چه کسانی از دشمنی با هاشمی شاد می شوند؟
سید سبحان تقوی، عضو شورای مرکزی انجمن فرهنگ و سیاست دانشجویان دانشگاه شیراز در یادداشتی که در اختیار انصاف نیوز گذاشته، می نویسد:
این سال ها دیگر روزی نبوده و نیست که کسی تیرِ تهمت و توهین به سوی هاشمی رفسنجانی نشانه نرود و علیه او آشکار و نهان سخنی نگوید. این یک دهه اخیر و به ویژه پس از انتخابات سال 84 و 88 بدگویی از هاشمی گویی نُقل و نباتِ شب نشینی های اصولگرایان شده است. دیگر “هاشمی ستیزی” برای طیف وسیعی از اصولگرایانِ امروز که آنها را نواصولگرایانِ رادیکال می نامیم بدل به یک عنصر اساسی از هویتشان شده که گویی بی وجود آن، میان تهی اند و بیکاره. این هم از طنزهای تلخِ زمانه است که آن که روزی کلیدِ حلّ بحرانها می خواندندش، امروز شده است شاه کلید همه ی بحران آفرینی ها. شاید این هم یکی از هزاران هزار بازیِ روزگارِ کج مدار باشد. به قول قائم مقام:
روزگار است آنکه گه عزت دهد گه خار دارد / چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد
بر دوست و دشمن پوشیده نیست و همگان بر این نکته انگشتِ اعتراف بلند کرده اند که هاشمی اگر نگوییم برجسته ترین، اما یکی از برجسته ترین و مؤثرترین شخصیت ها در جریان انقلاب اسلامی بوده است. او که سال های سال، شاگرد امام بود در آن سالها یار غار و مایة قرارِ مرادش بود؛ تا آنجا که وقتی در سال 57 گروهک فرقان قصد ترورش کردند و او از این حادثه به سلامت جَست، این امام بود که برای سلامتیِ شاگرد دیروز و یار امروزش گوسفند نذر کرد.
داستانِ دشمنی با هاشمی البته قصة ی جالبی است. در تمام سالهای پیش و پس از انقلاب، هاشمی همیشه کانونِ حملاتِ جریانات تندرو و رادیکال بوده و هست. هاشمی همیشه در کانونِ حملات بوده اما این حمله کنندگان بوده اند که در هر دوره از نفس افتاده و جای خود را به دیگری داده اند.
شاید نخستین حمله کنندگان به او چپ های مارکسیستی بودند. نگاهی به آثار باقی مانده از سازمان مجاهدین خلق و فداییان خلق نشان میدهد که اینان از حدود سال 54 طرح تخریب یا ترور هاشمی را در سر می پخته اند.
در دوره ی اول ریاست جمهوری اش نوبت حمله به چپ های اسلامی افتاد. امثالِ موسوی خویینی ها و عباس عبدی که در روزنامه ی سلام و مجله ی بیان مجال یافته بودند تا به نقد سیاست های اقتصادی دولت هاشمی بپردازند. در همین دوران، حضور تکنوکرات ها در بدنه ی دولت هاشمی شاید سرآغاز جدایی بخشی از جناح راست از هاشمی شد. هاشمی می کوشید تا با تشکیل کارگزاران سازندگی، جریان سومی را وارد فضای سیاسی کشور سازد؛ جریانی میان راست و چپ.
بسیاری دوران سازندگی را از حیث سامان دادن به امور کشور و رفع مشکلات مردمی و ایجاد زیرساخت های عمرانی سرآمد تمام دولت های پس از انقلاب دانسته اند. سازندگی آن هم با خزانه ی خالی که میراث جنگ بود و نفتی که از ده دلار بالاتر نمی رفت. در تمام دوران هشت ساله ی سازندگی، درآمد حاصل از فروش نفت کشور از 76 میلیارد دلار بالاتر نرفت، حال آنکه درآمد نفتیِ شش ساله ی اول دولت محمودی بیش از 600 میلیارد دلار بود! موفقیت کارگزاران در امر سازندگی موجب اقبال مردم به آنان در انتخابات مجلس پنجم شد و همین باز اختلاف میان جناح راست و هاشمی را بیشتر کرد.
سال 76 که جریان دوم خرداد روی کار آمد، اصلاح طلبان که تازه به قدرت رسیده بودند و صدایِ کوسِ سرورشان به آسمان می رسید بر هاشمی و کارنامه ی دو دولتش تاختند؛ گویی که مسوول تمام نابسامانی های پس از انقلاب را تنها هاشمی می دیدند. اصولگرایان نیز از هاشمی گله داشتند و می گفتند میدان دادن به تکنوکرات ها موجب روی کار آمدن جریان اصلاحات شده است. به عبارتی، روی کار آمدنِ دوباره ی چپ های سیاسی را حاصل دولت هاشمی می دانستند. از این گذشته، بسیاری از مدیران دولت هاشمی چون اسحاق جهانگیری، عطاالله مهاجرانی، محمدعلی نجفی، حسن حبیبی، مصطفی معین، محمدرضا عارف و … در دولت خاتمی به وزارت یا ریاستی رسیده بودند و این
موضوع بیش از هر چیز دیگری اصولگرایان را از هاشمی بیزار می کرد.
این بغضِ فروخورده در میانِ راستی ها بود تا این که به بهانه ی انتخابات ریاست جمهوری سال 84 دهان باز کرد. در این انتخابات، بدنه ی اصلی جریان راست مثل جامعه ی روحانیت مبارز، حزب مؤتلفه ی اسلامی و جامعه ی مدرسین حوزه ی علمیه ی قم که روزی شعار می دادند: “دشمن هاشمی، دشمن پیغمبر است” به معتمدِ امام پشت کرده و به نام حمایت از محمود نامی گمنام به هاشمی حمله بردند. انتخابات به دور دوم کشید و هاشمی که از یاران سابقش آزرده بود بیانیه ای داد و گفت:
“آنچه امروز بیش از هر چیز دیگری برای استحکام نظام کارآیی دارد همان اسلام نابی است که مفسّر آن امام راحل هستند و نه افکار متحجّر و اعمالِ ریاکارانه. امروز ریا و تحجّر سمّی مهلک و مانعی جدی در راه توسعه ی کشور و سعادت جامعه است. متأسفانه همان تفکری که در دوران مبارزه در مقابل امام و همراهان ایستادگی می کرد و امام را مسوول خون های ریخته شده در راه انقلاب معرّفی می کرد، امروز پوستینِ اسلام را وارونه پوشیده و ریاکارانه مشغول است و اصرار دارد که افکار معیوب خود را به جای معارف اصیل اسلام به دیگران تحمیل کند.”
آری، یارانِ سابق به یکباره پا روی رفاقت خود با هاشمی گذاشتند و در این غربت، اصلاح طلبان بودند که هاشمی را در آغوش خود جای دادند و گروه های اصلاح طلب پشت هاشمی ایستادند. سازمان مجاهدین انقلاب و جبهه ی مشارکت و دیگر گروه های اصلاح طلب اعلام کردند که با حفظ دیدگاه های انتقادی خود نسبت به هاشمی برای جلوگیری از بر سرِ کار آمدنِ دولتِ اختناق رای خود را به نفع هاشمی در صندوق می ریزند. مهدی کروبی که خود در دورِ اول همان انتخابات رقیب هاشمی بود از مردم خواست: “از یأس و سرخوردگی بپرهیزند و به خاطر اسلام و ایران و برای مبارزه با تحجّر و اقتدارگرایی به هاشمی رای دهند.”
از زمان کارزارِ انتخاباتی سال 88 اطرافیان احمدی نژاد و دیگر گروه های جناح راست، هاشمی و یارانش را به اقسامِ حیَل موردِ ملاطفت قرار دادند و از هیچ کوششی در جهت تخریبش دریغ نورزیدند. احمدی نژاد اینجا و آنجا از “کانونهای ثروت و قدرت” سخن می گفت. او توانسته بود با به راه انداختنِ معرکه ی “هاشمی ستیزی” برای خود اسم و رسمی دست و پا کند؛ آخر از قدیم گفته اند اگر خیال داری به نامی برسی باید با پهلوانان زورمند درافتی و پشتشان را به خاک بمالی.
اوجِ استراتژیِ هاشمی ستیزی در مناظره سال 88 احمدی نژاد و میرحسین موسوی بود. در آن مناظره، احمدی نژاد اتهامات سنگینی را به هاشمی و خانواده اش وارد کرد و گفت که تمام دولت های پیشین دست به دست هم داده اند تا دولت او را از پا بیندازند. احمدی نژاد کوشید تا در اذهانِ مردم محروم جا اندازد که سببِ بدبختیشان تنها یک نفر است: هاشمی رفسنجانی. اوست که تمام این سالها با یارانش خورده و برده و تا جایی که توانسته از بیت المال سوء استفاده کرده؛ آن گاه وعده میداد که من که محمودم آمده ام تا دادِ مظلوم را از ظالم بستانم و بساطِ اشرافی گری را در هم بپیچم و و میگفت که دولتش، پاکترین دولت تاریخ است و از برملا کردنِ پرونده های فساد اقتصادیِ وابستگان هاشمی سخن می گفت اما رفته رفته حنایش رنگ باخت و در تمامِ این هشت سال حتی یک پرونده از آنها که قولش را داده بود نشان نداد؛ در عوض، بزرگترین پرونده اختلاس مالی در دوره ی او پدید آمد و …
در طیفِ مخالفان هاشمی سه روحانیِ سرشناس بیش از سایرین به چشم می آیند: محمدتقی مصباح یزدی، احمد جنتی و محمد یزدی. در انتخابات سال 84 آیت الله مصباح یزدی به طور آشکار به حمایت از رقیبِ هاشمی؛ یعنی احمدی نژاد پرداخت و از طلّابی که به قصد موعظه به نقاط مختلف کشور می روند و نیز شاگردانش خواست تا از احمدی نژاد حمایت کنند.
پس از پیروزی احمدی نژاد در این انتخابات، احمدی نژاد یک راست از تهران به قم رفت و حتی پیش از حضور در بیتِ مراجع به دست بوسِ آیت الله مصباح یزدی شتافت تا بر دست او به نشانه ی قدردانی بوسه زند. محمد یزدی، دبیر جامعه ی مدرسین حوزه ی علمیه ی قم، گاه و بیگاه علیه هاشمی سخن می گفت. هاشمی البته هیچ گاه به سخنان او پاسخی نداد. تنها یک بار که یزدی پا را از گلیمِ انتقاد فراتر نهاد و به ورطه ی طعن و توهین افتاد، هاشمی گفت:
“همان گونه که قبلاً گفته ام جوابم به سخنان توأم با عصبانیت و غرض آلودِ ایشان سلام بوده است. ولی از صحبتهای ایشان این بار بوی توطئه به مشام میرسد و اگر نیاز باشد درباره ی مسایل ایشان در زمان امام راحل و در جلسه ی انتخاب رهبری بعد از ارتحال امام و در قوه ی قضاییه به صورت کتبی مطالبی را گوشزد خواهم کرد.”
گرچه هاشمی از آن توطئه و آن مسایلی که وعده اش را داده بود سخنی نگفت اما همان موجب شد تا محمد یزدی حساب کار خود را بکند و دیگر علیه هاشمی سخنی نگوید. نفر سوم، احمد جنتی، دبیر شورای نگهبان، است. او که در ابتدا از حامیان سرسختِ احمدی نژاد بود و حتی در یکی از نمازهای جمعه ی تهران در ادعایی عجیب، نامه ی احمدی نژاد به جرج بوش را “الهام خداوند” و از “عنایات الهی به این کشور” خواند و با نامه ی امام به گورباچف قیاس کرد؛ در هر فرصتی به هاشمی می تاخت و نوبتی بی آن که از هاشمی نامی ببرد، خطاب به او گفت: “کله گنده ها و شکست خورده ها سیاسی از انتخابات آزاد صحبت می کنند.”
به راستی سرّ این همه ستیز با هاشمی چیست؟ این را من به شما می گویم: آری، علت همه ی این دشمنی ها یک چیز بیش نیست و آن تغییر در نگاه و جهان بینیِ سیاسی هاشمی است. همین و بس. مردِ اصولگرای دهه ی هفتاد، در دهه ی هشتاد و پس از آن اصلاح طلب شده؛ می خواهد به بانگ بلند به همگان بگوید که من، هاشمیِ سال های هفتاد نیستم. هاشمیِ امروز که به دفتر مجمع تشخیص مصلحت نظام می رود و دانشجویان اصلاح طلب و طیف چپ دانشگاه های کشور را در دفتر خودش به حضور می پذیرد، دیگر آن هاشمیِ پیشین نیست.
گرچه در تمام این سال ها گروه های مختلفی به دشمنی با هاشمی برخاستند اما همه ی آنها در یک ویژگی مشترکند و آن تندرو بودنشان است. خواه رادیکال های راست باشند و خواه تندروان چپ. هاشمی تنها کسی بوده که از منتهی الیه چپ تا منتهی الیه راست؛ یعنی از افراطیون راستی تا دوآتشه های چپی را در جبهه ی دشمنان خود دیده است. هاشمی بر خلاف مخالفان اصولگرای خود، نه سرِ ستیز با کسی دارد و نه جوشِ جنگ با کشوری می زند؛ تنها جرم او این است که معتدل است و میانه رو. نه افراطی است و نه آرمانگرا. او سیاستمداری واقع گرا و واقع بین است.
بر خلاف اصولگرایان سنتی که معتقدند دشمنی با آمریکا ضامنِ بقای آنهاست، هاشمی اما “دریافته که مهمتر از مبارزه با استکبار و صهیونیزم، مهمتر از مرگ بر آمریکا گفتن و خواهان نابودیِ اسرائیل شدن، تلاش برا آزادی بیان، آزادی مطبوعات، انتخابات آزاد و حاکمیت قانون است.”
تماس با آمریکایی ها در جریان “مک فارلین” در اواسط دهه ی شصت و تلاش برای تنش زدایی در روابط ایران و آمریکا مؤیّد همین معناست.
مخالفان اصولگرای هاشمی باید بپذیرند که هاشمی هم چون هر انسان دیگری این حق را دارد که روزی از آنچه در گذشته بدان رغبتی داشته برگردد و دیگر نخواهد به ادبیاتی که سی چهل سال پیش به آن باور داشته پای بند بماند. آنهایی که عمده ی وقت خود را صرفِ تخریب این و آن می کنند به یقین این تلاششان را باید نشانه ای از ضعفِ شخصیتیشان دانست. آن که از نزد خود شرافتی ندارد می کوشد تا با لگد زدن به دیگران برای خود به نوعی کسبِ شرف کند. این هم که گهگاه گفته می شود فرزندان هاشمی “آقازاده” اند و از امتیازاتی خاص برخوردارند بازیِ نخ نما شده ایست. کیست که نداند همین آقازاده ها بارها به دادگاه رفته و حتی به زندان افتاده اند؟ این چه آقازادگی و مصونیتی است که هم دادگاه دارد و هم زندان؟!
در آخر به آنان که داعیه ی دفاع از انقلاب دارند و به اسم دفاع از اسلام و امام و انقلاب بر هاشمی می تازند می گویم که تخریب شخصیت های مؤثر در انقلاب چون هاشمی رفسنجانی نه تنها هیچ بهره ای نصیب آنها نمی سازد بلکه دل دشمنان نظام و معاندان انقلاب را هم شاد می کند.
در نظر آورید پس از مناظره های سال 84 و اتهامات احمدی نژاد به هاشمی و ناطق نوری و دیگر شخصیت های برجسته ی نظام، بنی صدر در مصاحبه ای گفت: “من سی سال است که می گویم این ها دزدند و فاسد؛ شما حالا به این نتیجه رسیده اید؟”
انتهای پیام





سلام ودرود بر نویسنده این متن ای کاش بعصی ها بفهمند که هاشمی چه شخصیت بزرگواری بود و جای خالی او این رورها خیلی حس می شود ولی دشمنان کوتوله ی او نتوانستند باسیاست بازی و تخریب هاشمی به جایی برسیدند و….