خرید تور تابستان

«نظری از پشت بلند‌گو گفت اگر نروید داخل، ۵دقیقه دیگر به کوی حمله می‌کنیم»

بیست سال پس از ۱۸تیر۷۸

یک نماینده‌ی مجلس ششم با اشاره به حمله به کوی دانشگاه در ۱۸تیر۷۸ گفت: آقای نظری با یک واحد نیروی انتظامی آمد و نزدیک به صد نفر لباس‌شخصی هم کنار ایشان بود. آقای نظری خودشان با لباس شخصی آمدند. آن صد نفر هم بعضی‌ها می‌گویند نیروی انتظامی بودند با لباس‌شخصی. بعضی‌ها می‌گویند از انصار حزب‌الله بودند و این‌ها را دیگر نمی‌دانیم. حتی یکی از آنان آمد و به تخت سینۀ من زد و گفت: «شما از طرف‌داران آقای خاتمی هستید و من فردا با کیهان مصاحبه می‌کنم و شما را لو می‌دهم. شما این‌ کار‌ها را کردید؛ شما دارید بلوا می‌کنید». و من هم گفتم: «آقای محترم شما که هستید؟ چه کاره هستید؟». که او هم گفت: «ما می‌رویم داخل». که بعد هم رفتند به سمت در فنی و آقای نظری هم پشت بلند‌گو اعلام کرد: «اگر نروید داخل، ما تا ۵ دقیقۀ دیگر حمله می‌کنیم». که بعد هم حمله کردند.

به گزارش انصاف نیوز گفت‌وگو با داوود سلیمانی را به نقل از «ویژه نامه‌ی ۱۸ تیر خبرنامه‌ی انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف» را می‌خوانید:

*برای شروع، جهت آشنایی مخاطبان، خودتان را معرفی کنید.

داوود سلیمانی هستم؛ عضو هیئت علمی بازنشستۀ دانشگاه تهران. نفر اول علی‌البدل شورای شهر اول تهران و معاون دانشجویی-فرهنگی دانشگاه تهران نیز بودم. هم‌چنین عضویت شورای برنامه‌ریزی معاونت دانشجویی وزارت علوم را داشتم و نمایندگی مجلس در دوره ششم را در کارنامه دارم. سال ۸۸ قائم مقام ستاد استان تهران مهندس موسوی بودم و برای همین دو سه سالی مهمان دانشگاه اوین بودم و الآلن هم که در خدمت شما هستم.

*امروز ۲۰ سال از ۱۸ تیر ۷۸ می‌گذرد. روایت کلی آن اتفاق را به خاطر دارید؟

به‌طور کلی در پی تعطیلی روزنامه سلام و ماجرای سعید امامی و آن چیز‌هایی که در جریانید، اتفاق افتاد. دانشجویی که فکر می‌کنم نامش آقای شفیعی بود، در کوی دانشگاه دست‌نوشته‌ای نوشت تا بچه‌ها در اعتراض به این اتفاق، یک راهپیمایی در کوی داشته‌باشند. خب حدوداً ۱۰۰ نفر در کوی، تا زمانی‌که از کوی بیرون می‌آیند، راهپیمایی می‌کنند. بیرون از کوی، زمانی که به جلال آل احمد می‌رسند، کلانتری منطقه می‌آید و از دانشجو‌ها می‌خواهد به کوی برگردند و خب برخورد آن‌ کلانتری هم خیلی خوب بوده و دانشجو‌ها نیز قبول می‌کنند و حتی شعار در تأیید نیروی انتظامی مثل «نیروی انتظامی، تشکر تشکر» می‌دهند و به داخل کوی برمی‌گردند؛ اما قصه‌ای که اتفاق ‌افتاد این بود که ۱۰ تا ۱۵ نفر هنوز بیرون کوی مانده‌بودند و داخل نمی‌رفتند. زمانی‌که جناب آقای دکتر متوجه راهپیمایی می‌شود و می‌آید تا با دانشجو‌ها صحبت کند، در همین حین، سردار میراحمدی نیز می‌رسد.

*سمت ایشان را به یاد دارید؟

جانشین منطقۀ مرکزی ناحیۀ تهران بزرگ بودند که با لباس شخصی در محل حاضر شده‌بودند. ایشان هنگامی‌که به سمت کوی حرکت می‌کند، علی‌رغم این‌که ماجرا تمام شده‌بود، از کلانتری‌ها درخواست نیروی کمکی می‌کند و زمانی‌که به آن‌جا می‌رسد، مدیر کل کوی، آقای کوهی، می‌گوید ۵ دقیقه به ما فرصت بدهید تا ما دانشجویان را به داخل کوی ببریم. این قضیه منجربه مشاجره‌ای می‌شود و سردار میراحمدی به تخت سینۀ آقای کوهی می‌زند، ایشان نیز داخل جوی می‌افتد و دانشجویان جری می‌شوند. حرف‌هایی زده و سنگ‌هایی رد و بدل می‌شود و آن‌هایی هم که داخل کوی بودند و تعدادشان حدوداً ۲۰۰ الی ۳۰۰ نفر بود، به خارج کوی می‌آیند. خب در حقیقت شروع درگیری از این‌جا است. در این درگیری‌ها، یک سرباز به زمین می‌خورد و بچه‌ها او را می‌گیرند و به داخل اتاق نگهبانی کوی می‌برند که آقای کوهی می‌گوید نگهش ندارید و از در دیگر بلافاصله او را آزاد می‌‌کنند. آقای فرهاد نظری از این طرح به عنوان گروگان‌گیری نام برد.

*این گروگان‌گیری بعد از این‌که آقای فرهاد نظری به ‌کوی می‌آیند اتفاق می‌افتد؟

خیر. همان اول که آقای میراحمدی آن‌جا است، یک سرباز به زمین می‌خورد، بچه‌ها او را می‌گیرند و همان لحظه هم او را آزاد می‌کنند. این را آقای نظری گروگان‌گیری می‌گوید.

*پس آقای نظری با این‌که خودشان در آن لحظه نبودند این ادعا را می‌کنند؟

بله؛ ایشان آن لحظه حضور نداشتند. البته بعداً که آقای نظری آمد، پس از حملات متوالی به کوی و در برگشت، دو سرباز جا می‌مانند. این سرباز‌ها وقتی می‌بینند فقط دانشجو‌ها در کوی هستند و نیروی انتظامی دیگر نیست، می‌روند بالای پشت‌بام که بچه‌ها آنان را می‌گیرند و به داخل زیرزمین می‌برند. این گروگان‌گیری که آقای نظری می‌گوید این است. البته یک‌سری بچه‌ها از این سربازها محافظت می‌کردند؛ یعنی دانشجو‌ها می‌خواستند این‌ها را بزنند؛ اما ده پانزده نفر از دانشجو‌ها می‌گویند: «نزنید». و از آن‌ها دفاع می‌کنند. تقریباً آن‌‌ها ضرب و شتمی نمی‌شوند و بعد از مدتی هم آزاد می‌شوند. شروع درگیری‌ها و رد و بدل شدن سنگ‌ها اما با آقای میراحمدی آغاز می‌شود. وقتی من رسیدم، شلوغ بود و از هر دو طرف به یک‌دیگر حمله می‌کردند. من زمانی‌که رفتم با ‌آقای میراحمدی صحبت کردم، گفتم: «شما نیرو‌هایت را از این‌جا ببر تا ما بتوانیم بچه‌ها را کنترل کرده و از این‌جا ببریم». ایشان با یک لحن خیلی بدی به من گفت: «شما چه کاره هستی؟». گفتم: «من معاون دانشجویی دانشگاه هستم و از شما خواهش می‌کنم از این‌جا بروید». ایشان حرف‌هایی زدند که زیاد ربطی‌به قصه نداشت. من دیدم پشت سر ایشان در کوچۀ پشت کوی، نزدیک بیست الی سی نفر از این جوانان هستند که در دست‌شان میله و تیروکمان بود و گفتم: «این‌ها که هستند؟». گفت: «این‌ها بچه‌های این محل هستند» و به آن‌ها گفت بروند عقب. من گفتم: «بچه‌های این محل به این صورت تجهیزشده نمی‌آیند این‌جا که. شما خودت چیزی به این‌ها نمی‌گویی؛ حالا که ما حرفی می‌زنیم، می‌گویید بچه‌ محل هستند؟». و او هم می‌گفت این‌ها ربطی به ما ندارد؛ اما معلوم بود در پناه نیروی آن‌ها آمدند و دارند درگیری‌ها را تشدید می‌کنند. این شروع درگیری بود که در ادامه یکی دو ساعت بعد هم که خیلی شلوغ می‌شود، من دیدم آقای نظری با یک واحد نیروی انتظامی آمد و نزدیک به صد نفر لباس‌شخصی هم کنار ایشان بود. آقای نظری خودشان با لباس شخصی آمدند. آن صد نفر هم بعضی‌ها می‌گویند نیروی انتظامی بودند با لباس‌شخصی. بعضی‌ها می‌گویند از انصار حزب‌الله بودند و این‌ها را دیگر نمی‌دانیم. حتی یکی از آنان آمد و به تخت سینۀ من زد و گفت: «شما از طرف‌داران آقای خاتمی هستید و من فردا با کیهان مصاحبه می‌کنم و شما را لو می‌دهم. شما این‌ کار‌ها را کردید؛ شما دارید بلوا می‌کنید». و من هم گفتم: «آقای محترم شما که هستید؟ چه کاره هستید؟». که او هم گفت: «ما می‌رویم داخل». که بعد هم رفتند به سمت در فنی و آقای نظری هم پشت بلند‌گو اعلام کرد: «اگر نروید داخل، ما تا ۵ دقیقۀ دیگر حمله می‌کنیم». که بعد هم حمله کردند.

*به نظرتان حضور آقای نظری منجربه حمله به داخل کوی شد؟

بله. آقای نظری دستور داخل‌شدن نیرو‌ها را داد.

*چقدر انتظار این تظاهرات را داشتید؟

هیچی. اصلاً من انتظار اتفاقی به این بزرگی را نداشتم. ببینید ما قبل از این ماجرا، تظاهرات داشتیم؛ در گزارش شورای عالی امنیت ملی آمده که چهارده بار اتفاق مشابه این افتاده که از این چهارده مورد، دو سه مورد به بیرون از کوی کشیده‌شده و آن‌ها هم به‌طور طبیعی تمام شده‌بودند. این‌که می‌گویم طبیعی بوده، بدین معنا نیست که راهپیمایی بیرون کوی را تایید کنم؛ منظورم این است که تظاهرات اتفاق می‌افتاد و با تمهیداتی بدون مشکل به پایان می‌رسید. اما یک اتفاقِ به نظرِ من عجیب، زمانی که آقای میراحمدی آمد رخ داد؛ آن هم این بود که به کلانتری‌ها گفته‌شد به محل بیایند. در زمانی‎که ماجرا تمام شده و بی‎سیم در دست است و قائله خیلی‌راحت می‌تواند ختم به خیر شود، چرا به کلانتری‌‌های محله‌های دیگر گفته‌شد به آن‌جا بیایند؟ این‌ها مسائلی است که هنوز پوشیده است و کسی نمی‌داند چرا این دستور‌های حمله توسط این آقایان داده‌شد؛ هرچند آقایان میراحمدی و نظری از کار برکنار شدند.

*در گزارش شورای عالی امنیت ملی که عمومی نشد، آمده که انصار و گروه‌های مانند آن، به‌طور سازماندهی‌شده در آن‌جا حضور داشتند. ارتباط این گروه‌ها با نیروی انتظامی چگونه بود؟

پلیس ادعا می‌کند ارتباطی نداشته‌است و من پشت قصه را نمی‌دانم؛ اما سیستم ارتباط این‌ گروه‌ها باید بی‌سیم یا تلفن همراه می‌بود. در گزارش شورای عالی آمده که بعضی از این‌ها گفته‌اند از فضای آن‌جا فهمیدیم اتفاقی افتاده و به دوستان‌مان اطلاع دادیم که بیایند. و بعضی از آن‌ها گفتند ما ارتباط گرفتیم؛ اما این‌که این ارتباط چه بوده، در گزارش نیامده. اما من شنیدم بعضی از این‌ها بی‌سیم داشتند؛ ولی چون خودم ندیدم و فقط شنیده‌ام، نمی‌توانم با قطعیت حرفی بزنم. آن چیزی که من دیدم این بود که آن‌ها سازماندهی‌شده بودند؛ یعنی یک نفر نبودند. حدود صد نفر در صف، در کوچه‌ها و در کنار پلیس ایستاده‌بودند. آیا پلیس نمی‌توانست آن‌ها را منع کند تا از در پایین کوی به داخل وارد نشوند؟ این‌ها ابهاماتی است که وجود دارد.

*شما در سال ۷۸ عضو حزب مشارکت بودید. به نظرتان حضور یک مشارکتی به‌عنوان معاون دانشجویی چقدر تأثیر در رفتار طرف مقابل‌تان داشت و موجب حمله به داخل کوی شد؟

قطعاً تاثیر داشت. از رفتار آن‌ها که می‌گفتند «شما خاتمی‌چی‌ها» و…، معلوم بود نسبت‌به ما موضع داشتند.

زمانی‌که حمله به کوی اتفاق می‌افتد، دانشجویان داخل کوی بودند یا خارج از آن؟
موقعی‌که بیرون از کوی بودند، چون می‌گفتند گاز اشک آور زده‌شده، آتش روشن کرده‌بودند و تقریباً یک جبهه‌بندی بود. من رفتم روی یک بشکه و با دانشجویان صحبت کردم. گفتم کاری نکنند و بروند داخل کوی. عده‌ای دنبال بهانه هستند و یک بحران به وجود می‌آید و حتی عده‌ای از این دانشجویان به ما اعتراض کردند که: «شما طرف که هستید؟». بعد از من، آقای رضایی بابادی که مدیر کل سیاسی وزارت کشور بود و آقای تاجزاده ایشان را فرستاده بود، آمد و حرف زد و او هم به دانشجویان گفت که بروند داخل تا اتفاقی نیفتد. حرف‌های ایشان هم داشت تاثیر می‌کرد و دانشجویان داشتند راضی می‌شدند برگردند به داخل کوی که سه گلوله شلیک شد و این، باعث به‌هم‌ریخته‌شدن فضا شد. ما نمی‌دانیم چه کسی این تیر‌ها را شلیک کرد؛ اما صدای شلیک گلوله‌های هوایی از جایی بود که نیروی انتظامی حضور داشت و همین، باعث به‌هم‌ریختگی دانشجویان و بی‌اعتمادی به ما شد. و بعضی از دانشجویان گفتند: «شما می‌خواهید سرکوب کنید». و حرف‌هایی از این جنس. همین باعث شد همان‌هایی که ما برده بودیم داخل کوی دانشگاه، باز هم به بیرون بیایند. تا این‌که به ضرب‌العجل رسید. آقای انصاری و فرهاد نظری که هر دو با لباس شخصی حاضر شده‌بودند، با بلندگوی روی ماشین پلیس اعلام کردند: «پنج دقیقه فرصت دارید. اگر به داخل کوی نروید، ما حمله می‌کنیم». هرچه من و آقای کوهی گفتیم این کار را نکنند، ایشان پایشان را روی زمین می‌کوبید و می‌گفت: «من تمامش می‌کنم». هنگامی‌که این‌ها به سمت کوی حرکت کردند، دانشجویان به داخل کوی پناه می‌بردند و آن‌ها هم با ماشین‌های دارای حفاظ حمله کردند و درِ کوی را که با زنجیر بسته شده‌بود، خواباندند.

*شما به‌عنوانِ کسی‌که در حمله حضور داشتید، میزان و نوع ضرب و شتم چگونه بود؟

من کسانی را دیدم که لباس‌ آن‌ها خیسِ خون بود و در همان حال آن‌ها را می‌کشیدند روی زمین تا داخل ماشین بگذارندشان و ببرند. کسی را یادم هست که قهرمان قایقرانی ایران بود و در خواب به سر او کوبیده‌بودند و مثل دیوانه‌ها با شلوارک خواب و پابرهنه در خیابان اصلی کوی می‌دوید و فریاد می‌زد. یک فرد بود که می‌گفتند از طبقۀ دوم ساختمان پرتش کرده‌بودند. ما به ملاقات این فرد رفتیم. تمام بدنش در گچ بود و فقط صورتش بیرون از گچ بود. خودش می‌گفت بعد از این‌که او را روی یک لنگۀ در انداختند تا به داخل ماشین ببرند، در مسیر هم مجدداً آن‌ها را می‌زدند.

چرایی ورود به کوی هنوز یک سوال است. چرا آن‌ها به داخل کوی حمله کردند؟
این‌ها دستور ورود نداشتند. نه آقای لطفیان به آن‌ها دستور داده‌بود؛ نه وزیر کشور و نه معاونان آن‌ها. و حتی آقای نظری از این کار نهی شده‌بود؛ اما توضیح آقای نظری این بود که ما اگر جرم مشهود ببینیم، طبق قانون اجازه تعقیب داریم؛ ولو وارد یک منزل شویم. و چون ما یک جرم مشهود دیده‌بودیم و مجرم به داخل کوی فرار کرده‌بود، قانون به ما اجازۀ حمله را می‌داد. اما ادعای دانشگاه این بود که به‌دلیل دستوری مبنی‌بر عدم ورود به کوی، آن‌ها اجازۀ ورود به کوی را نداشتند.
از ادامۀ ماجرا بگویید.

*این ماجرا تا فردای آن روز ادامه داشت. این‌طور نبود که یک بار ساعت سه حمله کرده‌باشند و تمام شده‌باشد. صبح ساعت ده و ساعت هفت، یک ورود دیگر داشتند.
چه‌کسی حمله می‌کرد؟

همین آقای نظری و مجموعه‌های لباس‌شخصی. ما در شورای تأمین به آقای نظری گفتیم: «دیگر شما برای آن منطقه نباید بروید». اما بعد از شورای تأمین ایشان باز هم نیرو‌هایش را برداشت و به آن‌جا بُرد. البته من الآن تردید کردم که خود ایشانفرماندهی نیرو‌ها را به عهده داشت یا لباس‌شخصی‌ها بودند.

*اگر به واکنش‌ها به این اتفاق بپردازیم، یکی از اولینِ آن‌ها واکنش آقای خامنه‌ای بود. ایشان گویا اول با عده‌ای از دانشجویان صحبت کردند. در جریان این جلسه بودید؟

قبل از آن با ما صحبت کردند. دقیق در خاطرم نیست ما از ایشان تقاضا کردیم یا خود ایشان خواستند. من در جلسه بودم؛ آقای دکتر خلیلی عراقی، رییس دانشگاه؛ آقای دکتر کوهی، مدیر کل کوی دانشگاه؛ آقای عباسی‌نژاد، معاون آموزشی دانشگاه؛ آقای قندی، معاون مالی و اداری دانشگاه؛ و چند نفر دیگر که اسامی آن‌ها در خاطرم نیست. گزارش اتفاقات را دادیم و ایشان در آن جلسه این جمله را گفت: «این اتفاق مثل یک خنجری بود که از پشت به قلب من فرو رفت». برخورد رهبری در آن‌جا بسیار هم‌دلانه و دل‌جویانه بود. بعد از آن جلسه بود که با دانشجویان دیدار داشتند و آقای جمالی که چشمش تخلیه شده‌بود، آمدند و مورد تفقد رهبری قرار گرفتند.

*پس چرا آقای خامنه‌ای در سه‌شنبه ۲۲ تیر بیانیه‌ای می‌دهند و این اتفاق را به دشمنان خارجی مرتبط می‌کنند؟

درست است؛ اما ما باید شرایط را ببینیم و تحلیل کنیم. مقام رهبری زمانی که می‌گویند: «این اتفاق خنجری بود»، نفس این واقعه را تا صبح روز جمعه می‌گویند؛ یعنی آخرین حمله‌ای که به کوی می‌شود. اما اگر من بخواهم مقطع‌بندی کنم، این ماجرا را یک مقطع نمی‌دانم. یک مقطع از شروع حملۀ اول تا پایان حمله‌ها است؛ و یک مقطع، جریانات بعد از آن و خارج از دانشگاه است. موقعی‌که کار به اعتراض خیابانی می‌رسد، قاعدتاً یک عده‌ای حق هستند: کسانی‌که مورد ظلم واقع شدند و لطمه خوردند. اما همه این‌طور نیستند؛ عده‌ای ماهی‌گیر هستند و دنبال این‌اند که تسویه حساب‌هایشان با نظام را صورت دهند. کسی‌که شروع به تخریب و آتش زدن می‌کند، دانشجو نیست. کسانی‌که در روز‌های بعد، اطراف دانشگاه دست‌گیر شدند، تعداد محدودی از ‌آن‌ها دانشجو بودند. البته احزاب هم بودند؛ مثل حزب ملت و آقای محمدی، اتحادیۀ نمی‌دانم چی، همان آقای طبرزدی؛ که البته خودش در آن زمان در زندان بود؛ اما تشکل او در آن زمان فعال بود. آن‌ها دیگر الزاماً دانشجو نبودند. در اعتراض به آن اتفاق و حمایت از دانشجویان، شروع به راه‌پیمایی می‌کنند. یکی از اتفاقاتی که افتاد، این بود که انجمن اسلامی دانشجویان بعد از این‌که دید مسیر درگیری‌ها دارد یک مسیر غیرعادی می‌شود، اطلاعیه می‌دهد. البته دقیق نمی‌دانم دفتر تحکیم بود یا انجمن تهران؛ که گفت صف دانشجویان از کسانی‌که می‌خواهند موج‌سواری کنند، جدا است.

*آقای خامنه‌ای در همان بیانیه می‌گویند گروه‌های ورشکستۀ سیاسی بودند که از این جریان حمایت کردند و باعث این اتفاق شدند؛ ولی مشخص نکردند منظورشان از «این اتفاق» چه بود و نتیجۀ این بیانیه، تظاهرات ۲۳ تیر علیه دانشجویان می‌شود. این یک اشتباه سیاسی از طرف ایشان نبود؟

آن تظاهرات علیه دانشجویان نبود و خود من هم شرکت کردم.

*چیزی که در صداوسیما پخش شد، بر خلاف حرف‌های شما بود.

اصلاً این‌طور نیست. خود من حاضر در صحنۀ ۲۳ تیر بودم. اصلاً خود ما در تقویت تظاهرات ۲۳ تیر نقش داشتیم (بعد از مصاحبۀ تاجزاده در صورت لزوم دقیقه‌ی ۳۷ مصاحبه پیاده شود.) دانشجو دنبال احقاق حق است؛ ولی تخریب‌چی نیست. آن زمان کسانی شعار براندازی نظام می‌دادند که ما به آن‌ها می‌گفتیم گروهک‌ها و کسانی که تحت تاثیر ضد انقلاب بودند. شما شاید با نظر من موافق نباشید؛ اما من می‌گویم آن زمان این صف‌بندی وجود داشت. به‌طور مثال، در روز درگیری، بعضی دانشجو‌ها در مسجد تحصن کردند. بله؛ این‌ها دانشجو بودند و من به این‌ها حق می‌دهم؛ اما فردی که در بیرون، بانک را آتش می‌زند، اموالش را می‌برد، درگیری به وجود می‌آورد و جنگ میدانی ایجاد می‌کند، دانشجو نیست. ما علیه این‌ها تظاهرات کردیم.

*چند روز، این به‌اصطلاح جنگ‌های میدانی طول کشید و چند نفر در این اتفاقات حضور داشتند؟

چهار روز از ۱۹ تا ۲۲ تیر طول کشید و در محدودۀ دانشگاه، خیابان کارگر، ۱۶ آذر و میدان انقلاب حضور داشتند. نمی‌دانم چند نفر بودند؛ ولی می‌خواهم بگویم آن‌قدری بودند که این درگیری‌ها چهار روز تداوم پیدا کرد. جنگ و گریز بود؛ از یک طرف نیرو و بسیج حمله می‌کرد؛ از طرف دیگر این‌ها حمله می‌کردند. نمی‌خواهم الآن بگویم چه‌کسی مقصر است. قطعاً آن بسیجی هم کاری کرده. من می‌خواهم بگویم این درگیری به داخل خیابان کشیده‌شد و در درگیری خیابانی عده‌ای حضور می‌یابند و سؤاستفاده می‌کنند.

*ولی مورد قبول‌تان هست زمانی‌که تعداد زیادی دانشجو حق‌شان ضایع شده، بیانیه‌ای که به‌طور کلی به یک جریان اشاره و آن‌ را به خارج از کشور مربوط کند و نامی هم از دانشجویان نبرد، درست نبود؟

بخشی از این‌ها که روشن است، برنامه‌ریزی می‌کنند و پول می‌دهند تا این اتفاقات بیفتد. ببینید من در سال ۸۸ قائم مقام ستاد آقای موسوی بودم و سه سال هم به‌خاطر همین رفتم و حبس کشیدم؛ اما قبول دارم در قصۀ ۸۸ یک عده موج‌سواری کردند.

*اما این باید تمییز می‌شد که دانشجویان در مظان اتهام قرار نگیرند.

چه‌طور؟ اگر دادگاه‌ها درست شکل می‌گرفت، تمییز می‌شد. شما یک موقع ایراد به بحث قضایی و حقوقی دارید، خب من هم دارم؛ که چرا یک نفر به نام ببرزاده باید متهم به دزدیدن ریش‌تراش بشود؟ اصلاً چرا آن فرمانده‌ای که مسبب آن مسئله شده، فقط از کار برکنار شد؟ من هنوز هم به این‌ها اعتراض دارم؛ اما چون قانون فصل‌الخطاب است، می‌گوییم انجام داده‌اند دیگر. همین که یک محاکمه‌ای صورت گرفته است فبها. ببینید من می‌گویم تفکیک کنیم. من قبول ندارم که در مورد ۱۸ تیر بگوییم نظام کلاً جلوی دانشجویان ایستاده. من می‌گویم بخشی از این نظام، نیروی انتظامی است و به دلیل نابخردی و بی‌کیاستی یک فرمانده، که با وجود نهی‌شدن باز هم حمله را انجام داد، متخلف است و باید با او برخورد شود. حال اگر برخورد مناسب صورت نگرفت، نمی‌توانیم بگوییم کل نظام، اعم از رهبری و قوا جلوی دانشجویان ایستادند و فقط آقای خاتمی پشت دانشجویان بود.

*واکنش‌های دیگر، مانند واکنش اساتید دانشگاه چه بود؟

اساتید دانشگاه یک تحصن در مسجد دانشگاه انجام دادند و نمایندگان آن‌ها رفتند و آن‌جا خواسته‌هایشان را گفتند؛ مثل این‌که در شأن دانشگاه این نبود که این‌طور برخورد شود و آن‌جا برخورد نیرو‌ها و لباس‌شخصی‌ها را محکوم کردند و این‌ها گزارش‌هایش هم هست. من چند مصاحبه کردم. روز دوم واقعه،‌ یعنی روز شنبه، من یک مصاحبۀ مطبوعاتی داشتم که نزدیک به شصت الی هفتاد رسانۀ داخلی و خارجی حضور داشتند. آن‌جا تمام مرز‌ها را مشخص کردم و گفتم این‌ها دانشجو بودند و این فرماندۀ بی‌سیاست، بی‌کفایت و بی‌خرد باعث این اتفاقات شد؛ که ایشان رفت و علیه من شکایت کرد و یک پروندۀ شخصی برای من به‌وجود آمد و آقای نظری به من می‌گفت چرا این حرف‌ها را زدم و من در دادگاه هم تکرار کردم و گفتم طبق این اسناد و مدارک، ایشان واقعاً این صفات را دارا هستند و من تبرئه شدم. پس بنابراین ما هم حرف‌های خودمان را کامل عرض کردیم؛ ولی این‌که آیا من از فعلی در بیرون دانشگاه که شاید ارتباطی به‌طور ملموس، با فعالیت دانشجویی ندارد و در آن شاید آدم‌کشی، آتش‌زدن و یا سرقت صورت بگیرد، برای همدلی حمایت کنم، اصلاً این‌طور نیست. نه تنها من، آن دانشجو‌ها هم این‌طور نبودند؛ حتی آقای جمالی که چشمش را از دست داد؛ حتی آن فردی که از ساختمان پایین افتاد. نه این‌که از ترس بیاید این را بگوید؛ بلکه اعتقاد نداشت؛ چون دانشجو اصلاً دنبال این چیز‌ها نیست. ما زمانی‌که در شورای شهر تهران توضیح دادیم، بحث‌مان همین بود. آقای رییس دانشگاه در شورای شهر تهران گفت: «با زدن در سر دانشگاه، دانشگاه بزرگ نمی‌شود.» پس معتقد بود در سر ما زدند. پس آن‌جایی‌که باید از حق، حرمت و حیطۀ دانشگاه و دانشجو دفاع بکنیم، با تمام وجود دفاع کردیم؛ یعنی با تمام وجود پیه دادگاه انقلاب و دست‌گیری را هم به تن خودمان زده بودیم. از دادگاه انقلاب، حکم دست‌گیری من آمد و نیرو فرستاده‌شد تا در معاونت دانشجویی من را دستگیر کنند و آن موقع رییس دادگاه انقلاب، آیت‌الله رهبر بود. من برای آقای معین نامه نوشتم و ایشان برای آقای خامنه‌ای فرستاد و در آن گفتم: «دارند در دانشگاه بنزین می‌ریزند؛ زمانی‌که دانشگاه و دانشجو نیاز به التیام دارد، گروهی آمده‌اند در کوی دانشگاه و دارند پرونده و میکروفیلم جمع می‌کنند که دانشجویان را دوباره بگیرند». و این‌طور که من شنیدم، مقام رهبری به رییس دادگاه انقلاب دستور دادند که از این کار دست بکشید؛ ولی تا زمانی‌که من مطلع بشوم، شصت عدد از دویست پرونده را میکروفیلم تهیه کرده‌بودند.

*فضای دانشجویی کشور قبل و بعد از این واقعه چگونه بود؟ تشکل‌های دانشجویی مثل انجمن اسلامی دانشگاه تهران، شریف، دانشگاه های دیگر و تحکیم وحدت چه بازخوردی نسبت به این واقعه داشتند؟

دفتر تحکیم و تشکل‌های دانشجویی، هم‌دلانه با این موضوع برخورد کردند و یک کمیتۀ تحقیق و تفحص راه افتاد که مجمو‌عه‌ای بودند و ما از آن‌ها در کوی دانشگاه دعوت می‌کردیم. من و بیست الی سی نفر از نهاد‌های مختلف، چه دانشجویی و چه غیر دانشجویی، مانند معاونان وزارت علوم، آقایان خانیکی و ظریفیان، از دانشگاه، از تشکل‌های صنفی دانشجویی، مثل مرحوم آبیار و دکتر سروش، که الآن نمایندۀ تهران در مجلس هست، و حتی نماینده‌ای از وزارت اطلاعات در این کمیته حضور داشتیم و هم‌فکری می‌کردیم که چه بکنیم تا حقوق دانشجو‌ها خدشه‌دار نشود، کسانی‌که در بیرون به دنبال سؤاستفاده هستند، به هدف خود نرسند و در عین حال بازسازی دانشگاه و تقویت روحی و جسمانی دانشجویان و جبران خسارت‌ها به بهترین شکل انجام شود و تحکیم هم یک پای این جلسات بود. آقای رضا حجتی، دبیر انجمن اسلامی دانشگاه تهران، می‌آمد و فکر می‌کنم آقای افشاری هم برای همکاری حضور پیدا می‌کرد. دانشگاه آن زمان یک دانشگاه زنده بود. دو سال از دوم خرداد ۷۶ که این انجمن‌ها در پیروزی آقای خاتمی فعال بودند گذشته بود؛ اما بعد از آن فکر می‌کنم خود تحکیم، داخل بحران داخلی شد که به انشعاب‌های داخلی و آن مشکلات ختم شد.

*بحث کشته‌شدگان چه بود؟ شما در جریان کسانی که کشته شدند بودید؟ کسانی‌که نام از آن‌ها برده نشد چه اتفاقی برایشان افتاد؟

در بین آن‌هایی که دانشجوی دانشگاه تهران و مستقر در کوی دانشگاه بودند، ما هیچ کشته‌ای نداشتیم. ما در دانشگاه تهران یک کشته داشتیم به نام «عزت ابراهیم‌نژاد» که افسر وظیفۀ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود. ایشان شب می‌آید در کوی پیش دوستانش و این یک امر عادی بود که ما هر شب نزدیک به پنجاه الی هفتاد مهمان در داخل کوی داشته‌باشیم. آن موقع هم سخت نمی‌گرفتند. ابراهیم‌نژاد نه دانشجوی دانشگاه تهران بود و نه در کوی دانشگاه ساکن؛ بلکه به‌واسطۀ دوستانش به داخل کوی می‌آید. او کسی است که در ساعت هفت تا هشت صبح، در حملۀ بعدی کشته می‌شود. ظاهراً می‌خواستند آقای تاجزاده را هم بزنند؛ اما نمی‌توانند.

*باقی افراد مثل« فرشته علیزاده» و «سعید زینالی» چه؟

من در جریان نیستم. شما شاید بگویید چند نفر در جریانات بعد از کوی کشته شدند! من این را کتمان نمی‌کنم؛ اما آنان دانشجوی دانشگاه تهران نبودند و در داخل کوی، اطراف کوی و در روز حمله به کوی کشته‌نشدند. حتی بحث کشته‌شدن نیروی انتظامی هم بود و من آن را هم نمی‌دانم. این اتفاقاتی است که بین روز‌های سه‌شنبه تا پنج‌شنبه افتاد و مرتبط به ما نبود.

*دست‌گیرشده‌ها چه طور؟

دست‌گیرشده‌های کوی، نزدیک به ۲۰۰ نفر و طبق آمار، مفقودین روز اول ۷۰ نفر بودند. ما چند احتمال می‌دادیم. یک این‌که ضابطان قضایی مانند اطلاعات، دادستانی یا قوۀ قضاییه آن‌ها را بردند. دو این‌که این‌ها به شهرهایشان فرارکردند. ما بسته به روز، گزارش‌هایی از ۶۰ نفر تا ۱۵۰ نفر مفقودی داشتیم و حتی در مصاحبه‌ها هم می‌گفتیم آن‌ها مفقود هستند و آرام‌آرام بعد از گذشت مدتی، آن‌ها به دوستان خود زنگ می‌زدند و می‌گفتند در شهرشان هستند یا هر جای دیگر؛ و دوستان‌شان هم به ما اطلاع می‌دادند که آن‌ها مفقود نشدند. دست‌گیری‌ها حدود ۲۰۰ نفر بود؛ ولی تا روز بعد تقریباً ۱۸۰ تا ۱۸۵ نفر از آن‌ها را آزاد می‌کنند و آن‌هایی که آزاد نشدند هم بعد از بازجویی‌های اولیه، پس از مدت کوتاهی آزاد شدند. آن بازداشتی‌هایی که شما می‌گویید؛ مثل باطبی و محمدی‌ها و کسانی‌که به اتهام کوی دست‌گیر شدند، متعلق به حوادث بعد از کوی بودند. به‌طور مثال، محمدی دانشجوی اخراجی دانشگاه تهران بود و به‌دلیل سنوات آموزشی اخراج شده‌بود؛ اما مصاحبه می‌کرد و می‌گفت: «من کارشناس ارشد اقتصاد دانشگاه تهران هستم؛ درصورتی‌که هنوز لیسانسش را هم نگرفته‌بود». من زمانی‌که نمایندۀ مجلس شدم، در زندان به دیدار این‌ها می‌رفتم. من، آقای موسوی خویینی، خانم حقیقت‌جو، خانم کولایی و محسن آرمین یکی از وظایف‌مان این بود که فشار روی دانشجویان و زندانی‌های سیاسی را به‌طور کلی کم بکنیم. ما به این‌ها سر می‌زدیم و وضعیت زندان‌ها را می‌سنجیدیم. من با محمدی‌ و برادرش حرف زدم و گفتم: «شما در جاهایی تندروی کردی». و او هم قبول داشت؛‌ اما حالا رفته است و یک چیز‌های دیگر می‌گوید.

*شما نگاه‌تان نسبت به دادستانی چگونه بود؟ آیا رفتار و کار‌های دادستانی را به دور از غرض‌ورزی می‌دانستید؟

اصلاً بحث دادستانی این‌جا مطرح نیست؛ بحث وزارت اطلاعات مطرح است. چون ضابطان این‌ها، وزارت اطلاعات بود. دادستان می‌بایست مدافع دانشجوی دست‌گیرشده باشد که آن زمان این‌گونه نبود و الآن هم نیست. به‌نظرم دادستان جایش در نظام گم شده‌است. دادستان باید طرف مردم و متهم باشد؛ یعنی او نمی‌خواهد جرم متهم را ثابت کند؛ بلکه باید از او دفاع کند. در آن زمان و هم‌چنین در حال حاضر، عکس این اتفاق صورت می‌گیرد؛ اما این‌که ما بگوییم دانشجو‌ها به‌واسطۀ آن یک شب و آن‌جا دست‌گیر شده‌باشند، می‌گویم خیر؛ ولی این‌که شما بگویید شاید یک ماه بعد این دست‌گیری صورت گرفته‌باشد، می‌گویم: «بله؛ ممکن است».

*نظرتان دربارۀ گزارش شورای عالی امنیت ملی چه بود؟ طبق چیز‌هایی که دیدید، این گزارش را کامل می‌دانید؟

آن موقع ما زیاد راضی نبودیم. ما می‌گفتیم خیلی به‌نفع نیرو‌ی انتظامی بود و از آن سو نیز می‌گفتند خیلی به نفع دانشجویان بود؛ اما در مجموع چون کار اولیه‌ای شد، به اعتقاد من، یک گام بزرگی بود. همین هم متأسفانه یک بار بیش‌تر خوانده‌نشد و یک بار برای همیشه در صدا و سیما خوانده‌شد و پس از آن هم کسی روی آن کار نکرد. بعدها شورای امنیت اصلاحیه‌هایی بر آن زد و خود شورای امنیت و وزارت اطلاعات بیانیه‌هایی دادند؛ چون در آن زمان بعضی از احکام معلق مانده‌‍‌بود و این موکول به زمان دیگری شد که وزارت اطلاعات تحقیقات کامل‌تری انجام دهد و به اطلاع ما برساند؛ اما هیچ‌کدام از آن‌ها، عدول از گزارش اولیه نبود.

*در مورد خسارات وارده به اموال دانشجویان و دانشگاه و خسارات روحی و جسمی وارده به دانشجویان چه تمهیداتی اندیشیده‌شد؟

دفتر حقوقی دانشگاه، برای تک‌تک دانشجویانی که متحمل هزینه‌ای شده‌بودند، پرونده‌ای تشکیل داد و اعلام کرد هرکس، هر آسیبی، اعمّ از جانی و مالی دیده، به آن‌ها اطلاع بدهد. تعداد آن‌ها را یادم نیست؛ اما تعداد قابل‌توجهی شکایت داشتیم. روند به گونه‌ای بود که اگر آسیب جسمی بود، ما به پزشکی قانونی منتقل می‌کردیم تا برآورد آسیب وارده را به ما اعلام کنند. مواردی مثل تخلیه چشم، کسی که از بالای ساختمان افتاده‌بود و کسانی‌که به‌طور کلی آسیب دیده‌بودند و گزارش این‌ها، ضمیمۀ پرونده‌ها شد و برای پرداخت دیه و باقی موارد، از آن‌ها استفاده شد. یک بخش دیگر مربوط‌به آسیب‌های مادی بود. برای مواردی مثل آسیب به لپ‌تاپ، یخچال و موارد دیگر که خسارت دیده‌بودند هم فرم‌هایی بود که آن‌ها را در آن به اطلاع می‌رساندند. یک بخش دیگر هم بود؛ در مواردی مثل قتل و ضرب و جرح عمیق؛ که به آن‌ها گفتیم شکایت تنظیم کنید که به‌طور حقوقی بررسی شود. اما طرف مقابل مشخص نبود و نمی‌دانستیم باید از که شکایت کنیم؟ لباس شخصی‌ها یا نیروی انتظامی یا انصار حزب‌الله و یا موارد دیگر. دادگاه از ما می‌پرسید شما از چه کسی شکایت دارید؟ و ما این تصمیم را گرفتیم که از نیروی‌ انتظامی شکایت کنیم. دفتر حقوقی ما یک شکایت کلی را تنظیم کرد بر این اساس که ما از نیروی انتظامی به دلیل: «۱- ورود به دانشگاه ۲- ضرب و شتم ۳- تخریب اموال دانشگاه» شکایت داریم که به نتیحه نرسید؛ اما دولت و شهرداری تهران تعهداتی دادند بر این مبنا که این خسارات را جبران کنند و این کار را انجام دادند. هم کوی بازسازی شد و هم خسارت دانشجو‌ها با همکاری وزارت‌خانه پرداخت‌شد.

*به‌عنوان سوال آخر، در پایان همان سال، ما انتخابات مجلس ششم را داشتیم. به نظرتان این حادثه تا چه اندازه روی نتیجۀ انتخابات مجلس ششم تاثیر داشت؟

حادثۀ کوی، روی انتخابات مجلس ششم بسیار تأثیر داشت. ببینید آقای خاتمی می‌گوید کوی دانشگاه، انتقام پیگیری قتل‌های زنجیره‌ای است. در دولت آقای خاتمی دارد اتفاقاتی می‌افتد؛ آن هم در وزارت اطلاعات، همان بحث سعید امامی و باقی افراد. بحث قتل‌های زنجیره‌ای که کشف شده و در حال پیگیری است. مخصوصاً درگیری‌هایی که دولت با بخشی پنهانی‌ که خودسرانه به فعالیت می‌پردازد و اتفاقاً خود وزارت هم اینجا متهم است، دارد. حالا یا آقای نجف‌آبادی یا آقای فلاحیان؛ کسانی‌که وزیر این داستان بودند تا قبل از آقای یونسی. بنابراین افشای این‌ها در برابر مردم، کار بسیار بزرگی بود و این، باعث تأثیر بر افکار عمومی شد. چه‌کسی باعث رسانه‌ای‌شدن این موضوعات و موارد بود؟ اصلاح‌طلبان. نشریۀ صبح امروز و سایر روزنامه‌های طرف‌دار اصلاح‌طلبان، هر روز چهارصدهزار عدد به گیشه‌ها می‌رفت؛ که بعداً به روزنامه‌های زنجیره‌ای، مشهور شدند و پس از آن، همۀ آن‌ها را بستند و آن‌هم انتقام این کار‌های روزنامه‌ها بود. ضمن این‌که ما فکر می‌کردیم و هنوز هم بر همین باوریم که ما راهی که برای اصلاح انتخاب کرده‌بودیم، راه درستی بود. ما به مطبوعات آزاد، نهادهای مردمی، جامعۀ مدنی و چهارچوب‌هایی که می‌تواند دموکراسی را نهادینه کند اعتقاد داریم. همۀ این‌ها در این‌که مجلس، یک‌پارچه به دست اصلاح‌طلب‌ها بیفتد تأثیر داشت و حادثۀ کوی، آخرین ضربه بود.

*اگر بحث دیگری مانده که در حین مصاحبه مطرح نشد، می‌توانید مطرح کنید.

آقای تاجزاده و زاکانی مدتی پیش مناظره‌ای با هم داشتند. آقای زاکانی در این مناظره دروغی به من و آقای کوهی نسبت داد. ایشان گفتند: «این‌ها (سلیمانی و کوهی) در دادگاه، اقاریرشان هست». و در حقیقت طوری وانمود کرد که گویا ما در دادگاه چیزهایی گفتیم که انگار ما مقصر بودیم. من نیاز دیدم بگویم این‌ها کذب محض است و ایشان دارد دروغ می‌گوید و نه‌تنها این‌گونه نبوده؛ که من در دادگاه ایستادم و تمام حرف‌هایی را که قبلاً زده‌بودم و به‌عنوان اتهام علیه من استفاده شد، دوباره تکرار کردم و از آن‌ها دفاع کردم. نقل‌قول‌هایی که ایشان به من، آقای کوهی، آقای خاتمی و دیگران نسبت داد، کاملاً دروغ و ساختگی بود. همین.

*ممنون از زمانی‌که برای مصاحبه با خبرنامه اختصاص دادید.

معین: تاوان نشاط در دانشگاه این بود که هجده تیر اتفاق بیفتد

روایت مدیر کل وقت کوی دانشگاه از هجده تیر

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

پیام

  1. مصاحبه ای روشنگر در برابر دروغ پردازی هایی بود که هر دم از افقی ظاهر می شود و نظری به حقیقت ندارد.

    1
    1
  2. سردار میراحمدی به طور موقت برکنار شد.در سال 81 جانشین فرماندهی کرج شد.من دفتر دارش بودم بسیار آدم … بود متاسفانه هیچ کدوم از کارها و تصمیماتش با … و دانش نبود… .خداروشکر سالها بعد بازنشسته شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا