خرید تور تابستان

ناگفته‌های احسان شریعتی در سالروز تولد پدر

پارسا زمانی، خبرنگار انصاف نیوز: یکم آذر بود. یک روز قبل از تولد دکتر شریعتی، بدون اینکه مناسبت این روز را بدانیم از احسان شریعتی فرزند علی شریعتی دعوت کردیم تا ساعاتی را مهمان جمع خبرنگاران انصاف نیوز باشد و مصاحبه‌ای با او داشته باشیم که به حدود 5 ساعت گپ و گفت انجامید.

محور پرسش‌هایمان را به موضوع روشنفکران و نقش آنها در بهبود وضع کشور و رابطه‌ی آنها با مردم معطوف کردیم. اگر نمی‌دانستید که فلسفه خوانده و در دانشگاه آن را تدریس می‌کند از پاسخ‌هایش که گهگاه با زبانی فلسفی توام می‌شد می‌توانستید آن را بفهمید.

در لابلای بحث بود که خودش گفت دوم آذرماه سالروز تولد علی شریعتی است. ما هم این را بهانه کردیم تا از پدرش بپرسیم. از اینکه شریعتی را امروزه چگونه باید فهمید و اندیشه‌های وی راهگشای امروز ایران است یا نه.

اما احسان شریعتی خودش را نوشریعتی می‌داند. او اعتقاد دارد باید میراث شریعتی را نگه داشت و با توجه به مسایل و نیازهای زمان بر آن افزود و سخنی تازه‌ گفت.

بحث ما با احسان شریعتی به همین جا ختم نشد. از او درباره‌ی اشتراکات و اختلافات اندیشه‌های دکتر شریعتی و آیت الله خامنه‌ای پرسیدیم و او هم با بیان خاطراتی که خودش از مواجهه با ایشان دارد از نقاط اشتراک و اختلاف اندیشه‌های آن دو هم حرف زد.

احسان شریعتی می‌گوید اگر دکتر شریعتی الان زنده بود باز هم در قامت یک منتقد ظاهر می‌شد چراکه شریعتی همیشه روشنفکر بوده و نویسندگی و پژوهشگری نه شغل مرحوم شریعتی بلکه زندگی او بوده است.

شاید تا همین جا بهانه‌ی کافی برای خواندن گفتگوی جذاب ما با احسان شریعتی فراهم شده باشد اما این گفتگو تمام نشد تا اینکه از مجید شریف هم یادی کردیم.

گفته اند مجید شریف یکی از کشته شدگان ماجرای قتل‌های زنجیره ای است اما این گفته از سوی مراجع رسمی تایید نشد، با اینکه حرف و حدیث‌ها درباره‌ی آن بسیار است. شریف یکی از نویسندگان ماهنامه‌ی ایران فردا و از اعضای دفتر تدوین آثار علی شریعتی بود که صبح روز 28 آبان 1377 وقتی برای ورزش کردن از خانه‌ی خود در منطقه‌ی عباس آباد خارج شد، دیگر برنگشت.

دکتر احسان شریعتی مختصری از زندگی و مرگ او را برای ما روایت کرد.

قسمت اول گفت و گوی خبرنگاران انصاف نیوز با دکتر احسان شریعتی را در زیر می‌خوانید:

گزارش تصویری | احسان شریعتی در گعده انصاف

نوشریعتی هستیم

انصاف نیوز: بسیاری از متفکران حرف از بازگشت به شریعتی و اندیشه‌های او می‌زنند. الان بازگشت به اندیشههای دکتر شریعتی برای ما راهکار و راهساز است؟

در سمپوزیوم سال گذشته ما پرسش مرکزی عبارت بود از: شرایط امکان چشم‌انداز «نوشریعتی». به این معنا که باید ببینیم از میراث شریعتی چه چیز هنوز برای حل مشکلات امروز کارآمد است؟ بسیاری از عناصر تفکر دکتر شریعتی بسیار پیش‌گویانه بوده‌اند و برخی تحقق یافته است. نقدهایی که به سنت و روحانیت داشته را امروز بیش از زمان شریعتی معتبر می‌بینیم و فعلیت پیدا کرده‌اند.

اما برخی از عناصر تفکر وی هم هست که از اساس صورت مساله‌شان عوض شده و منسوخ شده‌اند. برای مثال نقدی که به شرایط فرهنگی-روانی نظام وابسته به غرب داشته و زنده‌یاد آل احمد هم در غربزدگی بیان کرده، درحال‌حاضر در چنین موقعیتی قرار نداریم.

بنابراین علاوه بر آنکه آن میراث را مورد توجه قرار می‌دهیم، باید سنجیم که اینک چه مقتضیاتی مطرح‌ اند و اگر آن میراث عناصری کم و کاست دارد، بر آن بیفزاییم؛ پس نیاز به «کلامی نو» داریم.

انصاف نیوز: الان شما این کار را انجام می دهید؟

بله. ما، ازلحاظ تبارشناسی تاریخی، به تبار شریعتی و پیش از او به پدران فکری‌ وی متصل هستیم.

انصاف نیوز: یعنی نوعی نواندیشی که باز هم از شریعتی وام گرفته می‌شود؟

یعنی این‌که ما یک تبار تاریخی باید داشته باشیم و منقطع از تاریخ نیستیم. فرض کنید وقتی می‌گوییم آزادی‎خواه و دموکرات هستیم، باید بدانیم در دوره‌ی مشروطه پدران فکری ما چه کسانی بودند. در دوره‎ی بعد نهضت‎های منطقه‎ای یا نهضت ملی چه کسانی بودند. همینطور دوره به دوره تا به الان می‎رسیم.

نواندیشی یعنی بازتعریف خود

انصاف نیوز: این همان بازگشت به خویشتنی است که دکتر شریعتی میگویند؟

بازگشت به خویشتنی که دکتر شریعتی مطرح می‌کردند، به این معنا بود که به‌تعبیر کانت «خود (مستقل و بالغ) بیندیشیم»! چون در گذشته یا تابع مرجعیت سنتی بودیم، یعنی می‌گفتیم در متون و روایات مقدس و روحانیون چه می‌گویند؟ و یا مقلد غرب می‌شدیم، مثلا می‎گفتیم غربی‎ها به مدرنیته رسیده‎اند و جهش یافته‌اند، پس ما هم باید تقلید کنیم.

و اما کاری که غرب پس از درگیری با شرق و مسلمانان در جنگ‌های صلیبی انجام داد، این بود که به خود بازگشت. یعنی گفت اینها آمده‌اند و از یونان ما استفاده کرده‌اند پس ما باید دوباره متون یونان و روم خود را بخوانیم و در نهایت نهضت رنسانس (نوزایی) و اومانیستیکا (مطالعات انسانی) پیدا شد. رنسانس یعنی بازخوانی متون کلاسیک یونانی و رومی. بنابراین غرب به خود بازگشت. همچنین در زمینه‌ی دینی رفورماسیون (اصلاح دینی) پیش آمد. یعنی لوتر و کالون و ..، متن مقدس انجیل و تورات را به زبان ملی ترجمه کردند و گفتند باید بازگردیم به آن تجربه‌ی نبوی اولیه و در روایاتی که دستگاه کلیسا و روحانیت مسیحی ساخته، باید تجدیدنظر کرد.

غرب این دو کار را کرد تا به دوران جدید رسید. ما هم بابد این روش را به کار بریم. یعنی به ریشه‌های خود بازگردیم و بدانیم که سرچشمه‌های هویت، ایرانیت و اسلامیت، کجا بوده‌اند، و بعد چطور برداشت‌ها طی تاریخ منحرف شده، زنگار بسته، و متصلب شده اند.

نو اندیشی یعنی همین که خود را بازتعریف کنیم. وهمین روش رنسانسی و رفورماتوری‌ای را که امثال شریعتی درپیش گرفته بودند را ادامه دهیم. این درک نواندیشانه از ملیت و مذهب به‌خلاف درک سنت‌گرایانه که می‌گوید باید به آن سنت دست‌نخورده برگردیم و یا درک بنیادگرایانه که می‌خواهد اقتدار باستان و «عصر طلایی» را همان‌طور که بوده برگرداند (گفتمانی که می‌گفت «کورش آسوده بخواب که ما بیداریم» و یا تفکری که همین درویکرد را نسبت به عصر پیامبر دارد؛ دو نوع بنیادگرایی‌ قومی و  عقیدتی‌اند، یعنی تمایل به بازگرداندن عظمت باستان و قدرت آن.

در حالی‌که نواندیشی به‌خلاف آنها به گذشته برنمی‌گردد. ما از دوران پیامبر می‌خواهیم بپرسیم که ایشان چگونه و با چه روشی جامعه‌ی جاهلی را به جامعه‌ی اسلامی متحول ساخت. متُدلوژی مهم است، وگرنه نمی‌خواهیم به جامعه‌ی جاهلی عربستان برگردیم! مثل این‌که چطور مسواک می‌زدند، چطور ازدواج می‌کردند، چطور جنگ می‌کردند و..، به ما ربطی ندارد، ما که امروز آنطور نمی‌جنگیم یا آنگونه ازدواج نمی‌کنیم و…

برخی از روحانیون سنت‌گرا و نیروهای بنیادگرا مشکل‌شان در همین جاست. فکر می کنند چون در آن زمان نظام بردگی بوده، امروز دوباره باید برده و کنیز بگیریم و بیاوریم! برخی واقعا به این معتقدند و می گویند الان جامعه خیلی اسلامی نیست چون عبد و کنیز نداریم!

بنیادگرایی و سنت‌گرایی رو به گذشته دارد، نواندیشی رو به آینده

انصاف نیوز: بین بنیادگرایی و سنت گرایی تفادت وجود دارد. تاکید بنیادگرایی بر حکومت است، اما سنت‌گرایان علاقه‌ای به حکومت ندارند.

سنت‌گرایانی مانند دکتر نصر می‌گویند به همین شکل سنتی باید باشد و نباید آن‌را سیاسی کنیم. اما مضمون هر دوی آنها شریعت و خلافت و در اصل گذشته‌گرایی است نه آینده‌گرایی.

به‌عکس، ما می‌کوشیم از دستاوردهای مدرن استفاده کنیم و از آن فراتر رویم؛ چه به آینده می‌اندیشیم نه به گذشته. گذشته‌ی ما که تاریخ ایران و اسلام است باید در خدمت آینده‌مان باشد. آینده‌ای که با تجربیات جدید بشر بتواند آرمان‌های برحق گذشته را درست محقق کند، درحالی‌که بنیادگرایان رو به گذشته دارند.

پوران خانم بلند نخوان! آقای خامنه‌ای از اینجا رد می‌شود

انصاف نیوز: باتوجه به اینکه دوم آذر سالروز تولد دکتر شریعتی است برای ما این مساله وجود داشته که تفاوت اندیشه‌های دکتر شریعتی و  آیت‌الله خامنه‌ای چیست؟ تا آنجایی که می‌دانم رابطه‌ی نزدیکی با هم داشتند و ایشان ایدهٔ‌ی تشیع سیاسی و اجتماعی که دکتر شریعتی بیان می‌کرده را قبول داشته‌اند. اما تفاوت اندیشه‌های این‌دو کجاست؟

به قسمت‌های مشترک اشاره کردید. به‌طورکلی گروهی از روحانیون سیاسی، که پس از انقلاب ایران حاکمیت یافتند، محدود بودند و اکثریت غیرسیاسی و اقلیتی وابسته به نظام سابق بودند. اما گروهی که بیشتر طرفداران آیت الله خمینی در آن حوزه‌ی فکری بودند، سیاسی بود. تک چهره‌هایی هم وجود داشت که خارج از کادر روحانیت بودند اما روحانی بودند، مانند آقای طالقانی و ..، که اینها ربطی به کادر روحانیت به‌معنای خاص آن نداشتند.

اما از میان گروهی که طرفدار مرجعیت آقای خمینی بودند و همچنین سیاسی بودند و در انقلاب ایران نقش بازی کردند می‌توان به امثال آقایان مطهری، بهشتی، هاشمی و خامنه‌ای اشاره کرد.

حتی این گروه هم نسبت به دکتر شریعتی مواضع متفاوتی داشتند. مثلا آیت الله مطهری که خود از دکتر شریعتی دعوت کرده بودند، بعدها منتقد شده بودند که این ماجرا خود پرونده‌ای مفصل است.

و اما آقای خامنه‌ای نه مثل آقای مطهری آن موضع انتقادی و سلبی را داشتند و نه مانند علمایی که طرفدار شریعتی بودند.

در حسینیه ارشاد هم برخی از روحانیون ماندند و بعضی‌ها رفتند. چون همانطور که می‌دانید در دوره‌ای حسینیه ارشاد را بایکوت کردند؛ و حتی روحانیون سیاسی مثل آقای مطهری از آنجا رفتند. اما عده‌ای مانند مرحوم صدربلاغی و.. ماندند.

اگر موضع آن‌زمان آقای خامنه‌ای را در نظر بگیریم ایشان بین این دو گروه بودند. یعنی هم با دکتر شریعتی رابطه‌ی خوبی داشتند و هم با آن طرف.

اما در آن زمان چون همه در یک جبهه‌ی مشترک علیه دیکتاتوری بودند، سعی می‌کردند به‌لحاظ سیاسی روی اختلافات متمرکز نشوند. با این همه اختلافات فکری بروز می‌کرد، و فراتر از بحث فکری مرحوم مطهری، از سوی روحانیونی که حرکت ارشاد را تکفیر می‌کردند.

آقای خامنه‌ای اتفاقا از روحانیونی بودند که در آنزمان به تفکر دکتر شریعتی نزدیک‌تر بودند، یکی به این دلیل که ایشان از قدیم به پدر دکتر یعنی استاد محمدتقی شریعتی ارادت داشتند. استاد محمدتقی پس از شهریور 1320 یکی از قطب‌های فکری مطرح خراسان و مشهد بود؛ و مشابه کاری که آقای طالقانی در تهران انجام می‌داد، ایشان در مشهد «کانون نشر حقایق اسلامی» را بنیاد گذاشت.

برخی از روحانیون هم به ایشان نزدیک‌تر بودند؛ حتی مرجع تقلید آن وقت آقای میلانی در مشهد مانند آقای طالقانی در تهران ابتدا مدافع نهضت ملی بود و بعدها فاصله گرفت. و این فاصله گرفتن ایشان از ملیون و انقلابیون موجب تضعیف پایگاه مذهبیون در خراسان شد؛ چنان‌که برخی از چهره‌های مبارزاتی در آن مقطع به مارکسیسم گرویدند؛ مانند فرزندان زنده‌یاد طاهر احمدزاده، مسعود و مجید که در آغاز از بروبچه‌های مذهبی بودند و از سازمان‌دهندگان آیین‌ها و مناسک و تظاهرات ایام مذهبی کانون در مشهد. اما بعدها از رهبران چریک‌های فدایی‌خلق شدند، که البته نحوه‌ی رفتار برخی از روحانیون هم در این فضا بی‌تاثیر نبود.

خاطراتی از آقای خامنه‌ای دارم که اشاره می‌کنم: یکی از دوران کودکی است. وقتی از فرانسه آمده بودیم، موقتا در منزل پدربزرگمان استاد محمدتقی شریعتی در مشهد زندگی می‌کردیم. مادر ما که صدای خوبی داشت، گاه در خانه آواز می‌خواند. پنجره‌ی آشپزخانه رو به کوچه بود. پدربزرگ می‌گفت پوران خانم بلند نخوانید آقای خامنه‌ای از اینجا رد می‌شوند می‌شنوند!

خانه‌ی آقای خامنه‌ای نزدیک بود و گاهی لطف می‌کردند برای خودشان که نان می‌خریدند، برای استاد هم یکی می‌آورند. منظور این‌که با نام ایشان از همان زمان کودکی آشنایی داشتیم.

دومین مورد زمانی است که سن من کم بود و گاهی روحانیون سیاسی برای شنا کردن به اطراف شهر می‌رفتند که یک‌بار به دنبال ما آمدند و البته من نرفتم. اما جمع روحانیونی بودند: یکی از آنها آقای خامنه‌ای بودند، یکی مرحوم آشوری بود (که اعدام شد و متهم شده بود که فرقانی است درحالی‌که اصلا ربطی به این گروه و جریان نداشت، و زمانی رفته بود جلسه‌ی مجلس شورای اسلامی را گوش دهد و چون شایع بود که فرقانی است او را گرفتند و بردند و بعد در حوادث دهه‌ی 60 ایشان را اعدام کردند!

خاطره‌ی دیگر اینکه یادم هست زمانی که آقای خامنه‌ای از زندان آزاد شده بودند و به مشهد برگشته بودند. دکتر شریعتی هم به خانه‌ی استاد محمدتقی شریعتی آمده بود و انبوه دانشجویان هم در آستانهٔ درب خانه‌ی استاد ازدحام کرده بودند. دکتر ‌گفت: «من امروز صبح دیدم آقای خامنه‌ای را که از زندان آزاد شده بودند و با خانواده‌ ایشان کنار خیابان ایستاده بودند و منتظر تاکسی بودند و این حالت مظلومیت شیعه را به ذهن من آورد.» و دکتر داشت این احوالات را توضیح می‌داد.

یک بار هم در مجلس جوانانی بودیم از روشنفکران مذهبی مشهد مثل مرحوم عباس فرحبخش و..؛ آقای خامنه‌ای هم به آنجا آمده بود و در انتهای جلسه ‌به ما گفتند امید ما به شما جوانان است و نسل ما کارش تمام است و…

آخرین بار، پس از انقلاب در جبهه بود. ابتدای جنگ ما داوطلبانه دارو جمع کردیم و به جبهه‌ها بردیم. چند شبی در خط مقدم جبهه‌ها بودیم و روزی به ستاد رهبری عملیلت در اهواز رفتیم که شهید چمران را ببینیم و او به ما توضیح ‌داد که در مقابل دشمن در چه موقعیتی قرار داریم و قوای آنها پنج برابر ما است و چگونه مجبوریم جنگ‌های نامنظم چریکی کنیم و…

وقتی از آن ستاد بیرون آمدیم آقای خامنه‌ای از سوسنگرد می‌آمدند و درآنجا جنگی رخ داده بود. ایشان را دیدیم و فرمودند: «در فرصتی هم را ببینیم (و جمله‌ای به این مضمون انتقاداتتان را به اوضاع بگویید..)» که از آن زمان تا کنون فرصت این کار پیش نیآمده [با لبخند]؛ و البته بعد ما به خارج از کشور رفتیم.

آقای خامنه‌ای نسبت به دیگر روحانیون جزو روحانیون روشنفکر محسوب می‌شد

انصاف نیوز: پس آخرین دیدارتان به جبهه برمی گردد.

بله دیگر پس از آن دیداری نداشتیم. از نظر فکری ایشان نسبت به روحانیون دیگر جزو روحانیون روشنفکر محسوب می‌شدند. البته باز این هم سطوحی داشت و آن مرحوم آشوری که گفتیم آنزمان انقلابی رادیکال بود، اما آقای خامنه‌ای معتدل محسوب می‌شدند.

از زمانی هم که آقای خامنه‌ای در این مقام رهبری قرار گرفتند دیگر اظهار نظری راجع به شریعتی نکردند؛ و فقط به‌شکل شفاهی مقل قول‌هایی از ایشان شنیده‌ایم.

یکبار در نمایشگاه کتاب که ایشان آمده بود و از غرفه‌ٔ ما رد شده بودند، و از بچه‌های آنجا وضع و حال مادر و ..، را پرسیده بودند و…

به هرحال، بنا به آن سوابق فکر می‌کنم که در این دوران که ایشان در این مقام هستند، نحوه‌ی برخورد حاکمیت و روحانیت با دگراندیشان و روشنفکران متفاوت خواهد بود از زمانی که شخصیت فکری و تیپ دیگری، مثلا مانند آ…مصباح‌یزدی در این مقام باشند…

انصاف نیوز: یعنی نسبت به آنها برخورد دیگری دارند؟

بله، اصلا قابل مقایسه نخواهد بود؛ و ما هنوز طعم آن را نچشیده‌ایم! اما خط اصلاح‌گری شکست بخورد و امور به آن سمت پیش ‌رود، آنزمان خواهیم گفت «دوره‌ٔ طلایی» همین دوره‌ای بود که الان در در آن هستیم!

نگارش و نویسندگی شغل دکتر شریعتی نبود بلکه نحوه ی زیست او بود

انصاف نیوز: اگر دکتر شریعتی بود به کدام بخش از عملکرد رهبری انتقاد می‌کرد؟

اصلا کار دکتر به‌عنوان روشنفکر انتقاد بود؛ بنابراین طبعا مستقل می‌بود و همچنان معلم. چون برخی می‌پرسند اگر دکتر شریعتی بود چه کاره می‌شد؟ فکر می‌کردند ایشان رییس جمهور می‌شد؛ نه! ایشان اصلا سیاسی، به‌معنای دولتمردی که بخواهد وزیر یا وکیل باشد نبود، بلکه یک فرهنگی‌کاری بود که پژوهش و نگارش و نویسندگی وسخنرانی جزو ذات کار او بود، و نه این‌که شغلش باشد، که نحوه‌ی زیست شبانه‌روزی او همین بود.

بنابراین در این مقام هم منتقد می‌بود. مثلا وقتی می‌دید باز مناسبات تجدید تولید شده انتقاد می‌کرد. بحث اصلا فردی و شخصی نیست. مسلم است که اگر دولتی منتخب مردم باشد به روشنفکر نزدیک‌تر است و یا نظامی که از دل انقلاب مردم بیرون آمده باشد به اهداف روشنفکر دموکرات انقلابی نزدیک‌تر است، تا نظامی که از بیرون تحمیل شده باشد و ..؛ درحال‌حاضر به حاکمیت و دولت انتقاد داریم، و در همه‌ی دوره‌ها منتقد بوده‌ایم. من از اول مستقل از نظام بوده‌ام و هیچ وقت وارد دولت و حکومت نشده‌ام.

انتقاد، به‌معنایی که در نهج‌البلاغه بدان تصریح شده و در سنت و سیره رسول و در برابر خلفای راشدین در صدر اسلام بکار می‌رفته، در تمام حوزه‌هایی که در قانون‌اساسی مسوولیت امور را متوجه رهبری می‌کند، نه تنها وظیفهٔ شهروندی و مدنی که تکلیف اعتقادی و دینی ماست. بزرگداشت حقیقی میلاد پیامبر یادآوری این نکات است.

مستقل از جمهوری اسلامی‌ام و هیچ‌وقت داخل نظام نرفته‌ام

انصاف نیوز: هیچ وقت هم داخل آن نمی‌روید؟

نه این دولت و حاکمیت و نظام، بل‌که اصلا طرفداران شریعتی هم بیایند «نظام» تشکیل دهند به آن نیز وارد نمی‌شویم، اگر مدعی هستیم که «نهضت»ایم و «روشنفکر»! هرچند آن نظام را به نظام‌های غیرمردمی‌تر و یا از نظر فکری دورتر ترجیح ‌دهیم. مثلا جبههٔ اصلاحی‌ را نسبت به جبهه محافظه‌کاری و..، این معیارها البته نسبی است.

یا مثلا این نظام را به نظام گذشته ترجیح می‌دهیم. اتفاقا برخلاف تصوری که مردم دارند و بعضی اوقات از ما این سوال را می‌کنند که «کدام نظام بهتر است؟» من می‌گویم اشتباه و مغلطه‌ای که در این مقایسه می‌کنند این است که نمی‌بینند مشکلاتی که الان وجود دارد ریشه در آن زمان دارد. مثلا می‌گویند تعدادی از زندانیان سیاسی از سال 67 به این سمت اعدام شدند و در زمان شاه این تعداد کمتر بوده است.

بله تعداد کمتر بوده اما همان متد وجود داشته. یعنی مثلا بیژن جزنی و نه نفر دیگر را از پشت کشتند. حالا انقلاب شده و ابعاد قضیه و کمیت‌‌ها بالا رفته و یک‌دفعه در 67 آنها را اعدام کردند. روند همان است.

مسایل دیگر هم همینطور، تغییراتی داشته مثلا فکر می‌کنند چون در گذشته آزادی‌های فردی بیشتر بوده -مثلا نحوه‌ی پوشش خانم‌ها و…- فکر می‌کنند در آزادی‌های اجتماعی هم بیشتر بوده است.

در زمان شاه می‌گفتند از هر سه نفر یک نفر ساواکی است. بنابراین چنان ترسی در جامعه بود که در تاکسی علیه شاه نمی‌توانستید حرف بزنید اما الان در تاکسی می‌بینید از راس تا ذیل نظام را مورد محبت قرار می‌دهند؛ یعنی آزادی بیان در سطح عمومی چنان بوجود آمده که همه منتقدند حتی خود مسوولان هم منتقدند [با خنده]. بنابراین این جامعه اصلا با آن جامعه ربطی ندارد و یک پیشرفت‌هایی هم حاصل شده است.

پس از اننقلاب برغم همهٔ اجحافات و تبعیضات انکارناپذیری که نسبت به زنان بوجود آمد؛ از سویی‌دیگر پژوهش‌ها نشان می‌دهند که بطور همزمان، زنان پس از انقلاب در آموزش-و-پرورش و عرصهٔ علمی نقش‌آفرینی اجتماعی و مشارکت بیشتری داشته‌اند؛ و پیش از انقلاب کمتر در حوزه‌ی اجتماعی و سیاسی و آموزش نقش داشته‌اند!

انصاف نیوز: شما این را حاصل انقلاب می دانید؟ این یک سیر طبیعی نیست؟ مثلا در پهلوی دوم نسبت به پهلوی اول زن‌ها آزادی بیشتری داشتند یا پهلوی اول نسبت به قاجار. این یک سیر است پس نمی‌تواند به انقلاب ربط داشته باشد.

خب همین انقلاب هم که اتفاق افتاده جزو همان سیر تحولی است؛ یعنی انقلاباتی باید رخ ‌نمایند تا مردم دیگر همان مردم ناآگاه و در خواب فرو رفته نباشند!

آزادی بیان چنان در سطح عمومی بالا رفته که همه منتقدند حتی خود مسوولان

انصاف نیوز: پس یعنی ربطی به انقلاب و نگاه انقلابیون حاکمیت ندارد. مثلا آن زمان که در پهلوی دوم برای زنان حق رای قائل بودند فکر نمی‌کنم در فرانسه هم حق رای قائل بودند.

آیت الله خمینی در 15 خرداد 42 مخالف حق رای زنان بودند، اما پس از انقلاب حق رای زنان نه تنها قبول شد که تا آنجا پیش رفت که به یاد دارم برخی از روحانیون سنتی اعتراض می‌کردند که «ما در زمان شاه اعتراض می‌کردیم که زن‌ها نیایند، اما الان زن‌ها از دیوار هم بالا می‌روند!» (منظورشان ورود زنان به نیروهای نظامی دوران انقلاب بود)

روحانیون سنتی مخالف این امور بودند، این‌که زن‌ها به صحنه بیآیند و در همه‌ی عرصه‌ها نقش ایفا کنند.

تحقیقات میدانی هم نشان می‌دهد زنان پس از انقلاب در صحنه‌ی آموزش هم بیش از پیش حاضر شدند. شما به درستی می‌گویید که این بعلت پیشرفت جامعه هم هست. اما خود انقلاب‌ها به آزادسازی‌ها کمک می‌کند.

وقتی علیه دیکتاتوری‌ها انقلاب می‌شود و این استبداد و سلطنت 2500 ساله فرو می‌پاشد این یک واقعه‌ی مهم است.

الان در همین فیلم‌هایی که دوران انتخابات‌ها ضبط می‌شوند، می‌بینیم مثلا یک دهقان کاندیدای ریاست جمهوری شد. چرا چون می‌گوید دیدم سیب زمینی گران شد و من خودم می‌خواهم رییس جمهور شوم.

چرا این احساس در جامعه بوجود آمده که هر کسی می‌تواند رییس جمهور یا شاه شود که در گذشته چنین حالتی نبوده است؟! دلیل این امر آن است که آن بت، یعنی شاه، شکسته و همه خود را ذی‌حق و ذیصلاح کسب ریاست می‌دانند. در حالی‌که ممکن است اظهارات این افراد خنده‌دار به‌نظر رسد، اما درواقع نشان‌دهندهٔ تحولی است که جامعه داشته است.

نقش‌آفرینی زنان در انقلاب جزو دستاوردهای انقلاب است

انصاف نیوز: تغییرات درباره‌ی زنان بخاطر نقششان در سیر انقلاب بود؟ در حالی‌که نگاه سنتی، زن را برای خانه می‌خواست.

الان عکس‌های زمان انقلاب وجود دارد که خانم‌ها همانطور که می‌گویید در انقلاب نقش مهمی بازی کرده‌اند. عکس‌هایی از زنان نیروهای چپ انقلابی اعم از غیرمذهبی یا مذهبی که سیگاری به لب دارند و اسلحه‌ای به دست…. این پدیده -یعنی نقش آفرینی زنان در انقلاب- جزو دستاوردهای انقلاب است بعد از انقلاب خواستند آن را محدود کنند و تفکر تبعیض‌آمیز را حاکم کنند. اما انقلاب یعنی رهایی اقشار محروم و مورد تبعیض واقع شده که یکی از آنها زنان است.

انصاف نیوز: پس نمی‌توانیم با فاکتور گرفتن از عوامل اجتماعی بگوییم زنان وضع بهتری نسبت به حکومت قبل داشتند. 

به حکومت‌ها کاری ندارم؛ به جامعه‌ی مدنی نگاه می‌کنم؛ جامعه‌ی مدنی ما پس از انقلاب، آن جامعه‌‌ی خفته‌ی ناآگاه قبل از انقلاب نیست. جامعه رشد کرده و به قول مرحوم داریوش شایگان «از تعطیلات تاریخ درآمده است»! یعنی آگاه شده و آگاهی‌ها چنان بالا رفته که در گذشته نبوده است. مثلا کیفیت هنر در سینماها یا میزان ترجمه‌ کتاب‌ اصلا قابل مقایسه نیست.

انصاف نیوز: البته آن زمان سینما تازه وارد ایران شده بود.

تازه آمده بود اما همه در عالم روشنفکری متفق‌القول‌ند که پس از انقلاب آگاهی‌ها ارتقا یافته؛ جامعه‌ مدنی ایران در قیاس با کشورهای همسایه‌ بالاتر است؛  تولیداتی که در حوزه‌ی فیلم و سینما دارد از آثار گذشته و حتی نسبت به همسایگان در حال حاضر هم بالاتر است…

اما چون در جهان همین نمود حکومتی را می‌بینند و تبلیغات و تفکرات حاکم بر بخش‌هایی از حاکمیت را می‌بینند فکر می کنند جامعه‌ی ایران همین است، اما این ظواهر جامعه‌ی ایران را نمایندگی نمی‌کنند…

آگاهی و اطلاعات در ایران بالارفته اما نوعی ناهماهنگی بین صداوسیمای نظام و جامعه‌‌ی مدنی وجود دارد.

انصاف نیوز: شما بالاخره «آقازاده»‌اید. پسر دکتر علی شریعتی که او را «معلم انقلاب» می‌نامند؛ خب پسران آقایان مطهری، بهشتی و مفتح وارد مناسبات قدرت شدند …

…آخر پدران دوستان «آقا» بودند، و پدر ما نه! [با خنده]

 

از سال 60 تدریجا منتقد شدم

انصاف نیوز:شما چرا از همان اوایل انقلاب وارد مناسبات قدرت نشدید؟

یکی به این دلیل که ما همچون دکتر شریعتی اهل کار فکری و روشنفکری بودیم و نه دولتمرد سیاسی که بخواهیم وکیل مجلس یا وزیر دولت شویم. البته برخی از دوستان شریعتی، مانند شهید دکتر کاظم سامی هم بودند که در دولت بازرگان وزیر شدند و یا همفکرانی دیگر در دولت‌های پس از انقلاب… همین آقای مهندس موسوی و خانم ایشان زهرا رهنورد از شاگردان دکتر در حسینیه ارشاد بودند.

و خود ما که کانونی فکری-سیاسی داشتیم و کار خود شریعتی را ادامه می‌دادیم، بعد به روندهایی که پس از انقلاب بخصوص از دههٔ 60 بوجود آمد به تدریج منتقد شدیم.

در آغاز چون اوضاع به‌سمت حذف تفکر روشنفکران و بسوی نوعی روحانی‌سالاری با سنخ تفکر اسلام فقاهتی که به قول خودشان مخالف اسلام التقاطی یا روشنفکری بود می‌رفت؛ در نتیجه پس از حوادث دهه 60 امکان فعالیت در ایران را دیگر نداشتیم و از ایران رفتیم. انتقاداتی هم که اوایل انقلاب داشتیم به عاقبت همین روندها بود که مسیر به‌سمت نوعی تئوکراسی پیش می‌رفت تا دموکراسی.

گفتمان حاکم بر ابتدای انقلاب روشنفکری دینی بود

روشنفکران اشتباهاتی کردند که سنتی‌ها برنده شدند و گوی و میدان را بردند

انصاف نیوز: به نظرتان آن اتفاقات به نظام جدید تحمیل شد یا نظام جدید خود مقصر بود بخاطر اینکه ناپخته بود.

اتفاقی که افتاد این بود که با فروپاشی نظام گذشته تمام قدرت دولتی از بین رفت. هنگامی‌که روحانیت قدرت را بدست آورد، در آغاز انقلاب گفتمان حاکم بر جامعه مدنی روشنفکری دینی از سنخ تفکرات شریعتی و طالقانی بود. اما روحانیونی که در دقیقه‌ی 90 به انقلاب پیوستند، اصلا مخالف روشنفکری دینی و دموکراسی و اینگونه امور بودند.

انصاف نیوز: امثال آقای مصباح یزدی و ..

بله آقایان دراصل مخالف دستاوردهای مدرنیته، مانند دموکراسی، پارلمان، روشنفکری و انقلاب بوده و هستند. آقای مصباح نماد است، اما همفکران ایشان مانند آقایان یزدی و خزعلی و ..، که در نهاد‌هایی چون شورای نگهبان و… مشغول‌اند، روحانیون محافظه‌کاری هستند که مخالف پدیده‌های مدرنی مانند جمهوری و پارلمان و انقلاب و اصلاحات ارضی و… سوسیال-دموکراتیک بوده‌اند. اصلا انقلاب یک مفهوم مدرن است؛ اما این گرایش به‌تدریج در حاکمیت تفوق یافت.

یکی از اشتباهاتی که بنظرم روشنفکران کردند همین بود؛ گروه‌های سیاسی از ابتدای مشروطه روشنفکر بودند اما استراتژی درستی نداشتند. بعضا تندروی کردند مثل برخی اجتماعیون-عامیون و…تقی‌زاده‌ها، یا در نهضت جنگل که در روابط میرزاکوچک و کمونیست‌ها اشتباهاتی وجود داشت و کودتا کردند و…، یا اشتباهاتی که زمان بازرگان یا بنی‌صدر پیش آمده است. روشنفکران اشتباهاتی کرده‌اند که نیروهای محافظه‌کار سنتی‌ پیروز میدان شدند و گوی میدان را بردند. بنابراین اشتباهات روشنفکران را نباید نادیده گرفت و نتیجه‌ آن این بود که در دهه‌ی 60 روحانیون سنتی و گرایشات اقتدارگرا تفوق یافتند. بهانه‌‌ی آنها هم این بود که معاندین..، اعم از باغی و یاغی و طاغی و..، ازنظر امنیتی ما را تهدید می‌کنند. در نهایت طی روندی دست بالا را پیدا کردند و بعد رفتارهایی که در انقلاب پیش‌بینی نشده بود به جامعه تحمیل شد. مانند همین موانعی که ملت به آن اعتراض می‌کنند و از آن دوره پیش آمد و هنوز آثارش باقی مانده است.

و اما از دهه‌ 70 بدینسو که حرکت اصلاحی پدیدار شد، به‌تدریج هم از نظر فکری و هم سیاسی نوعی بازگشت به آرمان‌های صدر انقلاب پیدا شد.

انصاف نیوز: با توجه به این‌که در سالگرد «قتل‌های زنجیره‌ای» هستیم مجید شریف هم از کسانی بود که به گفته‌ی برخی در همان جریانات کشته شده است.

مرگ دکتر کاظم سامی هم در همین ردیف به شمار می‌آید.

شریف را به ماشینی می‌برند و شیافی استفاده می‌کنند که دچار سکته می‌شود

انصاف نیوز: شریف هم در ماهنامه‌ی «ایران فردا » می‌نوشته و هم در تدوین آثار دکتر شریعتی نقش داشته است آیا شما خاطره‌ای از او دارید؟ علت کشته شدن او را چه می‌دانید؟

مجید شریف از فعالین سازمان دانشجویان مسلمان آمریکا بود که آثار شریعتی را در آنجا منتشر می‌کردند. در آغاز انقلاب به ایران آمد و در یک مجله‌ی اقتصادی کار می‌کرد. بعد با ما مرتبط شد و در مجموعه آثار دکتر شریعتی همکاری ‌کرد و در مجلات هم می‌نوشت.

در دهه‌ی 60 به فرانسه آمد و در رشته‌ی جامعه شناسی دکترایش را گذراند و ترجمه‌هایی از نیچه و متفکران مختلف داشت. مدتی هم به شورا و سازمان مجاهدین‌خلق نزدیک شده بود و بعد هم از آنها فاصله گرفت و آحر کار به ایران بازگشت.

در ایران هم فعالیتهای تازهٔ فکری خود را آغاز ‌کرد و جزو روشنفکران مطرح در مطبوعات بود و زمانی‌که تصمیم به حذف روشنفکران گرفته بودند گویا یکی از آنها هم او بود.

البته نحوه‌ی مرگ او در آغاز مشکوک بود و برخی دوستانش فکر می‌کردند مرگی طبیعی است. چون یک روز صبح که در محله‌ی عباس آباد برای ورزش رفته بود و گویا ایشان را به ماشینی می‌برند و از شیافی استفاده می‌کنند که دچار سکته می‌شود و  همانجا رهایش می‌کنند. یک زنی که از آنجا رد می‌شده می‌بیند ایشان آنجا افتاده و می‌گوید به من کمک برسان که دیگر دیر می‌شود. اما چون ظاهر قضیه این بوده که روی زمین افتاده بود فکر می‌کردند سکته کرده، کمیته‌ای در زمان آقای خاتمی برای رسیدگی به قتل‌های زنجیره‌ای در ریاست جمهوری تشکیل شده بود به این نتیجه رسید که این قتل‌ها به هم ربط دارند.

مجید شریف روشنفکری بود که تولیدات فکری خوبی داشت و جزو طیف فکری شریعتی بود و ملی-مذهبی محسوب می‌شد. روشنفکری بود که کار فرهنگی مؤثری می‌کرد. همچنین به او فشار می‌آوردند که چون تو مدتی در آنجا [فرانسه] به شورای مجاهدین‌خلق نزدیک شده بودی حالا باید علیه آنها چیزی بنویسی. در حین همین مذاکرات بود که آن اتفاق افتاد. آخرین بار که با ما تماس تلفنی داشت می‌گفت به من فشار می‌آورند که چیزی بنویسم اما من گفته‌ام که اگر بنویسم هر دو طرف را محکوم می‌کنم. چنین فشاری بر روی او بود و شاید به همین دلیل بود که آن اتفاق پیش آمد…

گزارش تصویری | احسان شریعتی در گعده انصاف

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

پیام

  1. ……[ الان در همین فیلم‌هایی که دوران انتخابات‌ها ضبط می‌شوند، می‌بینیم مثلا یک دهقان کاندیدای ریاست جمهوری شد. چرا چون می‌گوید دیدم سیب زمینی گران شد و من خودم می‌خواهم رییس جمهور شوم.
    چرا این احساس در جامعه بوجود آمده که هر کسی می‌تواند رییس جمهور یا شاه شود که در گذشته چنین حالتی نبوده است؟! دلیل این امر آن است که آن بت، یعنی شاه، شکسته و همه خود را ذی‌حق و ذیصلاح کسب ریاست می‌دانند] ……..
    جناب شریعتی عزیز ، این مقایسه شما یاد آور مونولوگهای احمدی نژاد است !!
    آخر برادر عزیز در هیرارشی قدرت جایگاه و قدرت رئیس جمهوری
    قابل مقایسه با جایگاه و قدرت شاه است !!؟؟
    جایگاه و قدرت رئیس جمهور در حکومت فعلی اگر در مقام مقایسه قرار گیرد شاید بتوان با جایگاه نخست وزیری قبل از انقلاب
    قیاس کرد ، به اون هم میشد انتقاد کرد و همیشه هم سوژه کاریکاتوریستها بود . به شخص اول مملکت ( شاه ) و خاندان او نمیشد گفت بالای چشمت ابروست ، ولی به نخست وزیر و بقیه …

    9
    7
  2. اگر دکتر شریعتی الان زنده بود باز هم در قامت یک منتقد ظاهر می‌شد چراکه شریعتی همیشه روشنفکر بوده!!!!!!!!!! روشنفکر کیست ؟ روشنفکر موجودی است که گمان می کند پاسخ تمام سئوالات را دارد و نسخه تمام رنج های بشری در جیب اوست اما عجیب است که همواره در مقام مخالف و منتقد قدرت قرار می گیرد و فریاد می زند که اینها اشتباه می کنند و راه درست را من می دانم! اما خود هیچ گاه در سایه قدرت هم قرار نمی گیرد که نکند دستان خالی اش رو شود! روشنفکر یعنی میشل فوکو که از انقلابی حمایت می کند و سخنرانی ها و مقالات در وصف آن انقلاب کار می کند اما پس از به عینه دیدن نتایج نامطلوب ان پای خود را کنار می کشد که تو گویی انگار او نبوده که در جیب مبارک دو انگشت به هم می سابیده! روشنفکر یعنی مارتین هایدگر و دستاوردهای مشعشع او و حزب ناسیونال سوسیال آلمان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا