خرید تور تابستان

پیرمرد و دریا، نسخه‌ی غزه

ترجمه‌ی فصل نهم کتاب «فلسطین سخن می‌گوید»، گفت‌وگوی کیت مالک و ماتیو هوک با جمال بکر که با عنوان «پیرمرد و دریا، نسخه‌ی غزه» در وبسایت ترجمان منتشر شده را می‌خوانید:

من می ۱۹۶۴، در همین‌ غزه متولد شدم، و همۀ عمرم را کنار دریا و با آنچه از دریا به دست می‌آید گذرانده‌ام. شغل خانوادۀ من از اجدادمان به ما رسیده، ما از زمان‌های خیلی خیلی دور ماهی‌گیر بوده‌ایم. اولین بار، دوازده‌سالم بود که با برادرم -که از مادر دیگری بود- به ماهی‌گیری رفتم. بلافاصله عاشق ماهی‌گیری شدم و فهمیدم این کاری است که می‌خواهم در زندگی‌ام بکنم. سیزده سالم که بود پدرم ماهی‌گیری را یادم داد. شانزده سالم که بود، برای خودم قایق خریدم و تا وقتی که می‌شد با آن روی دریا رفت، زندگی‌ام را با آن می‌چرخاندم. حالا سی‌و‌پنج سال است که ماهی‌گیرم. در زندگی‌ام هیچ کار دیگری نکرده‌ام.

به بقیۀ ماهی‌گیرها خیلی نزدیکم. ده‌ها سال شانه به شانۀ آن‌ها کار کرده‌ام. ما همدیگر را بیشتر از زن و بچه‌هایمان می‌دیدیم. ولی مهم‌ترین چیزی که در زندگی‌ام دارم، بچه‌هایم هستند. قبلاً پدر و مادرم برایم مهم‌ترین آدم‌های زندگی‌ام بودند، حالا بچه‌هایم. بیست‌و‌هشت سال است که با همسرم ازدواج کرده‌ام، پسرعمو دخترعمو بودیم و پدر و مادرهایمان تصمیم گرفتند که با هم ازدواج کنیم. هشت دختر دارم و یک پسر. ما ماهی‌گیرها دلمان می‌خواهد بچه‌های بیشتر و بیشتری داشته باشیم، چون پسرها می‌توانند روی قایق کمک کنند. دلم بچه‌های بیشتری هم می‌خواهد، خدا را چه دیده‌ای؟ ولی باید اول همسرم را راضی کنم. پسرم، خدیر، هجده سالش است و او هم سال‌هاست ماهی‌گیری می‌کند. وقتی کلاس ششم بود مدرسه را رها کرد چون می‌خواست همراه من کار کند. از آن زمان به بعد تمام‌وقت ماهی‌گیر بوده است، اما هنوز خیلی جوان است و بی‌تجربه. دخترانم را اندازۀ جانم دوست دارم، اما سنت‌هایمان اجازه نمی‌دهد زن‌ها ماهی‌گیر شوند.

قبل از محاصره خانواده‌ام وسط دریا می‌رفتند و ماهی‌های خیلی زیادی می‌گرفتند.۱ بیشتر ساردین گیرمان می‌آمد، گورماهی هم زیاد بود. گاهی می‌شد که در یک روز، نزدیک ۵۰۰ دلار دربیاورم. حتی وقتی غزه را اشغال کردند، وضع ماهی‌گیرانِ غزه بهتر شد، چون آزادی بیشتری داشتیم که روی دریا قایق برانیم.۲ اما وقتی محاصره‌مان کردند همه‌چیز سخت‌تر‌ شد. از روزی که گیلاد شلیت را اسیر کردیم، دیگر اوضاع خیلی سخت شد.۳ قبل از آن به ما اجازه می‌دادند که قایق‌های ماهی‌گیری‌مان را از ساحل تا ۱۲ مایل دریایی در آب جلو بیاوریم. اما امروز محدودیت‌ها خیلی بیشتر شده است. گاهی ۳ مایل اجازه می‌دهند، گاهی ۶ مایل. اما خیلی فرقی نمی‌کند. در این فاصله چیزی گیرمان نمی‌آید، فقط تعداد اندکی ساردین. هیچ صخره‌ای در این فاصله نیست که ماهی‌ها دورش جمع شوند. عملاً در محدوده‌ای که در آن اجازۀ ماهی‌گیری به ما می‌دهند، فقط آب گل‌آلود است.

وقتی روی دریا می‌رویم معمولاً گروهی کار می‌کنیم، در دسته‌های حداقل سه تا چهار نفره. قایق‌هایمان حدوداً ۴ متر درازا دارد، همراه با سقف و محفظۀ بسته‌ای در وسط که آن را پر از یخ می‌کنیم تا ماهی‌هایی که می‌گیریم را سرد نگه داریم. نورافکن‌هایی بالای سقف قایق‌هایمان نصب کرده‌‌ایم تا دسته‌های ماهی را هنگام طلوع و غروب خورشید به سمت خودمان بکشانیم و از جی‌پی‌اس استفاده می‌کنیم تا بهترین نقطه‌هایی که در دسترمان هست را نشان‌گذاری کنیم و از آن مهم‌تر، حواسمان باشد که از مرزهای محاصره رد نشویم. وقتی جایی ماهی پیدا کنیم تورهایمان را برای گرفتن آن‌ها می‌اندازیم، ولی این روزها، ماهی پیداکردن آسان نیست.

از وقتی محاصره شروع شده، بیشتر ماه‌ها پشیزی پول درنمی‌آورم. فقط هم این نیست که پول درنیاورم، به پمپ بنزین هم بدهکار می‌شوم چون سوخت قایق‌ هزینۀ زیادی برایم دارد. بعد که نتوانم ماهی بگیرم، نمی‌توانم قرضم را بپردازم. این‌طوری غروب که می‌شود، اکثر غروب‌ها، چیزی هم از دست داده‌ام. اگر صیدی گیرم آمده باشد، می‌برم به بازار پشت مارینا. اما بیشتر روزها چیزی ندارم که بفروشم، برای همین فقط آنجا می‌نشینم و با بقیۀ ماهی‌گیرها حرف می‌زنیم. بندر غزه –همان مارینا- حدود یک مایل از جایی که ما قایق‌هایمان را می‌بندیم فاصله دارد. یک دروازه گذاشته‌اند تا آنجا را از بقیۀ خط ساحلی جدا کند، اما فرق دیگری ندارد. چند وقت پیش، در پروژه‌ای ترکیه‌ای-قطری چند میز و صندلی آنجا گذاشتند که خانواده‌ها پنجشنبه و جمعه‌ها روی آن‌ها می‌نشینند و دربارۀ این حرف می‌زنند که آیا در دریا ماهی پیدا کرده‌اند یا نه.

حتی وقتی ماهیِ چندانی برای فروختن نداشته باشم، گاهی خانواده‌ام را با صید خودم سیر می‌کنم. ما زیاد ساردین می‌خوریم، البته اگر گیرمان بیاید. اغلب برای شام، گاهی برای ناهار هم می‌خوریم، اگر داشته باشیم. بهترین ماهی‌ای که تا حالا گرفته‌ام دنیس بوده. ماهی خیلی خوشمزه‌ای است.

وقتی روی آب می‌روم، همیشه نگران تیر خوردنم. همیشه روی آب در حال تیراندازی‌اند. یکی از پسرعموهایم وقتی پارسال رفته بود دریا تا کمی تفریح کند، تیر خورد و کشته شد. نوزده سالش بود و تازه نامزد کرده بود. یک روز جمعه همراه دایی‌اش رفته بودند دریا، و خبر نداشتند که محدودۀ مجاز ماهی‌گیری را به ۳ مایل کاهش داده‌اند. احتمالاً از مرزهای مجاز دورتر رفته بودند. پسرعمویم هیچ کار اشتباهی نکرده بود، فقط از مرزهای محاصره عبور کرده بود. این دلیل خوبی است برای اینکه با گلوله او را بکشند؟

هر روزی که بیرون می‌روم، حداقل سه قایق مسلح اسرائیلی را می‌بینیم که آن اطراف گشت می‌زنند. معمولاً فاصله‌شان با ما زیاد است، ولی گاهی خیلی نزدیک می‌شوند. قایق‌هایشان نزدیک ۱۳ متر طول دارد و با تیم‌های ۱۲ نفره یا این حدود. گاهی نزدیک قایق‌های ماهی‌گیری غزه‌ای، مثل قایق خودم، می‌شوند و فقط از پشت بلندگوهایشان فریاد می‌زنند. فحشمان می‌دهند و توهین می‌کنند. وقتی این‌جور اتفاقات می‌افتد تظاهر می‌کنم که اصلاً وجود ندارند. آخر، حتی اگر جوابشان را هم بدهم، صدایم به آن‌ها نمی‌رسد. همراهشان سلاح‌های آب‌پاش دارند که گاهی روی قایق‌ها می‌گیرند. گاهی هم البته راکت شلیک می‌کنند یا با مسلسل قایق‌هایمان را به رگبار می‌بندند.

روزی نیست که خبر تیر خوردن کسی به گوشم نرسد. هر روز انتظار این را دارم که خودم کشته شوم. هر صبح که از خانه‌ام می‌آیم بیرون، مطمئن نیستم که زنده برخواهم گشت یا نه. زندگی ماهی‌گیرهای غزه این شکلی است. نمی‌دانم چطور می‌توانم از خودم محافظت کنم، چون وقتی شروع می‌کنند به تیراندازی وقتِ آن را نداریم که ببینیم چطور باید جانمان را نجات بدهیم. وقتی نیروی دریایی‌شان شروع می‌کند به شلیک کردن، ماهی‌گیرها حتی وقت ندارند که جلیقۀ نجات تنشان کنند.

در اکثر مواقع، سربازها اساساً بی‌دلیل شلیک می‌کنند. صرفاً نباید به دلیل این باشد که مثل پسرعموی من، از محدودۀ محاصره فراتر رفته‌ باشید. ممکن است دلیلش این باشد که جای دیگری در فلسطین، یک اتفاقی افتاده باشد. یا اصلاً آن سرباز در چه حالی باشد. گاهی ممکن است دوست دختر یک سرباز ولش کرده باشد، بعد او می‌آید و صرفاً به خاطر اینکه ناراحت و عصبانی است، ماهی‌گیرها را به رگبار می‌بندد. همیشه تو را توی حدس و گمان نگه می‌دارند. فکر نمی‌کنم سربازهایی که شلیک می‌کنند، خیلی وقت‌ها دلیل واقعی‌ای داشته باشند؛ هر کاری که دلشان بخواهد می‌توانند بکنند، بدون اینکه از کسی واهمه داشته باشند.

اواسط نوامبر ۲۰۱۲، در طول هفته‌ای که بمباران بود، اصلاً کار نکردم.۴ بعد که آتش‌بس برقرار شد، دوباره بیرون رفتم و پسرم خدیر هم همین‌کار را کرد. به‌عنوان یکی از مفاد آتش‌بس به ما ماهی‌گیرها اجازه داده بودند که تا ۶ مایلی قایق‌رانی کنیم و ما هم خیلی شور و شوق داشتیم که ببینیم در این مناطقی که الان می‌توانیم به آنجا قایق برانیم چه چیزی گیرمان می‌آید.

آن دوران من دو تا قایق داشتم. یکی قایق قدیمی‌ام بود که در شانزده سالگی خریده بودم، و دیگری قایق جدیدتر و بهتری بود که موتور جدیدتری داشت و سال‌ها پس‌انداز کرده بودم تا بتوانم آن را بخرم. سه روز بعد از اینکه ماهی‌گیری را شروع کردیم، روز ۲۸ نوامبر، خدیر صبح زود به همراه سه تا از پسرعموهایم برای ماهی‌گیری رفت. قایق جدید را با خودشان برده بودند. ظهر نشده بود که پسرعموهایش آمدند خانۀ من. وقتی آن‌ها را دیدم، بلافاصله فکر کردم که پسرم را کشته‌اند.

برادرزاده‌هایمان تعریف کردند که مشغول ماهی‌گیری در دریا بوده‌اند و حدود دو مایل از مارینا فاصله گرفته بودند. در همان منطقه حدود بیست قایق دیگر هم مشغول ماهی‌گیری بوده‌اند. ناگهان یک قایق مسلح اسرائیلی از راه می‌رسد تا فاصلۀ صد متری جلو می‌آید. بدون هیچ هشداری، با راکت به موتور قایق من شلیک می‌کند و موتور را کاملاً از کار می‌اندازد. موتور آتش می‌گیرد اما کسی آسیب نمی‌بیند، یعنی فقط موتور خراب می‌شود. ولی این شروع ماجرا بوده. بعد یک اسرائیلی از پشت بلندگو به خدیر و پسرعموهایش می‌گوید، لخت شوند و با لباس زیرهایشان بپرند توی دریا، چون قرار است قایق را منفجر کنند. پسرم شیرجه می‌زند توی آب، و بعد قایق اسرائیلی با شلیک یک راکت دیگر، قایق را منفجر می‌کند. وقتی قایق را نیست و نابود می‌کنند، سربازان اسرائیلی شروع می‌کنند به تیراندازی در آب‌های اطراف جایی که پسر من و پسرعموهایش داشتند شنا می‌کردند. تا سر حد مرگ می‌ترسند. بعد قایق اسرائیلی دور می‌زند و می‌آید بالای سر خدیر و او را از آب بیرون می‌کشد. پسرعموهایش دیده بودند که با دستبند او را به دکل قایق بسته‌اند. پسرم لخت بود، و آن روز یکی از سردترین روزهای سال بود و در دریا باد شدید می‌وزید. پسرعموهای خدیر شنا می‌کنند تا خودشان را به قایق دیگری می‌رسانند و برمی‌گردند به ساحل تا بیایند پیش من.

آن روز صبح، توی خانه ماندم و چشم‌انتظار خبری از پسرم بودم. با خودم فکر می‌کردم شاید پلیس زنگ بزند و خبرهایی از دستگیری او به دست اسرائیلی‌ها بدهد. بعد نمی‌دانم کِی بود که چندتا از دوستانم زنگ زدند و گفتند که با ماهی‌گیرهایی که تا مدتی بعد از حمله به پسر من در منطقه مانده بودند، حرف زده‌اند و آن‌ها گفته‌اند حال پسرم خوب بوده و قایق اسرائیلی او را با خودش برده است. اما نمی‌توانستم به حرف‌هایی که رفقایم می‌زدند گوش بدهم، قلبم داشت از جا کنده می‌شد.

چند ساعت بعد، حدود ساعت ۳ بعدازظهر، خدیر برگشت. وقتی دیدمش، انگار دوباره جان به بدنم برگشت. اولین کلمه‌ای که گفت این بود: «قایقمان را از دست دادیم». به او گفتم: «نگران پول و قایق نباشد. این‌چیزها هیچ اشکالی ندارد تا وقتی تو را از دست نداده‌ام». خیلی از فامیل‌ها و دوستانم آن روز جمع شدند پیش ما و همه گریه می‌کردند.

بعداً خدیر برایم تعریف کرد که سه ساعت با دستبند او را به دکل قایق بسته بودند. ولی سربازها نمی‌خواستند او را با خودشان به ساحل ببرند، چون می‌ترسیدند به فرمانده‌شان بگویند که با او چکار کرده‌اند. هیچ دلیل یا بهانه‌ای برای کارشان نداشتند. همانطور که او را با دستبند بسته بودند، به قایق دیگری هم شلیک کردند. در نهایت، دستش را باز کردند و پرتش کردند توی دریا و گفتند شنا کند تا برسد به نزدیک‌ترین قایق ماهی‌گیری‌ای که پیدا می‌کند تا او را به ساحل برگرداند. فکرش را بکنید که اگر اتفاقی برایش افتاده بود چه؟ چطور می‌توانستند پسرم را دوباره توی دریا پرت کنند، بدون اینکه یک لحظه فکر کنند که دارد از سرما می‌میرد. به نظرم هر اتفاقی هم برایش افتاده بود، ذره‌ای برایشان مهم نبود. نهایتاً می‌گفتند: «اشتباه شد».

واقعاً شانس آوردم، چون ۱۰هزار دلار –یعنی پول قایق- از دست داده بودم، ولی به جایش پس‌گرفتن پسرم میلیون‌ها دلار می‌ارزید. به خدیر گفتم: «فکرش را نکن، نگرانش نباش، اینجور اتفاقات می‌افتد». نمی‌خواستم این تجربه وحشت‌زده‌اش کند. یک هفته بعد دوباره مشغول ماهی‌گیری شد. حالا دیگر خانوادۀ من به طبیعت این کار عادت کرده است. وقتی به دریا می‌رویم، آن‌ها می‌دانند که من و خدیر یا عصر به خانه برمی‌گردیم یا کشته‌ شده‌ایم. حالا دیگر با این واقعیت زندگی می‌کنیم.

گاهی خیلی غمگین می‌شوم که تمام طول عمرم در خطر گذشته است، آنهم بدون اینکه هیچ دلیل درستی داشته باشد. غروب که می‌شود، این چیزها برایم سخت می‌شود. قبل از محاصره هم زندگی‌ام سختی‌های زیادی داشت، اما تحمل آن‌ها دلیل خوبی داشت. چون می‌خواستم درآمد خوبی به دست بیاورم. اما حالا زندگی‌ام را قربانیِ هیچ می‌کنم. حالا قلبم مرده است. دیگر برایم مهم نیست بهم شلیک کنند، یا اتفاق دیگری برایم بیفتد. می‌گویند اگر کسی توی دلش غم داشته باشد، نباید روی دریا برود.

چیزی که مهم است این است که خدیر برگشته، اما آن حمله همۀ زندگی من را تحت تأثیر قرار داد، چون قایق جدیدمان را که موتور خوبی داشت از دست دادیم. حالا فقط آن قایق قدیمی را دارم و مجبورم از موتور دوستانم استفاده کنم چون آنقدر پول ندارم که بتوانم برای خودم موتور بخرم.

حتی همین قایق قدیمی هم در خطر است. نگرانی دیگری که ماهی‌گیرها دارند، توقیف قایق‌هایشان است. اسرائیلی‌ها به هر بهانه‌ای متوسل می‌شوند تا قایق‌هایمان را توقیف کنند. بعد به آن ماهی‌گیر می‌گویند که قایق را پس خواهند داد، ولی هیچ پس‌دادنی در کار نیست. گاهی فکر می‌کنم اسرائیلی‌ها در غزه با فلسطینی‌ها جنگ اقتصادی هم می‌کنند. چون قایق‌هایمان را به دلایلی توقیف می‌کنند که هیچ ربطی به مسائل امنیتی ندارد، اما تأثیر بیشتری روی مردم مبارز و منابع درآمد آن‌ها می‌گذارد. گاهی فکر می‌کنم اگر ماهی‌گیری را ببینند که دارد موفق می‌شود ماهی‌های زیادی بگیرد، آنقدر به سمتش شلیک می‌کنند تا همه چیز را بگذارد و فرار کنند. یعنی هدف اصلی‌شان کنترل میزان منفعت مالی‌ای است که می‌شود از دریا به دست آورد.

حالا دیگر تأمین معاش خانواده‌ام از راه ماهی‌گیری واقعاً دشوار شده است. اوضاع خیلی بد است. قبلاً به خیریه‌ها پول می‌دادم. اما حالا با کمک‌های بین‌المللی زندگی می‌کنم. فقط به خاطر آن‌هاست که زنده مانده‌ام. ما از سی‌اچ‌اف کمک دریافت می‌کنیم، اما این کمک‌ها مالی نیست. به ما آرد و روغن می‌دهند. من قبلاً روزی ۵۰۰ دلار پول درمی‌آوردم، و حالا یک ماه است که هیچ‌چیز درنیاورده‌ام. حالا اگر یک روزی بتوانم ۳۰دلار از راه ماهی‌گیری دربیاورم، واقعاً روز خارق‌العاده‌ای داشته‌ام. بااین‌حال، ناامید نیستم. امید دارم روزگارمان بهتر شود.

پول زیادی به خیلی‌ها مقروضم. از فامیل‌ها و دوستانم پول قرض کرده‌ام. هنوز برای پس‌گرفتن پولشان سراغم نیامده‌اند، اما هر وقت می‌بینمشان این فشار را روی خودم حس می‌کنم. بعد از حمله به آن قایق، خوابم کم شده است. فقط دو ساعت در شبانه‌روز می‌خوابم. دیشب اصلاً خوابم نبرد. چطور خوابم ببرد وقتی می‌بینم به همه بدهکارم؟ و از آن بدتر، نمی‌دانم که وقتی صبح از خواب بیدار شوم، می‌توانم شکم بچه‌هایم را سیر کنم یا نه؟ فکر این چیزها توی سرم می‌چرخد و روح و روانم را به هم می‌ریزد. احساس خوبی ندارد. بااین‌حال، هیچ‌وقت به فکر این نیفتاده‌ام که سراغ کار دیگری بروم. آخر به نظرم من مثل ماهی‌ام. اگر دریا را رها کنم، می‌میرم.

در طول بازدید از غزه در سال ۲۰۱۳، دو بار با جمال بکر در مارینا، جایی که قایق‌های ماهی‌گیری پهلو می‌گیرند، دیدار کردیم. در هیچ‌کدام از این دیدارها، جمال مشغول ماهی‌گیری نبود؛ نشسته بود و به بقیۀ قایق‌ها و تورهای گران‌قیمت و قدرت بدنی زیادی که برای استفاده از آن‌ها ضروری است نگاه می‌کرد. جمال موی خاکستری کوتاه و ریشِ جوگندمی مرتبی دارد. جثه‌اش کوچک است و چکمه‌های سیاه و طناب‌هایش را با خودش می‌آورد، حتی در روزهایی که کنار مارینا می‌نشیند.

در غزه نزدیک به چهارهزار ماهی‌گیر وجود دارد که زندگی آن‌ها به دسترسی به آب‌های آزاد مدیترانه وابسته است. اما از سال ۲۰۰۷ که اسرائیل محاصرۀ دریایی غزه را آغاز کرده است محدودۀ مجاز برای فعالیت آن‌ها به شدت کاهش یافته است. طبق قرارداد سال ۱۹۹۳ اسلو ماهی‌گیران فلسطینی حق داشتند تا ۲۰ مایل دریایی از ساحل قایق‌رانی کنند. اما در دورۀ انتفاضۀ دوم در سال ۲۰۰۰ این محدوده به ۱۲ مایل کاهش یافت و بعد از سال ۲۰۰۷ به ۶ مایل محدود شد (و گاهی به ۳ مایل نیز می‌رسد).

در سال ۱۹۹۹ ماهی‌گیران غزه چهارهزار تن ماهی گرفتند و فروش آن‌ها ۴درصد از کل اقتصاد غزه و کنارۀ باختری را تشکیل می‌داد. امروز صنعت ماهیگیری فروپاشیده است و بیش از ۹۰درصد ماهی‌گیران برای زنده‌ماندن وابست به کمک‌های بین‌المللی هستند.

اطلاعات کتاب‌شناختی:

Malek, Cate. Palestine speaks: Narratives of life under occupation. McSweeney’s, 2014

پی‌نوشت‌ها:

• این مطلب فصل نهم کتاب فلسطین سخن می‌گوید: روایت‌هایی از زندگی تحت اشغال است که وب‌سایت ترجمان آن را در تاریخ ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۹ با عنوان «پیرمرد و دریا، نسخۀ غزه» و ترجمۀ محمد ملاعباسی منتشر کرده است.
•• کیت مالک (Cate Malek) فارغ‌التحصیل مطالعات خاومیانه از دانشگاه تگزاس و روزنامه‌نگاری است که سفرهای متعددی به سرزمین‌های اشغالی داشته است. ماتیو هوک (Mateo Hoke) روزنامه‌نگار آمریکایی است که به حقوق بشر در کشورهای خاورمیانه علاقه‌مند است. مالک و هوک بیش از ۱۵ سال است که مشترکاً دربارۀ فلسطین کار می‌کنند.

[۱] محاصرۀ غزه از سال ۲۰۰۷ و در واکنش به قدرت‌گرفتن حماس در غزه آغاز شد. اسرائیل و مصر در توافق با هم تمام مرزهای زمینی و دریایی غزه را بستند [مترجم].
[۲] از جنگ ۱۹۶۷ تا قرارداد اسلو در سال ۱۹۹۳ غزه به طور کامل تحت اشغال اسرائیل بود. بعد از قرارداد اسلو مبارزه‌ای میان فلسطینیان و شهرک‌نشینان و نظامیان اسرائیلی برای سلطه بر بخش‌های مختلف غزه در جریان بوده است. از سپتامبر سال ۲۰۰۵، اسرائیل همۀ شهرک‌نشینان را از غزه بیرون برد و فقط نیروهای نظامی باقی ماندند [مترجم].
[۳] گیلاد شلیت یک سرباز اسرائیلی بود که در سال ۲۰۰۶ به اسارت نیروهای مقاومت درآمد و در فرایند تبادل اسرا در سال ۲۰۱۱ آزاد شد [مترجم].
[۴] از ۱۴ نوامبر ۲۰۱۲ اسرائیل به مدت هشت روز غزه را بمباران کرد [مترجم].

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا