«این سید میتواند بیش از ماندلا فشارهای جهانی را از ما کم کند»
صالحی امیری: دریچههای نشاط را به روی جامعه بستهایم
در جامعه اتمیزه، هر فرد به مثابه یک حزب، حرکت میکند و تصمیم میگیرد و موضع میگیرد. اما در ساختارهای سامانیافته کسی هست که جمع را نمایندگی میکند و با نظام سیاسی، دولت و ساختار، مذاکره میکند.
۱۳۲مین نشست تخصصی ماهانه بنیاد باران با سخنرانی سیدرضا صالحیامیری و موضوع «گسلهای اجتماعی ایران» در محل مرکز همایشهای بینالمللی رایزن برگزار شد. در ادامه متن کامل سخنرانی وی به نقل از پایگاه تحلیلی بنیاد باران میآید:
نزدیک به یک سال، یعنی بعد از اتفاقات دیماه ۹۶ وقت گذاشتم و شورشهای جامعه ایران را بررسی کردم. حدود صد شورش بعد از انقلاب را بررسی کردم، از نهم خرداد ۷۱ مشهد تا ۸ تیر خرمشهر و… منهای دو رویداد ۷۸ و ۸۸٫ دلیل هم داشت. چون این دو رویداد، نیازمند واکاوی و کاوش مستقلی است که با بقیه شورشهایی که بحث میکنم، متفاوت است. در این تحقیق دنبال پاسخ به این سوال بودم که چرا جامعه ایران، هر چند وقت یکبار، بدون هیچگونه پیشبینیناپذیری دست به اقدام، یک حرکت، یک شورش یا پدیده خاص اجتماعی میزند؟ چرا اساسا جامعه دنبال تغییر است؟ مجموعه مطالعات را به صورت فهرست در ده عامل گسل جامعه آوردهام. به گسل تشبیه کردهام، چون با زلزله انطباق دادهام. به این معنا که در گسل، مجموعهای از فعل و انفعالات در لایههای زمین دارید اما زمان تکانه مشخص نیست، شدت آن هم مشخص نیست. اما زمینشناسان معمولا میگویند این گسل، آبستن یک تکانه است و اگر این تکانه حرکت کند، حتما خسارت به بار خواهد آورد. جامعه ایران هم به لحاظ روانشناختی اجتماعی، جامعه غیرقابل پیشبینی و پیشبینیناپذیر است. در اعتراضات دیماه ۹۶ میبینید که در یک روز، حدود سیصد کارگر عمدتا کرمانشاهی یا ایلامی که بیکار بودند، کنار خیابان حرکت میکنند، بعد سه هزار نفر و بعد بیشتر میشوند و ظرف یک هفته به ۷۸ شهرستان سرایت میکند. اصلا همه مانده بودند که جامعه دنبال چیست؟ چون صدا شنیده نمیشود، معمولا جامعه وقتی فریاد میزند، صدایش شنیده میشود. مثلا سه ماه، چهار ماه در هپکو حقوق نمیدهند. وقتی خیابان ترانزیت را میبندند، صدا شنیده میشود و بعد، نظام سیاسی واکنش نشان میدهد. از این منظر، جامعه یاد گرفته هر وقت میخواهد مطالباتش را دنبال کند صدایش را بلند کند. گاهی ادبیاتش و گاهی رفتارش را تغییر میدهد. گاهی از مرز اعتراض قانونی به اعتراض رادیکال تبدیل میشود و مسائلی از این قبیل که به آنها خواهم پرداخت. مطالعه ما یک متدولوژی داشت بر اساس مسائل آسیبشناسی، علتشناسی، ماهیتشناسی، پیامدشناسی، آیندهشناسی و راهبردشناسی. اگر اجازه دهید وارد بحثهای تخصصی آن نشوم. مثال زندهای که از پیشبینیناپذیری جامعه ایران داشته باشم، همین چند انتخابات است و واکنشهای اجتماعی که میبینید. مثلا در انتخابات ۷۶، پدیدهای شکل میگیرد که هیچ کس تحلیل واقعبینانهای از آن نداشت. ما هم که در مرکز افکار سنجیمان پیشبینی داشتیم که تغییر سبد رای به نفع آقای خاتمی بود، باز در خود دوم خرداد دچار شگفتی و حیرت شدیم. لذا صادقانه عرض کنم ما دچار تاخر تحلیلی هستیم و اصولا ما توصیفگران خوب پدیدهها هستیم. قدرت پیشبینی ما ضعیف است. به همین خاطر همیشه جامعه تصمیم به تغییر میگیرد. بعد ما دنبال جامعه هستیم تا بتوانیم تغییرات را به گونهای مدیریت کنیم. سیاست و رفتارشناسی جامعه ایران، جامعه اعلامی نیست، اعمالی است. این مطلب را کاملا در انتخابات میفهمیم. آرای بعضی از مناطق تهران، خیلی پیام داشت. همه آنها اعمال بود، اعلام نبود. یا آرای سیستان و بلوچستان به آقای خاتمی، بینظیر بود. هیچ دلیلی نیافتیم که چرا. وقتی این پدیده را از نزدیک مطالعه کردیم، خود جامعه بلوچها که انسانهای بزرگ و شریفی هستند گفتند ما وقتی به کسی اعتماد کنیم، این اعتماد ما دورنی و قلبی است، ما به آقای خاتمی اعتماد کردیم. این پدیده در ادوار دیگر هم اتفاق افتاد و شکلی خاص داشت که موضوع بحث ما نیست. اما مساله جدی این است که جامعه دنبال تغییر است. ما نیازمند کالبدشکافی اجزا، ابعاد و اضلاع این تغییر هستیم که اساسا جنس تغییر چیست، انگیزه تغییر چیست، این تغییرات چه اهدافی را دنبال میکند؟ گستره، شکل، حجم، شدت، قدرت و میزان نفوذ این تغییر چیست؟ اگر بتوانیم به این سوالها پاسخ دهیم، به مقصود رسیدهایم. بسیار مهم است که بتوانیم تغییر را فهم کنیم. آن چیزی که تا امروز اتفاق افتاده این است که تغییرات در جامعه شکل میگیرد، عدهای هم مثل بنده، آن را تحلیل میکنند تا تغییر بعدی. بنابراین همه تدابیر ما بعد از تغییرات است. کشور در معرض تغییر دائمی است و ما نتوانستیم تغییرات را مدیرت کنیم. همین اول قضاوتی داشته باشم که نتیجه بحثم به اینجا ختم میشود. پیشبینی من تا سال۱۴۰۰ این است که گسلهایی در این جامعه حرکت خواهند کرد و تکانههای سنگینی ایجاد خواهند کرد. خسارت این گسلها هم سنگین خواهد بود به دلیل این که عمق نارضایتی در کشور تشدید شده است. آخرین کار میدانی که همین اخیرا انجام دادیم نشان میدهد که مرز و جرم این نارضایتی بسیار جدارهاش سنگین شده و متاسفانه به مرز ۸۰ درصد رسیده است. واقعیت تلخی است که باید آن را باور داشته باشیم. این گسلها به مثابه یک نیروی مذاب در داخل یک کوه آتشفشان عمل میکنند و داخلاش، فعل و انفعالات شکل میگیرد و در یک لحظه میبینید آن آتشفشان شکل میگیرد. آن جداره آتشفشان باید تخلیه شود که با خسارتهای سنگینی مواجه خواهند شد. مطالعهای راجع به روندشناسی اعتراضات کردیم. جنس مطالبات را بررسی کردیم. سطح اول مطالبات جامعه ایران، یعنی حدود ۶۷٫۳ درصد مطالبات اقتصادی و معیشتی است. سطح دوم، مطالبات اجتماعی است، مثل عدالت اجتماعی، امید به آینده، نشاط اجتماعی و… چراکه در جامعه ما تغییر مکانیزمها و سبک زندگی ایجاد شده است. نسل جدید و جوان، پسر و دختر، به شدت دنبال مناسبات اجتماعی و آزادی اجتماعی هستند و مساله آنها اجتماعی است. من باوری دارم که بعد از مرحوم پاشایی به آن رسیدم. آن موقع هم مقاله نوشتم. جامعه در حال کوچ از حوزه سیاسی به حوزه اجتماعی است. من معتقد هستم که جنس وقایع بعدی و شورشهای بعدی جامعه ایران، عمدتا اجتماعی است، نه جنس سیاسی. عمدتا عرض میکنم، مطلق نیست. مجموعه شواهد در مطالعات میدانی نشان میدهد که مساله اجتماعی نسبت به مسائل سیاسی جامعه اولویت پیدا کرده. این موضوع هم دلایل مختلف دارد. یک دلیلش بالا رفتن هزینه فعالیتهای سیاسی است. سطح سوم مطالبات، سیاسی است. سطح چهارم، ساختارشکنانه است. برخلاف آن چیزی که تبلیغ میشود و صدا و سیما هم در این تبلیغ میدمد، سطح چهارم مطالبات ساختارشکنانه است که حداکثر سه درصد است. جامعه به دنبال تامین مطالبات اجتماعی، معیشتی و زیستی خودش است. اصلا به دنبال تغییر ساختار نیست. ما سطح اول، دوم و سوم مطالبات را سطح چهارم متصل میکنیم. این غلط تحلیلی است که در این کشور حاکم است و باید این ذهنیت اصلاح شود. اگر عدهای به خیابان میآیند، مطالبهای دارند که باید به آنها پاسخ داده شود. در هفتتپه، هپکو، صدها مشکل اقتصادی و اجتماعی دیگر، مثل ورود زنان به ورزشگاه، نباید سریع سراغ مسائل ساختاری رفت. این حق طبیعی انسان است که بتواند در محیطی که انتخاب میکند، حضور پیدا کند. چه فرقی بین ورزشگاه، دانشگاه، کنسرت و بقیه محیطهاست؟ این حق اجتماعی است که جامعه را مطالبه میکند و اصلا دنبال تغییر ساختار نیستند. وقتی در ورزشگاه باز میشود و صدهزار نفر ، خانواده، پیر و جوان و بچه به ورزشگاه میروند، اتفاقی میافتد؟ انسدادی که ما در حوزه اجتماعی ایجاد میکنیم، به عصبیتهای نهفته تبدیل میشود که آن را بحث خواهم کرد.
اگر کسی بخواهد در فضای فعلی حرف جدی بزند، باید بگوییم مهمترین مسئله حاکمیت و دولت، کارآمدی است، و مهمترین مطالبه جامعه، معیشتی است. این را در اطرافتان میبینید، چیز قابل انکاری نیست. مطالبات اجتماعی و سیاسی، جمعا حدود ۱۵ درصد است. این به معنای این نیست که جامعه مطالبات اجتماعی و سیاسی ندارد. اولویتش مطالبات اقتصادی معیشتی است. سطح چهارم، کمتر از سه درصد است. بنابراین تصویری که خود از جامعه میسازیم، تصویر غلطی است که جامعه را ساختارشکن معرفی میکنیم و در حقیقت داریم نوعی هزینه سنگین به نظام سیاسی تحمیل میکنیم. در ادبیات اخیر آقای خاتمی دیدم که به این مساله پرداختند که همه دنبال تقویت نظام هستیم، ولی نظام باید این مطالبات جامعه را هم بشنود و برای این صدا، گوش شنوایی داشته باشد.
در مقدمه، شهرهایی که مطالعه کردم را عرض میکنم. ما نتوانستیم بعد از چهار دهه مشکلاتمان را بدون مشکل و دردسر حل کنیم و نمیدانیم مرز بین شورش و اعتراض کجاست؟ هر حرکتی که در خیابان انجام میشود، بلافاصله میگوییم عدهای شورشی و اخلالگر به خیابان آمدند. اصلا اینگونه نیست. هر روز در دنیا، هزاران انسان به خیابان میآیند و اعتراض میکنند. این حق طبیعی انسان است. غذای عدهای از دانشجویان خوب نیست، اعتراض میکنند. عدهای در کارخانه، حق و حقوقشان را نمیدهند، اعتراض میکنند. در کشورهای پیشرفته این مسائل کاملا طبیعی است. شورش، وندالیسم و تخریب با اعتراض، متفاوت هستند. باز آمارها نشان میدهند که ۹۰ درصد مساله در جامعه، اعتراض اجتماعی است.
وقتی به آن پاسخ داده نمیشود، تبدیل به شورش میشود. بنابراین نیاز به یک تغییر ادبیات در کشور داریم. تغییر ادبیات یعنی آنکه باید بپذیریم اعتراضاتی در کشور وجود دارد و این اعتراضات حق طبیعی جامعه و مبتنی بر مبانی قانونی است. نظام سیاسی موظف است اعتراضات را بشنود و پاسخ دهد. کارگر هپکو سه ماه حقوق نگرفته، مدیرعامل در کارخانه را بسته، نگذاشته کسی از کارخانه بیرون برود و کسی این را نشنیده، اما وقتی جاده ترانزیت را بستند، دو وزیر رفتند و هشت میلیارد تومان پول بردند و توزیع کردند و کارگر سرکارش برگشت. وقتی چهار ماه حقوق در هفت تپه نمیدهید، صدایش شنیده نمیشود. به خیابان میآیند، صدایشان شنیده میشود. به آنها پول میدهید، سر کارشان برمیگردند. این یک اعتراض اجتماعی است. هر روز هست و چنین اعتراضاتی در یک کشور ۸۰ میلیونی طبیعی است و باید آن را به رسمیت بشناسیم. مسئله ما این است که دچار اغتاش مفهومی هستیم، در مفهوم اعتراض و شورش. اگر شورش را معادل تخریب، وندالیسم و ویرانگری بدانیم، باید اعتراض را به عنوان یک حق رسمی به رسمیت بشناسیم. ما اتفاقات زیاد داشتهایم که اصلا در مقام کالبدشکافی نیستم. متاسفانه در همه وقایع، اعتراض را به سمت شورش میبریم. شورش را به سمت خشونت میبریم. خشونت را به سمت خونریزی میبریم. در اکثر اعتراضات بعد از انقلاب، کشته دادهایم. از مشهد تا قزوین. از اسلامشهر تا خرمشهر. مردم شعار میدهند مسئول بیکفایت، آب آب. مردم خرمشهر آب شیرین ندارند. ولی ما که جنوب بودیم، مشکل خرمشهر، آب اضافه بود. آب زیادی در آنجا بود که مردم نمیدانستند با آن چهکار کنند. چون از کرخه و اروند، همه جای خرمشهر را آب محاصره کرده بود. امروز آب مردم خرمشهر شور است. این مشکل باید حل شود. این که نباید کشته دهد. اما جنازه در خرمشهر حمل شد. این نشان میدهد که ما هنوز بحران شناخت پدیده داریم. اصلا چه ارتباطی دارد؟ سازمان آب باید بنشیند و پاسخ مردم را بدهد، نه اینکه مساله را امنیتی کنیم. چنانچه آب را با لوله به آنجا رساندند، مردم هم به خانههای خود رفتند. از این منظر، ما نیازمند تغییر نگرش و تغییر مفهومی هستیم، در این که با چه جامعهای و با چه مختصاتی مواجه هستیم. اگر به اعتراض در مرحله اولیه پاسخ دهیم، این تبدیل به یک عصبیت نهفته نمیشود. عصبیت نهفته یعنی خشم خفته. اگر کسی که خشمگین است و به خیابان میآید، حتما چنگ میاندازد. پاسخش هم گلوله نیست. در انگلستان، کسانی که برای بازی فوتبال میروند، از هر بازی که بیرون میروند، تعدادی اتوبوس را میشکنند، تعدادی زخمی میشوند. دولت در ردیف بودجه، ردیفی به نام هزینههای اجتماعی قائل شده است. طبیعت جوان در یک بازی ملی یا در یک بازی میدانی این است که در تخلیه اجتماعی شیشه میشکنند و چهار اتوبوس را آتش میزنند. دولت این را به رسمیت شناخته و هزینههای اجتماعی آن را تامین میکند. اصلا این پدیده را امنیتی نمیکند که بعد بخواهد دنبال کند که اخلالگر چه کسی بود و دنبال هزینههای بعدی آن برود. تقریبا همه شورشهای جدی ما به جنازه ختم میشود. در همین وقایع دیماه، ببینید چقدر جنازه حمل شد. چرا؟ آن کارگر بیکاری که از چهارراه ولیعصر حرکت میکند و مشخص میشود که از هفتهزار نفری که دستگیر شدند، کارتهاشان زیر صد هزار تومان موجودی داشته، چه منظوری میتواند جز اعتراض داشته باشد؟ این شواهد نشان میدهد معترضان، غالبا طبقه فقیر، مستضعف و فرودستی است که فریادش این است که شغل میخواهم. من معتقدم شورشهای بعدی جامعه ایران، از جنس لشگر فقر، حاشیه و فرودستان است. جنس پدیدهها، از جنس درود بر و مرگ بر و مسائلی از جنس سیاسی یا ساختارشکنی نیست. یعنی خیزشها یا حرکتهای بعدی جامعه، عمدتا بر بستر فقر، بیکاری، حاشیهنشینی و شکاف طبقاتی سوار خواهد شد.
این نتیجه بر اساس مطالعات میدانی است که آمارهایش را به شما خواهم داد. اگر این را بپذیریم، شیوه برخورد نیروهای انتظامی یا نیروهای امنیتی، باید تغییر داشته باشد. جای این که با مردم مواجه شوند، با نهادهای مسئول مواجه شوند که شما باید به مردم پاسخگو باشید. من همین صحبت را در جمع فرماندهان ناجا داشتم. گفتم ناجای کارگزار یعنی در خیابان بگویید خانم، روسریات درست باشد. در خیابان، کارگر را بگیرید یا جلوی تاکسی را بگیرید. اما نیروهای انتظامی سیاستگذار، جای گرفتن مردم، یقه مسئولان و یقه حاکمیت را میگیرد که به داد اینها برسید. در این حالت وکیل مدافع مردم میشود. ما نیازمند فهم لازم از این مساله هستیم که دیگر نمیشود با این طبقه برخورد کرد. اینها خانواده ما و شما هستند و به سیا و موساد متصل نیستند. اینها مردم فقیر هستند. وقتی صدای آنها بلند میشوند، کسی نمیتواند جلودار اینها باشد. در دوره اصلاحات تلاش شد سامان اجتماعی و سازمان سیاسی بوجود آید، اما متاسفانه ناقص ماند. این بیسامانی، جامعه را اتمیزه و ذرهای کرده است. در جامعه اتمیزه، هر فرد به مثابه یک حزب، حرکت میکند و تصمیم میگیرد و موضع میگیرد. اما در ساختارهای سامانیافته کسی هست که جمع را نمایندگی میکند و با نظام سیاسی، دولت و ساختار، مذاکره میکند. در لندن یک هفته مترو تعطیل میشود، اعتصاب میکنند. نمایندگان صنف کارگری با دولت مذاکره میکنند، امتیاز میدهند، امتیاز میگیرند، سر کار برمیگردند. اگر اینجا در تهران، مترو اعتصاب کند یا اتوبوسها اعتصاب کنند، همه رانندههای اتوبوس، هر کدام خودشان جداگانه عمل میکنند. لذا وقتی بخشی از جامعه به خیابان میآید، نمیدانیم با چه کسی باید حرف بزنیم. جمعیتی که در دی ماه به خیابان آمدند، هیچ کس نتوانست با کسی مذاکره کند. چون کسی نمایندگی نمیکرد. این محصول یک جامعه بیسامان است. این جامعه همیشه آبستن حوادث است. اساسا جامعههای اتمیزه، جامعهای طوفانزده هستند. چون نمیدانیم ذرات جامعه چه تصمیمی میگیرند. ولی در ساختار سامانیافته، حزب، نهادهای مدنی و تشکلها هستند که به میدان میآیند، تصمیم میگیرند، بیانیه میدهند و در گفتوگو، مسائل را حل و فصل میکنند. من این بحث را در قم، در جاهای مختلف، در میان مدیران ارشد کشور نیز مطرح کردم و به عنوان وظیفه ملی و اخلاقی که یک هشدار است، تاکید کردم که اگر ما تصمیم نگیریم، جامعه تصمیم خواهد گرفت. دیگر نمیشود بگوییم میتوانیم مدیریت کنیم. در بستر فضای مجازی و رسانههای نوین، همه چیز در حال تغییر است. شما میبینید که فردی در جایی دور، سگی را ضرب و شتم میکند، دادگاه او را محاکمه میکند. امروز در فضای مدنی، نهادهای محیط زیست، نهادهای مدنی اجازه نمیدهند حتی به یک سگ تعرض کنید. شعاع اطلاعات جامعه بسیار گسترده شده است. از این منظر نمیتوان جامعه را محدود کرد. مشکل اصلی که در این مطالعه به آن رسیدیم، اختلال ارتباطی میان ساختار رسمی و بدنه اجتماعی است. صدا جامعه شنیده نمیشود و این چیز عجیبی است. یعنی الان که ما با هم صحبت میکنیم، همه مساله ارز و پراید و گوشت و دهها مسئله مشابه را میدانیم. در متن جامعه هم که رصد میشود، تایید میشود که مساله اصلی جامعه همینهاست. جامعه تحلیل کلان نمیکند، جامعه به سفره نگاه میکند. اما این که چرا این صدا شنیده نمیشود، چیز جالبی است. خود رئیس جمهور محترم در جلسات قبل دولت به وزرا حمله کرده که ما به شما ۱۰٫۵ میلیارد دلار ارز ترجیحی ۴۲۰۰ تومان دادیم که کالای اساسی را دست مردم بدهید، چرا وضع اینطور است؟ یعنی هم مردم معترض هستند هم رئیس جمهور. متاسفانه هر وقت مشکلی بوجود میآید، به جای پرداختن به اصل پدیده، دنبال مقصر میگردیم. این ویژگی خاص جامعه ماست. ما جای این که دنبال حل مساله برویم، دنبال مقصر میگردیم. چه کسانی در دی ماه، این کارگران را به خیابان آورد؟ هیچ کس نیاورد، خودشان آمدند. بعضی از اینها گفتند ما در زندان میمانیم. اینجا که جایش گرم است، شام و ناهار میدهید. ما باید در یک بیقوله در تهران، در زیرزمین ساختمان بخوابیم، آنجا خیلی سرد است. آنجا به ما غذای گرم هم نمیدهند. لااقل بگذارید همینجا در زندان باشیم، راضیتر هستیم. وقتی فرد به این نقطه میرسد که زندان را بر بیرون که آزادی داشته باشد ترجیح میدهد و این که بتواند زیست شرافتمندانه داشته باشد، در واقع چیزی برای از دست دادن ندارد که بخواهید با او مقابله و جدل کنید. نکته دیگری هم وجود دارد اینکه آستانه تحمل ما پایین است. در بروز هر پدیده و مسالهای به سرعت موضعگیری میکنیم و به سرعت برخورد میکنیم. میخواهیم همان لحظه تمام کنیم. طبیعی است، جامعه تب دارد. حرارت دارد. به خیابان میآید، این تب اجتماعی است که بروز میدهد. باید این جامعه را به رسمیت بشناسیم. باور کنید سابقه ندارد که کسی روی تخت بیمارستان بستری باشد، پلیس بفرستید و با شلیک، او را سالم کنید. این بیماری اجتماعی، فقر اجتماعی، یک هشدار و تب است، باید به آن پرداخت و درمانش کرد. از این منظر باید آستانه تحمل را بالا برد. اگر بتوانیم این اتفاق را شکل دهیم، خیلی از اتفاقات ما تبدیل به خشونت و خونریزی نمیشد. اگر مردم در اسلامشهر حرکت میکنند، باید با آنها گفتوگو کرد. پاسخ آنها نباید خشونت باشد. وقتی در قزوین، مردم میگویند که ما استان میخواهیم، نباید در قزوین ۱۲ جنازه حمل شود. عدهای از انسانهای شریف میگویند میخواهیم در این محیط، خودمان استانداری و فرمانداری داشته باشیم. این که نیاز به خشونت ندارد.
البته نمیخواهمآن مداخله جریانات بیرونی را انکار کنم. میدانید که من خیلی دنبال تئوری توطئه نیستم، اعتقاد هم ندارم. اخیرا برخی جریانسازیها را دنبال کردم. به نکاتی رسیدیم که از جنس اخبار و اطلاع است، تحلیل نیست. مثال بزنم. کامنتی گذاشتم برای مرحوم نوربخش، نوشتم که خداوند ایشان را با انبیا و اولیا محشور کند، دوست عزیز ما بود. ۳۸ کامنت توهین آمیز گذاشتند، مثل این که همه شما به جهنم واصل شوید. یک دزد کمتر، بقیه دزدها هم بروند… گفتم فرهنگ ایرانی نیست که وقتی کسی فوت میکند به او توهین کنند. اصلا ایرانیها به جنازه لگد نمیزنند، در فرهنگ ایرانی نیست. چرا این اتفاق افتاد؟ روی این، کار انجام شد. نهادهای امنیتی میگویند که ۸۰ درصد این کامنتها برای منافقین است، ریشهاش هم آلبانی است. یعنی منافقین در فرایند اغتشاش اجتماعی و تحریک اجتماعی، نقش آفرینی میکنند. نمیشود آنها را انکار کرد. این یک واقعیت است. امریکاییها هم در تحلیل خود به این تحلیل رسیدند که نباید مداخله مستقیم داشت. آنها معتقد هستند که فشار به جامعه به لحاظ زیستی و معیشتی، میتواند به شورش اجتماعی منجر شود و از این طریق به اهدافمان میرسیم. لذا ما درصدی از این تحلیل را که خیلی بالا نیست، متوجه دخالت خارجی میکنیم. اما عامل اصلی آن، ناکارمدی و جهل است. برداشت من این است که میزان گسلهای اجتماعی ما، هم به لحاظ جرم و هم اینرسی، فراتر از قدرت و توان ساختار مدیریتی و سیاسی است. از این منظر باید منتظر اتفاقات ناخوشایندی باشیم. تنها ترس من این است که در این شرایط، وارد فضای رادیکال شویم. هم جامعه و هم ساختار که این بسیار خطرناک است. باید اینها را با عقلانیت مدیریت کرد. اگر جامعه رادیکال شد، سیستم باید عقلانیت به خرج دهد. اگر هر دو رادیکال شوند، نمیشود کاری کرد. تحلیل نشان میدهد اگر ما پاسخ مطالبات را ندهیم، تبعا شرایط اعتراض، به عصبیت، خشونت و خونریزی منجر میشود. یک طبقه که عمدتا طبیعه متوسط هستند، نگران این هستند که مبادا ما در شورشهای اجتماعی، دچار آسیبهای همسایگان شویم. لذا اکثریتی در جامعه قائل به هیچ گونه شورش و حرکت اجتماعی نیستند. چون معتقد هستند هر نوع ایجاد و تولید تنش در کشور، به رادیکال شدن و به آنارشیست شدن فضا کمک میکند. لذا طبقه متوسط اصلا در این شورشها حضور ندارند. عمدتا فرودستان هستند.
رسانه ملی هم یکی از بزرگترین مشکلات این بحث است. آنها قائل نیستند که از دیگران نظر بگیرند. خودشان را عقل کل و جامع جمیع جهات میدانند. از این منظر صدا و سیما، فاقد استراتژی معین در اعتراضات است. افریقای جنوبی از طریق مبارزه با آپارتاید و ماندلا در دنیا اعتبار پیدا کرده است، ولی ما با داشتن آقای خاتمی در دنیا، امروز این وضعیت را داریم. این نشان میدهد ما ظرفیتهامان را نمیشناسیم. باور کنید این سید میتواند بیش از ماندلا در دنیای امروز، فشارهای جهانی را از ما کم کند. (تشویق حضار) لذا باور دارم که نظام برای عبور از بحران، باید وفاق ملی بدون هیچ کم و کاستی بوجود آورد. در این وفاق ملی، همه نیروهای سیاسی و اجتماعی باید در کنار هم قرار بگیرند تا بتوانند این کشتی را به ساحل برسانند. با استفاده از یک جریان، کشور به ساحل مقصود نمیرسد. فقط در بستر وفاق و انسجام ملی ممکن است. من هیچ گونه مرزبندی و خطکشی سیاسی در اینجا قائل نیستم. همه نیروهای سیاسی با هر گرایشی باید امروز برای رسیدن به ساحل، به وفاق و انسجام برسند. این نکته بسیار مهمی است که باید به آن توجه کنیم. یکی از این ظرفیتهای ما، احزاب سیاسی ماست. ما از این احزاب استفاده نمیکنیم و اصلا به آنها احساس نیاز نمیکنیم. همین شورش دیماه توسط کسی که گفت «تَکرار میکنم» میتوانست بی خسارت و تلفات پایان یابد و جامعه آرام میشد. در مدیریت بحران از این چهرهها استفاده نمیشود. اگر هم نمیخواهند در حوزههای ایجابی استفاده کنند، در این زمینهها کمک بگیرند. این توصیهای است که همه بزرگان و مدیران کشور به آن رسیدهاند. این تحلیل از جنس عاطفی نیست. از جنس عقلانی و مبتنی بر منافع ملی است.
چرا ما به اینجا رسیدیم؟ مطالعه نشان میدهد که سه عامل اساسی ما را به اینجا رسانده است. عامل اول، بحران انسجام و نابسامانی سیاسی و ساختاری است. توضیح خواهم داد که یعنی چه. گسل اولی که گفتم، گسل ساختاری است. در گسل ساختاری، همه علیه هم شدهاند. قوه قضائیه، علیه دولت، مجلس علیه دولت، دولت علیه شورای نگهبان، مجمع و غیره. الان قضایای CFT و پالرمو را ببینید چه بلایی سر دولت میآید. چند سال است که ساختار با هم درگیر است. من دنبال این بودم که کشور مشابهی را پیدا کنم و واقعا مطالعه تطبیقی کنم. صادقانه بگویم، پیدا نکردم. همه چالش دارند اما از آن عبور میکنند. چون سازوکارهای حل منازعه دارند. در امریکای لعنتی، بین الگور و بوش، دیدید که ۸۰۰ رای اختلاف بود. دیوان عالی به نفع بوش رای داد، بوش سر کار آمد و اتفاقی نیافتاد. باید سازوکار حل منازعه را بپذیریم. کسی که طرف دعواست، نمیتواند سازوکار حل منازعه ما باشد. ما به یک سازوکار حل منازعه برای عبور از چالشها نیاز داریم. این مناقشات ساختاری، مثل چالش دو شی هستند که هم را میسایند. اصطکاک، انرژی جامعه را میگیرد. اعصاب جامعه را بههم میریزد. همه را دچار بحران روحی و روانی میکند. مثل روغن خودرویی که در آن عامل گردش است، نباشد. چه اتفاقی در موتور میافتد؟ ساختار ما نشان میدهد که در آن روغنکاری نمیشود و اجزای موتور با هم نمیگردند. اگر دولت در جایی چالش دارد، عدهای آنچنان حمله میکنند که چالش دولت تشدید شود. بحران ارز شکل گرفت، ببینید چه بلوایی در کشور راه افتاد. در دنیا پشت سر دولت میگویند ما در این مساله در کنار شما هستیم. بگویید چهکار کنیم. پدیدهای به نام CFT پیش میآید. دولت میخواهد از این بحران عبور کند که بتواند مشکلات بانکی و ارزی خود را حل کند. اما از هر طرف در داخل به دولت حمله میشود. در دنیا، بقیه پشت سر دولت میآیند که ما کمک میکنیم تا دولت از این بحران عبور کند. سپنتا را در شورای شهر یزد ببینید. یزد در کجای ایران است؟ شهر آقای خاتمی است. واقعا وزن شورای شهرش چیست؟ یک سال نظام سیاسی با هم اصطکاک داشتند برای یک عضو شورای شهر یزد. نشان میدهد که این سیستم، قدرت حل منازعه ندارد. آیا واقعا ارزش دارد برای یک عضو شورای شهر، یک سال این سیستم با هم درگیر باشند؟ آیا نمیتوانستیم و نمیتوانستند از این پدیده، در کوتاه مدت، با یک پاسخ روشن عبور کنند؟ مساله امروز مدیریت ما، ناکارمدی است. تنها راه عبور هم کارآمدی است. از این منظر، اتفاق سوم شکل گرفت و آن افول سرمایه اجتماعی است. این اتفاق جدی است. هم افول سرمایه دولت است، هم نظام، هم اصلاحطلبان و هم اصولگرایان. این افول سرمایه متعلق به هیچ قشر خاصی نیست. در مطالعات میدانی و سنجش میدانی متوجه شدیم که امروز، جامعه عصبانی است، از همه. اصلا هم تفکیک نمیکند. سئوال هم کردیم، دیدیم تفکیک نمیکنند. مرزی هم بین اصلاحطلبان و اصولگرایان قائل نیست. مخاطب اولش نظام است و بعد دولت. از این منظر، همه بازنده این صحنه هستند. کسی نباید فکر کند که برنده است. در عین حال من یک باور جدی در این تحقیق دارم که اساسا مردم به دنبال ساختارشکنی نیستند. سازه اصلی نظام محکم است. اما این نباید باعث فریب ما شود، یعنی باعث عدم رصد واقعبینانه شرایط، فقدان تحلیل واقعگرایانه و رفتارهای غیرعقلانی شود. فوکویاما همین نوروز سال گذشته، به امارات آمده بود؛ از او راجع به ایران سوال کردند. موضوع سخنرانیاش ایران نبود. گفتند نظرتان راجع به ایران چیست؟ ایشان پاسخ خیلی موجزی داد. گفت ایران در آستانه یک انفجار است. پرسیدند یعنی چه؟ گفت ایران با ساخت دوگانه سنتی و مدرن، به شدت مدرن میشود. اقلیتی در سنت مقاومت میکنند. این دو یک روز با هم تقابل میکنند. این تحلیل فوکویاما بود.
۱۰ گسل جامعه ایران را برمیشمارم. گسل اول را توضیح دادم، گسل ساختاری بود که فقدان انسجام میان ساختارها، نهادهای رسمی به تدریج به تعارض قوا تبدیل میشود. این پدیده برای دیروز و امروز نیست. حرفی را بعضی میزنند که به نظرم به لحاظ تحلیلی غلط است. میگویند اگر دولت، مجلس و نهادهای رسمی با هم انسجام سیاسی داشته باشند، تعارض شکل نمیگیرد. پاسخ این است که در دوره آقای احمدینژاد که شما شکاف سیاسی نداشتید، بیشترین تعارض را داشتید. بالعکس در دوره آقای خاتمی که شکاف سیاسی داشتیم، بیشترین انسجام را داشتیم. لذا این حرف غلط است. این تحلیل که اگر ساختار سیاسی یککاسه شود، مشکل کشور حل میشود، غلط است. تجربه دوره آقای احمدینژاد را یادتان هست؟ چه کسی در مجلس آن بساط را راه انداخت؟ فردایش در تهران نظرسنجی شد. مردم گفتند اینها در تقسیم اموال بیتالمال و دزدی با هم دعوایشان شده. از این منظر، باید به جای یکسانسازی سیاسی، ساختارسازی حزبی را به رسمیت بشناسیم. من در پاسخ به این گسل به عنوان راهبرد عرض میکنم که تنها راه نجات کشور از وضعیت فعلی و وضعیت پیشرو، پذیرش یک ساختار منسجم نظاممند و سامانبخش سیاسی و اجتماعی است. حزب، نهادهای مدنی و ساختارهای رسمی باید در کشور هم شناسنامهدار شوند، هم شفاف پاسخ دهند. راه نجات این است. دنیا هم این را تجربه کرده است. تا زمانی که این اتفاق شکل نگیرد، کما کان این گسل ساختاری را خواهیم داشت. از این میگذرم.
گسل دوم که نگرانکننده است، آسیبهای اجتماعی است. فکر میکنم یک بار اینجا درباره آسیبهای اجتماعی بحث کردهام. ولی الان موضوع بحث من نیست. خانواده ایرانی به شدت در معرض تنش است. آمارهایی که الان به شما خواهم گفت، نگرانکننده است. حجم و فشار به خانواده ایرانی، فراتر از توان خانواده و حل مشکلاتش است. الان پدر خانواده برای تامین معیشت، برای پاسخ به نیاز فرزندانش و زن خانواده برای پاسخگویی به نیازهای فرهنگی و اجتماعی فرزندانش، ناتوان شدهاند و در مجموع خانوادهها در مسیری قرار گرفتهاند که امکان پاسخگویی به تنشها و چالشهایشان را از دست دادهاند. ما ۱۰ عامل برای آن میشماریم که الان موضوع بحث من نیست. میخواهم با آمار صحبت کنم. سال ۹۵، پنج درصد طلاق افزایش پیدا کرد، شش درصد امتناع از ازدواج. در سال ۹۶، آمار طلاق در سطح ملی، ۲۸٫۷ درصد بود. در سال ۹۵، ۲۶ درصد. ببینید عددها چه تغییری میکنند. بالاترین در تهران است، البته اینها آمار رسمی است. آمار غیررسمی تهران ۴۳ است. در شمیرانات که نمیدانم فرماندار محترمش اینجا هست یا نه، میگوید ۶۱ درصد است. چون رسمی نیست من نیاوردم. به آمارهای ازدواج در تهران دقت کنید. این آمار رسمی است. در سال ۹۶ در تهران، ۷۸ هزار و ۹۷۲ مورد ازدواج ثبت شده است. در مقابلش ۳۵ هزار و ۸۱۸ طلاق ثبت شده است، ۴۵ درصد. طلاق مهم نیست، آنقدر مساله اجتماعی ما مهم است که از طلاق عبور میکنیم. چه چیزی مهم است؟ دو عامل مهم است. یک عامل، تنش در خانواده ایرانی است. تنش بسیار بالاست. خانوادههای زیادی در زیر سقف هستند ولی به دلیل تنش با هم زندگی نمیکنند. ما آمار دقیقی از تنش نداریم و نمیتوانیم داشته باشیم. یکی از محصولات تنش، طلاق است. عامل دوم، زنان سرپرست خانوار است. آمار زنان سرپرست خانوار بسیار نگرانکننده است. الان که با شما صحبت میکنم حدود بیش ۳٫۲ میلیون زن سرپرست خانوار داریم. در سال ۹۵ به طور رسمی، ۲ میلیون و ۸۰۰ هزار نفر بودند که محصول این وضعیت است. از این تعداد، ۱٫۵ میلیون نفر امکان ازدواج دارند که شرایط برای آنها فراهم نیست. این وضعیت، یک محصول دیگر دارد و آن امتناع از ازدواج است. طبقه جدیدی شکل گرفته که اینها حاضر نیستند در چارچوب مبانی قانونی و شرعی در زیر سقف، خانواده تشکیل دهند. لذا نیازهاشان را از طریق دیگری تامین میکنند که اسمش را ازدواج سفید یا سیاه گذاشتهاند. این خودش یک نگرانی است که یکی از عوامل فروپاشی جامعه است. جامعهای که در آن ساختارهای رسمی مثل خانواده شکل نمیگیرد، در معرض تهدید است. همین ازدواج سفیدی که عرض کردم، باز این آمار در تهران نشان میدهد که جمعیت زنان هرگز ازدواج نکرده، یک میلیون و ۵۷۶ هزار نفر در مقابل دو میلیون و ۳۶۴ هزار نفر که دارای همسر هستند. براساس آمار ثبت احوال، تعداد ازدواجها طی ۶ سال گذشته از ۹۰ به ۹۶، ۵۴ درصد کاهش پیدا کرده است. به این آمار دقت کنید. در سال ۹۰، یک میلیون و ۳۰۰ هزار و در سال ۹۶، ۶۰۸ هزار مورد بوده است. یک آسیب جدی جامعه ما، اعتیاد است. ما در اعتیاد از دویست هزار به حدود دو میلیون نفر رسیدهایم. البته آمار غیر رسمی خیلی بیشتر است، من آمار رسمی را اعلام میکنم. متاسفانه ۸۰ درصد آنها در سنین جوانی ۱۵ تا ۳۹ هستند. از عوامل این بحثها عبور کنیم، فقط عددها را میگویم. میزان متوسط زندانیان در هر ۱۰ هزار نفر در جهان، ۱۷۶ نفر بخاطر مواد مخدر است. در آسیا ۱۵۳ نفر در هر ده هزار نفر است، در ایران ۲۹۴ نفر است. تقریبا دو برابر نرم جهانی است. یک عامل دیگر آسیب در گسل آسیب اجتماعی، خشونت است. فقط در تهران، سالانه ۵۰۰ هزار دعوای ضرب و شتم منجر به مراجعه به پزشکی قانونی و نیروی انتظامی داریم. جامعه خشن و عصبانی است. این مطالعه میگوید مهمترین دلیل خشونت در جامعه این است که استرس در جامعه بسیاربالاست و امید و نشاط بسیار پایین است. تخلیه اجتماعی شکل نمیگیرد. یک میلیون نفر در تهران، شبها به خیابان میآیند. صحبت ما این بود که سالنها را باز کنید و زیر دوربینهای ما، بچهها فیلم ببینند، کنسرت برگزار شود. هر کاری میخواهند بکنند، به زیرزمینها نروند که کارهای پرخطر کنند. این جامعهای است که دچار نوعی افسارگسیختگی شده است. دچار چالش شده است، باید این جامعه را مدیریت کرد. از این منظر، بخشی از دلیل خشونت، خشونت جنسی است. بخشی ناشی از عصبیت است. بخش دیگر هم فقدان نشاط و تخلیه اجتماعی است. در دنیا چیز عجیبی است، مطالعات عجیبی در این حوزه کردهاند. برای نشاط اجتماعی فرصت نیست، وگرنه چند کشور را مثال میزدم و میگفتم که چه سرمایه گذاری عظیمی کردهاند. ما اساسا دریچههای نشاط را بستهایم، حتی ورزشگاه و کنسرتها را هم محدود کردهایم. پس باید چهکار کنیم؟ جوانی که امروز بیکار است و در متن اجتماعی رها میشود، یا دچار بحران انزوا میشود، یا دچار بحران اعتیاد میشود، یا دچار بحران اخلاق و بحران هنجار. چهکار میشود کرد؟ دنیا اینها را مطالعه کرده و راهحلهایش را هم معرفی کرده. ما نمیخواهیم این مباحث را بپذیریم. بحث خشونت را ادامه دهم. متاسفانه آمار خشونت جنسی در ایران خیلی نگرانکننده است. نمیخواهم ذائقه شما را تلخ کنم. هر روز در این کشور آمارهای تلخی داریم. بعضی سریالی است و بعضی انفرادی است. بیان اینها عناصر درونی جامعه را خدشهدار میکند. یک مثال ساده بزنم، از همه خواهران عذرخواهی میکنم. همین اخیرا بود که ماشینی در غرب تهران، خانمی را سوار کرد. به او در بیابانها تعرض کرده بود. خانم التماس میکند، آن آقا او را سوار میکند و در سعادتآباد، ماشین دیگری او را سوار میکند. این خانم گریه میکند که این وضعیت برایم پیش آمده است. باز آن دو نفری که او را سوار کرده بودند، به او تعرض کردند. این خشونت جنسی خطرناک است. باید آن را مدیریت کرد. دنیا آن را مدیریت میکند. گسل سوم، گسل قومی و فرقهای است.
تا پارسال به گسل فرقهای اعتقاد نداشتم. از صفویه تا الان، مشکل فرقهای در ایران نداشتیم. ولی همیشه گسل قومی داشتیم. گسل قومی، سه کلمه است. چون تز من بحث مسائل قومی ایران در صد سال گذشته بوده. آقای خاتمی هم بزرگواری کرد و بر آن مقدمه نوشتند. سند مطالعات قومی در ایران، سه کلمه است. توزیع عادلانه منزلت، توزیع عادلانه قدرت، توزیع عادلانه ثروت. این سه مفهوم بسیار ارزشمند باعث میشود که ما مساله قومی نداشته باشیم. توزیع عادلانه منزلت، یک شهروند کرد، بلوچ، آذری، عرب، ترکمن با یک شهروند در تهران و نیاوران هیچ وجه تمایزی با هم ندارند به لحاظ منزلتی. آیا واقعا اینگونه است؟ دو، در توزیع منابع ثروت، سیستان و بلوچستان ما، کردستان ما با تهران و اصفهان ما نباید دارای تبعیض باشد. توزیع عادلانه قدرت هم به همین شکل. بنابراین این سه مساله اصلی گسل قومی ماست. از این به دلیل کمی وقت عبور میکنم.
گسل فرقهای را از این جهت گفتم، چون پارسال که این اتفاق در پاسداران افتاد، آن را اضافه کردم. ما هنر داشتیم بعد از پانصد سال از صفویه، فرقهها را هم تحریک کنیم که به خیابان بیایند. قبلا نداشتیم، مسئله فرقهای نداشتیم. چون جامعه دراویش، جامعه آرامی هستند و اساسا وارد فضای سیاسی نمیشوند. نمیدانم ما چه هنری داریم که توانستیم آنها را هم تحریک کنیم. مسئله بعدی که بسیار مهم است، مساله مردم با فساد است. مردم با فقر میسازند و با آن کنار میآیند. فقر هم بسیار بالاست و وحشتناک است. اما مردم به شدت از مسالهای به نام فساد، اختلاس، رشوه ارتشا، رانت، تبعیض، پارتیبازی و تبانی عصبانی هستند. در مطالعات نشان داده شده که در کشورهای آمریکای لاتین با همین مسائل، عموما فروپاشی در آنها رخ داده. چون بزرگان فرمودند نگوییم فساد سیستمیک، من مفهوم افسارگسیخته را مطرح میکنم. فساد سیستمی یعنی رابطهای بین قدرت و ثروت وجود دارد، بین فساد و قدرت. سئوال میکنیم آیا واقعا هست یا خیر؟ اگر هست پس فساد سیستمی هست و یکی از فعالترین گسلهاست. اما گزارش سازمان جهانی شفافیت در سال ۲۰۱۷، ایران را در میان ۱۸۰ کشور، رتبه ۱۳۰ در فساد معرفی کرده است. حالا ببینیم مردم چه میگویند. ۸۰ درصد مردم معتقد هستند این روزها دزدی و فساد روبه افزایش است. در مقابل، ۴ درصد معتقد هستند این روزها فساد کمتر میشود. ۵۷ درصد معتقد هستند موفقیت مسئولان در مبارزه با فساد و ارتشا، کم و بسیار کم است. باز یک چیز قائل تامل است که این فساد شکل میگیرد. اما استفاده از مقدسات برای چیست؟ این که میگوییم ثامنالحجج، قوامین، فرشتگان، همه مقدسات را در این فساد دخیل کردیم. این بلایی است که به جان انقلاب افتاده است. هر کسی میخواهد فساد کند، نام مقدسی را یدک میکشد. گسل پنجم فقر و شکاف طبقاتی است. آمار فقر در ایران بالاست. ۱۲ میلیون فقیر مطلق داریم. تعریف فقر جهانی، یک تا دو دلار درآمد است. فقر نسبی داریم.
چون حوزه تخصصی من نیست، فقط از منظر اجتماعی به مساله نگاه میکنم. من تخصص اقتصادی ندارم. در مجموع در حدود ۱۸ میلیون فقر نسبی داریم. ۱۲ میلیون هم فقر مطلق داریم، یعنی در مجموع۳۰ میلیون نفر فقر داریم. دولت هم که توزیع سبد را انجام میدهد، ۳۰ میلیون نفر را هدف گرفته است. نشان میدهد که عدد درست است. من از مسئولان ذیربط سوال کردم، گفتند ۱۲ میلیون فقیر مطلق مورد تایید است. خود این عدد بزرگی است در یک جامعه ۸۰ میلیونی، ۳۰ میلیون فقر. مشکلی بعدی شکاف طبقاتی است که این هم مهمتر از خود فقر است. یک جمعیت برخوردار در یک گوشه شهر، انبوهی نابرخوردار در حاشیه شهر، از خود فقر خطرناکتر است. پیشبینی خطرناک من این است که یک روز به دلیل شکاف طبقاتی با شورش فقرا مواجه شویم که احساسشان این است که عدهای حق آنها را خوردهاند. این شکاف طبقاتی نگران کننده است. باز آمار نشان میدهد که در دوره اصلاحات کاهش جدی فساد داشتیم. چیز عجیبی است. زندگی اینها جنس سیاسی نیست که کسی بخواهد به ما انگ بزند. ۶۷ درصد معتقد هستند مسئولان هیچ موفقیتی در رفع مشکل فقر نداشتند. ۶۴ درصد معتقد هستند مسئولان در شکاف طبقاتی موفقیتی نداشتند. از این هم عبور میکنم، فقط میخواستم پیام نگرانکنندهاش را منتقل کنم. حاشیه نشینی ۱۲٫۵ میلیون نفر در ایران است. ۲٫۵ میلیون آن سهم تهران است. جمعیت حاشیه که میگوییم، مفهومش جمعیتی است که از روستاها و شهرهای کوچک حرکت کردند و چون امکان جذب به شهرها را نداشتند، در حاشیه شهرها سکونت گزیدند. کانون آسیبهای اجتماعی و زیستگاه آسیبهای اجتماعی، اصولا در حاشیه است.
اعتیاد، خشونت، نزاع، سرقت، ایدز و دهها مشکل دیگر در حاشیه شکل میگیرد. در حقیقت یک دمل در یک بدن است. آنها گناهی ندارند، چون آنها انسانهای مظلومی هستند که فکر میکردند اگر به سمت تهران بیایند، برایشان اتفاقهای خوبی میافتد. اما آمدند، دیدند خبری نیست. از این هم عبور میکنم. اتفاق بزرگ در حاشیه نشینی برمیگردد به تحرک جمعیت جامعه ایران. در اولین سرشماری ایران در سال ۱۳۳۵، جمعیت روستا ۷۲ درصد و شهر ۲۸ درصد بوده است. در سال ۹۵، دقیقا ۵۰ سال بعد، جمعیت شهر ۷۲ و روستا ۲۸ درصد است. دگردیسی در مهاجرت شکل گرفته است. مطالعات جمعیتی در اینجا مهم است که باید شکل گیرد. از حاشیهنشینی عبور میکنم. گسل هفتم بیکاری است. من آن را به عنوان امالمسئله تعریف کردم. ریشه بسیاری از نارضایتیها در همین مسئله است که باید به آن توجه کنیم. من از آن به عنوان یک لشگر نام بردم. قطعا لشگر بیکاران یک روز حرکت خواهند کرد. آمار رسمی ۱۲٫۱ درصد است. ۳٫۵ میلیون نفر بیکار آمار غیر رسمی است. مسئولان چقدر در مدیریت بیکاری موفق بودند؟ ۷۴ درصد کم و خیلی کم نظر دادند، ۶ درصد موفق میدانند. این نگاه مردم است. گسل هشتم ناامیدی و فقدان نشاط اجتماعی است. جامعه احساس یاس و ناامیدی دارد و فقدان انگیزه برای کار و تلاش، انزوا گزینی، بدبینی به آینده، مهاجرت بیرویه و گسترده و زیرزمینی شدن پدیدهها. وزیر بهداشت رسما اعلام کرد از هر چهار نفر یک نفر در کشور داروی اختلال روانی مصرف میکند. آمار واقعی بیشتر است.
من مطالعه کردم که چرا؟ پاسخ بسیار ساده است. همانطور که گفتم راههای شادی و نشاط در کشور مسدود است. لغو کنسرت در شهرهای مختلف، جلوگیری از تجمع عمومی مثلا تجمع برای بزرگداشت کوروش در شیراز، فردوسی در مشهد، جلوگیری از تجمع عمومی برای آببازی در پارک آب و آتش، عدم حضور زنان در ورزشگاه، لغو سخنرانی بزرگان و شخصیتها در شهرستانها، فیلتر شبکههای اجتماعی، عدم صدور مجوز نمایش فیلمهای دارای مجوز، همگی نشان از ایجاد محدودیت شادی و نشاط دارد. تشییع جنازه بزرگان در کشور را ببینید، تبدیل به پدیده سونامی میشود. مرحوم پاشایی، خدا رحمتش کند. جوان عزیزی که مرحوم شده است. در ۲۸ مرکز استان، یک میلیون نفر به خیابان آمدند و با او همنوایی کردند. همین اتفاق نشان داد که جامعه نیاز دارد و وقتی احساس میکند کسی که عامل نشاطش بوده، از دنیا میرود، باید با او همنوایی کند. وقتی این فضاها را میبندید، تبعا باید آن پدیده ناامیدی و عدم نشاط اجتماعی را ببینید. عامل نهم، بحران خشکسالی و تغییرات اکولوژیک است.
بحران آب در تخصص من نبود که ورود کنم. من از منظر فرهنگی و اجتماعی ورود کردم. در بستر خشکسالی و تغییرات اکولوژیک با مهاجرت گسترده در جامعه ایران مواجه شدیم. بیشترین مهاجرت الان در سیستان و بلوچستان و بعد خوزستان، اصفهان و حتی یزد گزارش میشود که به سمت شهرهای برخوردار مثل تهران، کرج و شهرهای شمالی میروند. این تغییر جمعیتی به تغییر اکولوژی فرهنگی جامعه ایران منجر میشود. ما در آینده با پدیده جدیدی به نام نزاع فرهنگی مواجه میشویم. این جمعیتها و خردهفرهنگها کنار هم قرار میگیرند که با هم تناسبی ندارند. آمارهای غیر رسمی آمارهای بالایی است. من از بعضی استانداران همین استانها سوال کردم، مهاجرت را تایید کردند. چون ساختار زیستی آنها به خاطر خشکسالی و بحرانهای محیط زیست، دچار بحران شده است. این پدیده مهاجرت بدون مدیریت، مساله بسیار خطرناک در پنجاه سال آینده کشور است. مثلا جمعیت کوچکی از سیستان حرکت کردند و به گرگان آمدند. سیستانیهای گرگان مشهور هستند. اینها خردهفرهنگهایی هستند که نتوانستند در جامعه استان، هضم شوند. خردهفرهنگ مقتدری هستند که برای خودشان ساختار و حریم و حیطه و چارچوب دارند. البته انسانهای بزرگی هم هستند. این مساله به مساله ملی در آینده تبدیل میشود. آخری هم شکاف دولت-ملت است. اگر همه ۹ مورد را بتوانیم حل کنیم، یک مساله را نتوانیم حل کنیم، در واقع کاری از پیش نمیرود. چون مساله اعتماد اجتماعی و رضایت اجتماعی مطرح است. اگر عامل افول سرمایه اجتماعی را بپذیریم که متاسفانه به مرز ۸۰ درصد رسیده است، باید اذعان کنیم که بزرگترین تهدید همین مساله است. همه چیز قابل حل است به شرطی که اعتماد اجتماعی داشته باشیم، به شرطی که مردم را داشته باشیم، به شرطی که مشارکت اجتماعی داشته باشیم. هیچ چیز قابل حل نیست تا وقتی که مردم با دولت، نظام و ساختار سیاسی همراه نباشند. وقتم تمام شد و دیگر به راهبردها نمیرسم. امیدوارم این بحث را تکمیل کنم.
انتهای پیام