نقش سکوت نخبگان در شرایط امروز ایران

نگار فیضآبادی، انصاف نیوز: یک مدرس فلسفهی علم میگوید «نخبگان با سکوت خود در رسیدن به شرایط کنونی ایران نقش داشتند. درست است که تعدادی از آنها نقدشان را مطرح کردند اما تا زمانی که تعداد زیادی از نخبگان حرف نزنند، صدایشان شنیده نمیشود.»
هادی صمدی در گفتوگو با خبرنگار انصاف نیوز، به بهانهی یادداشت خود دربارهی نقد نخبگان به علتها و پیامدهای سکوت این قشر از جامعه پرداخته است که متن کامل آن را در ادامه میخوانید.
انصاف نیوز: شما در یادداشتتان نوشتید نخبگان در شرایط امروز ایران نقش دارند. تعریفتان از نخبگان چیست و بر چه اساسی این تعریف را دارید؟ به نظر شما باید چه کار میکردند؟
صمدی: شخصاً با به کار بردن اصطلاح «نخبگان» به دلیل بار ارزشی برتریجویانه و ابهام موجود در آن، موافق نیستم، اما از آنجا که کاربرد عمومی دارد و در نوشتهی من این دسته نقد شدهاند، آن را به کار بردم. منظورم از این واژه، آن دسته از اندیشمندان و متفکران جامعه، بهویژه اساتید دانشگاهیاند که به دلیل مطالعات خاص در یک حوزه، از قدرت تحلیل و فهم عمیقتر مسائل آن حوزه برخوردارند.
هر چند عموماً روی سخنم با استادان دانشگاه بود اما عامدانه از عبارت «استادان دانشگاه» استفاده نکردم، زیرا متأسفانه به دلیل فیلترهای گزینشی معیوب برای ورود و ارتقا در دانشگاهها، بخش قابل توجهی از کسانی که عنوان «استاد» را یدک میکشند، فاقد ویژگیهای لازم برای اطلاق عناوینی چون اندیشمند یا نخبه هستند. اگر دانشگاهیهایی که روی سخنم با آنهاست، باسوادهای منصفی باشند، اعتراف میکنند که سکوتشان خطا بوده است؛ ولو به صراحت اعتراف نکنند و این بار نیز سکوت کنند.
غر زدن در خفا به جای نقد و تحلیل در عرصههای عمومی
طی دهههای گذشته، تقریباً روزی نبود که همکاران دانشگاهی در محافل خصوصی و گفتوگوهای درونی از سیاستهای کلان [دولت به معنای عام] انتقاد نکنند. اما این نقدها از محدودهی همان محافل خصوصی فراتر نمیرفت و به غر زدنهایی در خفا محدود میماند. کمتر کسی از ما جرئت آن را داشت که این تحلیلها و نقدها را به عرصه عمومی بکشاند. در حالی که کار صحیح، بیان صریح، شجاعانه و مشفقانهی همین نقدها در فضای عمومی بود.
احزاب رقیب و رسانههای آزاد و تخصصی در جوامع توسعهیافته، وظیفهی نقد سیاستهای دولت و حاکمیت را بر عهده دارند. در غیاب چنین ارکانی در ایران، وظیفهی دانشگاهیان برای پر کردن این خلأ بسیار سنگینتر میشود. اگر مخالفتها با سیاستگذاریهای کلان بهصورت نظاممند و گسترده مطرح میشد، بهمرور زمان اثر خود را میگذاشت و دستکم کسی نمیتوانست این سکوت فراگیر را به علامت رضایت تعبیر کند.
چرا نخبگان سکوت میکنند؟
انصاف نیوز: برخی از نخبگان ممکن است برای بقا راه سکوت و عافیتطلبی را پیش بگیرند و نخواهند هزینهای پرداخت کنند. آیا این تصمیم فردی است یا چنین چیزی به آنها تحمیل شده است؟
صمدی: این یک وضعیت پیچیده و دوسویه است. بدون شک، فضای سیاسی و امنیتی، سکوت را بر بسیاری تحمیل کرده است و نمیتوان این فشار خارجی را نادیده گرفت. اما همهچیز به تحمیل خلاصه نمیشود. این سکوت علل روانشناختی متنوعی دارد که دربارهی چند موردشان میگویم.
ابتداییترین و منطقیترین مکانیسم ارزیابی ریسک و هزینه-فایده است. فرد در ذهن خود یک محاسبهی سریع انجام میدهد. هزینه اعتراض از دست دادن شغل، موقعیت اجتماعی، امنیت شخصی و خانوادگی، برچسب خوردن و حتی زندان است که این هزینهها قطعی، فوری و شخصی هستند.
درحالیکه فایدهی اعتراض، اضافه شدن احتمال اصلاحات اجتماعی و بهبود وضعیت کشور است. این فواید نامشخص، بلندمدت و عمومی هستند. در چنین معادلهای، ذهن منطقی (و محافظهکار) فرد به این نتیجه میرسد که سکوت، استراتژی بهینهای برای حفظ بقا و آسایش است.
شایعترین بهانهی نخبگان برای سکوت
ناهماهنگی شناختی نیز از مکانیسمهایی است که فرد را به سکوت وامیدارد. استاد نخبه با یک تضاد درونی مواجه میشود. از یک سو میداند که فلان سیاست غلط است و او باید به عنوان یک فرد آگاه آن را نقد کند و از سوی دیگر میداند که سکوت کرده است و هیچ کاری نمیکند.
این تضاد باعث ایجاد اضطراب و فشار روانی میشود. برای کاهش این فشار، فرد به جای تغییر رفتار، که پرهزینه است، باور یا نگرش خود را به نحوی تغییر میدهد که صرفاً دچار اضطراب نشود! مثلاً فرد سکوت خود را این گونه توجیه میکند که یک نفر مثل او نمیتواند به تنهایی کاری از پیش ببرد و صدای او به جایی نمیرسد.
این توجیه، که بار مسئولیت را از دوش فرد برمیدارد، شایعترین بهانهای که از این دسته از نخبگان میشنویم. معمولاً این توجیه با استدلالهای دیگری هم تقویت میشود. مثلاً فرد میگوید که این وظیفهی من نیست؛ وظیفهی احزاب و رسانههاست. با این کار، فرد مسئولیت را به دوش دیگران میاندازد.
میگویند «صدایمان به جایی نمیرسد»
وقتی تعداد زیادی از دانشگاهیان شاهد مشکلاتی هستند، هر فرد احساس مسئولیت کمتری برای اقدام میکند. هر کس با خود فکر میکند که چرا او باید حرف بزند؟ صدای من که به جایی نمیرسد!
نکته اینجاست که مطابق یافتههای روانشناختی هرچه تعداد ناظران بیشتر باشد، احتمال اقدام فردی کمتر میشود، زیرا بار مسئولیت میان همه تقسیم شده و در نهایت هیچکس آن را به دوش نمیکشد. این دقیقاً چیزی است که طی سالهای گذشته شاهد آن بودهایم!
البته علل دیگری در سطح روانشناسی اجتماعی نیز وجود دارند که وضعیت را به اینجا رساندهاند. وقتی افراد برای مدتی طولانی تلاش میکنند و میبینند که کنشهایشان نه تنها نتیجهای ندارد، بلکه با پیامدهای منفی همراه است بهتدریج به این باور میرسند که کنترل اوضاع از دست آنها خارج است.
تلاش برای همرنگی
چقدر شنیدهایم که افراد میگویند «پشت پرده همه با هم بستهاند! حرف زدن من هیچ فایدهای ندارد!» دانشگاهیهای نخبهی ما به مرور به لحاظ روانی آموختهاند که تلاش آنها بیهوده است و در نتیجه حتی در موقعیتهایی که شاید بتوان کاری کرد، منفعل باقی میمانند. غر زدن در خفا یکی از علائم همین درماندگی آموختهشده است.
در محیط دانشگاهی ما که سکوت به یک هنجار تبدیل شده شکستن این هنجار بسیار دشوار است. فردی که اعتراض میکند، خود را در تضاد با گروه قرار میدهد و با خطر طرد شدن از سوی همکاران مواجه میشود. مغز انسان برای همرنگ بودن با جمع پاداش میگیرد زیرا احساس تعلق و امنیت ایجاد میکند و برای متفاوت بودن تنبیه میشود زیرا احساس انزوا و ترس ایجاد میکند.
بنابراین در سطح توصیفی متوجه علل سکوت هستم. تبیینهای تکاملی نیز میتوانم در توصیف دقیقتر بیاورم که بحث را طولانیتر میکند و جای آن اینجا نیست. بحث بنده در سطح تجویزی بود و نه صرف توصیفی.
نخبگان در کشورهای توسعهیافته | جایگاهی که یکشبه به دست نمیآید
با تمام این توصیفها عافیتطلبی و ترجیح بقای فردی و شغلی بر مسئولیت اجتماعی، یک تصمیم و انتخاب فردی است. چرا؟ زیرا با تمامی این شرایط، برخی بودند که بر این نیروهای روانشناختی که فرد را به سکوت دعوت میکند فائق شدند و نقد کردند.
تفاوت در همین نقطه است. در سایر نقاط جهان نیز ممکن است محدودیتهایی بر اندیشمندان اعمال شود، اما نخبگان در جوامع توسعهیافته به این سادگی به این فشارها تن نمیدهند. آنها برای حق آزادی بیان خود مبارزه کردهاند و این جایگاه را یکشبه به دست نیاوردهاند.
صمدی: جرئت نقادی نداشتیم
البته حجم فشار و هزینه در ایران قابل قیاس با جوامع توسعهیافته نیست، اما مشکل اصلی این بود که بسیاری از ما حتی پیش از آنکه با مانعی جدی روبهرو شویم، خودسانسوری را انتخاب کردیم. مشکل این نبود که نمیدانستیم مشکلات اساسی داریم؛ مشکل این بود که جرئت نقادی نداشتیم. بنابراین، سکوت محصول ترکیبی از فشار بیرونی بر روانشناسی فرد، و ضعف و عافیتطلبی درونی بود.
وقتی تعداد منتقدان کم باشد، به راحتی میتوان صدای آنها را خاموش کرد، اما اگر هزاران استاد دانشگاه به صورت یکصدا و نظاممند سیاستها را نقد میکردند، تحمل آن برای هیچ [دولتی] ساده نبود. این چیزی نیست که نخبگان ندانند. ترجیح سکوت بر نقد، یک بار اخلاقی و هنجاری دارد که نمیشود با توصیفهای روانشناختی به نفع سکوت آن را نادیده گرفت و سکوت را موجه دانست.
سهم استاد دانشگاه در روشنگری جامعه
انصاف نیوز: وقتی از نخبگان میخواهید که «سهم خود را پرداخت کنند»، دقیقاً منظورتان چیست؟ سهم یک استاد دانشگاه یا فیلسوف علم چیست؟ آیا صرفاً نوشتن مقاله و گفتن حقیقت کافی است یا باید وارد کنش اجتماعی و سیاسی هم شد؟
صمدی: منظورم از پرداخت سهم، دقیقاً همین «کنشگری در عرصهی عمومی» از طریق بیان حقیقت و نقد است. سهم یک استاد دانشگاه، استفاده از تخصص خود برای روشنگری جامعه است.
وظیفهی فیلسوف علم در مقابل ادعاهای مسئولان
باید در روزنامهها، رسانههای مستقل، و شبکههای اجتماعی سخن گفت و نوشت. یک فیلسوف علم وظیفه دارد در برابر رواج شبهعلم و خرافات بایستد.
طی دهههای گذشته به چه میزان سخنان غیرعلمی و ادعاهای بیاساس از مسئولین شنیدیم؟ چند درصد از فیلسوفان علم ما به این روند اعتراض جدی کردند؟ یک اقتصاددان وظیفه دارد سیاستهای اقتصادی ویرانگر را با صدای بلند و مستدل نقد کند. یک جامعهشناس موظف است روندهای اجتماعی خطرناک را تحلیل و هشدار دهد.
کدام استاد رشتههای کشاورزی و محیطزیست بوده که نداند سیاستهای آبی کشور خطا بودهاند؟ همهی آنها میدانستند که سیاستهای کشاورزی ما خطا بودهاند. امروز که با بحران آب روبهرو هستیم برخی سخن میگویند اما این کار را باید از دههها پیش مطرح میکردند. عموماً در جمعهای خصوصی گفتند و در عرصهی عمومی خیر. هر از گاهی روزنامهنگار، یا منتقدی خارج از دانشگاه شجاعت به خرج میداد و در این موضوع مطلبی مینوشت.
کدام اندیشمند علوم اجتماعی و انسانی است که این را نمیدانسته؟ یا در مثالی دیگر، در دوران بحران کرونا، تقریباً هیچیک از همکاران دانشگاهی نبود که در خفا سیاست منع ورود واکسنهای معتبر را نقد نکند، اما چند نفر از استادان علوم پزشکی، زیستشناسی یا فلسفه علم حاضر شدند این نقد را علنی و قاطعانه بیان کنند؟
اما استادان این حوزه بودند که باید، به صراحت و بدون لکنت میگفتند که چرا این سیاستهای در سطح کلان نادرست است. البته عدهای از آنها بودند که سخن گفتند و نقد کردند، اما هزاران استاد دانشگاه داشتیم که باید سخن میگفتند.
هادی صمدی: تعداد کسانی که سکوت کردند بیشتر بود
عواقب این سکوت برای اندیشمندان علوم سیاسی، حقوق، جامعهشناسی، فلسفه، و دیگر رشتههای علوم اجتماعی و انسانی مثالهای روشنتری در اختیارمان قرار میدهد. سالهاست که میدانیم فرآیند انتخابات در ایران به دلیل فیلترهای گزینشی، نه فقط به انتخاب شایستهترین افراد منجر نمیشود، که گاه حتی ناشایستهترینها را بر مسند مینشاند.
بله، این کنشگری هزینه دارد؛ هزینههایی مانند عدم ارتقاء، یا اخراج. اما این هزینههای فردی در مقابل خسارات جبرانناپذیری که سکوت ما به کل کشور وارد کرده، ناچیز است. البته همواره افراد شجاعی بودند که نقد کردند، هزینه دادند و امروز روسفید هستند؛ اما تعداد کسانی که میتوانستند سخن بگویند و نگفتند، با آن معدود افراد قابل قیاس نیست.
انصاف نیوز: مگر نه اینکه طی این سالها نقدهای بسیار زیادی مطرح شد؟ در مورد آب یا دوران کرونا نقدها کم بودند؟
صمدی: بله درست است. من هم اذعان کردم که همواره منتقدانی بودهاند و آنها را روسفیدان امروز خواندم. اما سخن من ناظر به اکثریت متخصصان خاموش است. دعوی من آن است تا اکثریت متخصصان نظرات خود را بیان نکنند تغییر قابل توجهی در زندگی مردم نخواهیم داشت. توجیههای علمی برای این دعوی دارم که آنها را به دو دسته شناختی و تکاملی تقسیم میکنم.
از منظر شناختی، هر حکومتی، چه مردمسالار باشد و چه نباشد، برای توجیه اقدامات خود به یک روایت رسمی قدرتمند نیاز دارد. این روایت معمولاً بر مفاهیمی مانند «صلاح کشور»، «دانش برتر حاکمیت»، «دشمن خارجی» و «امنیت» استوار است.
شکستن حباب اطلاعاتی | «خاموش کردن تعداد زیاد منتقدان سخت است»
وقتی تعداد زیادی از متخصصان، اقتصاددانان، مهندسان، پزشکان، جامعهشناسان، فیلسوفان و غیره بهطور همصدا و مستدل این روایت را به چالش میکشند، حباب اطلاعاتی شکسته میشود. [مسئولان] معمولاً در یک حباب اطلاعاتی زندگی میکنند که توسط افراد همصدا تقویت میشود. نقد گسترده متخصصان، این حباب را میشکند. دیگر نمیتوان منتقدان را به سادگی به یک عده مغرض یا عامل دشمن تقلیل داد. حجم و اعتبار منتقدان، [دولت به معنای عام] را مجبور به شنیدن صداهای متفاوت میکند.
خاموش کردن یک یا دو منتقد آسان است. اما وقتی صدها متخصص از رشتههای مختلف یک حرف را تکرار میکنند [دولت به معنای عام] برای بیاعتبار کردن تکتک آنها با یک چالش شناختی و عملیاتی عظیم روبرو میشود. انرژی فکری و منابع لازم برای این کار آنقدر زیاد است که نادیده گرفتن یا پذیرفتن بخشی از نقد، گزینه کمهزینهتری میشود. به عبارتی تحمل بار شناختیِ نادیده گرفتن نقدها برای خود [مسئولان] سخت میشود.
یک سیگنال قدرتمند
همه انسانها، از جمله [مسئولان] برای تصمیمگیری از میانبُرهای ذهنی استفاده میکنند. یکی از قویترین این میانبُرها، اعتماد به اجماع متخصصان است. وقتی غریب به اتفاق دانشمندان اقلیم میگویند زمین در حال گرم شدن است، پذیرش آن بسیار منطقیتر از انکار است. همین مکانیسم برای [مسئولان] نیز عمل میکند.
وقتی همه اقتصاددانان برجسته کشور در مورد وقوع یک بحران هشدار میدهند، انکار آن به لحاظ شناختی بسیار دشوار و غیرمنطقی به نظر میرسد. نکتهی مهم این است که بخش عمدهی اقتصاددانان سکوت کردند. چند نفری را که همیشه سخن میگویند کنار بگذارید زیرا چند صدای منفرد نمیتواند حباب اطلاعاتی [دولت به معنای عام] را بشکند.
از منظر تکاملی نیز میتوان از این ایده دفاع کرد. این منظر رفتار [مسئولان] را به عنوان رهبران گروه تحلیل میکند که هدف اصلی آنها حفظ قدرت، بقا و کنترل بر منابع است. اما اتفاقا همین اهداف را میتوان با نقدهای انبوه متخصصان در راستای اهداف مردم در آورد.
وقتی متخصصان بهطور گسترده از ناکارآمدی یک سیاست حرف میزنند، و سخنان آنها بر دستهی متنوعی از انواع استدلالهای قوی مبتنی باشد، تبدیل به یک سیگنال قدرتمند برای اعضای ائتلاف حاکم است.
نخبگان در جایگاه ارزیابی مسئولان
اعضای ائتلاف حاکم، که تصمیمسازان اصلی هستند، شروع به محاسبه هزینه و فایده میکنند: آیا چسبیدن به یک دسته سیاستها منافع آنها را در بلندمدت به خطر نمیاندازد؟ نقد متخصصان به آنها دادههای لازم برای این محاسبه را میدهد و مجبور میشوند به این سیگنالها توجه کرده و شایستگی خود را اثبات کند.
در جهان امروز متخصصان نقش داورانی را بازی میکنند که شایستگی سیاستهای [دولتمردان] را ارزیابی میکنند. رفتار گروهی انسانها مستعد اثرات آبشاری است. جدی گرفتن نقدهای اولیه، یک اقدام پیشگیرانه برای حفظ ثبات و جلوگیری از یک بحران غیرقابل کنترل است.
به عبارتی نقدهای مستدل متخصصان وقتی به صورت مستمر و عادات روزمره درآید همگان را مجبور به پیروی میکند. اینکه عدهای بودهاند که این کار را کردهاند قابل انکار نیست. سخن این است که تعداد نقدها هم مهم است. به لحاظ شناختی و تکاملی ساختار مغز انسانها به گونهای است که نمیتواند در مقابل اجماعی از افراد متخصص که با استدلال، قاطعانه، و شفاف نقد میکنند مقاومت کند.
بزرگترین مشکل امروز ایران ایجاد حباب اطلاعاتی در [دولت به معنای عام] است. پادزهر این حباب، اجماع متخصصان منتقدی است که فراتر از نفع شخصی، خیر عمومی را هدف قرار میدهند و صدالبته خود آنها نیز از این خیر عمومی منتفع خواهند شد.
تاثیر نقدهای بیشتر و صداهای بلندتر بر شرایط جامعه | «باید فضا را ایجاد کرد»
انصاف نیوز: آیا در ایران امروز اساساً فضایی برای «نقد نرم» وجود دارد؟ اگر بله، لطفاً مثال بزنید چه نقدهایی منتشر شدهاند و چه بازخوردی گرفتهاند.
صمدی: مسئله اصلی «وجود» یا «عدم وجود» فضا نیست، بلکه باید فضا را ایجاد کرد. بهترین گواه بر اینکه اتفاقاً نقدها شنیده میشدند، برخوردی است که با همان تعداد اندک منتقدان صورت گرفت. کسانی که به دلیل نقدهایشان اخراج، بازداشت، یا محاکمه شدند، با هزینه دادن خود ثابت کردند که نقدها نه تنها شنیده، بلکه خطرناک تلقی میشدند.
اما چون تعدادشان کم بود، تحمل نمیشدند و به راحتی با آنها برخورد میشد. منطق حکم میکند که اگر تعداد نقدها و حجم صدای منتقدان بسیار بیشتر بود، هزینه نادیدهگرفتن و در گام بعد خاموش کردن صدای منتقد آنقدر بالا میرفت که باعث میشد احتمال جدی گرفتن صدای ناقدان افزایش یابد.
[دولت به معنای عام] شاید بتواند ۱۰ منتقد را ساکت کند، اما ساکت کردن هزاران استاد دانشگاه که یکصدا و مستدل سخن میگویند، تقریباً ناممکن است. مشکل، فقدان فضای نقد نبوده؛ مشکل فقدان ارادهی جمعی برای نقد بوده که چنین فضایی را فعالانه ایجاد نکرده است.
«باید واقعیت را فریاد میزدیم»
انصاف نیوز: در فضای فعلی ایران و همینطور در شرایط بحرانی، نخبگان چطور میتوانند نقششان را ایفا کنند طوریکه در جایگاه سخنران یا یادداشتنویس قرار نگیرند؟
صمدی: به نظرم این پرسش، مسئله را کمی نادرست مطرح میکند. ما هنوز در انجام همان وظیفه ابتدایی، یعنی «سخن گفتن و یادداشت نوشتن» کوتاهی کردهایم. مگر چه ابزار دیگری جز قلم و بیان در اختیار داریم؟ نکته اینجاست که ما حتی در همین حداقل نیز به وظیفه خود عمل نمیکنیم. آیندهی ایران مبهم است، اما وظیفهی اخلاقی ما تحت هر شرایطی، تشخیص و بیان ایرادهاست.
اولین و مهمترین گام، پذیرش و بیان واقعیت است. آنچه در سالهای اخیر بیش از پیش آشکار شد، عقبماندگی عمیق ما در علم و تکنولوژی است. این واقعیتی بود که متخصصان ما از آن آگاه بودند، اما بیان آن را به دلیل خوردن برچسب «خودکوچکبینی» یا ترس، مسکوت گذاشتند. در حالی که برای حل هر مشکل، ابتدا باید آن را به روشنی تعریف و تحلیل کرد. ما باید این واقعیت را فریاد میزدیم که علم و تکنولوژی با شعار و دستور پیش نمیرود.
آیندهی ایران در گروی فرهنگ نقادی
این سخنان به معنی مسئولیتزدایی از مسببین اصلی وضعیت موجود نیست، بلکه دعوتی است به اتخاذ یک رویکرد صادقانه و مسئولانه. همهی ما دانشگاهیان نیز به سهم خود در شکلگیری این وضعیت بغرنج کنونی شریک هستیم. تقصیر را به گردن عموم مردم انداختن که یکسره برخطاست. آنها که اطلاعات تخصصی و قدرت تحلیل بیشتری دارند، یعنی همین اندیشمندان دانشگاهی، وظیفهی سنگینتری در پالایش و اصلاح سیاستها بر دوش دارند.
آیندهی ایران با هر سناریوی سیاسی، به گسترش فرهنگ نقادی گره خورده است. وظیفهی امروز ما، تبدیل غر زدنهای خصوصی به نقد مستدل عمومی است. این اولین و ضروریترین گام برای ساختن هرگونه فردای بهتر است.
انتهای پیام





نخبه هایی که چون سهمیه شهادت پدر ندارند کنار گذاشته شدهاند
انصاف نیوز
باز هم مطلبم را درج نکن!
استاد صمدی یکی از مهمترین اصول کار علمی را بیان کرده: دانشمند وظیفه دارد به چیزی که از طریق علم به آن رسیده، با صدای بلند و بدون هرگونه سانسور بیان کند.
متأسفانه و به گواهی استاد صمدی، اکثریت مطلق دانشمندان ایران خلاف این موازین علمی رفتار کردهاند.
اولا نخبه رو بزار… آخه آدم چی بگه نمی دونم کی اینو رو زبون اینه انداخت. آیا همین شما نمی گید که هخامنشیان و ساسانیان با ایجاد طبقات اجتماعی موجب بی عدالتی شدند بعد این نخبه سازی چیه، اصلا از این به اصطلاح نخبگان چی به مردم رسیده. بعد هم حتی پیامبر خدا هم نمی گفت من نخبه و فلانم فقط یکی بود مثل ما، بر طبق گفته خودشون. دوما دانایان به لحاظ علمی و اخلاقی و… در شرایط خاصی از جامعه ظهور و بروز می یابند که وضعیت کنونی اصلا به آن شرایط نزدیک هم نیست. پس اول وضعیت فعلی کشور از هر لحاظ باید تغییر کند تا دانایان ظهور یابند و سپس در صورت بهبود اوضاع نظر آنان مورد توجه قرار خواهد گرفت. توجه اینکه غالب موارد فوق ناشی از دولتهای شایسته است که البته خود دولت از مردم شایسته ریشه می گیرد که سخن حضرت علی علیه السلام نیز هست. در شرایط کنونی ما دولت و مردم شایسته ای نداریم. تا چه پیش آید. و خدا روزگار چگونه بگرداند.
با کاربرگرامی شناس شدیدا موافقم. مردم خوبی نداریم،و دولت خوب از یک ملت خوب بیرون میاد، همچنین نخبه.
اما متاسفانه اصولا مردم بیسوادی داریم که بغیر از طلب داشتن از بقیه (بخصوص حمومت خودشون) و فحاشی کاری بلد نیستمد. هرکدومشون هم بجایی برسند برای مثال نماینده مجلسی چیزی، شروع به همون کارهایی میکنند که همه ما و خودشون قبلا محکوم میکردند. جامعه منفعت طلب.
وقتی در جامعه آزادی برای راحت حرف زدن وجود نداشته باشد و انگ و دستگیری و عیره باشد آنها که می فهمند در خفا انتقاد و در ظاهر سکوت خواهند کرد