طبیب روحانی
آتش است این بانگ نای و نیست باد
مهدی جلوانی در یادداشتی برای انصاف نیوز با عنوان «طبیب روحانی» به بهانهی آتش زدن کتاب طب هاریسون توسط یک روحانی به نام آیت الله عباس تبریزیان نوشت:
از خد پنهان نیست از شما هم پنهان نباشد دارد کم کم باورم میشود از بندگان خاص خداوندم. مگر نه این است که نفس مومن چون اشغرست [1] که به زخم چوب نغز و لمترست و هم از این روست که خدا هرکه را دوستتر دارد بیشتر میآزماید (میآزارد) به درد و رنج و بیماری و … . تا آنجا که جلال الدین بلخی میگوید:
زین سبب بر انبیا رنج و شکست
بر همه خلق جهان اولا ترست
باری چاکر نیز به سبب کثرت رنجها و شکستها کم مانده در خود ظن پیامبری برد. از این دردها (که صد البته مایه تطهیر است.) یکی دردهای جسمانی است که به مصداق مثل هرچه نیکان همه دارند حقیر یکجا در خود گرد آورده ام و به برکت آنها حشر و نشرم بیشتر و پیشتر از همه با قشر فرهیخته و دانشمند طبیبان است از هر نوعی که میشناسید(و یا نمیشناسید). انواع طبیبان خود شرح مفصلی میطلبد و این مختصر مجال اجلال همه یکجا نیست گیریم قلم تاب آرد و این حد کمالات و جمالات را بنویسد. اولا که ورق تاب نمیآورد و از شوق وصال به این گروه بی مثال جامه میدرد و زحمت قلم به باد میدهد. ثانیا به فرض محال، گیرم ورقی گستاخ یافت شود و در برابر این همه نیکی مثل آن جاندار که فقط شیر و گوشتش به کار میآید ذل بزند در چشم آدمی و انگار که نه انگار. ما که مدعی فهم و انصافیم سزاست که جانب عدالت رعایت کنیم و شرح نیکیها پراکنده نموده و کسب جمعیت از این زلف پریشان بنماییم که این به عدالت انسانی نزدیکتر است.
از این رهگذر و در این گذر نظری میاندازیم به طرفهترین و روزآمد ترین شیوه طبابت که این روزها به سبب اثرات چشمگیرش در میان اهل نظر (که همان دردمندان الاهی اند) آنچنان شیوع یافته که موجبات شیون و شیطنت سایر اقلام پزشکان را فراهم آورده است، چرا که به چشم فراست[2] (که دارند) میدانند این رقیب تازه چونان مار خفته ای است که اکنون نیم بیدار است و باید به هر لالایی که شده آنرا مجددا به خواب ناز برد. چه اگر نیم بیداریش به لرزه ای بر اندامشان کفایت میکند چون در معرض آفتاب روشنگر چشمان مومنین گرم گردد بی شک تمام بیدار شود حالیا دکان ایشان یکشبه بی شبهه تخته خواهد کرد. [3] بس است دیگر به قول حافظ از هرچه بگذری سخن دوست خوشتر است، برویم سراغ نفس روح پرور طبیب روحانی مان.
1- طبابت روحانی
شاید با خواندن این عنوان گمان بردهاید که این شیوه طبابت بر روح آدمی تمرکز دارد و به شیوه فرادرمانگریِ حاصل از کشف و شهودِ حلقههای عرفانِ حلقوی بیماران را شفا میبخشد. [4] صد البته باید بگویم که ره به خطا رفتهاید و منظور از طبیب روحانی همانا طبیبی است که در کسوت روحانیت است. یعنی حجت الاسلام است(بخوانید پزشک عمومی)، آیت الله است (بخوانید پزشک متخصص)، آیت الله العظمی است (بخوانید پزشک فوق تخصص) و یا مرجع تقلید است (بخوانید تبریزیان) [5]
طبیب روحانی ما که جامع محاسن است و دانشش به طب محدود نمیگردد، ( و به واقع مصداق عدالت الهی است که یضل من یشاء و یهدی من یشاء) به سبب تواضع مثال زدنی اش نام خود بر طب ابداعی اش ننهاده، تنها تمثال مبارکش را بر برچسب دواهای خود نهاده و بدین روش مرهمی مادی را با معجزی معنوی آمیخته و تاثیر دارو را صد چندان ساخته است. آری طبیب متواضع ما طبابتش را “طب اسلامی”[6] خوانده است. در اینجا مانیز به به احترام این بزرگ از هر دو نام مراد یکسان میکنیم.
یکی از برتریهای طب اسلامی بر دیگر طبابتها اینست که طبابتی جامع است، یعنی به خلاف برخی طبابتها که فقط دارو میشناسند و برخی دیگر که با فراتر از دارو به درمان رسیده اند، طب اسلامی به مدد ترکیب دعا و دواست که هم روح را درمان است و هم جسم را شفاست.
2- مطب روحانی
گاه آن است که این گنجینه گرانبها را به رایگان به شما معرفی کنم و دست به دامن دعا شوم که شما مصداق سخن مولانا نشوید (ان شاء الله) که میگفت:
ای گرانجان خار دیدستی مرا
چونکه بس ارزان خریدستی مرا
هرکه او ارزان خرد ارزان دهد
گوهری طفلی به قرصی نان دهد
پس از جد و جهد بسیار و با معرفی یکی از خویشاوندان روحانی ام (صد البته بدون پارتی بازی) با تنی خسته و مایوس خود را در مطب (ببخشید بالاخانه مسجد) طبیب روحانی نشسته یافتم. از شما دعوت میکنم با من به مطب سفر کنید و در ادامه قصه[7] نظر کنید.
این جا همه چیز بی رنگ و ریاست[8] معادل فضای انتظار مطب پزشکان است با این تفاوت که باید برای ورود کفشهایتان را به در آورید، این را خیل کفشهای دم در و کاغذی که روی در است به شما متذکر میشود.
منشی طبیب ما از رنگ و ناز عاری است، بسیجی مخلصی است که پشت میز ساده ای نشسته است. به مدد ابتکارش (که در وقتش به شرح آن نیز میرسیم) انتظارم در این فضا دیری نپایید و مشتاقانه نزد طبیب روحانی شتافتم.
در سلام و ادب معمول چنان مهربان و گشاده رو بود که نزدیک بود خود را مصداق گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی بیابم و دردم از یادم برود که ناگهان به خطای فاحشم پی بردم. شاعر میگوید چو بیایی اما طبیب روحانی که نزد من نیامده بود، من نزد وی شتافته بودم، پس خوشبختانه دردم بازگشت و شرح این درد و این خون جگر با وی گفتم. آنچه از جواب آزمایشها و نوار قلب و مغز و سیتی اسکن و ام آر آی و سونوگرافی و آندوسکوپی و … داشتم به وی دادم و نسخههای تجویزی پزشکان را همچنین. روحانی خوش مشرب ما همچنان که دردهایم میشنید (جهت صرفه جویی که ثواب بسیار دارد) به برگهها و عکسها و نسخهها یک به یک نظر میکرد. از این رو به نکته جدیدی در باب طبابت روحانی پی بردم و آن اینکه طب اسلامی عداوتی با پزشکی مدرن ندارد که هیچ بل بر آن اشراف کامل نیز دارد، چرا که هرچه پزشکان متخصص و فوت تخصص(ببخشید فوق تخصص) گوناگون تجویز کرده بودند و هرآنچه از جواب آزمایشها و عکسها و نوارها و … بود میدید و البته میدانست. و چون بررسی هایش و شنیده هایش از من به قدر کفایتِ تشخیص رسید گفت هر دارو که ایشان کرده اند، آن عمارت نیست ویران کرده اند.
3- تجویز روحانی
چون بدین نسق نسخه پزشکان پیچیده شد، هر درد که میگفتم بر روی برگه ای چیزکی مینوشت و همچنین که در کار نگارش بود از بیماران شفا یافته میگفت. میگفت بیماری دارد که به جهت عزیمت از روستایی به آمریکا دچار چشم زخم شده و همسرش به بیماری لاعلاجی همچون بیماری من دچار شده است.[9] بیچاره از طبابت طبیبان فرنگ به جهت عدم دسترسی به مطب، دست به دامان شعب[10] مجازی شفاخانه در تلگرام(البته طلایی) و پیام رسان وطنی-ارزشی سروش شده و الحمد لله آثار بهبودی در وی مشاهده میگردد.
روی کاغذ سیاه شد بسکه درد من زیاد بود، پس وی با طبع صرفه جوی خود ادامه نوشتن را به پشت کاغذ رو سیاه حوالت کرد. من میگفتم و او مینوشت، او میگفت و من میشنیدم. حالتی عجب بود و عجبتر هم شد آنگاه که ناگاه در باز شد و منشی (همان بسیجی خودمان) از ابتکار خود رونمایی کرد و گفت “حاج آقا وقت ایشان تمام است” و اینگونه بود که گوشم از جوشش چشمه معرفت وی محروم گشت، آری حاج آقا نسخه روسیاهی به من داد و به خدایم سپرد و مثنوی ما نیز چون جلال الدین بلخی با این فراق آغاز شد. این همان روش ابدائی بود که سبب شده بود انتظار بیماران کوتاه شود و خیلی زود به علاج خود برسند.
4- منشی روحانی
گمان میکنم شما هم به این باور رسیدهاید که جوان منشی نیست و بسیجی است. نکند گمان میکنید من از آن دسته آدمهای ظاهر بین هستم که هرکه را پیرهنش روی شلوارش است و محاسن دارد، اهل ظاهر سازی نیست و به جای کت کاپشن میپوشد، بسیجی میشمارند؟!! حاشا و کلا که من چنین باشم و اگر جز این درباره من فکر میکنید بدانید که ان بعض الظن اثم. اگر هنوز هم باور ندارید اینک با استدلال شما را به سوء ظنتان معترف میسازم. آخر با این همه هوش و ذکاوت که وی داشت، با این شیوه ابداعیاش میتوانست صنعت منشیگردی جهان را متحول کند، در شرق و غرب سمینارها بگذارد و الگوی انقلابیاش را به سراسر کره خاکی صادر کند. میتوانست در مطب بزرگترین پزشکانی که دیگر از ناز و عشوه منشیان پررنگ و لعابِ پروتزی شان دلزده شدهاند با بالاترین حقوق مشغول به کار گردد. شما بگویید چه چیز جز روحیه بسیجی میتواند موجب شود چنین جوانی خدمت رایگان در این شفاخانه را به آن همه نعمت ترجیح دهد؟!
میبینم باز به شیوه رایج امروز خرده میگیرید که از کجا میدانی که خدمتش به رایگان است؟! امان از طبع ایرادگیر مردم زمانه که همه چیز را باید برایشان توضیح داد! پیشترها که اینطور نبود، مردم اهل باور بودند، مثل بچهی آدم هرچه میگفتی باور میکردند و زندگی سعادتمندانه داشتند. امروز اینقدر پسرفت در پیشرفت داشتهایم که گویی در زمان شکاکان یونان [11] زندگی میکنیم. محض اطلاع باید بگویم که این را از آنجا دریافتم که چون از محضر طبیب روحانی خارج شدم دریافتم که روحانی بزرگوار این گنج شایگان دانش را به رایگان میبخشد و بابت طبابت هیچ دریافت نمیکند، گرچه زیاد میدهد. حالا توبه کنید و ببینید چگونه گمان بد شما را به گناه انداخت. دیگر با من همراهید که اینجا همه چیز فی سبیل الله است که البته البته درکش برای ما که در جهان بده بستانیم (و اغلب میکوشیم که کمتر بدهیم و بیشتر بستانیم) بسیار دشوار است که درخور دریا نشد جز مرغ آب. آری کار پاکان را قیاس از خود مگیرید، اینجا کار کار خدایی است. مگر نه این است که این طب منشاء الاهی دارد، پس از عالمان و خادمانش نیز جز این انتظاری نیست.
تنگی وقت و مشتاقی من سبب شد تا جهت اخذ نوبت آتی حالیا اقدام نمایم، شوربختانه نزدیکترین نوبت برای سه ماه بعد بود. رو ترش مکنید که اینجای کار که دیگر با اخلاق پزشکان مو نمیزند؟! میان ماه من تا ماه گردون، تفاوت از زمین تا آسمان است در عجبم که چطور موقعیت طبیب روحانیمان را با دیر و دور نوبت دادن طبیبان پروانه دار قیاس میکنید؟! در مورد طبیب ما خیل مشتاقان (بیماران) چنان است که حتی منشیای با این همه دانایی، توانایی آن نداشت که آنها را هرچه زودتر به سرمنزل مقصود رساند. اما رسم دیر و دور نوبت دادن طبیبانِ رسمی نشان از ناز آنهاست که بیماری تاریخی طبیبان است. چنانکه در زمان حافظ نیز بوده که اگر نبود نمیگفت تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد. حتی غزالی نیز 1000 سال پیش گفته “هرکه اندک خورد همیشه تندرست باشد، و از رنج بیماری و مونت دارو و ناز طبیب و رنج حجامت کردن و داروی تلخ خوردن رسته شود.” دقت کردید “ناز طبیب” و این هیچ ربطی به سازمان نظام پزشکی و وزارت علوم ندارد که تربیت نا اهل را چون گردکان بر گنبد است و خوی بد چون در قشری رود محال است که به در شود و ما را گریزی نیست جز آنکه بنشینیم و صبر پیش گیریم، پس برویم و دنباله کار خویش گیریم. طبیب روحانی اگر میخواست چون پزشکان ناز نماید که از طرح ابداعی منشی بسیجی استقبال نمیکرد؟!
5- دواخانه روحانی
بی جهت نیست که چنین شیفته روحانیمان شدهام. هرچه از نیکیهایش بگویم کم گفتهام، چونان عشق است که در گفت و شنید در نگنجد، چرا که دریای نیکی هایش را پایانی نیست. از آنجا که داروهایی که در این طب است نه تنها در هیچ داروخانهای یافت نمیشود بلکه در طبله هیچ عطاری هم نیست، طبیب روحانی رنج تهیه و زحمت توزیع این داروها را نیز محض رضای خدا و بندگان بیمارش بر خود واجب شمرده و در کنار توسعه شعب شفاخانه، در هر شعبه برای رفاه بیماران دواخانهای نیز دایر نموده است. [12]
فاصله شفاخانه تا دواخانه زیاد نیست، به قدر کفش پوشیدن و یک قدم رفتن و دوباره به در آوردن است. شتابان به دواخانه شدم، کار در دواخانه اما به سرعت شفاخانه پیش نرفت، بیش از ساعتی طول کشید نیمی به انتظار و نیم دیگر تا سیاههی دو رو رمزگشایی و داروها حاضر گردد. آنهمه معجون شفابخش فقط 3000000 ریال ناقابل، تازه آنهم بدون احتساب بیمه سلامت یا بیمه ایرانیان و یا بیمه تکمیل درمان، حالا فکرش را بکنید اگر نظام سلامت با طرحی متحول گردد و این طب ملی-مذهبیمان شامل بیمه هم بشود چه خواهد شد! فکرش را بکنید با این پول در داروخانههای رسمی به شما چه میدهند، مشتی قرص و شربت که تاریخ مصرفشان اغلب به دوسال نمیکشد. اما دواهای این دواخانه نه تنها مادام العمر قابل مصرف هستند و در صورت ماندن نوه و نتیجهتان هم میتوانند از آنها استفاده کنند، بلکه مزین به سیمای منور جناب تبریزیاناند که خود موجب برکت و شفاست. [13]
6- مداوای روحانی
مداوای روحانی عزیزمان چند وجهی و پیچیده است! پس جای عجب نیست که پزشکان امروزی از درک آن عاجزند و با آن از در بی مهری و گاه دشمنی وارد میشوند. اما آب دریا را اگر نتوان کشید، هم به قدر تشنگی باید چشید، پس در این مجال کوتاه به شمهای از آن میپردازیم که اصلش دراز است، باشد که مستسقیان دریای معانی خود این کوتاه بلند کنند و حدیث مفصل بخوانند و محضوظ گردند.
بخشی از مداوا به پوشش و رفتار بر میگردد. مثلا برای پرهیز از چشم زخم باید آدمی لباس ساده بپوشد و از خودنمایی بپرهیزد، این را که دیگر همه قبول دارند، پیشگیری بهتر از درمان است. چه معنی دارد آدم کاری کند که همسایه و دوست و فامیل و آشنا دچار زحمت شوند و وی را با چشم زخمی زنند؟!
بخشی دیگر به نحوه انجام امور راجع است. مثلا همه میدانند که آب را در روز باید ایستاده خورد و در شب نشسته که خود علت العلل بیماریهاست، ریزش مو و سستی حافظه و هزاران درد دیگر از این خیزد.
بخشی دیگر مواد اولیه است جهت طبخ غذا، مانند سویق گندم و جو و سنجد، روغن زیتون و کنجد و … (که این همه در دواخانه که به آن هم میرسیم با کیفیت عالی موجود است.)
بخش دیگر دواهاست از حب و بخور و … که باید قبل، بعد و یا بین غذا اغلب نه با آب که با جوشاندههای خاص میل شود.
اینقدر گفتیم باقی ذکر کن آری بخش آخر دعاهاست که از همه برتر است و تاثیر این همه بی دعا هیچ است.
7- دواهای روحانی
اسامی دواها خود داستانی میطلبد جداگانه. وقتی آنها را میخواندم در خیالاتی غریب فرو شدم. واقعا در یک نام چیست؟ فلسفه نامها چیست؟ یاد نقاشیهای رنه مگریت افتادم، یاد میشل فوکو میافتم وقتی نقاشی یک پیپ که زیرش نوشته این یک پیپ نیست از مگریت را بهانه کرد تا کتابی بنویسد در این باب. یاد علمهم الاسماء میافتم، یاد آسمان بار امانت نتوانست کشید، قرعه فال به نام من دیوانه زدند، راستی چرا نام بی ام و احساسی متفاوت از نام بنز پدید میآورد؟ یاد مار قصه شازده کوچولو میافتم که فیلی را خورده بود و کلاه به نظر میرسید. این قصه را بگذاریم و بگذریم که وقت وقتِ گذشتن است.
نام دواها چنان بود که شنیدنشان کافی بود تا آدم عاقل شفا پیدا کند. برای نوازش روح شما خواننده گرامی که میبینم از خواندن حکایت آثار خستگی در سیمای نازنینتان هویدا گشته است به مثابه نمونه چند تا از آن نامها را تقدیم حضورتان مینمایم:
جامع امام رضا
معجون پیغمبر
بخور حضرت مرم
نوره
8- استعمال نسخهی دو رویی روحانی
گاه آن شد که از سرمستی نامها در گذرم و به نسخه دو رویی که روحانی تجویز نموده بود عمل نمایم. از تعدد آنها شکایت ندارم که دردمندی ام بیش از اینهاست که از روزی 17 بار بامدادان تا شامگاهان حب و دمنوش خوردن لب به شکوه گشایم. البته همه اش هم دمنوش و حب نبود. مثلا “نوره”، میدانید چیست؟ همان است که عوام کالانعام آنرا “واجبی” میخوانند، کم سوادان داروی نظافتش مینامند و خودسرها در زندان میخورند تا به لقاء الله بپیوندند. مردم ناآگاه کاربردی جز رفع موهای به قول خودشان زائد برای آن نمیدانند و غافلاند از اینکه این گرد شفابخش چه معجزهها که نمیکند و داروی چه دردها نیست که نیست، فقط باید روی هر موضعی که درد میکند گذاشته شود. از کبد و کلیه و قلب گرفته تا ریه و زانو و مچ و قوزک و سر.
امروزه اما مردم جاهل برای سردرد شفای نوره را دردسر ساز میدانند، چه موی خود از مغز دوستتر دارند؟! چرا؟! چون شیوه زندگیشان غربی شده، بی تعارف بگویم غرب زده شده اند. به جای اینکه ریش بگذارند و سردردشان را با نوره شفا دهند، نوروفن میخورند و ریششان را میتراشند؟! نفتمان را میدهیم، نوروفن و ژیلت میگیریم؟! کسی که این را بخورد و آن را به صورت بکشد، البته که عقل درست و درمان برایش نمیماند و بر خلقت خدا عیب میگذارد و میگوید موهای زائد؟!! مگر خلقت خدا خللی دارد که چیز زائدی بیافریند؟! مگر از غزالی نخوانده اند که لیس فی الامکان ابدع مما کان! مگر نشنیده اند که پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت؟ یا شنیده اند و گمان باطل برده اند که این از نظر پاک خطاپوش شخص شخیص پیر بوده که خطاهای رفته نارفته گرفته است؟! چه کوته فکرند مردم این زمانه؟! و روحانی ما انتظار بیجا دارد که مردم بفهمند خداوند مو را آفریده تا آدمی به نوره محتاج گردد و با آن خود را سلامت دارد.
از نوره بگذریم در نسخه دو نوع بخور هم هست که باید مصرف کنم، یکی بخور چشم زخم که همان اسپند است. از عجایب است که جماعت گمراه عصر حاضر با این یکی هنوز آشنایند؟![14] و دیگری بخور حضرت مریم که از پیچیده ترین داروهایی است که جهان به خود دیده است. این دارو از هر نظر ترکیبی است.
اولا: ترکیب بخور است با ذکرهایی که شما در وقت استفاده میبایست بخوانید.
ثانیا: این بخور به جماعت موثر است و به صورت فرادا اثری نمیکند.
ثالثا: ادعیه این بخور ترکیبی از دعاهای عربی و عبری [15] است.
این مورد آخر نشان میدهد که طبیب روحانی ما با سایر ادیان از در آشتی وارد شده و به پلورالیزم معرفتی باور دارد. آری خلیل من همه بتهای آذری بشکسته و از تعصبات علمی و دینی در گذشته و طبی برساخته که در آن به مصداق اطلب العلم ولو باثین خوبیها از هرکجا که بود جمع شده خواه از طب جدید، خواه از طب قدیم، خواه از ادیان ابراهیمی، خواه از طب شرقی، خواه از سنتهای بومی. حالا بهتر میدانید بی جهت نیست که میگویم طبیب ما به تواضع نام طب اسلامی بر طبابتش نهاده است. طبی که به حقیقت طب الجامع است و نه طب الصادق و نام خود وی برازنده آن است.
در عجم که امروز جمعی به این نابغه نادره زمان ایراد میگیرند که کتاب هاریسون را به آتش کشیده و این را نشانه عداوت وی با طب جدید میدانند. این همه رواداری در استاد میبینند و به روی خود نمیآورند. تقصیر استاد چیست؟! تاثیر بخور حضرت مریم در جماعت با آتشی که از سوختن کتاب هاریسون و بوعلی باشد بیشتر است. حالا عده ای ناآگاه این عمل اخلاقی استاد دانشمند مارا به بی اخلاقی تعبیر کرده اند و برخی دیگر آنرا به انتقام سخت استاد از پاراسلسوس[16] تعبیر کرده اند. باید به ایشان گفت که هیچ چنین نیست و استاد همه را به یک چشم مینگرد. در نظر بی نظر استاد هر کتاب علمی میتواند با تلاوت ادعیه مولتی ادیانی در استنبولی ذبح اسلامی گردد و به شرف هیزم بخور حضرت مشرف گردد، خواه سنتی و خواه مدرن. اصلا هرکه این آتش ندارد نیست باد چراکه تنها از این راه است که پزشکی ققنوس وار از دل خاکستر سر بر میآورد و نام پر آوازه استاد در تاریخ علم در کنار جالینوس و بوعلی و پاراسلسوس ثبت میگردد و به این نامهای خرد اعتبار میبخشد.
با نگاهی به تمثال مبارکش که بر روی برچسب دواها خوش نشسته است و با لبخندی آرامش بخش به من مینگرد گوییا با خود زمزمه میکند هین بگو که ناطقه جو میکند تا به قرنی بعد ما آبی رسد، با خود میگویم:
در کنار بامی ای مست مدام
پست بنشین یا فرود آ والسلام
[1]. اشغر همان جوجه تیغی خودمان است که هرچه بیشتر چوب میخورد تپلتر میشود، گوییا با تهدید حال و احوالش بهتر میشود به قول مولوی:
تاکه چوبش میزنی به میشود / او به زخم چوب فربه میشود .
[2]. اگر شما خواننده گرامی فراست را با فراستی میشناسید و خلق ایراد گیر و خوی گزنده اش در خاطرتان تدائی شده است. باید بگویم معنی فراست صد البته فراتر از اینهاست که ایشان دارند.
[3]. البته همه اطبا هم مال پرست و رقیب کش نیستند. هستند حقیقت طلبانی که در برخورد با این شیوه با خود میگویند چون کان لعلی یافتم من چون دکان داری کنم؟! و سر و دل در گرو این شیوه جدید مینهند. مثال آنها همان بانوی پزشک آنکولوژیست هلندی که شیفته شد این شیوه را و دعوت نمود از استاد برای آموزش این شیوه در دانشگاههای فرنگ و ازین دست بسیارند که به جهت طبع افتاده و شکسته نفسی استاد تنها همین یک مورد رسانه ای شده است.
[4]. البته که این شیوه نیز از شیوههای طبابت موثر و صد البته مفید است و مجالی اگر باشد شرحی به اجمال میطلبد. لیکن به مصداق مثل چون که صد آید نود هم پیش ماست با شناخت طب روحانی عزیزمان مزایای آن طب را نیز فراچنگ آورده ایم.
[5]. طعنه مزنید که جناب مستطاب تبریزیان که مرجع تقلید نیستند. بله من هم میدانم ایشان در مدارج رسمی حوزوی مرجع تقلید که هیچ آیت الله العظمی هم نیستند. لیکن در مدارج غیر رسمی طب اسلامی صد البته ایشان مرجع اند و سایر اطبای روحانی به ایشان اقتدا میکنند و بیماران نیز به طریق اولی. و مراد ما از مدارج یاد شده مراتب رسمی حوزه نیست بلکه سلسله مقامات معنوی طب اسلامی است.
[6]. از مصطفی ملکیان شنیدم که میگفت علم اسلامی نداریم و از مدعیان دعوت میکرد به جای این همه ادعا یک نمونه از علوم اسلامی ارائه کنند. اینک مصطفی جان این یک نمونه، حالا دیگر گاه آنست که خطای خود دریابی و به علوم اسلامی ایمان آوری.
[7]. لفظ قصه شما را به خطا نیندازد که این داستان است و خیالی، که این عین واقع است و گر جز این بیاندیشید سخت غصه دار میشوم.
[8]. بی رنگ و بی ریاست.
[9]. اصلا یکی از علل اصلی این بیماری همین چشم زخم است، بی جهت نیست که پزشکان نا آگاه امروزی از کشف علت این بیماری عاجزند، مشکل از بی اعتقادی خودشان است.
[10]. به راستی که نادر گوهری است طبیب روحانی مان و خود را همه وقت مردم نموده است و برخلاف طبیبان متکبر که در مطب خود مینشینند و به فکر دوری و نزدیکی مطب به بیماران خود نیستند که هیچ، حتی به جای پارک اتومبیل آنها نیز فکری نمیکنند، علاوه بر مکان حاضر که بالاخانه مسجدی است (که روزها مطب است و عصرها گاه دفتر بسیج و گاه محل بخور جمعی) در دو مسجد دیگر نیز طبابت میکند. طبیب ما از این طریق در سه جهت از چهار جهت شهر به خلق خدا خدمت میکند. با چنین توفیق خدمتی که خداوند در اختیارش نهاده یقین دارم در جهت آخر نیز به زودی مسجدی میزبان قدوم پربرکتش خواهد بود.
[11]. شکاکان یونان گروهی ایراد گیر بودند مانند هراکلیتوس و امپدکس و دموکریتوس و آناکساگوراس و پیروانشان که در یونان باستان چوب لای چرخ زندگی سعادتمندانه میگذاشتند.
[12]. مایه بسی سعادت است که شوق خدمت و دغدغه آسایش ملت از مدیران کشور به آحاد جامعه سرایت کرده و هرجا مینگری شعب بانکها و موسساتی را میبینیم که بدون کمترین چشمداشتی مشغول خدمت رسانی به خلق هستند.
[13]. صد حیف که تصاویر کوچک است و چشمان کم توان من از آنها بهره لازم نمیتوانند ببرند، یادم باشد در مراجعه بعدی پیشنهاد چاپ پوستر تمثال مبارکش را به مسوول دواخانه بدهم که بی شک طبیب روحانی رقیق القلب ما با توجه به مردمداری مثال زدنی اش مرا نا امید نکرده و پوستر تصویرشان را جهت رفاه حال من و امثال من چاپ خواهد کرد.
[14]. البته این آشنایی هم کامل نیست، مثلا برخی اسپند را بر روی ابزارکهای فلزی دود میکنند یا از آن عود ساخته اند، نمیدانند که اینها هیچ اثر ندارد و بی جهت نعمت خدا را به باد میدهند. اسپند را باید فقط و فقط روی ذغال دود کرد.
[15]. خوشبختانه ندانستن لغت عبری هیچ خللی در تاثیر دارو ندارد، من هم مثل شما عبری نمیدانم (راستش از عربی هم جز آنچه در نماز است و برخی ادعیه چندان چیزی نمیدانم) به همین جهت از مسوول دواخانه چاره جو گشتم و گفت: بلا اشکال است، گفتم من حتی نمیدانم چگونه باید خواند، گفت: فقط بخوانید، غلط هم بخوانید اثر صحیح خواهد داشت.
[16]. پارسالسوس پزشک زاده سوئیسی بود که در سال 1493 میلادی زاده شد. نامبرده به سبب عداوتی که با جالینوس داشت کتاب قانون بوعلی سینا را به آتش کشید! آدم به یاد صهیونیستها میافتد که برای انتقام از هیتلر و آلمان نازی به جان مردم فلسطین افتاده اند حالا باز بگویید سوئیسیها صلح طلبند و پولهایتان را در بانکهاشان ذخیره کنید.
انتهای پیام
به نظر می رسه نویسنده این اراجیف ، حالش از اون طبیب مشنگ هم بدتر بوده ، با ادبیات سبک قاجار نوشته.
اتفاقا با ادبیاتی امروزی نوشته برای جماعتی مشنگ!!!