خرید تور نوروزی

گزارش سه دیدار با آیت الله خمینی | احسان شریعتی

دکتر احسان شریعتی فرزند مرحوم دکتر علی شریعتی در یادداشتی تلگرامی با عنوان «گزارش سه دیدار با آیت الله خمینی» نوشت:

🔸در ماه مهر ۱۳۵۷، هنگامی‌که در شهر اکس-آن-پرووانس فرانسه، تازه وارد دانشگاه (و رشتهٔ فلسفه) شده بودم، ناگهان روزی از مرحوم حسن حبیبی شنیدیم که پلیس صدام به اقامتگاه آیة‌الله خمینی ریخته و قصد اخراج ایشان از عراق را دارد، به مقصد یک کشور عربی دیگر مانند کویت یا الجزایر؛ و دوستان نهضت‌آزادی در خارج کشور در حال مذاکره با مقامات فرانسوی اند، برای آوردن ایشان به پاریس.

🔹چند روز پس از ورود به پاریس (جمعه ۱۴ مهر ۱۳۵۷) و به منزل یکی از دوستان آقای بنی‌صدر، بالاخره ایشان در خانهٔ ویلایی آقای دکتر عسکری، یکی از دوستان جامایی زنده‌یاد دکتر سامی، در شهرک نوفل-لو-شاتو در حومهٔ پاریس اقامت گزیدند و من در آنجا به دیدارشان رفتم و در آن‌ هنگام در این منزل فقط زنده‌ یاد دکتر ابراهیم یزدی بود که مرا به ایشان معرفی کرد و خود از اتاق خارج شد.

🔸 در این نخستین ملاقات در فضای خلوت، با ایشان گفتگوی ساده و صمیمانه‌تری داشتیم: از حال استاد (محمدتقی) شریعتی پرسیدند و از کار خود من، که چه می‌خوانی؟ و گفتم: فلسفه. و توصیه کردند که «فلسفه شرق و اسلام را فراموش نکن!» همچنین دربارهٔ تحریکات محافل واپس‌گرا علیه دکتر (علی) شریعتی، گفتند: «خیلی‌ها پیش من آمدند که علیه ایشان مطلبی بگیرند و من سکوت کردم…»

🔹دومین ملاقات، چند ماه بعد، پیش آمد که روزی دکتر منصور فرهنگ قصد مصاحبه‌ای با ایشان را داشت برای مطبوعات امریکا، و ما با تعدادی از شخصیت‌های حاضر در آنجا، مانند آقایان لاهوتی، موسوی‌اردبیلی، موسوی‌خوئینی‌ها، دکتر یزدی، صادق قطب‌زاده، و ..، سیداحمد آقای خمینی، در این نشست حضور داشتیم.

در ابتدا، دکتر فرهنگ از آقا پرسید: «نقش عرفان در اندیشه و حرکت شما چه بوده است؟» ایشان فرمودند: «هیچ نقشی!» کمی تعجب کردم و پیش خود فکر کردم که شاید از تیپ و لهجهٔ امریکایی دکتر منصور خوششان نیآمده باشد (دکتر فرهنگ استاد علوم سیاسی دانشگاه کالیفرنیا بود و مدتها در امریکا اقامت داشت و تحت‌تأثیر آشنایی با دکتر شریعتی، در این ایام کار-و-بارش را در آنجا رها کرده بود و برای خدمت به انقلاب به پاریس آمده بود).

🔸دومین پرسش وی این بود که نقش روشنفکرانی چون بازرگان و طالقانی، و بويژه شریعتی، در زمینه‌سازی فکری انقلاب چه بوده است؟ باز ایشان گفتند: «هیچ نقشی!» و پس از مکثی افزودند: «حتی برخی از این آقایان را بر سر منابر می‌کوبیدند و پیرامون‌شان اختلاف‌نظرهایی به‌وجود آمده بود، اما امروزه در شهر و روستا شاهد «وحدت کلمه» هستیم که باید مراقب بود از بین نرود.» (نقل به‌مضمون) پیش خود حدس زدم که احتمالا آمدن اخیر برخی از روحانیون نزد ایشان و بدگویی و سعایت از پیروان شریعتی در موضع‌ ایشان تأثیری گذاشته باشد. در اینجا بود که ناگهان سیداحمدآقا وارد بحث شد و پرسید: «نقش خود شما در انقلاب چه بوده است؟» ایشان باز هم تکرار کرد: «هیچ نقشی! چون من از سال ۴۲ تا کنون، ۱۵ سال است که از مردم دعوت به حرکت می‌کنم و اجابت نمی‌کنند، اما امروزه، الهی شده و چنین نهضتی به‌راه افتاده و چنین وحدتی پیدا شده!»

این پاسخ آخر، ارزیابی فلسفی خاص آقای خمینی را نشان می‌داد که در آنزمان به‌نظرم متأثر از نوعی جهانبینی تاریخی-تقدیری ابن‌عربی‌وار می‌آمد (که به‌تعبیر جامی: حقیقت را به هر دوری ظهوری‌ست / ز اسمی بر جهان افتاده نوری‌ست).

🔹 سومین ملاقات زمانی بود که ایشان به ایران برگشته و مقیم قم شده بودند. روزی با استاد شریعتی (و دوستانی چون مرحوم میناچی و ..)، برای دیدار با آیات عظام شریعتمداری و خمینی به بیوت ایشان رفتیم. در این دیدارهای محترمانه آنچه نظرم را در آن‌زمان بیشتر جلب کرد تفاوت برخورد این دو مرجع با مریدان بود (و بویژه در امر دریافت وجوهات شرعی)، که شرحش در این مجال نمی‌گنجد. در پاسخ به پرسشی کلی که استاد شریعتی در این مجلس مطرح کرد، تا آنجا که به خاطر دارم آیة‌الله خمینی به‌طورکلی باز بر ترجیح‌ خود مبنی بر عدم موضع‌گیری له-یا-علیه حرکت فکری دکتر شریعتی، به‌دلیل امکان سوءاستفاده مغرضان و معاندان، تأکید ‌کرد.

🔸 بعدها به این نتیجه رسیدم که از منظر تبارشناسی فکری، تفکر و موضع فقهی-سیاسی آیة‌الله خمینی در میانهٔ دو مکتب نجف (آخوند خراسانی -ملا محمدکاظم – و ..، شاگردش نائینی، حامیان مشروطه)، و مکتب سامرا (شیخ فضل‌الله نوری، شاگرد میرزای شیرازی، حامی «مشروطهٔ مشروعه»)، قرار داشته و ترکیب و تألیفی از آن دو آبشخور تاریخی و فقاهتی بوده است. پیش از انقلاب روشنفکران و مردم بیشتر با وجه اول این سنت و میراث در خانوادهٔ فکری روحانیت سیاسی و مبارز آشنایی داشتند، و پس از انقلاب به‌تدریج وجه دوم غلبه یافت و به گفتمان رسمی جناح غالب نظام تبدیل شد، و این دوگانگی تبارشناختی فکری-تاریخی در قانون اساسی فعلی نیز بیش از پیش تجلی بارزتری یافت.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

یک پیام

  1. بعنوان کسی که مجموعه آثار دکتر شریعتی را از سال 1358 مطالعه کرده است و به جایگاه اجتماعی شریعتی احترام قائل است باید عرض کنم که کسی بخواهد امام خمینی را در قالب تئوریهای مرسوم مطالعه کند هرگز به شناخت ایشان موفق نخواهد شد. جناب احسان شریعتی نیز به نظرم باید در شناخت امام از راه درستش وارد شوند وگرنه ثمری نخواهد داشت.
    بااحترام – جوادزاده

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا