اتوبوس!
«پدرام سلطانی» فعال اقتصادی در یادداشتی تلگرامی به مناسبت روز زن با عنوان «اتوبوس» نوشت:
سال ١٣٦٦ که تازه وارد دانشگاه تهران شده بودم، مسیر خانه تا دانشگاه را با اتوبوس و مینی بوس طی میکردم. در سالهای نخستین دانشگاه هنوز جداسازی در اتوبوسها انجام نشده بود و زن و مرد با هم در اتوبوس مینشستند. اول صبح زمان شلوغی بود. اتوبوسها و مینیبوسها پر بودند و معمولاٌ به دلیل نداشتن جا در بعضی ایستگاهها توقف نمیکردند. در آن اتوبوسهای شلوغ، زمانی که خانمی سوار میشد، آقایان از صندلی بلند میشدند و جای خود را به او میدادند. معمولاٌ جوانان این کار را میکردند اما بعضی اوقات جوانترها دیرتر میجنبیدند و ناگاه میدیدیم که مردان سپید موی از جا بر میخاستند تا خانمها بنشینند. جوانانی که مرتب در این مسیر تردد میکردند دیگر یاد گرفته بودند که بهتر است روی صندلی ننشینند تا جا برای خانمها و مسن ترها باشد. در آن اتوبوسهای شلوغ و پرازدحام، قانون احترام به زنان و سالخوردگان بطور نانوشته رعایت میشد، هم حرمتها سرجای خودش بود و هم کسی به کسی کاری نداشت.
دو سال بعد، طرح جداسازی اتوبوسها اجرا شد. یادم میآید که بخش عقب اتوبوس به خانمها اختصاص پیدا کرد و با نرده از بخش جلو جدا شد و در پشت هم مربوط به خانمها بود. داستان یواش یواش تغییر کرد. اگر خانمی میخواست در ایستگاهی پیاده شود یا باید با صدای بلند راننده را مطلع میکرد یا به واسطهی مردی که وسط اتوبوس ایستاده بود پیام خود را به راننده میرساند. وقتی که خانمها سوار اتوبوس میشدند راننده از آنها میخواست که بلیط خود را دست به دست کنند تا به او برسد و طبیعتاٌ این کار هم وظیفهی آقایانی بود که وسط اتوبوس ایستاده بودند. بعضی وقتها که اتوبوس خیلی شلوغ بود بلیطها وسط جمعیت ناپدید میشد! یک شیر پاک خورده ای آنها را به جیب میزد و تا صدای راننده درآید در ایستگاه بعدی پیاده میشد. بعضی اوقات هم در همان شلوغی، تا خانمها بیایند سوار شوند راننده در را میبست و صدای جیغ خانمی که وسط در مانده بود بلند میشد.
امروز که به ٣٠ سال پیش بر میگردم میبینم که حکایت زنان جامعهى ما حکایت همان اتوبوس است. در قرارداد اجتماعی ما، جای زنان هنوز در انتهای اتوبوس جامعه تعبیه شده است و درست مانند اتوبوس شرکت واحد اندازهاش هم کوچکتر از بخش جلویی است. در اتوبوس جامعهی ایرانی این نردهی نامرئی باعث شده که راه زنان به جلوی اتوبوس مسدود شود. کماند زنانی که توانستهاند خود را به جلوی اتوبوس برسانند. هنوز زنان در تحقق خواستههایشان باید بلیط خود را به مردانی بدهند که واسطهی بین آنان و رانندهی اتوبوس است و البته بعضی وقتها این بلیطها در جیب مردی جای میگیرد و به دست راننده نمیرسد. در اتوبوس جامعهی ایرانی، مردان دیگر فراموش کردهاند که باید برخیزند و جای خود را به خانمها بدهند، حتی اگر بخش عقب اتوبوس پر باشد و در بخش جلو صندلیهای خالی وجود داشته باشد، زنها با حسرت باید به آن صندلیهای خالی نگاه کنند و مردان، بی تفاوت به شلوغی پشت اتوبوس، نگاهی هم به عقب نیاندازند.
در جامعهی ایرانی زنان مجبورند از همان در پشت سوار و بعد هم پیاده شوند. بعد از همهی این سالها آنان فهمیدهاند که بهتر است برای پیاده شدن داد بزنند تا راننده صدای آنها را بشنود یا از مردانی که در “وسط” اتوبوس ایستاده اندکمک بگیرند.
اما مردان ایرانی هم که بر صندلیهای جلویی نشسته اند دیگر پشت سرشان را نمیبینند. تا وقت پیاده شدنشان برسد بر همان صندلیها مینشینند. دیگر هیچ سالخورده ای به کسی برای نشستن تعارف نمیکند. او تا ایستگاه آخر سرجایش است.
اتوبوس جامعهی ایرانی بعد از این همه سال نیاز به تغییر دارد. برخی از صندلیهای جلو جای زنان است، چاره این است که میلهی حائل برداشته شود تا زنان هم جای مناسبی در جلوی اتوبوس بیابند. اتوبوس جامعهی ایرانی باید به این فکر کند که همیشه هم نباید راننده اش مرد باشد، زن هم میتواند این کار را بکند. در اتوبوس جامعهی ایرانی هر کس باید خودش بلیط را به راننده بدهد، واسطه لازم نیست. در اتوبوس جامعهی ایرانی زنان باید بتوانند از در پشت سوار و از در جلو پیاده شوند. در اتوبوس جامعهی ایرانی راننده باید صدای همه را بشنود و لازم نباشد که کسی فریاد بزند. و بالاخره در اتوبوس جامعهی ایرانی هیچ زنی نباید لای در بماند. این اتوبوس باید همه را مانند هم به مقصد برساند، زیرا به همهی مسافرانش تعلق دارد.
به امید روزی که هرکسی در این اتوبوس در جای خودش بنشیند.
روز زن مبارک!
انتهای پیام