تریدینگ فایندر

جریان اصلاح‌طلبی و ضرورت بداهه/بدیعه‌سرایی | محمدرضا تاجیک

دکتر محمدرضا تاجیک، نظریه‌پرداز و استاد دانشگاه، در یادداشتی که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است، درباره‌ی نامه‌ی اخیر کمیته‌ی سیاسی جبهه‌ی اصلاحات به محمد خاتمی نوشت:

یک

اکنون که برخی از اصلاح‌طلبان عزم فاصله‌زایی با قدرت و فاصله‌زدایی با جامعه کرده‌اند و بر آن شده‌اند تا  از کنش سیاسی معطوف به حفظ وضع موجود پرهیز کنند، با نگاهی نو رسالت تاریخی خود را بازتعریف کنند، اصلاح‌طلبی مسئولانه را منش و روش خود سازند، از انتظار برای گشایش از بالا، به ساختن ظرفیت اجتماعی و فرهنگی از پایین، گذر کنند، از سطح جناحی فراتر روند و به حرکتی فراگیر برای نجات ایران از بحران‌ها تبدیل شوند، ساختار خویش را تغییر دهند، و اصلاح را از خویش بیاغازند (رجوع کنید به بیانیه‌ی کمیته‌ی سیاسی جبهه‌ی اصلاحات)، با پرسش‌ها مواجه‌ایم: آیا در ایرانِ امروز، ایده‌ی اصلاح‌طلبی هنوز مقتضی است؟ آیا این ایده هنوز می‌تواند به‌عنوان ابزار کنش سیاسی به‌کار آید؟

دو

آن‌چه در آن تردید نیست این واقعیت است که جریان اصلاح‌طلبی، امروز در تقاطع میان گشت و بازگشت تاریخی ایستاده است. در این تقاطع، آنان با سه انتخاب مواجه‌اند: نخست، «نقطه، سر خط»، دوم، «نقطه، امتداد خط»، و سوم، «نقطه، پایان خط».

آخرین انتخاب (سوم) آخرِ آخرِ سیاست‌نامه‌ی اصلاح‌طلبی است. انتخاب دوم، همان است که از انتخاب آن سخت ملول و پشیمان و در فغانند. اما در مورد گزینه‌ی نخست باید بپذیرند هر آغاز نفی و پایان آن‌چیزی است که از آن آغاز کرده‌اند. این انتخاب چگونه ممکن است؟ با آب‌کردن یخ‌های گفتمانی و سازمانی و رفتاری جریان اصلاح‌طلبی. تردیدی نیست، تا این وضعیتِ سنگی سخت، که بی‌شباهت به «باغ سنگی» علیرضا قزوه، نیست، در تاروپود این جریان پابرجاست، انتظار فروردین در تاریخ اکنون آن و رستن جوانه‌ای ارجمند از باغ بی‌برگی آن، تنها آرزو را رنگِ واقعیت بخشیدن است.

شاید بگویید، اکنون که بسیاری از کنش‌گران اصلاح‌طلب، به تجربت و دانش دریافته‌اند که چون ندارند امکان و استعداد تغییر از بالا، و نیز، دریافته‌اند که شرط خردمندی سیاسی نیست از مردمان دورافتادن، بر آن شده‌اند تا به قدرت کم گیرند امید، و روی سوی مردمان آورند… اگرچه، وقتِ تغییر، شب‌هنگام و بیگاه‌ست، و ره تغییر نیز، تاریک و باریک، اما شاید این جریان بتواند با دم گرم بداهه‌ یا بدیعه‌ای نظری و عملی، ترکی در این یخ‌های ضخیم اندازد.

سه

 شاید، اما ادراک یک ناوضعیت یک روایت است، و اراده-به-تغییر آن، روایت دیگر. «ادراک ناوضعیت کنونی»، اگرچه در فرایند تغییر گامی بزرگ است، اما نباید فریب آن را خورد و در چنبره‌ی آن گرفتار آمد. به‌ بیان قزوه، نباید فریب فصل و تقویم و گل را خورد، زیرا از اسفندی که تجربه می‌کنیم پیداست که فروردین نخواهد شد. باید در جست‌وجوی ربنای تازه بود، وگرنه صد دعا زین‌دست، یک نفرین نخواهد شد (ن.ک. به شعر «بگو تا انتظار این است، اسبی زین نخواهد شد» علیرضا قزوه). آن‌چه مهم است اراده‌ی معطوف به آگاهی و توانایی تغییر ناوضعیت (یا اراده-به تاسیس) است. بی‌تردید،

چنین اراده‌ای مستلزم: نخست، آگاهی از امکان و استعداد عبور از خویشتنِ قدرت‌آلوده/پرورده‌ی خویش، دو دیگر، خروج از کسوف اندیشگی/گفتمانی خویش و از نو خلق‌کردن جریانی مقتضی شرایط اکنون، سه دیگر، درک امکانِ عملی روی سوی مردمان‎آوردن – مردمانی که دیریست خود به کارگزارانِ آوانگاردِ تغییرات تاریخی خویش تبدیل شده‌اند و جریان اصلاح‌طلبی را در خاطره‌ی دور خود محبوس کرده‌اند، چهار دیگر، سبب‌شناسی آن بحران مقبولیت و مشروعیت و کارآمدی که در آن گرفتار آمده‌اند، یا ایضاح منطق شرایط تعلیقی که در آن قرار گرفته‌اند، پنج دیگر، دریافت این مهم که چگونه می‌توانند گامی به جلو بردارند، تا اگر تابه‌حال، تنها توانسته‌اند نهاد قدرت را اندکی تلطیف کنند، اکنون بتوانند آن‌را تغییر دهند، است.

چهار

تردیدی ندارم که امروز جریان اصلاح‌طلبی در نقطه‌ای از تاریخ خویش ایستاده است که  حق ندارد در آن شکست بخورد یا اسیر توهمی دیگر شود. اما این نیز می‌دانم که این جریان، اگرچه به‌گاه شب خویش، در نقد و نفی و انکار ظلمت شب، قهار و قاهر است، لکن به‌گاه افروختن چراغی رو به‌سوی روز (آینده‌ای متفاوت) یا تصویر و تصدیق و تثبیت «آن‌چه باید باشد»، سخت از فقر معرفتی و اندیشگی و ارادی و راهبردی رنج می‌برد.

جریان اصلاح‌طلبی، حداقل در تاریخ پساانقلاب خود، همواره زیستی «در قدرت» داشته است. از این‌رو، تصویر شفافی از «خویشتن برون‌قدرتِ خویش» یا اساسا از «برون» (جامعه) ندارد. لذا در نگاه نخست، عبور از این خویشتنی که دیریست به مناسبات (فرهنگ و اخلاق و رفتار) قدرت خوگر شده، بسیار سخت (اگر نگوییم ناممکن) می‌نماید، اما این جریان (همان‌گونه که بارها گفته‌ام) برای نجات پوست خود، گریز و گزیری از پوست‌انداختن ندارد.

در ابتدای کتاب گفتار در روش، دکارت اظهار تاسف می‌کند که ضعیف‌تر از آن است که حیات کل کشور یا حتا شهری واحد را سازمان عقلایی دهد، و این‌که ابتدا باید به افکار خود نظم بخشد. پوست‌انداختن جریان اصلاح‌طلبی، شاید از همین التفات دکارتی – نظم‌بخشیدن به افکار خود – آغاز می‌شود.  

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا