“جنبش کارگران ایران در حال انسجامیابی است”
محمد کیانوشراد در یادداشتی تلگرامی نوشت: در دولت میرحسین موسوی به دلیل نگاه عدالتطلبانه، توجه به قشر کارگران در دستور کار قرار گرفت و قوانین و جهتگیریهای دولتی به نفع طبقه کارگر انجام شد، اما شاید به علت مستقل نبودن نهاد شوراها در کارخانهها و نوعی وابستگی به دولت، از شکلگیری جنبش مستقل و فراگیر کارگری به صورتی خواسته یا ناخواسته ممانعت شد.
به طور کلی، رسمیتیابی انجمنهای مستقل کارگری، راهی برای گسترش آگاهیهای طبقاتی و ادراک منافع کارگری است. اگرچه هنوز هم سعی میشود تا در راه شکلگیری تشکلهایی مثل کارگران نیشکر هفتتپه، کارگران گروه ملی فولاد و… مانع ایجاد کنند، اما گسترش اینترنت و شبکههای اجتماعی به کمک کارگران آمده و آنها نیز هر روز پیگیری مطالبات صنفی و حقوق خویش را جدیتر و گستردهتر دنبال میکنند.
کارگران باید از زیر سایه احزاب سیاسی و شخصیتها بیرون بیایند. آنها مطالبات مشخص و خواستههای صنفی روشنی دارند؛ به دنبال کسب قدرت نیستند و تنها میخواهند با نفوذ در قدرت، قوانین را به نفع طبقه زحمتکش و رنج دیده سوق دهند.
تاریخ منازعات ِچپ اسلامی و راست سنتی داستانی طولانی است که نهایتا با حمایت امام، چپ میتوانست بر سرپای خویش بایستد. البته چپ اسلامی نتوانست جنبش کارگری را مستقلا ایجاد کند، به همین علت با تغییرات در بخش دولت، جریانات کارگری هم ضعیفتر شدند و تنها در سایه ائتلاف توانستند خود را در سطح جامعه مطرح کنند.البته باید توضیح داد که چپ اسلامی نیز دچار برخی تغییرات گفتمانی شد و متاثر از گفتمان جهانی چپ، دچار نرمش در برابر جریان اقتصاد لیبرالی شد و با ائتلاف با حزب کارگزاران در برابر راست سنتی و بعدها اصولگرایان، به حیات خود ادامه داد.
بسیاری از اصلاح طلبان نسبت به بازداشت و زندان شدن غیرکارگران با حساسیت بالا و نسبت به کارگران با حساسیت کمتر برخورد مینمایند. این مسائل اتفاقی نیست. بنابراین، تنها غلبه تفکر نئولیبرالی نیست که رخ داده، تغییر دیدگاه افراد موثر چپ قدیم اسلامی نیز بخشی از ماجرا است.
اکنون مشکل اصلی کارگران ایران عدم انسجام، نداشتن تشکیلات فراگیر و پایین بودن آگاهیهای صنفی و طبقاتی و عدم تسلط و آشنایی با قوانین حمایتی از کارگران است.
باید خاطرنشان ساخت اکثریت اصلاحطلبان اگرچه پایگاه خود را در طبقه متوسط میدانند و خود را نمایندگان این طبقه قلمداد میکنند، اما چه از لحاظِ نظری و چه از نظر توجه به جامعه و توجه به مقبولیت اجتماعی خویش، بیشتر نگاهی جامعهگرا داشته و در طیف طرفداران سوسیال دموکراسی قرار دارند.
کارگران در نقطه کانونی احزاب اصلاحطلب جای چندانی ندارند. این را از بیانیهها و مواضع سران اصلاحطلب هم میتوان دریافت. کارگران فراموش شدهاند. فضای امنیتی هم علت مضاعفی بر این فراموششدگی است.
دوره آقای خاتمی از نظر توجه به کارگران و افزایش حقوق آنها دوره قابل توجهی بود. نمایندگان کارگری و خانه کارگر هم فعال بودند. اصولا چپ اسلامی اصلیترین حامی دولت خاتمی بود و در بدنه دولت و اصلاحطلبان هم گرایش چپ زیاد بود. البته مرزبندی میان حزب مشارکت و کارگزاران وجود داشت، گرچه تدریجا به علت تاکتیکی و ائتلاف و یا به علت تحربیات مشترک، این دو حزب به هم نزدیک شدند.
اکنون نیز بحث گرایش به اقتصاد لیبرالی یا نئولیبرالی و یا نگاه سوسیال دموکراسی در حال وضوحیابی بیشتری است، اما هنوز مساله کارگران به صورت جدی در دستور کار احزاب اصلاحطلب قرار نگرفته است.
انتهای پیام
«کارگران باید از زیر سایه احزاب سیاسی و شخصیتها بیرون بیایند.» یعنی این آقا از همین جا می خواهد هر تشکل کارگری را از مشروعیت بیندازد.