه باید عرض کنم راجع به این مساله که مطمئنم هم اکنون وقتی این نوشتار را می خوانید با دیده ی تعجب به آن خواهید نگریست از نکات بسیار مهم و مرموز انحرافی است که در محافل مذهبی مطرح می شود و کسی را گویا یارای مقابله علنی با آن نیست (به جز چند محقق معروف که توده به سراغ کتاب های آنها نمی رود) یا اینکه دوستان ترجیح می دهند کمتر نسبت به آن اظهار نظر کنند.
هکذا هم اکنون به داستان منقول در کتاب اصول کافی و نکات تبعی آن می پردازم و سپس آن را تحلیل و بررسی خواهم کرد؛ در کتاب اصول کافی، کتاب الحجه، باب مولد علی ابن الحسین (ع)، روایت اول جناب کلینی و همچنین کتاب بصائر الدرجات اینگونه آمده است که: شهربانو در جنگ مسلمانان با ایرانیان اسیر شد و او را به مدینه نزد عمر (خلیفه مسلمین) بردند، وقتی او وارد مسجد شد مسجد به نور او روشن شد، وقتی عمر به او نگاه کرد او روی خود را پوشانید و خطاب به هرمز (پدر خسرو پرویز) جمله ی ردیه ای گفتند، عمر بیان داشت که او مرا دشنام می دهد و قصد کشتن او را داشت که امام علی (ع) فرمود تو چنین حقی نداری، او را بگذار تا یکی از مسلمانان را به شوهری اختیار کند. عمر دختر را آزاد گذاشت و او دست خود را بر سر امام حسین (ع)، گذارد. امام علی (ع) پرسید: نام تو چیست؟ گفت: جهان شاه، امام فرمود: نه، شهربانو را سپس به امام حسین فرمود: او بهترین روی زمین را برای تو خواهد زاد. اما در روایت خرائج از جابر چنین آمده است: عمر خواست او را به مزایده بگذارد، علی (ع) فرمود: دختران پادشاهان را هر چند هم که کافر باشند نمی توان فروخت، او را به اختیار خود بگذار تا یکی را انتخاب کند.
اما نکته ی تبعی نقل داستانی خیالی و افسانه ای است که می گوید روز عاشورا شهربانو با ذوالجناح به ایران فرار کرد و در نزدیکی شهر ری به کوهی درآمد، وقتی می خواست بگوید هو مرا بگیر گفت: کوه مرا بگیر! کوه شکافته شد و او در دل این کوه رفت !!!
و همچنین نقل این مطلب که شهربانو خوابی دید نظیر خواب مادر امام زمان (عج) و اینکه در آن خواب حضرت فاطمه (س) و پیامبر (ص) آمدند و او را برای فرزندشان عقد کردند و او را به اسلام دعوت کردند.
فی الحال ایرادات این داستان را از چند جهت به استحضار خواهم رسانید:
1 – در داستان آورده شد، که وقتی شهربانو وارد مسجد شد مسجد از نور او روشن شد، دکتر سید جعفر شهیدی راجع به این قسمت داستان فرمودند: باید پرسید چرا مسجد روشن شد؟ ایشان مشعل داشتند یا ماه و آفتاب بودند؟ این مقام جای مجازگویی نیست که بگوییم این روایت چنانست که بگویند: مجلس ما را به جمال خود نورانی کرد. اینگونه تعبیرها خاص عبارت های مصنوع است نه روایات. (جعفر شهیدی – زندگانی علی ابن الحسین(ع))
2 – در آن روایت از قول امام علی (ع) آورده که دختران پادشاهان را هر چند کافر باشند نمی توان فروخت! خوب برای چه؟ مگر زمان حضرت رسول چنین حکمی صادر شده بود یا در شریعت مقدس این حکم جایگاهی دارد؟ این امتیاز تبعیض آمیز از کجا آمد؟
3 – داستان افسانه ای فرار شهربانو که دیگر نیاز به هیچ پاسخی ندارد و من جمله از مضحک ترین افسانه های روزگار است. واقعاً ایشان چگونه این همه راه را به آنجا (بالای کوه) فرار کردند، در حالی که این همه شهر بین راه وجود داشت؟ و اساساً برای چه فرار، مگر ایشان تدبیر و قدرتشان از حضرت امام سجاد (ع) زیادتر بوده که نتوانست یا اساساً نخواست که فرار کند؟ اگر فرار کردند از مسوولیت هایشان (مثل کمک به اسرا) غافل نشدند؟
4 – در اصل سندیت این روایت ایراد وجود دارد که در بین کتب تاریخی فقط در کتاب تاریخ یعقوبی آورده شده آن هم به این مضمون که گفته: مادر علی بن الحسین «حرار» دختر یزدجرد بود و حسین نام او را غزاله نهاد. و جناب سعید نفیسی در کتاب تاریخ اجتماعی آن را افسانه می داند. راویان این روایت هم آقایان عمر بن شمر که علمای علم رجال او را کذاب و جعّال نام نهاده اند و همچنین ابراهیم بن اسحق نهاوندی هستند که علمای علم رجال او را از نظر اعتقاد دینی متهم و مشکوک می نامند.
5 – آورده شده که این ازدواج پس از حمله ی مسلمین به ایران شکل گرفته در زمانی که عمر خلیفه ی مسلمین بود در حالی که طبق شواهد تاریخی این فتح در سال چهازدهم یا پانزدهم هجری رخ داده و در آن زمان امام حسین(ع) که متولد سال چهارم هجری می باشند، (اعلام الوری طبرسی ص213) حدودا 11 سال سن داشتند این در حالیست که ازدواج در این سن قدری سوال برانگیز است همچنان که روایات بگونه ای مبهم هم به نظر می آیند، بدان جهت که از طرفی سن تولد حضرت سجاد سال 38 هجری (قول مشهور) نقل شده و سال میلاد حضرت علی اکبر بر اساس شواهد تاریخی 36 هجری بوده است و این نکته منطقی است چون حضرت سجاد در میان پسران فرزند دوم امام حسین بودند ولی از طرفی این سوال ایجاد می شود که آیا سالار شهیدان پس از ازدواج با شهربانو حدود 24 سال صاحب فرزند نشدند؟ اما اگر فرض را بر این بگذاریم که این اتفاق در زمان عثمان افتاده است یعنی زمان مرگ یزدگرد سال 651 میلادی و 30 هجری قمری بوده باشد (تورج دریایی شاهنشاهی ساسانی ص 56 و 57) با تاریخ میلاد حضرت زین العابدین قابل جمع می باشد.
به هر حال ابهامات اینچنینی موجب می شود روایت مشهور که منجر به این نتیجه شد که زین العباد مادری به نام شهربانو فرزند یزدگرد داشته مورد تردید جدی قرار گیرد.
اما دلیل و فواید دسیسه ی جاعلان این روایت از منظر دکتر شریعتی چیست؟
اساطیرسازان همیشه دنبال ادامه ی تبار خویش که مظهر قومیتشان است هستند، حتی در رحم دشمن. این داستان در واقع نماینده ی طول سلطنت ایرانی در امامت اسلامی و ورود بازمانده کسری به اهل بیت است. و جالب اینکه خیلی از عاشقان اهل بیت با نیت خالصانه اما بدون توجه به عواقب حرکاتشان وقتی به نام امام سجاد (ع) می رسند (مثلاً در هنگام قرائت مولودی ها برای ایشان) واکنش های نژاد پرستانه از خود نشان می دهند!
باری، اینک به نتایج اسف بار این داستان کذایی می پردازم:
در جریان جنگ بین مسلمانان و ایرانیان وابسته به پادشاه (عمر به عنوان خلیفه و یزدگرد آخرین شاه ساسانی)؛
1 ـ عمر منقرض کننده ساسانی است در مقابل علی (ع) مدافع آن.
2 ـ انقراض ساسانیان مربوط به عمر است و نه اسلام.
3 ـ خلافت با سلطنت مخالف است اما امامت مدافع آن.
4 ـ تسنن (عمر) دشمن سلطنت ساسانی (دختر یزد گرد) و تشیع دوست او (علی (ع).
5 ـ ورود اسلام به ایران بعد از فتح مدائن به وسیله ی عمر و ورود مسلمین به ایران نیست بلکه نتیجه ی ورود پیامبر (ص) و فاطمه (س) به کاخ یزدگرد و عقد دخترش و دعوت او به اسلام است (جریان خواب).
6 ـ یزدگرد که به وسیله ی عمر رانده می شود به وسیله ی پیامبر برگردانده می شود و وارد اهل بیت می شود و در کنار پیامبر یکی از سر سلسله ها می شود که دودمان نبوت را می سازد.
7 ـ همه ی مناقب ائمه بین تبار یزدگرد تقسیم می شود.
8 ـ نور محمدی با فره ایزدی در می آمیزد.
9 ـ در ولایت ائمه، سلطنت ساسانی نیز وجود دارد.
10 ـ خاندان ساسانی که به وسیله ی عمر از سلطنت عزل می شوند همچون خاندان عترت که به وسیله ی عمر از خلافت محروم می شوند در وجود امام زمان (عج) که از ذریه ی پیامبر و یزدگرد است تجلی واحد می یابند و ظهور او در میان همه ی مردمی که از خلافت غصب رنج برده اند و انتظار می کشند و بالاخره او فرج می دهد و گشایش ایجاد می شود و انتقام می کشد و حق غصب شده و حکومت غصب شده را با شمشیر پس می گیرد و کسی که هم در دوره غیبت، هم آخر الزمان و هم تا قیامت که حکومت حق را در جهان به دست می گیرد او پیغمبر زاده ی اسلام است و شاهزاده ساسانی بین کسری و هاشم!
دوستان گرانقدر این نتایج فقط بخشی از پیامدهایی است که به دنبال این تحریف حقیقت پیش می آید و اساتید و محققین بزرگی همچون استاد شریعتی بدان اشاره کرده اند.
حال چه باید کرد؟
به عقیده ی حقیر چاره ای جز ورود انقلابی به حوزه ی فرهنگ و مذهب برای پاک سازی عقاید ناصواب و غلط که تبدیل به سنت شده و در درون توده ریشه کرده وجود ندارد. امیدوارم که بتوانم صدایم را به گوش آن افرادی که با آنها دردهای مشترکی دارم برسانم تا بتوانیم با کمک یکدیگر از وظایف خود تخطی نکنیم . به امید آن روز.
انتهای پیام