روایتی از چهار بار جراحی یک نوجوان در بیمارستان پیامبر اعظم
«گفتار نو» نوشت: غمگین و در عین حال مضطرب است. حتی می شود رد استیصال را در نگاهش دید. قبل از آن که هر حرفی بزند گوشی موبایلش را در می آورد و عکسهای امیر علی را یکی یکی نشان میدهد. گریه مهلتش نمی دهد، میگوید: من دستم به جایی نمیرسد کمک کنید حق بچهام ضایع نشود.
مهدیه اسدی مادر امیرعلی یعقوبی نژاد با خواهرش به دفتر سایت آمده است. امیرعلی نوجوان 17 سالهای است که بیمه تامین اجتماعی از نوع اجباری است و پنجم فروردین به دلیل آپاندیسیت در بیمارستان پیامبر اعظم بستری شده است و با گذشت بیش از سه ماه و پشت سر گذاشتن چهار عمل جراحی، منتظر است تا در صورت بهبود عفونت رودههایش،برای پنجمین بار تن به تیغ جراحی سپارد و امیدار باشد که بهبودی اش حاصل شود. نوجوانی که از دادن امتحانات پایان سال و کنکور با همهی تلاشهایی که برای آن داشته، بازمانده است و علاوه بر مشکلات عدیده جسمی از نظر روحی هم شدیدا آسیب دیده است.
مادر امیر علی مدعی است که در مورد فرزندش قصور و کوتاهی روی داده است؛ میگوید: شب چهارم فروردین بود که امیرعلی به من گفت : معده ام درد میکند. ایام تعطیلات نوروز بود به پدر امیرعلی گفتم او را ببرد بیمارستان. ساعت حوالی 11 شب رفتند بیمارستان پیامبراعظم. پدر امیرعلی ساعت چهارونیم صبح زنگ زد و گفت: میگویند مشکوک به سنگ مثانه است. گفتم: بیایید خانه. ببینیم فردا صبح پزشکی پیدا میکنم که او را ببرم مطلب. ساعت پنج و نیم صبح آمدند خانه.
او میافزاید: ساعت هشت و نیم صبح مجددا گفت: مامان معدهام خیلی درد میکند. چون ایام عید بود دوباره مجبور شدیم به همان بیمارستان پیامبر اعظم برگردیم. پس از معاینه اینبار گفتند: آپاندیس دارد. گفتند پسرت را ببر و اورژانس بیمارستان بستری کن.
اسدی با بیان اینکه عصر حوالی ساعت 16 دکتر ف م پسرم را در بیمارستان ویزیت کرد و به من گفت یک رضایت نامه بنویس که پسرت چون آپاندیسیت دارد باید به اتاق عمل برود، ادامه میدهد: من رضایت دادم. از لحظهای که پسر من به اتاق عمل رفت تا زمانی که به بخش آورده شد حدودا 4 ساعت طول کشید.
او میگوید: بعد از عمل فرزندم مدام بالا میآورد و میگفت: قفسه سینه و پشتم درد میکند. تنفسش به راحتی انجام نمیشد. اصلا رنگ بچه سیاه شده بود. از همان شب عمل تب کرد و رفته رفته تبش بالاتر رفت. روز بعد آمدند به امیرعلی اکسیژن وصل کردند. تبش آنقدر بالا رفته بود که مدام میگفت دارم میمیرم. دکتر م امیرعلی را معاینه کرد و گفت بفرستید برای سونوگرافی و رادیولوژی. بعد بدون آنکه توضیح دهند چرا، فقط گفت: باید پسرتان مجددا عمل شود.
اینقدر حال پسرم بد بود که رضایت دادم
او در پاسخ به سوال خبرنگار گفتارنو مبنی بر این که شما که علت عمل را نمیدانستید چرا برای عمل مجددا رضایت دادید، میگوید: اینقدر حال پسرم بد بود که رضایت دادم. با تب شدید پسرم را به اتاق عمل بردند.
شب هفتم فروردین ماه ساعت 21 امیرعلی برای دومین بار تحت عمل جراحی قرار میگیرد. در حالی که در روز گذشته وضعیت جسمانی امیرعلی به عوارض طبیعی پس از جراحی نسبت داده میشد. حوالی ساعت 24 امیرعلی پس از جراحی به بخش منتقل میشود.
اسدی میگوید: دکتر م من را صدا زد و گفت:« روده بچه شما پاره شده بود. چون 10 روز پیش آپاندیسش پاره شده بود.» خاله اش در پاسخ به دکتر گفت: مگر امکان دارد که ده روز آپاندیس پاره شود و هیچ علایمی نداشته باشد. دکتر میگفت یک تکه از روده بچهات را درآوردهام، که من از حال رفتم. دکتر مدعی بود که روده امیرعلی از دو قسمت سوراخ شده بود.
او با بیان اینکه امیرعلی بعد از عمل دوم ورم کرده بود و یک تکه از روده از بدنش بیرون بود، میافزاید: دکتر م در توضیح علت بیرون بودن روده گفت: شکم خیلی عفونت داشت. باید روده را میدادم بیرون وگرنه هیچ کاری نمیتوانستم بکنم. ده پانزده روز دیگر روده را داخل بدنش میگذاریم.
مادر امیر علی در مورد حال عمومی امیر علی در آن روز میگوید: حالش هیچ خوب نبود و امیرعلی تبهای خیلی خیلی شدیدی داشت. به پزشکش هم گفتم امیرعلی نفهمد که رودهاش بیرون است چون به لحاظ روحی آسیب میبیند. اما اینقدر حال امیرعلی بد نبود که اصلا خودش متوجه نمیشد که قسمتی از رودهاش بیرون است. هشتم فروردین ماه حال امیرعلی همچنان نامساعد بود و مدام بالا میآورد. شکم بچه باز بود. به من باند میدادند و میگفتند دست بگذار روی این باندها محکم نگه دار تا بچه بتواند سرفه بزند وگرنه ریههایش هم میخوابد.
اسدی یادآور میشود: سه روز پس از عمل دوم مجددا گفتند که امیرعلی را آماده کنید باید برود اتاق عمل. گفتند میخواهند شکم را بدوزند. امیرعلی همچنان تب شدیدی داشت. از نظر عصبی هم حال امیرعلی خیلی وخیم بود و اصلا نمیشد با او صحبت کرد. اصلا نمیتوانست درست نفس بکشد.
او در پاسخ به این سوال که به ذهنتان نرسید که پسرتان را به بیمارستان دیگری ببرید، میگوید: گفتند: بیا رضایت بده و بچهات را هر جا می خواهی ببر. اگر هم با رضایت خودم میبردم هر اتفاقی که برای امیرعلی میافتاد بیمارستان دیگر پاسخگو نبود. حال امیرعلی خیلی بد بود و من اصلا جرات نمیکردم که جابهجایش کنم. در این مدت بستری بودن 20 کیلو وزن کم کرد.
مادر امیرعلی با بیان اینکه اصلا هیچ پزشکی توضیحی درباره وضعیت پسرم نمیداد ، میافزاید: دکتر ب متخصص عفونی امیرعلی را ویزیت کرد و گفت: خانم پسرت ریههایش هم عفونت کرده است و باید ببرم اتاق عمل و لوله توی ریههایش بگذارم. بعدا گفته شد که عفونت ریهها در حدی نیست که بخواهیم ریهها را سوراخ کنیم. دکتر ب داروهایش را عوض کرد. باز هم جواب نداد.
مادر بیمار با بیان اینکه دکتر ط یک متخصص عفونی دیگر امیرعلی را ویزیت و دارو تجویز کرد. هر چه امیرعلی داروهایی که دکتر ط هم نوشته بود را مصرف میکرد فایده نداشت، مدعی میشود: از دکتر م خواهش کردم که پسرم را بفرستد سیتیاسکن. نپذیرفت و به من گفت: کی این دستورها را به تو یاد میدهد؟!
اسدی با بیان اینکه دور روده زخم شده بود، میگوید: سرپرستار بخش جراحی مردان شماره مرکز کلوستمی بیمارستان باهنر را به من داد که زنگ بزنم تا کسی بیاید به زخم های اطراف روده امیرعلی رسیدگی کند. فردی به نام آقای ر آمد و گفت هر نوبت 80هزار تومان برای تمیزکردن زخم از ما میگیرد. من گفتم میشود به من یاد بدهید که خودم این کار را انجام دهم. چون هزینه هم واقعا گران بود. به من آموزش داد. رفتم از بیرون پماد خریدم و خودم زخم را تمیز میکردم و خودم کیسه را میچسباندم.
او یادآور میشود: سومین متخصص عفونی که امیرعلی را ویزیت کرد خانم دکتر ف بود. آزمایشی نوشتند که باید خودمان نمونه را به بیمارستان مهرگان میبردیم. ظاهرا دکتر ف با دکتر م مشورت کرده بودند. نهایتا دکتر م گفتند که بچه را ببرید خانه شاید عفونت بیمارستانی گرفته است.
مادر امیرعلی با بیان اینکه در این مدت امیرعلی در یک اتاق هفت نفره بستری بود و اصلا برایش اتاق ایزوله ای در نظر گرفته نمیشد میافزاید: بیستم فروردین امیرعلی مرخص شد. چهارشنبه بود رفتیم پیش دکتر م. قرار بود بخیهها را بکشد. زمانی بخیهها را میکشید فرزندم درد بسیار شدیدی داشت و فریاد میکشید. هر بخیهای که میکشید زخمها باز میشدند. گفتم: دکتر چرا خون میآید؟ گفت: بخیهها رفتهاند توی پوست چسبیدهاند. گفتم می شود یک سونوگرافی برای پسرم بنویسید. نوشت. به دکتر گفتم: دارو نمیخواهد؟ گفت: نه! روزی هم که از بیمارستان مرخصش کرده بود، دارو نداده بود.
او ادامه میدهد: از مطب که خارج شدیم. دیدم یک مایع زردرنگ دارد از زیربخیهها بیرون میریزید. طبقه همکف همان ساختمان پزشکان یک سونوگرافی بود. به محض اینکه دستگاه سونوگرافی روی شکم پسرم گذاشته شد، آبسه ها بیرون زدند. جواب سونوگرافی را با پسرم مجددا پیش دکتر م بردم. روی بخیهها را باز کرد. پسرم فریاد میکشید. باند وارد سوراخهایی که ایجاد شده بود میکرد. فشار میداد تا آبسهها تخلیه شود. به من گفت روزی دوبار شکم بچه ات را فشار میدهی و با پنس یک باند فرو کرد در زخمش.
اسدی با بیان اینکه شب حال امیرعلی بدتر شد، میگوید: مدام بالا میآورد. می گفت یک چیزی توی شکمم دارد تکان میخورد. خاله اش گفت من امشب میروم پیش دکتر پ جراح و با او مشورت میکنم. دکتر پ از حال عمومی علی پرسید . پرسید دکتر م هیچ دارویی تجویز نکرده است؟ گفتیم نه! دکتر پ دارو نوشت اما بهتر نشد.
او میافزاید: علی را مطب دکتر پ بردم. دکتر پ گفت: من به زیر بخیهها مشکوکم. فکر کنم بخیهها آبسه کرده اند. اسکن و سونوگرافی نوشت. رفتیم بیمارستان فاطمهالزهرا. نتیجه آنطور که اعلام کردند 5 روز کاری بعد آماده میشد. خاله اش گریه و تمنا کرده بود و دکتر همان روز نتیجه را داد. شکم پر از آبسه بود. دکتر پ گفت: ببرید بیمارستان دکتر ارجمند بستری اش کنید. متوجه شد که وسع ما نمیرسد گفت ببرید بیمارستان پیامبر اعظم. هر وقت عفونت های شکم خوب شد برای جراحی بعدی بیاوریدش تا من روده را سر جایش بگذارم.
مادر امیرعلی مدعی میشود: روز بعد امیرعلی دوباره حالش بد شد. بالا می آورد. تب هم داشت. صبح پنجشنبه بود. مجددا علی را بیمارستان پیامبراعظم در بخش داخلی بستری کردیم.خانم دکتر ف گفت: خیلی توی شکمش آبسه است. هر چه به دکتر م زنگ میزدم که بیاید علی را ویزیت کند، نیامد. اسدی خاطرنشان میکند: با هزینه شخصی آمبولانس گرفتم و برای سونوگرافی علی را بیرون بردم. ظاهرا دستگاه سونوگرافی بیمارستان پیشرفته نیست و درست نشان نمیدهد. مثلا آقای دکتر الف دو آبسه تشخیص میداد خانم دکتر م در بیمارستان پیامبراعظم یک آبسه تشخیص میداد. با آمبولانس امیرعلی را پیش دکتر الف بردم و گفتم شاید با دارو یکی از آبسهها برطرف شده باشد، مجددا سونو گرفت و گفت: نه دو آبسه دیده میشود.
او ادامه میدهد: صبح جمعه امیرعلی را برای چهارمین بار عمل کردند. بعد از عمل شکم از بالای معده باز شده بود. سی وی لاین توی گردنش بود. یک درن یک طرف شکمش و درن دیگری طرف دیگر شکم بود. این عمل حدود 4-5 ساعت طول
کشید.
مادر بیمار با بیان اینکه بعد از عمل امیرعلی ورم کرد و میگفت پهلو و سینهام درد میکند ، خاطرنشان میکند: بعداز جراحی مجددا امیرعلی را پیش دکتر الف بردم که سونوگرافی گرفت. دکتر الف گفت: هنوز آبسه روی کبد و بین کبد وکلیه وجود دارد. من این ها را در سونوگرافی قبلی برای دکتر نوشته بودم چرا این آبسهها تخلیه نشده است؟
مگر بچهی من موش آزمایشگاهی است؟!
او میگوید: به دکتر م گفتم . گفت: چون امیرعلی چند جراحی داشته، چسبندگی پیدا کرده است من میبایست میبریدم تا به کبد و کلیه میرسیدم. برای همین آن دو آبسه را برنداشتم. دکتر م گفت دوباره باید امیرعلی را ببریم اتاق عمل. گفتم نمیگذارم! مگر بچه ی من موش آزمایشگاهی است؟! رفتم پیش دکتر الف چون شنیده بودم که دکتر الف میتواند با روشهای ساکشن این آبسه ها را تخلیه کند.پنجشنبه بود؛ دکتر اول نمیپذیرفت. خیلی اصرار و التماس کردم. نهایتا قرار شد شنبه بیمارستان افضلیپور این آبسهها را تخلیه کند. با هزینه شخصی آمبولانس گرفتم .
اسدی ادامه میدهد: بی حسی موضعی تزریق کردند و پهلو را شکافتند. آبسه ها که مایع های زرد و سیاهی بودند، بالاخره تخلیه شد. فرزندم فریاد میزد. حال امیرعلی خیلی بد بود. عرق سردی روی تن امیرعلی نشسته بود. انگار که زیر دوش بوده است. سوار آمبولانس که شدیم نفس بچه و سیاهی چشمهایش رفت. پرستاری که همراهمان بود جیغ زد که آمبولانس را به بیمارستان برگردان. آمبولانس اکسیژن نداشت. رسیدیم اورژانس بیمارستان افضلیپور، اکسیژن وصل کردند و امیرعلی برگشت.
او با بیان اینکه مجددا امیرعلی را به بیمارستان پیامبر اعظم برگرداندیم، میگوید: رفتم پیش رییس بیمارستان و گفتم دیگر به هیچ عنوان نمیخواهم دکتر م فرزندم را ویزیت کند. گفتم آیا میتوانید یک پزشک دیگر بفرستید فرزندم را ویزیت کند، در غیر این صورت بچهام را سوار هواپیما می کنم و میبرم تهران! دکتر ف فقط یکبار آمدند امیرعلی را ویزیت کردند و دستور دادند که ایزوله شود.
مادر بیمار با بیان اینکه امیرعلی برای دومین بار زخم بستر گرفت، میگوید: درخواست تشک مواج کردیم. مراحل اداری اش انجام شد و ما فرمهایی پر کردیم. اما اصلا تشک مواجی به امیرعلی ندادند. خودم میرفتم از بیرون بیمارستان پمادی میخریدم و روی زخمهایش میمالیدم. میرفتم از تجهیزات پزشکی خارج از بیمارستان چسب بستر هر عدد 50هزار تومان میخریدم و روی زخمهایش میچسباندم.
اسدی با بیان اینکه 11 روز فرزندش اجازه نداشت هیچ چیز بخورد حتی آب و فقط سرم تزریق میشد، میافزاید: دکتر ف هر روز امیرعلی را ویزیت میکرد و میگفت بلندش کن راه برود ، سرفه بزند وگرنه ریه هایش میخوابد. تب کم کم پایین آمد.
او ادامه میدهد: خانم دکتر ف آخرین سونوگرافی را نوشت و بردم پیش دکتر س چون دکتر الف متخصص رادیولوژی و سونوگرافی نبود. دکتر س گفت: توی کلیه یک آبسه عفونی دیه میشود که رنگ کلیه را عوض کرده است و روی پرده دیافراگمش هم آبسه وجود دارد. اما دکتر م جراح فرزندم جواب سونوگرافی را دیده و گفته بود: این ها کوچک هستند و به مرور رفع میشوند. آزمایش نشان داد که عفونت روی کلیه تاثیر گذاشته بود.
مادر امیرعلی میگوید:21 اردیبهشت امیرعلی را مرخص کردند. 7 روز بعد مجددا امیرعلی را بردم سونوگرافی دکتر الف؛ گفت: قدری آبسهها رفع شدهاند اما دور ناف آب آورده است. برگشتم پیش دکتر پ . دارو نوشت. 14 روز دارو خورد.
او ادامه میدهد: بعد از چندروز احساس کردم روده علی افتاده پایین و سیاهتر شده است. دکتر ص در بیمارستان پیامبراعظم امیرعلی را ویزیت کرد و گفت خون رسانی درست صورت نگرفته و باعث شده که روده سیاه شود. یک شالی ببند که روده بیاید بالا؛ ببینیم خون رسانی میکند یا نه؟! روده سیاه تر شد. دو روز بعد دکتر پ گفت: 14 روز دیگر نوبت عمل میدهم که روده را داخل بدن بگذارم. و قدری با انگشت روی روده زد. زمانی که از مطلب دکتر رفتیم توی کیسه مدام آب می آمد. یکشنبه رفتیم بیمارستان ارجمند و به دکتر پ گفتم دارد از روده اش آب می آید. دیروز عصر(17 تیرماه) بردم مطلب عکس گرفتم . گفت: دوباره رودهها عفونت کردهاند. دارو نوشت . قرار شد 14 روز مصرف کند بعد اسکن و سونو بگیرد اگر عفونت برطرف شود، برای پنجمین بار امیرعلی را ببرد اتاق عمل تا روده را داخل شکم بگذارد.
او با بیان اینکه روزی که وزیر بهداشت به کرمان آمده بود، رفتم محوطه بیمارستان افضلی پور که به وزیر بگویم که چه به روز بچهام آوردند؛ اجازه ندادند، به صراحت ميگوید: جواب پاتولوژی که آمد آپاندیس فقط ملتهب بوده و کمی سیاه شده بود اما پاره نشده بود برای همین ما مدعی هستیم که در مورد فرزندم قصور پزشکی رخ داده است.
اسدی با بیان اینکه فرزند من نه توانست امتحاناتش را بدهد و نه توانست کنکور بدهد این در حالی است که از نظر درسی همهی معلم ها رویش حساب وپژه بازکرده بودند ، میگوید: رفتم نظام پزشکی شکایت کردم. گفتند اول 250هزار تومان بریز به حساب تا به پروندهات رسیدگی شود. من تا الان نزدیک 10 میلیون تومان برای درمان فرزندم هزینه کردهام.
او تصریح میکند: من بچه ام الان بیمار است و نیاز به مراقبت دارد و این مراقبت ها هزینه دارد. هم از نظر جسمی شدیدا ضربه خورده و هم از نظر روحی. کنکور و آینده اش هم تحت تاثیر قرار گرفته است. باید مسوولان امر و نهادهای نظارتی ورود کنند تا مانع از بروز چنین اتفاقاتی برای دیگران شود.
درد این مادر راحس میکنم..
طب خوش اکنون سخت بیماراست.
اکثربهبودیافته ها باپول وشانس زنده مانده اند.