تریدینگ فایندر

سایه بلند فردوسی

احسان عزیزی، دانشجوی دکتری علوم سیاسی دانشگاه فردوسی مشهد در یادداشت ارسالی به انصاف نیوز با عنوان «سایه بلند فردوسی؛ شاهنامه در گفتمان سیاسی-فرهنگی ایران معاصر» نوشت:

در پی سقوط دودمان قاجار و استقرار حکومت پهلوی، رضاشاه در پی یافتن مبانی مشروعیت برای قدرت نوپای خود، به احیای ناسیونالیسم ایران باستان روی آورد. این ناسیونالیسم دولتی بر دو ستون اصلی استوار بود: باستان‌گرایی و زبان فارسی. در این میان، شاهنامه فردوسی به عنوان نماد همزمان این دو عنصر، نقش محوری یافت. رضاشاه در این مسیر تنها نبود. روشنفکران و ادیبانی چون ابراهیم پورداود، صادق هدایت و ذبیح بهروز، با انتشار مقالات و پژوهش‌های خود در نشریاتی مانند کاوه، ایرانشهر و آینده، بستر فکری لازم را فراهم می‌کردند.

حکومت پهلوی با بهره‌گیری از این پشتوانه نظری، دست به اقدامات عملی گسترده‌ای زد. تأسیس فرهنگستان زبان ایران، بنیان‌گذاری انجمن آثار ملی، تغییر نام کشور از پرشیا به ایران در جشن هزاره فردوسی، برگزاری جشن‌های شاهنشاهی، تدوین تقویم مستقل و بزرگداشت حکیم طوس، بخشی از این کوشش‌ها بود.

این گرایش حتی در تغییر نام جغرافیایی نقاط مختلف ایران نیز بازتاب یافت. عربستان به خوزستان، بندرانزلی به بندر پهلوی، ارومیه به رضائیه، علی‌آباد به شاهی، محمره به خرمشهر و ناصریه به اهواز تغییر نام دادند. خود نام «پهلوی» که برای سلسله جدید برگزیده شد، وام‌گرفته از دوره ساسانی و نماد عظمت ایران پیش از اسلام بود. این سیاست‌ها در دوره محمدرضاشاه نیز تداوم یافت. تغییر تقویم خورشیدی به تقویم شاهنشاهی – که پس از انقلاب لغو شد – نمونه بارز این تداوم بود.

در عرصه فرهنگی، برگزاری کنگره هزاره فردوسی رویدادی شاخص به شمار می‌آمد. این کنگره با حضور چهره‌های برجسته‌ای مانند محمدعلی فروغی، عبدالحسین تیمورتاش، یحیی دولت‌آبادی و محمد قزوینی برگزار شد و همزمان، آرامگاه فردوسی در طوس گشایش یافت. البته این بنا به دلیل مشکلات فنی تخریب و بنای کنونی آن در سال ۱۳۴۷ به دست هوشنگ سیحون طراحی و ساخته شد.

حکومت پهلوی با گزینش مفاهیمی مانند «فرّه ایزدی» و «شاه‌پرستی» از شاهنامه، در پی توجیه نظری قدرت خویش بود. حتی مفاهیم نوینی مانند «ایرانیت» به گفتمان تجدد پهلوی افزوده شد. در دوره پهلوی دوم، بنیاد شاهنامه با ریاست مجتبی مینوی و سپس محمدامین ریاحی تأسیس شد. از اقدامات این بنیاد می‌توان به چاپ داستان «رستم و سهراب»، انتشار فصلنامه سیمرغ و برگزاری هفته شاهنامه با حضور ده‌ها اندیشمند ایرانی و خارجی اشاره کرد. فعالیت‌های این بنیاد زمینه‌ساز نام‌گذاری سال ۱۳۶۹ به عنوان سال جهانی شاهنامه از سوی یونسکو شد.

تأثیر شاهنامه بر ادبیات معاصر ایران نیز انکارناپذیر است. آثاری مانند «درفش کاویانی» حمید مصدق، «قصه شهر سنگستان» و «آخر شاهنامه» مهدی اخوان ثالث، «حماسه آب» مهرداد اوستا و «آرش کمانگیر» سیاوش کسرایی، گواه این تأثیرپذیری هستند. در این میان، نقش محمدعلی فروغی در شناساندن و گسترش شاهنامه در جامعه چشمگیر بود. او که خود از شاهنامه‌شناسان برجسته به شمار می‌رفت، در نگارش خطابه تاج‌گذاری رضاشاه در سال ۱۳۰۴ – که آکنده از ارجاع به فردوسی و اثرش بود – سهمی اساسی داشت.

پس از انقلاب ۱۳۵۷ نیز توجه به شاهنامه ادامه یافت. نام‌گذاری سال ۱۳۶۹ به عنوان سال شاهنامه از سوی یونسکو و انتشار مجموعه مقالات کنگره جهانی شاهنامه با عنوان «نمیرم از این پس که من زنده‌ام» به کوشش غلامرضا ستوده، از نمونه‌های این تداوم است. در عرصه هنرهای تجسمی، تأثیر شاهنامه را به وضوح می‌توان در آثاری مانند «جنگ رستم و سهراب» محمود فرشچیان، «رستم و دیو سپید» علی کریمی و حسین بهزاد، و «کاوه آهنگر» علی مطیع مشاهده کرد. در حوزه موسیقی نیز «سمفونی بیژن و منیژه» اثر استاد حسین دهلوی نشان از تداوم این الهام‌بخشی دارد. از اقدامات مهم پس از انقلاب در حوزه شاهنامه‌پژوهی، بازپس‌گیری ۱۱۸ صفحه از شاهنامه شاه‌تهماسبی و نیز ثبت شاهنامه بایسنقری در فهرست میراث جهانی یونسکو در سال ۱۳۸۷ بود.

با این همه، پس از گذشت بیش از یک سده از آغاز دوره پهلوی و نیم‌قرن از انقلاب، به نظر می‌رسد این اثر سترگ ادبیات جهان آن‌چنان که شایسته است، مورد توجه قرار نگرفته است. امید که در آینده، نگاه ژرف‌تر و شایسته‌تری به این گنجینه بی‌همتا معطوف گردد.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا