قیاس ناروا و ناقص مجری در پرسش از جمشید مشایخی
سیاوش خوشدل، عضو بخش تحلیلی انصاف نیوز در یادداشتی دربارهی ماجرای مصاحبهی اخیر جمشید مشایخی با تلویزیون نوشت:
مجری نسبتاً جوان برنامۀ اختیاریه، سیّد مرتضی فاطمی، در جریان پرسش از جمشید مشایخی، مواردی را نادیده گرفت و چیزهایی را خلط کرد که برای من بسیار تعجّببرانگیز بود. چون ایشان را در مقام مجری برنامۀ مناظرهمحور «صدوهشتاد درجه» بسیار منطقیتر و دقیقتر یافتهبودم. البتّه طبیعی است که ماهیت دو برنامه تفاوت دارد و رفتار و گفتار بر اساس آن تفاوت خواهد داشت.
۱- مجری در پرسش از چرایی حمایت جمشید مشایخی از حسن روحانی و گفتن این که «اگر روحانی انتخاب نشود، از ایران میروم»، مقدّمهای مطرح میکند و در آن به دیالوگ فیلم سینمایی «کمالالملک» اشاره میکند؛ آنجا که اتابک (با بازی محمّدعلی کشاورز)، کمالالملک را با درشتی و نرمیِ آمیخته، از چشمداشتن به منصب خود نهی میکند و استاد کمالالملک در پاسخ، میگوید «من خلّاقم، بالاترین منصب را دارم، آرزو طلب نمیکنم، آرزو میسازم.»
مشخّص نیست که آقای فاطمی چه نسبتی میان سخن استاد مشایخی و این بخش از فیلم برقرار کردهاست. اگر جمشید مشایخی اظهارنظری کردهبود که دلالت بر نقشآفرینی در عالم سیاست به معنای چشمداشتن به مناصب سیاسی میداشت، جای آن بود که آن اظهارنظر را در نقطۀ مقابل دیالوگ فیلم مینشاندیم. امّا استاد مشایخی تنها از یک فعل شخصی سخن به میان آوردهاست که کنش سیاسی محسوب نمیشود؛ تصمیم به مهاجرت، در صورت وقوع یک شرایط سیاسی و اجتماعی و فرهنگی.
امّا اگر بخواهیم اعلام این موضع را با دیالوگهای کمالالملک تطبیق بدهیم، باید به آن قسمتهایی از فیلم دقّت کنیم که کمالالملک در اثر دلگیری از برخی اتّفاقات و یأس، قصد مهاجرت دارد:
[کمالالملک خطاب به ناصرالدّین شاه] «با روحیۀ مأیوس و افسردۀ فعلی که الحق مناسب کار نیست، بهترین اوقات تحقیقه. اگر اجازه میفرمودید به سفر فرنگستان، برخورد نزدیک با شیوۀ کار مشاهیر گیتی، بیشک خالی از فایده نبود.»
در فیلم میبینیم که اتابک با این سفر مخالف است و در نهایت نیز با توصیۀ اتابک به مظفّرالدّین شاه، کمالالملک با دلخوری و یأسی دوچندان، به کشور بازگرداندهمیشود. و باز در ادامه، وقتی که مظفّرالدّین شاه، به او میگوید «طوطیَک، پرواز کن، مرخّصی، برو. تا آن کوه گوشت و دنبه، اتابک نیامده، جانت را بردار، خلاص کن» و به او اجازۀ سفر میدهد، کمالالملک با شعف میگوید «سر میذارم به صحرای کربلا» و راهی عراق میشود.
نتیجه آن که این که یک هنرمند در اثر عواملی کشور را ترک کند یا آن را اعلام کند، با استناد به فیلم کمالالملک نه تنها مذموم نیست، بلکه محلّ سؤال و تعجّب هم نیست؛ چرا که در فیلم کاملاً با این مهاجرت و میل به آن همدلی شدهاست.
۲- مجری در ادامۀ گفتوگو از همان دیالوگ پیشگفته نتیجه میگیرد که «شأن هنر اجلّ از سیاست است» و بر این اساس رفتار و گفتار سیاسی جمشید مشایخی با شأن هنر مطابقت ندارد.
اوّلاً ابهام و سؤالی که برای من پیش میآید؛ آیا مجری برنامه، بهراستی مناسبات سیاسی حال حاضر کشور را، قابل قیاس با مناسبات درباری دورۀ قاجار میداند؛ آن هم با روایت یکجانبۀ غلوّآمیزی که در فیلم کمالالملک ارائه شدهاست. یعنی عالم سیاست کشور را چنان میداند که هنرمندان حتّی در قالب شرکت در انتخابات و اظهارنظر انتخاباتی که حقّ همۀ شهروندان است، نباید خود را به آن بیالایند؟
ثانیاً گمان میکنم ایشان یا فیلم را کامل ندیدهاند، یا ادامۀ فیلم از یادشان رفتهاست. کمالالملک در میانۀ فیلم در مقام یک منتقد اوضاع سیاسی ظاهر میشود و حتّی مشاور و همکرسی شاه میشود؛ چیزی که باعث عصبانیت همان اتابک میشود. دیالوگهای فیلم گویاست:
.
«مظفّرالدّین شاه: استاد نقّاش، جعبۀ رنگت کو؟
کمالالملک: این روزها دست به رنگ نمیبرم، قلممو را رها کردم.
اتابک: و قلم به دست گرفته، در دفاع از مشروطه، به معارضه با ولینعمت خود برخاسته …
کمالالملک: امر تعلیم نقّاشی شاه شهید با من بود؛ بهعنوان معلّم این دربخانه به خود حق میدهم مطالبی عرض کنم. اعلیحضرتا، سلطنت به سرزمین پهناوری مثل ایران، بااهمّیتتر است تا حکومت بر قلوب درباریان.
اتابک: گرمای عراق، استاد را خیالاتی کرده، کمکم خودشان را امیرکبیر تصوّر میکنند.
کمالالملک: ای کاش بودم یا ایشان زنده بود. ایران همیشه به امیرکبیر بیشتر نیاز دارد تا کمالالملک.
…
مظفّرالدّین شاه: بیا بنشین عرض کن. از سر صبر و خوب و پوستکنده عرض کن.
اتابک: حرف حساب مشروطهطلبها همینه که رنگکارها مشاور سیاست باشند … مرخّص بفرمایید پیش از آن که این مشاور عالیقدر همکرسی شاهانه باشه.»
انتهای پیام