خرید تور نوروزی

علی دایی یک بغل پای ساده را نمی‌توانست بزند اما…

علی دایی گاهی یک بغل پای ساده را نمی‌توانست بزند اما دل‌مان قرص بود که حتماً گل می‌زند. او چیزی ورای یک فوتبالیست بود. احتمالاً ترکیبی از ۹۰ درصد اراده، هوش، سرسختی، سختکوشی و ۱۰ درصد فوتبال.»

احسان محمدی در روزنامه ایران ورزشی نوشت: «حتی جنازه من هم به مکزیک گل می‌زد.» این جمله را به نقل از رضا عنایتی روی جلد یک روزنامه زدند. سال ۱۳۸۵. ما خواندیم و سر تکان دادیم یعنی بله! همین طور است! بی‌شک!

در خلال جام جهانی ۲۰۰۶. علی دایی از اسب افتاده بود. به عادت ایرانی وقتش رسید که نوازشش کنیم. ما مردمی که شیفته به عرش بردن و بر فرش کوبیدن هستیم. کوتاهی نکردیم. او را چنان له کردیم که انگار در دوره‌های گذشته مدام قهرمان جام جهانی می‌شدیم و این بار تقصیر دایی است که نگذاشت!

دایی سزاوار نقد شدن بود اما نه آن حجم از فحاشی و قدرنشناسی. در سال‌های آخر هر چه از چالاکی و دوندگی‌اش کم شد، به فریادهایش اضافه شد. گل که می‌زد خوشحالی‌اش هم پر از خشم بود. با مشت‌های گره کرده جوری فریاد می‌زد که انگار انتقامش را از کسی یا چیزی گرفته بود.

وقتی در سومین دیدار تیم ملی یک ضربه سر را به بیرون از چارچوب دروازه آنگولا زد، عادل فردوسی‌پور هم که یکی از منتقدان زیرپوستی او بود گفت: «اگر دایی ۱۰ سال جوان‌تر بود این توپ را گل می‌کرد». ما ریزریز خندیدیم!

انتقاد از دایی و برانکو آن روزها روی بورس بود. بیشتر ما گمان می‌کردیم که علی دایی حق خیلی‌ها را خورده است. از رضا عنایتی تا وحید هاشمیان و آرش برهانی و … خیال می‌کردیم بازنشسته شود حریف‌مان را پرپر می‌کنیم. گفتیم و نوشتیم که جاه‌طلب و دیکتاتور است. برانکو توی مشتش است و اوست که ارنج می‌چیند و دوستانش را بازی می‌دهد و اصلاً فوتبال بلد نیست و دو تا روپایی نمی‌تواند بزند و شانسی توپ‌هایش گل می‌شوند و یک تیر برق هم باشد این توپ‌ها به او می‌خورد و گل می‌شود و …

بهمن ۸۶ تیم ملی به نتیجه ناخوشایند صفر – صفر مقابل سوریه رسید، تماشاگرانی که در سرمای دهشتناک برای تشویق تیم ملی به ورزشگاه آزادی آمده بودند در دقایق پایانی وقتی از عدم گلزنی بازیکنان ملی‌پوش خود نومید شدند، یکصدا به تشویق علی دایی پرداختند تا به نوعی به بازیکنان حاضر در زمین کنایه بزنند که جای او برای گلزنی خالی است. خیلی زود انگار یادمان آمد که هیچکس علی دایی نمی‌شود. شایسته نقد بود اما ما او را در چرخ گوشت انداختیم.

در سال‌های پس از انقلاب مهاجمان بسیاری لباس سفید، سبز یا قرمز رنگ تیم ملی را به تن کرده‌اند، اما بیش از همه این نام‌ها در خاطر مانده‌اند: حمید علیدوستی، فرشاد پیوس، ناصر محمدخانی، کریم باوی، عبدالعلی چنگیز، صمد مرفاوی، خداداد عزیزی، علی دایی، وحید هاشمیان، مهدی طارمی، سردار آزمون، رضا قوچان‌نژاد و… .

دایی هیچ‌گاه قدرت دریبلینگ ناصر محمدخانی را نداشت، حتی قدرت سرزنی و سبکبالی باوی در پروازهایش گاه بسیار چشم‌نواز تر از او بود، سرعت و تیزچنگی عبدالعلی چنگیز را دایی نداشت، مانند عنایتی نمی‌توانست بغل پاهای زیرکانه بزند، مثل فرشاد پیوس هم مدام آقای گل لیگ نشد، مانند خداداد عزیزی خودش را از یارگیری مدافعان نمی‌رهاند، خونسردی علی کریمی را نداشت و استارت‌هایش هم هیچ شباهتی به حمید علیدوستی نداشت ولی مثل یک کوسه همیشه ولع داشت. سیر نمی‌شد. هر بازی برایش انگار اولین بازی بود. کم حرف می‌زد و جواب منتقدان را توی زمین می‌داد.

سرسختی، سماجت و انگیزه دایی حرص آدم را درمی‌آورد. او همیشه برنده بود. چند روز پیش پیام صادقیان در یک گفت‌و‌گو عنوان کرد: «من در فوتبال به همه چیز رسیدم و اشباع شدم!»

همه چیز؟ این شاید نوع نگاه و تفاوت علی دایی با بسیاری از بازیکنان باشد. هیچ چیزی او را سیر نمی‌کرد و همیشه بیشتر می‌خواست. حضور در فینال لیگ قهرمانان اروپا، گلزنی به میلان و چلسی، زدن ۱۰۹ گل برای تیم ملی، قهرمانی با پرسپولیس، کسب عنوان بهترین بازیکن آسیا و … همیشه برایش کم بود. کریستیانو رونالدو قطعاً یکی از پنج بازیکن برتر تاریخ فوتبال است. شبیه یک قهرمان اسطوره‌ای است که از یک سریال حماسی فرار کرده است. گلزنی‌های متعدد او یک بار دیگر نام علی دایی را خاطرمان آورد. گرچه میانگین گل زده در هر بازی هنوز با دایی خواهد ماند. رونالدو در ۱۶۴ بازی، ۹۹ گل زده است در حالی که علی دایی در ۱۴۹ بازی ۱۰۹ گل به ثمر رساند. رونالدو در ۱۸ سالگی به تیم ملی دعوت شد و علی دایی در ۲۴ سالگی! اگر فکر می‌کنید که دایی همه گل‌هایش را به تیم‌های درجه پنجم دنیا زد و کار خاصی نکرد، شما همان حرف‌های ۱۴ سال پیش ما را تکرار می‌کنید که خیال می‌کردیم علی دایی برود، جنازه بازیکنان بعدی از او بیشتر گل می‌زند!

علی دایی یک شگفتی کامل بود؛ بازیکنی که گاهی یک بغل پای ساده را نمی‌توانست بزند اما دل‌مان قرص بود که حتماً گل می‌زند. ما روی شانه‌های لاغر او ایستادیم و بارها در آسیا پادشاهی کردیم. نسلی که حالا سکاندار شبکه‌های اجتماعی است حق دارد پوزخند بزند به این مقایسه‌ها اما او چیزی ورای یک فوتبالیست بود. احتمالاً ترکیبی از ۹۰ درصد اراده، هوش، سرسختی، سختکوشی و ۱۰ درصد فوتبال.»

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

یک پیام

  1. آذربایجان دیگر در ورزش علی دائی وکریم باقری و ….ندارد تیمهای لیگ برتر ودسته یکش اگر می خواهد سقوط نکند حتما بازیکن از خوزستان واستانهای فارس باید بیاورد در همه رشته ها ورزشی تقریبا چرا؟ چون متوسط در آمد سرانه آذربایجان از نصف متوسط در آمد سرانه کشوری کمتر است این یعنی یک معنایش سفره های غذائی مردم متوسط وطبقات پائین خیلی دیگر نمی تواند مقوی باشد و فرزندان رشد خوب ندارند طبقات بالا هم که در آذربایجان کمتر از ده درصد هستند فرزندانشان دنبال ورزش های سخت نمی روند حداقل به جای پخت نان با آرد سفید اگر مانند قبل انقلاب وبرخی شهرهای فارس زبان اگر آرد کامل تحویل نانوائی های آذربایجان بدهند دوباره شاهد نامواران ورزشی و…..خواهیم شد پرس جو کردم دیدم سبوس را جدا می کنند وبا قیمت بالاتر از آرد با گاوداریهای کشور می فروشند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا