نگاهی به فراز و فرود «سازمان مجاهدين خلق»
محسن محمدی در روزنامهی اعتماد نوشت: خاطرات سياسي بهمن بازرگاني با عنوان «زمان بازيافته» از واپسين آثار مكتوبي است كه درباره «سازمان مجاهدين خلق» (منافقين) منتشر و در دسترس علاقهمندان قرار گرفته است. مداقه بر پيشينه و آگاهي از فعاليتها، كنشها و رتبه سازماني فردي كه از خاطراتش ميگويد، ميتواند ياريرسان مخاطب باشد در تعيين ميزان اعتبار، اصالت، صداقت و راستيآزمايي گفتهها و عيارسنجي كتاب.
از رهايي از اعدام تا محكوميت به حبس ابد
بهمن بازرگاني از جمله اعضاي اوليه سازمان مجاهدين خلق و جزو شوراي مركزيت دوازده نفره اين سازمان بوده است. بازرگاني نيز مانند هممسلكانش در ضربه و موج دستگيريهاي اعضاي سازمان در سال ۱۳۵۰ در تله ساواك گرفتار آمده و تنها عاملي كه او را از مجازات مرگ رهانيده، محكوميت برادرش محمد بازرگاني به اعدام بوده و تلاشها و رايزنيهاي خانواده براي نجاتش. به عبارت ديگر، از آنجا كه يك برادر را به جوخه اعدام سپرده بودند، به برادر ديگر حكم حبس ابد دادند. از سوي ديگر، بهمن بازرگاني كه در شاخه سياسي سازمان فعاليت ميكرده و بيشتر در تهيه و تبيين مباحث ايدئولوژيك فعاليت داشته است، توانسته در زمان دستگيري، از پوشش اشتغال در وزارت صنايع براي اغفال اوليه بازجويان ساواك بهره ببرد و تا حدود زيادي از فشارها و بازجويي روزهاي ابتدايي در امان بماند. لو رفتن فهرست اسامي مركزيت سازمان در يكي از خانههاي تيمي اما، همه چيز را برملا كرده و بازرگاني را در معرض بازجوييهاي متعدد ثانويه قرار داده و با حكم اوليه اعدام و سپس حبس ابد در دادگاه تجديدنظر مواجه كرده است.
آزادي از زندان در آستانه پيروزي انقلاب
نقطه تمايز خاطرات بهمن بازرگاني در قياس با ساير آثار مشابه كه تا به امروز منتشر شدهاند، لحن به نسبت انتقادي او است نسبت به بنيانگذاران اوليه سازمان مجاهدين خلق و البته خودش. بازرگاني كه پس از آزادي از زندان در ماههاي منتهي به پيروزي انقلاب اسلامي، عطاي كار سياسي و مبارزه مسلحانه را به لقايش بخشيده و مفاهيمي همچون هنر، فلسفه و مسائل برآمده از آن را به عنوان دلمشغولي و دغدغه اصلي خود برگزيده، در «زمان بازيافته» با لحني صادقانه و بيپروا از كاستيها و ساختار غيردموكراتيك سازمان مجاهدين خلق از ابتداي تاسيس ميگويد و بر اين باور است كه انحرافات و چپروي اعضا در سالهاي بعد، از همين مناسبات و ساختار معيوب و پر از اشكال نشات گرفته است. بازرگاني در عين حال كه خصوصيات و ويژگيهاي فردي و مبارزاتي سران اوليه سازمان را ميستايد و از آن به نيكي ياد ميكند، در ادامه اما، اشكالاتي را بر آنها وارد ميداند كه در نوع خود كم سابقه است. به عبارت بهتر، بازرگاني هاله كاذب تقدس حول محور سران اوليه سازمان را ميدراند و غيرمستقيم آنها را به چالش ميكشد.
انتخابات به سبك منافقين
آنگونه كه او ميگويد: «در انتخابات به روش مجاهدين، هواداران و اعضاي ساده مطلقا اجازه دخالت نداشتند و غالبا حتي مسوولان حوزههاي تعليماتي پايين نيز دخالت داده نميشدند. مسوولان ردههاي بالاتر و سرشاخهها مينشستند و با شور و مشورت افراد مركزيت را انتخاب ميكردند.» بازرگاني در ادامه تاكيد ميكند كه «واژه انتخاب يا انتخابات در سازمانهايي كه كار مخفي ميكردند، اعم از مجاهدين يا فداييان خلق، نميتوانست دموكراتيك باشد و واژه انتخاب يا انتخابات كاملا گمراهكننده است و ربطي به دموكراسي ندارد… پيش از شهريور 1350 و موج دستگيريها حتي نوع انتخاب از پايين نيز مطلقا وجود نداشت.»
ساختار غيردموكراتيك سازمان
بازرگاني براي بازنمايي اين ساختار غيردموكراتيك برقرار در سازمان، نشانههايي از مناسبات سالهاي اوليه تاسيس آن نيز ميآورد: «خلاصه ميرفتيم آنجا، يكسري كتابهايي براي ما تعيين ميشد كه بخوانيم. انسان گرسنه يا جغرافياي گرسنگي از خوزه كاسترو بود. از عبدالرحيم احمدي كتاب بود به نام هماهنگي رشد اقتصادي و اجتماعي … از سال ۴۶ تحولي شد و ما شروع كرديم به خواندن كتب ماركسيستي.»
گريه رجوي بعد از كنار گذاشته شدنش از كميته مركزي سازمان در زندان قصر
به گفته بازرگاني، مناسبات غيردموكراتيك حتي پس از موج دستگيريها و در زندان نيز برقرار بوده و كميته مركزي، سياستها و راهبردها را مشخص و به ديگران ديكته و تكليف ميكرده است. بازرگاني كنار گذاشتن مسعود رجوي از كميته مركزي زندان قصر را از نشانههاي همين روحيه ديكتاتورمآبانه موجود در مركزيت سازمان ميداند كه به تلافي تحقيرشدن توسط رجوي در موسم طرح مباحث ايدئولوژيك، او را به حاشيه رانده بودند. نكته جالب، گريه رجوي بر سر اين موضوع بوده كه به نوعي بهانهاي شده و موجي از انتقادات و اتهامات قدرتطلبي و زيادهخواهي را عليه او برميانگيزاند.بازرگاني در واكنش به امير هوشنگ افتخاريراد (مصاحبهكننده) كه از او ميپرسد چه شد كه در سال 1346 به بعد تصميم گرفتيد يكسري كتابهاي ماركسيستي را بخوانيد؟ پاسخ ميدهد: «اين تصميم را حنيفنژاد ميگيرد و با سعيد محسن مطرح ميكند. حنيف قبلا با يكسري از اين كتابها آشنايي داشته، ولي با نظر منفي خوانده بود.»
انتقاد از خود
بهمن بازرگاني بخشي از انتقادات را نيز به خود وارد ميداند. او كه بالفطره يك نيروي فكري و نظريهپرداز در ساختار سازمان مجاهدين خلق بوده است، تمركز و مطالعه روي موضوعاتي همچون تبيين ارتباط بين زيربنا و روبنا، گرايش به وحدت عاطفي با جهان و ديگر مباحث نظري اينچنيني را حاصل اوقات فراغت زياد در زندان، تاثيرپذيري از جو آن سالها و البته كنارهگيري از ساير اعضاي زنداني سازمان برميشمرد كه نتيجه عملي و مشخصي از آنها حاصل نميشده است.
نظرات بازرگاني درباره ماركسيست شدن اعضاي سازمان مجاهدين خلق نيز در نوع خود بديع و خواندني است. او كه خود نيز در آن زمان ماركسيست شده بود، تاكيد ميكند: «حتي زماني كه ماركسيست شدم، از نظر اقتصادي ماركسيسم را پذيرفتم و ماترياليست به معناي ماركسيستي آن نشدم و از نظر فلسفي، لاادري باقي ماندم.»
اگر حنيفنژاد زنده بود
بازرگاني برخلاف بسياري از كساني كه بر اين باور هستند اگر بنيانگذاران اوليه سازمان و بهطور مشخص محمد حنيفنژاد زنده بودند از اين انحراف جلوگيري ميكردند، اعتقاد دارد كه حنيفنژاد نميتوانست در برابر اين موج بايستد، اما با قدرت و توان رهبرياي كه داشت آنهايي را كه ماركسيست ميشدند، ايزوله ميكرد و ميگذاشت تحت رهبري خودش در سازمان بمانند تا از وجودشان استفاده كند.
معيارهاي سازمان براي جذب نيرو چه بود؟
وي در بخش ديگري از كتاب به شكل ريشهاي اين انحراف را مورد واكاوي قرار ميدهد: «حنيفنژاد و سعيد محسن به هنگام عضوگيري به مهمترين نكتهاي كه توجه داشتند، مبارز بودن بود نه [داشتن ريشههاي] مذهبي اسطقسدار. منظورم اين است كه معيارهاي عضوگيري مجاهدين اوليه چنان بود كه درجه مبارز بودن بيشتر امتياز ميگرفت تا مذهبي بودن… تاكيد تعليمات سازمان نيز بر مبارزه با رژيم شاه، سرنگوني آن و تاسيس حكومت انقلابي و ضد سرمايهداري بود و روي بازگشت به اسلام يا گسترش تعاليم مذهبي تاكيد نميكرد.» به عبارتي ديگر، بازرگاني تغيير ايدئولوژيك اكثريت اعضاي سازمان مجاهدين خلق در سال ۱۳۵۴ را نه از بابت نبود رهبران و بنيانگذاران اوليه سازمان كه به مصداق «خشت اولگر نهد معمار كج/ تا ثريا ميرود ديوار كج» بلكه به دليل التقاط اوليه در آموزههاي ايدئولوژيك و سياسي آن ميداند. او از حنيفنژاد نقل قول ميكند: «جامعه مريض است و جراحي ميخواهد. با قرص و دارو اين مريض خوب شدني نيست. جراحي جامعه ما نياز به علم مبارزه دارد و ماركسيسم همان علم مبارزه است.» بازرگاني اشكال ديگر مجاهدين خلق را خودبزرگبيني ذكر ميكند و به صراحت ميگويد: «مجاهدين دچار خودبزرگبيني سازماني هستند. فكر ميكنند ايران يعني مجاهدين و مجاهدين يعني ايران.»
سازمان از چه زماني تغيير ايدئولوژيك داد؟
به باور بازرگاني، تغيير ايدئولوژيك سال ۱۳۵۴ بزرگترين ضربه به سازمان مجاهدين در پيش از انقلاب بوده كه حتي واكنش منفي خود او را با وجود ماركسيست شدن در پي داشته است؛ اين تغيير ايدئولوژيك اما، محدود و منحصر به اين سال نبوده و ريشه در گذشتهها داشته است. او در خاطرات خود مدعي است كه رسول مشكينفام در اوان دستگيري در زمستان ۱۳۵۲ در سلول چهار نفرهاي كه اعضايش را محمد حنيفنژاد، محمود عسگريآزاد، بازرگاني و مشكينفام تشكيل ميدادهاند به صراحت اعلام ميكند ماركسيست شده است و حنيفنژاد واكنشي نشان نميدهد.
تقي شهرام پيش از انقلاب و مسعود رجوي پس از انقلاب
بازرگاني توفيق تقي شهرام را در دست گرفتن سكان رهبري سازمان پس از تغيير ايدئولوژيك، برآمده از همان ساختار غيردموكراتيك بنيادين ميداند: «به گمان من شهرام روش غيردموكراتيك رايج در سازمان را كه مشكلات و كاستيهايش در جريان مبارزه با ديكتاتوري شاه و اختناق ساواك، از نظرها پنهان مانده بود در آموزش ماركسيستي اعضاي مذهبي سازمان به كار گرفت و اينبار تمامي زشتيها و معايب اين روش عيان شد. رجوي هم عين همين روش غيردموكراتيك را پس از انقلاب ادامه داد.»
بازرگاني تحليلهاي جالبي نيز از شخصيت مسعود رجوي ارايه ميدهد: «پس از انقلاب روحيهاش اينگونه بود كه ميخواست در هر جرياني رهبري را به دست بگيرد و تشكيلاتي را كه رهبرياش با او است به هر شكل ممكن گسترش دهد. يعني كاري با واقعيت و حقيقت و ايدئولوژي و مليت نداشت. در حقيقت هر كاري ميكرد تا تمامي افرادي را كه به هر نحوي ميتوانستند، جايگزينش شوند كنار بزند.»
مسعود رجوي يا تقي شهرامثاني؟
بازرگاني در كتاب خود معتقد است؛ اگر رجوي در زمان تغيير ايدئولوژيك اعضاي سازمان در بيرون از زندان بود، ميتوانست از پس تقي شهرام برآيد و براي اثبات اين ادعا دلايل خواندني را بازگو ميكند: «[مسعود] رجوي تقي شهرامثاني بود. او زرنگ بود، اين هم زرنگ بود. اگر او ميتوانست تاكتيكهاي مختلف بزند اين هم استاد تاكتيك بود و همه جوره از پسش برميآمد.»
خاطرات بهمن بازرگاني افشاگريهاي ديگر را نيز با خود دارد كه لااقل از يك مورد آن تا به امروز كمتر سخن گفته شده است. بازرگاني اذعان ميكند كه در سال ۱۳۵۵، او و همفكرانش به اين باور رسيده بودند كه مبارزه به روش جنگ چريكي شهري ديگر جواب نميدهد و كاملا شكست خورده است: «سال ۵۵ اوج شكست چريك شهري است، چراكه كلا رهبري هر دو جناح از بين ميرود. از فداييان حميد اشرف و از مجاهدين بهرام آرام كشته شدند. در واقع از دو طرف تعداد انگشتشماري مانده بودند. همچنين برخلاف پيشبينيها تعداد خانههاي تيمي در حال كم شدن بود. در واقع ساواك در سركوب گروههاي چريكي شهري موفق بود. مبارزه چريكي شهري به قدري پرهزينه بود كه قابل گسترش به نظر نميرسيد و بايد روش كم هزينهتري را جايگزين آن ميكرديم.»
فيلتري به نام ماركسيسم
اذعان ديگر او به دستكم گرفتن نيروهاي مذهبي بازميگردد. بازرگاني و هممسلكانش حتي پس از رفتن شاه از ايران در دي ماه ۱۳۵۷، وقوع انقلابي مذهبي را در ايران پيشبيني نميكردند و ميگفتند اين يك انقلاب بورژوا-دموكراتيك(!!) خواهد بود. او در پاسخ به اين پرسش كه چرا اين احساس را داشتيد؟ اذعان ميكند: «تجربهاش نبود. شما واقعيات را همين جوري كه هست لمس نميكنيد. واقعيت از يك فيلتر رد ميشود و فيلتر آن زمان همان ماركسيسم بود كه ميگفت اگر قرار باشد انقلاب شود، بورژوا- دموكراتيك است يا سوسياليسم يا هر دو پشت سر هم.»
دست رد به سينه «پيكار» و «توده»
«زمان بازيافته» حاوي مطالب باارزش و قابل تاملي است كه شايد براي اولين مرتبه است كه مطرح ميشود. نكاتي به شدت خواندني و جذاب كه البته ذكر همه آنها در اين مقال ممكن نيست. عاملي كه به خاطرات بهمن بازرگاني اعتبار ميبخشد، عدم وابستگي سازماني و دلبستگي او به گذشتهها و تعصبات و لجاجت برآمده از آن و لحن صادقانه و منتقدانهاش است. اين عضو سابق مركزيت سازمان مجاهدين خلق در عين حال كه بخشي از گذشته خود و همفكرانش را قابل دفاع ميداند، نقدهاي جدياي را هم به آن تشكيلات وارد ميكند؛ به برخي از مناسبات، سياستها و كنشهاي خود و يارانش.
پيغام شهيد بهشتي به بازرگاني
بازرگاني پس از تحمل هفت سال حبس و آزادي از زندان، درخواست همراهي رفقايش در سازمان «پيكار» را بيپاسخ ميگذارد. به پيشنهاد كيانوري براي همكاري در حزب توده وقعي نمينهد و راه خود را از مبارزه مسلحانه و سياست براي هميشه جدا ميكند. «چند ماه پس از آزادي [از زندان] دو خبرنگار از حزب جمهوري اسلامي آمدند با پيام دوستانه و سلام از جانب آيتالله بهشتي. ميخواستند بدانند كه دلايل اينكه من بعد از انقلاب اسلامي ديگر فعاليت نميكنم، چيست؟ تشكر و روانهشان كردم و گفتم: فعاليت كردن دليل ميخواهد، نه برعكس.»
انتهای پیام