نامه سرگشاده یک معلول به مرکز استعداد درخشان
یک معلول در نامه ای به رییس مرکز استعداد های درخشان، شرحی از نحوه ی معلولیت خود در دو سال و نیم پیش داده و در آن به کوتاهی یکی از مدیران زیر مجموعه ی این مرکز اشاره کرده که باعث سلب حق و حقوق او شده است.
به گزارش انصاف نیوز، متن کامل نامه ی رضا نهضت به شرح زیر است:
جناب دکتر شجاعی ریاست محترم “مرکز استعداد های درخشان و دانش پژوهان جوان”
سلام و تحیّت مرا پذیرا باشید.
یکم ) بیست و ششم دی ماه سال نود بود که به در خواست مسوولین وقتِ ساختمانِ شهیدِ همّتِ مرکز علامه حلّی یک، به ریاستِ حضرتِ رضوی، برای شرکت در جلسه ی شورای دبیران، که در ساعت ِ هفت شب برگزار می شد، عازم شدم. شور بختانه و از بخت و اقبال ِ من، در نزدیکی ِ دبیرستان و در اتوبان همّت، به شدّت تصادف کردم و اینک که این نامه را می نگارم بیش از دو سال و نیم است که زمین گیرم و در بسترِ بیماری افتاده ام. البته،بخت یار بودم که جانم را از دست ندادم و هنوز در قید ِ حیاتم و از این جهت: «از بخت شکر دارم و از روزگار هم».
بعد از دو سال نیم درمان و بیش از بیست عمل جرّاحی، اینک پای چپم از بالای زانو قطع شده، پای راستم پنجاه درصد توانایی اش را از دست داده و مهره ی کمرم شکسته است. به لطف حضرت حق، شکستگی و در رفتگی کتفم، البته، بهبود یافته است. باری، نیاز به تذکار نیست که در این مدّت چه دردها که کشیدم و چه هزینه ها که کردم و چه مشکلات معیشتی که برایم پیش آمد؛ چرا که تنها من بودم و حقوقِ ناچیز آموزش و پرورش و سایر منابع درآمدم، از بین رفته بود. دیگر نه می توانستم در دانشگاه تدریس کنم نه در مدارس غیر دولتی و نه در آموزشگاه های آزاد شهر تهران. بیش از صد و بیست میلیون هزینه ی پول زیر میزیِ پزشکان و بیمارستان و الیزارُف و پلاتین و آمبولانس و فیزیو تراپی و دارو و … کردم و باز بخت یار بودم که بیمه ی طلایی داشتم، که اگر چنین نبود، هزینه هایم بسیار بیش از این می شد. در این مدّتِ درمان، بر اثر تجویز داروی اشتباه از سوی پزشکان، افسردگی شدید گرفتم و پنج بار به من شوک عصبی دادند. پدر نازنیم،که طاقتِ ناله های و دردهای طاقت فرسای مرا نداشت، دق کرد و به سوی معبودش شتافت… .
در این میان امّا، به دلیل مشکلات فوق، نتوانستم از پایان نامه ی دکتریم، دفاع کنم و اینک، فرصت شرکت در مصاحبه برای عضویت در هیات علمی دانشکده الهیات دانشگاه تهران، گروه عرفان دانشگاه شهید بهشتی، پژوهشکده ی امام خمینی و انقلاب اسلامی و چند دانشگاه دولتیِ شهرستان ها را از دست داده ام.
آن کس است اهل بشارت که اشارت داند/ نکته ها هست ولی محرم اسرار کجاست
دوم) حضرت رضوی، مدیر ِ مدرسه ی کنونی من است. زمانی که به علامه ی حلّی آمد از انجام شعائر و مراسم مذهبی دریغ نکرد. در زمان وی، هیات عزاداری ِ علامه ی حلّی، بر خلاف گذشته، ده روز اول محرّم الحرام را، به عزاداری می پرداختند. در واقع ساعات درسی را زودتر به پایان می رساند و به ساعات عزاداری می افزود. بساط نذری و ایستگاه های صلواتی بر پا بود. مسجدی بس شکیل و آراسته ساخت و آن را “پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه ی اسلامی” نام نهاد و در آن شرح “دعای جامعه ی کبیره” بر قرار کرد و کلاس های اخلاق تشکیل داد و من با خود می اندیشیدم که با انسانی دیندار رو به رو هستم که متخلّق و متادّب به اخلاق اسلامی است و جانش از عطرِ مطرّای معنویت سیراب شده است. اما و هزار امّا که:
خوش بود گر محک تجربه آید به میان / تا سیه روی شود هرکه در او غش باشد
در این مدّت بیماری، حضرت رضوی، تنها یک بار در اسفند سال نود در منزل به دیدنم آمد. بعد از آن دیگر خبری نشد. نه تلفنی، نه عیادتی، نه تسلیتی. گویی که حضرت رضوی دیگر مرا نمی شناخت. با خود می گفتم حتما سرشان شلوغ است و نمی رسند؛ اما چه دغدغه ای مهمتر از عیادت و احوال پرسی از برادر دینی. با خود گفتم حتما روز معلم حالم را می پرسد. دو سال روز معلم آمد و رفت و حضرت رضوی سراغی نگرفت. پدرم به دیار باقی شتافت. گفتم حتما تسلیتی می گوید و او حتی از گفتن تسلیتی هم امتناع کرد. پای چپم که قطع شد گفتم این بار حتما احوالم را جویا می شود اما باز هم سراغی نگرفت و حالی نپرسید. دیگر برایم مسجّل شد که حضرت رضوی، نه آن است که من می اندیشیدم. با خود گفتم:
گر مسلمانی از این است که «رضوی»دارد / وای اگر ازپی امروز بود فردایی
و:
تو که قرآن بدین نمط خوانی / ببری رونق مسلمانی
با این حال گله و شکایتی نداشتم و از نا مهربانی های حضرت رضوی سخنی نگفتم و او را در کار خویش معذور می دانستم که:
درنیابد حال پخته هیچ خام / پس سخن کوتاه باید والسّلام
لذا این سخن حافظ را باخود زمزمه می کردم که :
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم / که درطریقت ما کافری است رنجیدن
سوم) ماجرایِ من و حضرت رضوی، البته، به اینجا ختم نشد. حضرتش کاری را انجام داد که واقعا شگرف و تاثر بارو تاسّف انگیز بود و بنیاد اخلاق و دین داری را یکسره بر باد داد. کاری که او انجام داد و همچنان انجام می دهد در هیج دینی توصیه نشده، که از آن نهی و تحذیر نیز داده شده بود. طریقت حضرت رضوی، نه در اسلام بود، نه در مسحیّت، نه در یهودیّت، نه در هندو، نه در بودا، نه در زرتشت، نه در جین، نه در تائو، نه در شینتو، نه در سیک، نه در کنفسیوس، نه در ادیان ابتدایی مصر، نه در اساطیر یونانی و نه حتی در مکاتبی که مبتنی بر اخلاق ِسکولار هستند. طریقتِ رضوی مختّصِ خود او بود. «کردم اشارتی و مکرّر نمی کنم». آیا من اغراق می کنم؟ مگر حضرت رضوی چه کرده است و چه می کند که مرا برآشفته کرده است و مجبور به نگاشتن این نامه نموده است؟ آیا او فعلی غیر اخلاقی انجام داده است؟
پس جناب دکتر شجاعی عزیز! سخنان مرا بشنوید و آن گاه به داوری بپردازید.«بیا کاین داوری ها را به پیش داور اندازیم»
بنده ی حقیر، در این مدت ِبیش از دو سال و نیم، از سقف ِ مرخصی استعلاجی ِ مندرج در قانون، استفاده کرده ام و چون هنوز به درمان کامل نرسیده ام، شورای پزشکی فتوا به از کار افتادگی اینجانب داده اند. طبق قانون، اگر مشخص شود که فردی در حین انجام وظیفه، از کار افتاده شده است، با سی روز حقوق و پاداش کاملِ بعد از خدمت از کار افتاده می شود. تشخیص این امر البته بر عهده ی وزارت آموزش و پرورش است. بنده از حضرت رضوی خواستم که شرح واقعه ای را که برای من رخ داده مکتوب کند و به اداره ی آموزش و پرورش منطقه ی یازده ارائه دهد. حضرت رضوی قول مساعدت داد و گفت به زودی نامه را آماده می کند. پنج ماه گذشت و این نامه نوشته نشد. به هر طریقی که می توانستم به حضرت رضوی می رساندم که من باید هر چه سریع تر این نامه را ارائه دهم؛ چرا که به زودی جلوی حقوق من گرفته می شود. با دفترشان تماس گرفتم و هر چه تلاش کردم با خودشان صحبت کنم میسّر و ممکن نبود و جواب هایشان را از طریق مسول دفترشان به من می رساندند.
باری، بعد از گذشت پنج ماه، ایشان گفتند که چنین نامه ای نمی نویسند و این کار جزو وظایف مدرسه نیست! و برای مدرسه دردساز می شود! بنده همدلانه عذر ایشان را پذیرفتم و نامه ای نگاشتم و شرح ما وقع را نوشتم و بعد از عید، از طریق داییم، به ایشان ارائه دادم تا آن را تایید کنند امّا ایشان باز هم اباء کردند! این بار بهانه ای جدید تراشیدند و گفتند اگر اداره ی منطقه ی یازده از من استعلام کنند، من پاسخ آنها را خواهم داد. با این که این کار وظیفه ی اداره نبود اما مسولان کارگزینی اداره همکاری کردند و دستور استعلام دادند اما این بار هم حضرت رضوی کارشکنی کردند و بهانه ای دیگر تراشیدند و منکر واقعه ی پیش آمده شدند. این کارِ حضرت رضوی، مصداق بارز «کتمانِ حق» است که قرآنِ شریف بسیار آن را نکوهش کرده و از آن نهی کرده است.
آیا حضرت رضوی ،نخوانده است که : « وَلاَ تَلْبِسُواْ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَکْتُمُواْ الْحَقَّ وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ».(بقره-42).آیا او که با زبان عربی آشناست و علی الظاهر الهیات خوانده است،این آیه را ندیده است؟ «یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ». آیت الله مکارم شیرازی در این باب می نویسد: «در این دو آیه افرادی مورد سرزنش قرار گرفته اند که با وجود دانستن حق، آن را کتمان نموده اند».مرحوم طبرسی صاحب تفسیر مشهور مجمع البیان نیز می نویسد : «گناه و زشتی انکار مطلب، توسط کسی که می داند، به مراتب زیادتر از کسی است نمی داند ».اگر حضرت رضوی این آیاتِ شریف را دیده و احادیث فراوان مرتبط با آن را مدّ نظر داشته است ؛که بدا به حال این چنین مسلمانی که آیات صریح قرآن را مطمحِ نظر ندارد و بانگ و ادّعا دینداریش گوشِ فلک را پر کرده است :
حافظا می خورو رندی کن وخوش باش ولیک /دام تزویر مکن چون دگران قرآن را ****
و:
گوئیا باور نمی دارند روز داوری / کاین همه قلب و دغل در کار داور می کنند
اگر هم از این آیات بی خبرند و از گناه بودن ِ کتمان حق آگاهی ندارند؛ که باز بدا به حال آموزش و پرورش این مملکت ،که چنین شخصی زمامِ هدایت و رهبری یکی از مهم ترین مراکز آموزشی این کشور را بر عهده دارد.پس باید به جدّ از مسولین خواست که به این آیه ی شریفه متادّب باشند و آن را به کار گیرند که :« إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَىٰ أَهْلِهَا وَإِذَا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ»(نساء-58)
یا رب این نو دو لتان را بر خرِ خودشان نشان /کاین همه ناز از غلام ترک و استر می کنند
چهارم) اما چرا گله و شکایت نزد شما آوردم؟ در این مدت هر چه توانستم رایزنی کردم و با مسوولین اداره منطقه یازده و اداره کل شهر تهران ارتباط برقرار نمودم. دستگیرم شد که جناب رضوی حرف کسی را نمی خواند و خود ِمسولان نیز از دست وی شاکی اند و توان مقابله با وی را ندارند. این مساله البته برای من عجیب نبود؛ وقتی که در آستانه ی آغاز سال تحصیلی ایشان بی محابا و بدون ترس، در جلسه ی معلمان، اعلام می کنند که […]، نشان از آن دارد که ایشان پشت گرم به نیروها و کمک هایی هستند که خارج از چارچوب آموزش و پرورش است و مستظهر به آنها، به تخلّفاتش ادامه می دهد. اما یقین دارم خانه ی عنکبوت، سست ترین خانه هاست و به زودی فرو می شکند: «کسانی که به غیر خدا پناه می برند، مانند عنکبوت هستند که به خانه ی سست خود پناه می جوید اینها مثال هایی است که ما برای مردم می زنیم و جز عالمان آن را درک نمی کنند»(عنکبوت -41).
در پایان، از شما می خواهم که مستقیما در این مساله ورود پیدا کنید و دادِ من را از حضرت رضوی بستانید؛ چرا که جناب عالی مسوول مستقیم حضرت رضوی هستید. البته، با عرض پوزش، بعید می دانم که حضرت رضوی سخن شما را بخوانند. لذا از شما می خواهم بعد از بررسی صحت و سقم مساله از سوی معتمدین تان، شخصا، آن را به آموزش و پرورش ابلاغ نمایید. با اجازه، رو نوشتی از این نامه را خطاب به بعضی مراکز مربوط، ارائه می کنم تا حضرت ِ رضوی بدانند «جمهوری اسلامی»، جای گردن کشی و گردن کلفتی نیست و دادِ مظلوم را از ظالم می ستاند. « وَسَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنقَلَبٍ یَنقَلِبُونَ»(شعراء-227) و «فَوَیْلٌ لِّلَّذِینَ ظلَمُوا مِنْ عَذَابِ یَوْمٍ أَلِیمٍ»-(زخرف-65)
کی یافتی رقیب تو چندین مجال ظلم / مظلومی ار شبی به در داور آمدی
خامان ره نرفته چه دانند ذوق عشق / دریا دلی بجوی دلیری سرآمدی
ایّام به کام و عزتتان مستدام
رضا نهضت، سوم خردادماه سال نود و سه خورشیدی
رونوشت به:
* وزیر محترم آموزش و پرورش جناب دکتر فانی
* دفتر ریاست محترم جمهوری
* معاون متوسطه ی وزیر آموزش و پرورش جناب دکتر زرافشان
* سایت سخن معلم
* مسئول محترم حراست وزارت آموزش و پرورش
* رئیس روابط عمومی وزارت خانه جناب جدایی
* رئیس آموزش و پرورش شهر تهران
* رئیس حراست آموزش و پرورش شهر تهران
* مدیر آموزش و پرورش منطقه یازده
* حراست آموزش و پرورش منطقه ی یازده
* اداره ی کارگزینی منطقه ی یازده
* انجمن اولیا و مربیان دبیرستان علامه حلی یک
* انچمن فارغ التحصیلان علامه حلی یک
انتهای پیام