خدمت یاخیانت به آزادی
ماندانا صادقی، روزنامه نگار خوزستانی در یادداشتی ارسالی به انصاف نیوز به بهانهی انتشار احکام سه نویسندهی عضو کانون نویسندگان، دربارهی آزادی بیان نوشت:
یک
خیلی وقت بود که میخواستم دربارهی آزادی بیان بنویسم. دلیلم برای نوشتن دربارهی آزادی بیان این بود که میخواستم بدانم درباره چه چیزی نباید بنویسم. چطور بایدخط بزنم. چه بخشهایی از یادداشتها، شعرها یا داستانهایم را حذف کنم. یااینکه چطور حذف کنم.
میخواستم بنویسم و بپرسم چگونه میشود یک متن را قلع و قمع کرد به شرطی که خواننده متوجه این قلع و قمع نشود اما متاسفانه مرجعی برای پاسخگویی نمییافتم. چرا که گاهی تعدد مراجع پاسخگو و پاسخگوییهای متنوعشان بابت کلمهها، عبارات، اشخاص، رنگها…. آنقدر وسیع و گسترده بود که نتیجهاش اغلب گیجی قلم بود و صاحب قلم.
اما انتشار احکام قضایی در رابطه با سه نویسنده و پژوهشگر ایرانی و عناوین اتهامیشان مشخص کرد که حدود و ثغور آزادی بیان از بیان کلماتی مانند «لب» و «شراب» تا رفتن به مزار نویسندگان گسترده شده است.
درمیان اتهامهای ریز و درشتی که متوجه سه نفر از اعضاء کانون نویسندگان شده است (مثل تبلیغ علیه نظام وکتابنویسی دربارهی تاریخ پنجاه سالهی کانون و چاپ بولتن داخلی…) اتهام «امضاکردن بیانیههای دفاع ازآزادی بیان» از همهی اتهامها عجیبتر و تلختر است چرا که این اتهام از سوی نهادی صادر شده است که مانیفست حاکمیتش سالها پیش در یک شعار سه حرفی «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» طرح شد.
دو
در جهانی که از آزادی به عنوان یکی ازحقوق بنیادی بشر و یکی از پایههای ایجاد و توسعهی دموکراسی نام میبرند دفاع از آزادی چگونه میتواند مبنای یک اتهام و سپس جرم تلقی شود؟
استقرار دموکراسی و مردم سالاری جز با رعایت حق آزادی بیان و رعایت حقوق شهروندان و احترام و تحمل نسبت به عقاید گوناگون میسر نخواهد شد اما شوربختانه به نظر میرسد که اعضاء کانون نویسندگان ایران در دایرهی حقوق شهروندی قرار ندارند.
کم اهمیت تلقی کردن محدویتهای نویسندگان در مقابل محدویتهایی که برای کنشگران سیاسی ایجاد میشود ازسوی جناحهای سیاسی و یا شخصیتهای سیاسی (و این روزها سلبریتیهای فضای مجازی) نشان دهندهی فروکاستن دفاع از اصل آزادی بیان در مقابل بده بستانها و وابستگیهای حزبی و جناحی است.
کانون نویسندگان ایران همواره به دلیل اتخاذ کنشهای سیاسی فراتر از جریانها و جناحهای سیاسی مطرح و صاحب قدرت و تلاش عامدانه برای دوری از هرم قدرت سیاسی، و در عین حال حمایت همه جانبه از اصل آزادی بیان و رد هرگونه سانسور یا برخورد در متن جامعهی ایران بوده است (به یاد بیاوریم که در جریان زلزله منجیل اولین نهاد غیردولتی که به یاری زلزلهزدگان شتافت، کانون بود.)
پرسش اصلی این است که سود حاصل از حذف نویسندگان، دگراندیشان، شاعران… با صدور احکام قضایی، زندان، جریمه، احضارهای شفاهی، بازجویی…چیست؟ نتیجهی آتش زدن کتابفروشی مرغ آمین، قتل مختاری و پوینده… توقیف و تعطیلی صدها مجله و روزنامه، ممنوعالقلم کردنهای بیست ساله و پانزده سالهی روزنامهنگاران به پایین آمدن نرخ اعتیاد کمک کرد یا آمار کتابخوانی را افزایش داد؟ لغو مجوز برگزاری مراسم جایزهی ادبی گردون در سالن خصوصی سینما نتیجهاش تخریب دیوارهای دفتر مجله گردون بود و برگزاری مراسم در دفتر مجله.
حصر آزادی خواستهی چه کسی یا چه جریانی است؟
نویسندگان، شاعران، روشنفکران مستقل یا عضو کانون نویسندگان هیچگاه از فرصت لازم برای اظهارنظر، تجمع، سخنرانی، شعرخوانی… برخوردار نبودهاند اما متاسفانه این روزها شاهد هستیم که دامنهی عملگرایی آنان روز به روز در جامعه تنگتر میشود.
سلب آزادی عمل و اختیار در گفتار و نوشتار با روح قانون اساسی جمهوری اسلامی در تضاد است و ایجاد محدویت در آزادی بیان به جز اینکه جامعه را روز به روز به سمت یکسانسازی و انفعال میبرد هیچ دست آورد دیگری ندارد.
مفهوم آزادی نه در محدودهی مرزها میگنجد و نه در دایرهی زبانها و نژادها محدود میماند. آزادی ازحقوق اساسی بشر است و نویسندهی آگاه در هر گوشه از جهان که باشد از آن دفاع میکند.
انتهای پیام