سعید مرتضوی و کیفر زندان | احمد زیدآبادی
«احمد زیدآبادی»، در یادداشتی تلگرامی دربارهی بازداشت مرتضوی، نوشت:
از اجرای حکم دو سال زندان سعید مرتضوی خیلی از افراد خوشحال شدند؛ من اما دلیلی برای خوشحالی ندیدم.
مرتضوی در سال 79 به عنوان رییس شعبهی 1410 مجتمع قضایی کارکنان دولت، خیلی رفتار بیادبانه و پرخاشجویانهای نسبت به من و خانوادهام داشت و البته تا میتوانست دروغ گفت و سخت گرفت و آزار داد. با این همه احساس میکنم از او کینهای به دل ندارم. صرف این احساس اما، دلیل نارضایتیام از زندانی شدن او نیست.
ما انسانها عموماً به درجاتی خطاکاریم و مهمتر از آن وقتی به موقعیتی دست پیدا میکنیم بعضاً خدا را هم بنده نیستیم. از این رو، چنان بی پروا میتازیم تا اینکه زمین میخوریم. پس از زمین خوردن، از نظر من دیگر سرنوشت فرد اهمیتی ندارد. مهم این است که رسیدگی به بزه یا جنایت یا تخلف او به گونهای صورت گیرد که مانع تکرار آن رفتار شود. از این رو به نظر من، کشف حقیقت و اجرای عدالت بالاتر از کیفر و انتقام مینشیند.
طبعاً اجرای عدالت اقتضاء میکند که هر جنایت، کیفری به دنبال داشته باشد؛ اما به نظرم روح آدمی باید بزرگتر از آن باشد که کیفر را صرفاً در آزار جسمی و یا روحی – با منشأ بیرونی – مجرم و یا در انتقامجویی جستجو کند. همین که مجرمی در ملأ عام به جرمش اعتراف کند و در نگاه عموم سرافکندهی بی وجدانی خود شود و امکان ادامهی جنایت نیز پیدا نکند؛ به نظرم هم نوعی اجرای عدالت است و هم برای دیگران آموزنده و عبرت آمیز.
در مورد سعید مرتضوی به نظرم کشف حقیقت صورت نگرفت. در واقع، نقش واقعی او در حوادث هولناک پس از انتخابات سال 88 بخصوص تشکیل دادگاههای کذایی و فشار بر متهمان، همچنان در هالهای از ابهام است. از این رو، به راستی نمیدانم که دقیقاً به چه دلیل راهی زندان شد و سهم هر یک از اتهاماتش از جمله دخالتش در فاجعهی کهریزک و طرح اتحاد و دوستی توطئه آمیزش با محمود احمدی نژاد، در صدور حکم زندان برای او تا چه اندازه تأثیرگذار بوده است.
به جای حکم زندان برای مرتضوی به نظرم شایستهتر این بود که از عموم قربانیان و محکومان زیر دست او خواسته شود تا در دادگاهی علنی از او طرح شکایت کنند و او هم به دفاع از خود بر خیزد. همین دادگاه به خودی خود مجازات مرتضوی بود و نیازی به فرستادنش به زندان هم نبود.
البته مطمئنم که در بند عمومی به سعید مرتضوی بد نخواهد گذشت. اینگونه افراد در روزهای نخست وردشان به بند، بعضاً مورد متلک پرانی و تمسخر و حتی تهدید برخی از زندانیان قرار میگیرند؛ اما آنها به سرعت از طریق نقل شیرین کاریهای خود در دورهی خدمتشان و بازگویی خاطرات خود از افراد مشهور، جمع بسیاری را دور خود گرد میآورند و به نُقل محفل آنان تبدیل میشوند! با گذشت زمان، آنها از ادامهی نفوذ خود در دستگاهها و نهادهای مختلف سخن به میان میآورند و بدینوسیله، جمعی زندانی مستأصل را به گشودن گره پروندهشان از طریق اعمال نفوذ خود امیدوار میکنند و به طمع میاندازد و از این طریق آنان را مرید خود میکنند. این مریدان در خوش خدمتی و حتی چاپلوسی آنان تا بدانجا پیش میروند که مبلغ بیگناهی و جوانمردی آنها در بین دیگر زندانیان میشوند و از دورهای به بعد، انجام کارهای شخصی آنها را نیز به دوش میگیرند؛ به طوری که اجازه نمیدهند حتی دست به سیاه و سفید بزنند! بدین ترتیب، امثال مرتضوی به سرعت امپراتوری کوچک خود را در بند بنا میکنند و خودشان هم باورشان میشود که هم بیگناه و قربانیاند و هم در بین «مردم» از محبوبیت بالایی برخوردارند!
این درست اتفاقی است که برای قاتلان داریوش و پروانهی فروهر در سالن سه بند هفت زندان اوین اتفاق افتاد. روزی که کاظمی و عالیخانی وارد بند شدند؛ بیشتر زندانیان با انزجار از آنها فاصله گرفتند اما روزی که از بند منتقل میشدند؛ جماعت بسیاری ضمن بدرقهی آنها برای سلامتی و آزادیشان صلوات میفرستادند!
انتهای پیام
عجب روح بزرگى دارد اين آقاى زيد آبادى !