“عصر جدید” احسان علیخانی نشانهی تغییر رویکرد صداوسیماست؟!
کریم نیکونظر در “سازندگی” به بهانه آغاز پخش برنامهی “عصر جدید” نوشت: تا پیش از این سرگرمی امری مذموم بود: تلویزیون و رادیو رسانههایی آموزشی و تحلیلی محسوب میشدند که در هر تولیدشان وجه آموزشی و انتقادی لحاظ میشد. رویکرد تازهی تلویزیون، فارغ از درستی یا نادرستیاش، ریشه در (اول) بحران مخاطب و (دوم) بحران اقتصادی دارد. در جدال رسانههای مجازی و ماهوارهای تلویزیون کارکرد سنتیاش را از دست داده و با توجه به نمایش دلربایانهی نوعی از سبک زندگی در شبکههای مختلف ماهوارهای، جذب مخاطب بومی در دستور کار قرار گرفته است.
با وجود مقاومت مدیران تلویزیون در پذیرش ضعفهای عمدهی سازمان (مثلاً در انعکاس ندادن زیست معمول مردم ایران و سترون کردن فضای تلویزیون) ظاهراً شرایط آنها را ناگزیر مجبور به پذیرش واقعیت کرده است. اگر آنها تاریخ تلویزیون و مسئلهی فرهنگ در ایران را کمی مطالعه میکردند، متوجه میشدند که «بحران مخاطب-بحران فرهنگ» و جذب مردم به رسانهی رسمی مسئلهای مهم دستکم از زمان راهاندازی اولین فرستندهی تلویزیونی در سال ۱۳۳۷ بوده است.
۱ وقتی حبیبالله ثابت تلویزیون خصوصیاش را در ساعت ۵ بعدازظهر یازدهم مهرماه سال ۱۳۳۷ راهاندازی کرد، بیش از هر چیز به دنبال جذب مخاطب و کسب درآمد بود: او میل شدیدی داشت به فعالیت تجاری از طریق تلویزیون، بنابراین با توجه به مادهای قانونی که مجلس شورای ملی تصویب کرده بود، تلویزیونی راهاندازی کرد که تا ۵ سال معاف از پرداخت مالیات بود. ثابت که یک بازرگان بود میخواست با جذب آگهی در تلویزیون، هم کاسبی کند هم سازماناش، خودش را اداره کند. به همین دلیل میبایست میزان مخاطبش را بالا میبرد تا آگهیدهندگان به آن توجه کنند.
در همین حال چون مخاطب او مردم عادی بودند تلویزیون پاسال برنامههای عامهپسندی تولید میکرد که در زمانهی خودش قید مبتذل را یدک میکشیدند. دههی سی شمسی، به خصوص بعد کودتا، مسئلهی تئاتر و سینما به بحران تازهای مبتلا شده بودند: شرح ماجراهای آن دوره ساده نیست ولی در یک کلام با رشد تولید فیلمهای فارسی و رونق نمایش فیلمهای خارجی (عربی، ترکی و هندی و حتی آمریکایی) سالنهای تئاتر با بحران مخاطب روبهرو شده بودند و اتراکسیون کمکم به بخش مهمی از برنامههای سالنهای نمایش تبدیل میشد.
نمایشهای سنتی (تخت روحوضی، پیشپردهخوانی و…) به عنوان نمونههای مبتذل هنر عامهپسند زیر فشار نقادان بودند. این دورهای است که واژهی «ابتذال» وارد عرصهی نقد شد و اصطلاح «فیلمفارسی» هم ابداع شد. با وجود این انتقادات، این تولیدات بسیار مورد توجه عامهی مردم بودند. به همین دلیل هم برنامههای تلویزیون خصوصی بیشتر روی این نوع برنامهها و البته چهرههای مطرح این تولیدات مانور میدادند. بعدها که دولت این تلویزیون را خرید و ضمیمهی رادیو کرد قرار بود هدف دیگری برای آن در نظر بگیرند: اینکه تلویزیون چیزی فراتر از سرگرمی محض باشد.
در این دوره تلویزیون تلاش میکرد نوعی از فرهنگ را ترویج کند؛ فرهنگی که هم باستانگرایی در آن تقویت شود هم نگاهی به تجدد داشته باشد. به همین دلیل پخش نمایشهای سنتی جشن هنر شیراز مورد توجه قرار گرفت: نمایش سنتی در چارچوب تازه، هم بازگشت به خویشتن (از نوع مورد علاقهی پهلوی) بود هم متکی بود به نگاه مستشرقانه. با این همه، رویکرد تلویزیون، گرایش به حفظ اصالت و سنت و احیای آنها بود و درعینحال محصول ترکیب شدن با معانی ایدئولوژیکی دستگاهی که به آنها بها میداد. این منش البته دچار بحران شد؛ تلویزیون بهمرور همان چیزی را پخش کرد که قرار بود از آن احتراز کند: درحالیکه در سینما فیلمفارسیها مخاطب جذب میکردند تلویزیون با عنوان حمایت از نمایشهای سنتی به سمت پخش رقصهای طراحیشدهی فولکلور تالار رودکی و نمایشهای سنتی میرفت.
هدف جذب همان مخاطب عام نشریات، فیلمها و تئاترهای عامهپسند بود اما در عمل بخشی از کارکرد تلویزیون به سمت بازتولید آنها درقالبهای تازه رفت. این روند، بعدها با تولید شوهایی دربارهی موسیقی، سریالهای عوامانه و تولید برنامههایی شبیه همان نوع تئاتری که سالها به اسم «تئاتر لالهزاری» تحقیر میشد کامل شد.
۲ این فرآیند در بعد انقلاب مختل شد: اولین نشانههای تغییر در حاکمیت خودش را در هنر نشان داد؛ از تئاتر تا سینما و موسیقی و بعد تلویزیون دستخوش تغییرات عمدهای شدند و چهرههای مهم سالهای قبل (مثل داود رشیدی) تعدیل و پروژههای متعلق به آن دوران (مثل «هزاردستان») بازنگری و حتی تعطیل شدند. اما مهم، رویکرد تازهی تلویزیون بود: در فضای انقلابی، به خصوص با وقوع جنگ تحمیلی، تولیدات تلویزیون تغییر شکل داد؛ حالا کارکرد اصلی سرگرمی نبود، هدف آموزش و انعکاس تغییر اجتماعی و سیاسی بود.
از برنامههای کودک تا سریالها (محلهی بهداشت تا کوچک جنگلی و گرگها و مثل آباد) وجه سرگرمی مهم بود اما اهمیت ثانوی داشت. این رویکرد در سینما و تئاتر هم دنبال میشد: بنیاد سینمایی فارابی با نگاهی ایدهآلیستی به دنبال شکلدهی به سینمایی متناسب با نظام جمهوری اسلامی بود و با سیستم درجهبندی فیلمها، آثار عامهپسند را محدود و سازندگانش را تنبیه میکرد. موسیقی با تعریف تازه (سرود) وارد جامعه شده بود و با موسیقی سنتی هم به شکل سختگیرانهای امکان بروز داشت. این روحیه و رویکرد تا دههی هفتاد ادامه داشت.
۳ ورود علی لاریجانی به تلویزیون و حضور ده سالهی او منجر به تولید برنامهها و سریالهای مهمی شد: اولین برنامههای سرگرمکننده در قالب جُنگها و برنامههای مناسبتی وارد معرکه شدند و به جوانها اعتنا شد: حالا در جشنهای سنتی (نوروز) و حماسی (مثل پیروزی انقلاب) فرصتی پیدا شد تا برنامهسازها به جای پندونصیحت برنامههای کمدی تولید کنند. جالب است که محصولات مهم این دوره برنامههای کمدی است؛ خب، بله، سریال «در پناه تو» در همین دوره تولید شد، سریالی با حضور چهرههای جوان و زیبا با داستانی عاشقانه، اما تیغ تیز سانسور آن را کموبیش ناکار کرد.
با این همه موفقیت این برنامههای کمدی و این نوع سریالها زمینهی ساخت سریالهای نودشبی را فراهم کرد. در دورهی اصلاحات که سینما، بهخصوص بخش خصوصی رونق گرفت و فیلمهای عامهپسند بیشتر تولید شد تلویزیون دچار بحران مخاطب بود اما با تولید سریالهای کمدی با حضور چهرههای مشهور آن را جبران کرد. وقتی مجید مجیدی در سال ۱۳۷۹ از ابتذال در سینما حرف زد، اشارهاش به تسخیر سینماها به وسیلهی فیلمهای دخترپسری و گسترش موسیقی پاپ بود؛ روندی که هر دو از تلویزیون شروع شده بود و با حضور خشایار اعتمادی، قاسم افشار، و علیرضا عصار از یک طرف و مهران مدیری و رضا عطاران و مهران غفوریان از سوی دیگر کامل میشد.
۴ دورهی عزتالله ضرغامی دورهی اوج چنین تولیداتی بود؛ دورهی توجه به برنامههای عامهپسند با رنگوبوی انتقادی. سریالهای مهران مدیری و رضا عطاران در این ده سال مورد توجه قرار گرفت و البته انتقادات تندی هم به تلویزیون شد. این دوره را میشود دورهی استقرار برنامههای عامهپسند دانست؛ دورهای که با سانسور و حذف فیلمهای سینمای ایران از تلویزیون (به بهانهی مشکل حجاب و مضمون) ساخت تلهفیلم رونق گرفت و جذب اسپانسر (در ابتدا نهادهای رسمی و نه بخش خصوصی و بانکها) مهم شد.
پخش مستقیم فوتبالهای اروپایی یکی از مهمترین بخشهای این دوره است؛ برنامهای که ذاتا امکان آموزشی نداشت و ماهیت سرگرمکنندهاش کمک میکرد تا هم مخاطب عام جذب شود هم با گسترش شبکههای تلویزیونی از هزینهی تولید برنامه کاسته شود. ضرغامی راه حل مبارزه با ماهواره را در گسترش شبکههای تلویزیونی میدانست و هزینهی صداوسیما با گسترش عجیبوغریب طی پنج سال چند برابر شد. دولت توان پرداخت این پول را نداشت و کمکم راهکار در جذب اسپانسر برای ساخت سریال و تلهفیلم دانسته شد.
۵ اما عصر متأخر عصری است که تلویزیون با کارمندان زیاد، شبکههای متعدد و بحران مدیریت مواجه شد؛ دورهای که مدیر سابقش با هدف کوچکسازی و تغییرات عمده به میدان آمد اما خیلی زود کنار رفت. مدیریت تازه با فراخوانی مدیران حذفشدهی دورهی دوم ضرغامی زمینهی سرگرمیسازان دههی هفتاد را فراهم کرد. اگرچه این دوران مصادف است با تغییرات سیاسی و اجتماعی و گسترش شبکههای اینترنتی. عدم تحقق بودجهی تلویزیون کمکم منجر به افزایش آگهیها و حضور اسپانسرها شد.
تلویزیون راه فرار را در تولید برنامههای ستارهمحور دید؛ برنامههایی که مطلوب اسپانسرها هم بود: گفتوگوهای زنده و شوهایی با حضور ستارگان سینمایی و ورزشی که هم برای تماشاگران جذاب بودند، هم هزینهی تولید زیادی نداشتند و هم اسپانسر بابت حضور این چهره و تبلیغ کالایش راضی بود. این روند تا آنجا پیش رفت که مهمانهای مشترک در برنامهها و به تبع آن مهماندزدی هم در تلویزیون دیده شد! اما این وسط چند چهره توانستند نقطهی تعادل را پیدا کنند: رامبد جوان با «خندوانه»، مهران مدیری با «دورهمی»، تیم «رادیو هفت» با حضور منصور ضابطیان و احسان علیخانی با «ماه عسل» شوهایی را ساختند که هم جذاب بود هم وجه سرگرمکننده داشتند و هم ستارهمحور بودند.
این برنامهها کمکم به برند تبدیل شدند. تلویزیون که بودجهی کافی برای ساخت سریالهای عظیم را نداشت، به تولید این برنامهها رو آورد؛ برنامههایی که به مسئلهی سبک زندگی توجه داشتند و حالا میشد از عشق، دوستداشتن و… حرف زد. اگر در دههی هفتاد سریال «در پناه تو» به دلیل همین رویکردهای عاطفی تحمل نمیشد، برخی از همان مدیران در دورهی جدید سریالهای عاشقانهی جوانانه تولید میکردند و از دوست داشتن دختر و پسر حرف میزدند.
۶ اما عصر سرگرمی ناشی از تحمیل شرایط بود؛ کمبود بودجه، تمایلات اسپانسرها و کم شدن مخاطب به دلیل گسترش فضای مجازی و تلویزیونهای اینترنتی کمکم مدیران را به این نتیجه رساند که شرط اول تأثیرگذاری جذب مخاطب بالاست. نکته اینجاست که سینما و تئاتر عامهپسند فعلی در ایران محتوایی تولید میکند که تلویزیون از آن پرهیز دارد؛ بنابراین رجوع تلویزیون به این رسانهها ممکن نیست. سریالسازی در گروی تضمینهای مالی است و از همین روست که ساخت شوها بیشتر مورد توجه است: برای تلویزیون این کار هم فال است هم تماشا. ذات این شوها سرگرمی است اگرچه تحت لوای توجه به استعدادها تولید میشود. و جالب اینجاست که این شوهای عامهپسند از طرف مدیرانی حمایت میشود که از آنها انتظار نمیرفت: مدیر شبکهی سه در همین چند ماه یک شو با حضور محمدرضا گلزار روی آنتن برده و حالا هم «عصر جدید» را با اجرای علیخانی و چند ستارهی آشنا و ناآشنا. توجه این مدیر به سلبریتیها برای جذب مخاطب، خلاف تصور اولیه دربارهی اوست: روش او رادیکالتر از باقی مدیران است؛ او با شتاب در حال حرکت به سمت جذب مخاطب عام حرکت میکند. این عصر تازهای است، عصر سرگرمی، عصر تغییر محتوا و تسلط واقعیت بر آرمان. این عصر، واقعاً عصر جدید است.
انتهای پیام