عرفان در برابر شبهات عوامانه
حجتالاسلام هادی سروش، مدرس حوزه علمیه در یادداشتی تلگرامی با عنوان «عرفان در برابر شبهات عوامانه» نوشت:
به نام خدا
اشاره ؛
درمورد عرفان های کاذب درطول این مدت چندین مقاله و مصاحبه تقدیم داشته ام.
اما جدیدا بصورت مستند شنیده ام دربرخی از محافل درتهران وحتا شهرستانهای کوچک باایرادشبهاتی به عرفان وعارفان برآمده تا نهایتادرمقام تنقیص حضرت امام (ره) برآیند!
گرچه این حرکات مذبوحانه مسبوق به سابقه است و آنچنان مهم نمی نماید.
اما بدرخواست دوستان که پی گیر دانستن پاسخ این شبهات هستند، مقاله ذیل تقدیم میگردد.
عرفان ؛ یک وسیله برای شناخت از راه «شهود»، «تجربه درونی» و «حال» آدمی است و از آن رهگذر که این نوع شناخت با نهان و درون انسان در ارتباط است ، هر چه باطن وسیع تر و نورانی تر باشد ، دریافت و شناخت بهتری حاصل میشود.
ازآنجا که عرفان یک نحوه “شناخت درونی” است ، برای رهیافت به آن ، به تقوا و تهذیب نفس از آلاینده های نفسانی و سیر و سلوک معنوی ، احتیاج مبرم است .
ونیاز مبرم انکار ناپذیر است .
مخالفین عرفان گاه از مبادی فنی و اصطلاحی کمک میگیرند و گاه از سخنان سطحی و عامیانه .
پاسخ های اهل فن به پرسش ها و شبهات وارده به همه هستی “عرفان” نمیتواند پاسخگوی شبهات باشد که در میان عامه مردم از سوی مخالفین مطرح میشود باشد .
از اینجاست که در این نوشته کوتاه به برخی از شبهات سطحی مخالفین و معاندین این دانش و بینش ذی قیمت اشاره و پاسخ داده میشود.
مخالفین و معاندین چه میگویند ؟
گاه برای نفی عرفان ، میگویند تمام علم و علم کامل در وحی تبلور یافته و باید فقط از طریق قرآن و عترت برای نیل به آن اقدام کرد.
پاسخ به این شبهه این است که ؛ صدالبته علم کامل و معرفت تمام ، در نزد اهلبیت است ، اما سوال اینجاست که چگونه به متن و محتوای کلام معصومین برسیم ؟
مگر برای فهم احادیث و فرمایشات معصوم (ع) به لغت و عُرف مراجعه نمیکنیم ؟
احادیثی که بلندترین تعبیرات را در مورد توحید دارند که در کتاب توحید نوشته شیخ صدوق آمده را چگونه بفهمیم ؟
بله یک توجیه لایتچسبک داریم که بگوییم که البته هم گفته اند ؛ “ما نمی فهمیم و علمش را به اهلش واگذار میکنیم ” !
عجبا ؛ این چه حرفی است ؟ مگر میشود امامان (ع) معاذالله ؛ لغو و بی معنا سخن بگویند؟!
پس مهم توجه این نکته است که فلسفه و عرفان” یک طریق برای فهم بالا و والاتر مفاهیم قرآن و عترت (ع) است .
مگر میشود طریق را باطل کرد ؟
آیا همانطوریکه “لغت شناسی” که برای فهم قرآن ضروری است را میتوان حذف کرد ؟
اصلا در مفاهیم قرآنی واژه هایی داریم که غیر از این طریق ، امکان دریافت معنای واقعی آن میسور نیست. مانند کلمه “تجلی” که هم در آیه ۱۴۳ سوره اعراف قرآن آمده ؛ 《فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَخَرَّ مُوسَى صَعِقًا 》.
ونیز در ابتدا خطبه ۱۰۸ نهج البلاغه آمده ؛
«الْحَمْدُ لِلَّهِ الْمُتَجَلِّي لِخَلْقِهِ بِخَلْقِه»
و روایات متعدد دیگر مانند ؛
روايتي از امام ششم(ع) به همين مضمون آمده است كه: «لقد تجلّي الله لخَلْقه في كلامه ولكنّهم لا يُبصرون»[ بحار، ج ۸۹، ص۱۰۷]
سوال اینجاست آیا تبیین معنای تجلی از عُهده کتاب لغت و یا فهم متعارف در می آید یا نیاز به فهم اصول و معارف مربوط به خودش دارد؟ آیا کسی غیر از عرفاء که بر سر خوان گسترده علوم اهلبیت (ع) نشستند و بهرمند شدند ، کسی توانسته در سطح فهم بشری آن را تبیین نماید ؟
بگذریم از آیاتی که بدون دریافت مقدمات فلسفی و عرفانی امکان نزدیک شدن به بلندای مفاهیم آن ، وجود ندارد مانند آیات اول سوره حدید.
از سوی دیگر اگر عرفان باطل است، کشف و شهوداتی که اصحاب ائمه (ع) داشتند و به امامان عرضه میداشتند را چگونه باید توجیه کرد؟
مانند حارث بن مالک که به پیامبر عرضه داشت ؛ بهشت اهل آن را میبینم … و در زمان حضرت امیر (ع) ؛ کمیل و رشید و میثم و.. هستند و یا در زمان امام صادق (ع) ابابصیر است که در طواف حقیقت برخی از انسانها را مشاهده کرد .
آیااینها چیزی غیر از عرفان است ؟
آیا عرفان که راه دریافت درونی و تجربی امور غیبی است اگر باطل است ، هیچ کدام از این مقامات شاگردان ائمه (ع) قابل اثبات نیست .
برای شبهه افکنی ؛گاهی به برخی اصول مهم عرفانی مانند “وحدت وجود” اشاره میکنند.
پاسخ این است که ؛ فهم این حرف هاسالها درس خواندن لازم دارد ونفهمیدن آن باعث اتهام به عرفان وعارفان میشود!
یکی ازشاگردان امام گوید:
کسی که امام راتکفیر کرد یکی از علمای زنجان بودوقم بودوروزی دستم را گرفت وگفت:این شخص-یعنی امام- میگوید؛دست تودست خداست!
ببینید اصل اصیل و مهم عرفانی “وحدت وجود” که در دیدگاه امام خمینی متکی به آیه سوم سوره حدید است؛ 《 هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ ۖ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ》
و یا آیه ۱۱۵ سوره بقره است ؛
《 وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَ وَجْهُ اللَّهِ إِنَ اللَّهَ وَاسِعٌ عَلِيمٌ》.
حالا شما ملاحظه میفرمایید این شبهه افکنان مُغرض و بی اطلاع از معارف الهیه که صدای کشکول خالی شان از دانش و بینش فراگیر شده ، گرفتار چه اوهام بی ربطی شده اند !!!
و گاهی برای اغوای عامه مستمعین خود به سخنان غیر متعارف برخی عارفان مانند مولوی تمسک میکنند و با استناد به سخن برخی از بزرگان ، همه ره اور عارفان را باطل و انحرافی معرفی میکنند .
در مقام پاسخ به این شبهه باید توجه کرد که سخنان واشعارامثال مولوی و دیگر عارفان ، با دو احتمال کاملا عقلائی مواجه است:
اول؛احتمال تحریف عبارات و اشعار آنان میرود ،یعنی احتمال زیاده ونقیصه نمودن آن
دوم:احتمال “تقیه” میرود.این برزگان در قرن هائی زیست میکردند که حاکمیت بدست مخالفین بوده و چگونه این بزرگان میتوانستند در آن دوره خفقان اظهار نظر کنند؟
اتفاقا این بزرگان ، مثلا برای اشاره به اهلبیت از واژه هایی مانند “کشتی” ، “کهف” ، “مصباح” و.. استفاده میکردند.
بانگهی مگر “تقیه” راه و رسم قطعی مذهب شیعه نیست؟
مگر امام کاظم و امام رضا از هارون الرشید و مامون به “امیرالمومنین” نام نبرده اند ؟ و این آیا چیزی غیر از تقیه است ؟
چرا نتوانیم اشعار مولوی در مدح خلفاء – بر فرض صحت اسناد به مولوی و عدم تحریف – حمل بر تقیه نکنیم ؟!
نکته مهم ؛
اگر برخی از علماءشیعه مطالعه مثنوی مولوی را مورد نهی قرار داده اند ؟!
خوب است بدانید که برخی دیگر از علماء بسیار بزرگ سفارش به خواندن مثنوی کرده اند .
علامه مجلسی اول در جلد سیزدهم کتاب روضةالمتقین ، تصریح میکند در سفر کتاب مثنوی را با خود داشته باشید و استفاده کنید.
و یا مرحوم شیخ بهائی در رسای مولوی و مثنوی گفت :
نمیگویم آنجناب پیامبر است ولی میگویم کتاب دارد.
و یا از امام خمینی -به سند متصل شنیدم – که فرموده بود متاسفم که در دوران تبعید که در ترکیه اقامت داشتم بخاطر ممنوعیت پوشیدن لباس روحانیت ، نتوانستم به مقبره و محل دفن مولوی بروم !
حرف ها و شبهات دیگری نیز مطرح میکنند که به علت ضعف و سطحی بودنِ بسیاری از آنان ، از طرح شان صرف نظر میکنیم.
انتهای پیام