ایرانیان «فرنگپرست» هستند؟
روزنامه اعتماد نوشت: علیرضا منصوریان در یک مصاحبه زنده، ایرانیان را «فرنگپرست» خوانده است. شاهد مثال او برای اثبات حرفش فرصت دادن هواداران فوتبال ایران به مربیان خارجی و آستانه تحمل پایینشان در مقابل نتایج مربیان داخلی است.
منصوریان که یک فصل و نیم هدایت استقلال را بر عهده داشت و با این تیم به مقام نایبقهرمانی لیگ برتر رسید، معتقد است آنچنان که باید و شاید به او و همکاران ایرانیاش فرصت داده نمیشود. علیمنصور در این رابطه گفت: «آستانه تحمل هواداران فوتبال در ایران، نسبت به مربی خارجی فوقالعاده بالاست. به عنوان مثال برانکو سال اولی که در پرسپولیس حضور داشت، نتایج افتضاحی میگرفت. آنها حتی ۳ گل از الهلال دریافت کردند و نتایج خوبی نمیگرفتند ولی هواداران پرسپولیس از او حمایت کردند. به طور کلی آستانه تحمل بین مردم ایران برای مربیان خارجی بالاست. اگر نگاهی به گذشته بیندازیم، از ۲۰۰، ۳۰۰ سال پیش فرنگپرستی در ایران وجود دارد.»
نگاه دور، نگاه نزدیک
در نگاه اول و با تمرکز بر چند سال اخیر فوتبال باشگاهی در ایران میتوان به این نکته پی برد که اظهارات منصوریان پربیراه هم نیست. حمایتی که پرسپولیسیها از برانکو کردند یک نقطه عطف در فرهنگ هواداری فوتبال ایران به حساب میآید که نتایج درخشانی را هم برجا گذاشت. برانکو با حمایت مطلق هواداران به جایی رسید که هشتگ #هر_چی_برانکو_بگه بین هواداران پرسپولیس مرسوم شد. او بزرگترین بازیکنان پرسپولیس را نیمکتنشین یا حتی اخراج میکرد اما صدایی از کسی درنمیآمد. این وضعیت تا حدودی برای شفر و بهترین حالتش برای استراماچونی نیز در استقلال رخ داد. هواداران استقلال که از دست به دست شدن مدام نیمکت تیمشان خسته شده بودند برای استراماچونی سنگ تمام گذاشتند و آنچنان از او حمایت کردند که مربی ایتالیایی موفق شد تیم را به صدر جدول هم برساند. هر چند این دوره بسیار کوتاه بود و نمیتوان با قطعیت گفت که اگر استرا میماند میتوانست نتایج برانکو را تکرار کند یا نه؟ با این حال کسی در این نکته شک ندارد که نوع حمایت آبیها از سرمربی سابق اینتر یک حمایت همهجانبه بود. اما اگر از سالهای اخیر فاصله بگیریم و به همان زمانی که منصوریان اشاره میکند بپردازیم چه؟ عمر فوتبال در ایران قطعا به ۲۰۰، ۳۰۰ سال نمیرسد. بنابراین نیازی نیست دو قرن به عقب برگردیم تا ببینیم آیا هواداران فوتبال در ایران فرنگپرست هستند یا خیر؟ در سایر حوزهها نیز متفکران زیادی در طول سالیان گذشته به مساله مواجهه ایران و غرب و تاثیری که «شخص خارجی» بر مردم گذاشته، پرداختهاند.
خلقیات ایرانیها
برای بررسی ادعای منصوریان میتوان به منابعی که در گذشته تحت عنوان «خلقیات ایرانیها» به رشته تحریر درآمده، سر بزنیم. طبق این منابع از جمله کتاب محمدعلی جمالزاده با نام «خلقیات ما ایرانیها» یا «سیاحتنامه» ابراهیمبیگ مردم ایران از دیرباز به نوعی دارای فرهنگ غریبهپرستی بودهاند. این مساله در فرهنگ عامه ما نیز وجود دارد و با ضربالمثل «مرغ همسایه غاز است» نشان داده میشود. در داستانهای بسیاری جمله «چنانچه یک ایرانی و یک خارجی بر سر موضوع واحدی صحبت کنند، مردم حرفهای آن فرد خارجی را میپسندند.» که منصوریان در همان مصاحبه زنده عنوان کرد به چشم میخورد. گفته میشود این نوع نگرش به زمانهای خیلی دور و تا حتی زمان صفویه نیز برمیگردد اما در آن دوران به شدت حالا نبوده است، چرا که در دوران شاه اسماعیل و شاه عباس موازنه قدرت میان شرق و غرب برقرار بود. پس از فروپاشی صفویه و روی کار آمدن حکومتهایی که بیشتر درگیر جنگ داخلی بودند، تا زمانی که قاجاریه به تثبیت رسید، یعنی دوره فتحعلی شاه، این فرهنگ به نوعی ناپدید میشود. به این دلیل که در آن دوران ما مراوده چندانی با غرب نداشتیم. از دوران فتحعلی شاه به بعد است که مراودات جدی با غرب را آغاز میکنیم. غربی که در آن زمان عصر رنسانس و روشنگری را گذرانده و وارد عصر صنعتی شده اما کشور ما به تعبیر داریوش شایگان در «تعطیلات تاریخی» به سر میبرده. طبق برخی روایتها عباس میرزا که ولیعهد فتحعلی شاه بود و در جنگهای ایران و روس فرماندهی قشون را بر عهده داشت، از یکی از سفرای خارجی میپرسد: «چرا در حالی که خورشید بر هر دوی ما یکسان میتابد، شما این قدر پیشرفت کردهاید؟» به عقیده برخی تاریخنگاران این سوال سرآغازی بر مواجهه ایران و غرب بوده و از همان زمان تصمیم بر این میشود که عدهای از ایرانیان برای تحصیل علوم به فرنگ فرستاده شوند. در چنین شرایطی طبیعی است که غرب تبدیل به امری موجه در نزد ایرانیان شود. با این حال برخی منتقدان معتقدند این مساله مخصوص ایرانیها نیست. یعنی نمیتوان آن را ذاتی مردم ایران دانست. در تمام دنیا کشورهایی که از لحاظ تکنولوژیک و دانش پیشرفت زیادی نداشتهاند در مقابل کشورهایی که به سطح بالایی از فناوری رسیدهاند احساس احترام و حتی ارعاب میکنند.
مربیان خارجی در استقلال و پرسپولیس
در حالی که چنین مواجهه تاریخی بین ایرانیها و خارجیها وجود دارد، روی کاغذ نمیتوان انتظار داشت که فوتبال مستثنی شود. با این وجود نگاهی به گذشته نشان میدهد این حکم در فوتبال چندان صدق نمیکند. از دهه ۴۰ و ۵۰ که پرسپولیس و استقلال به آوردن مربی خارجی روی آوردند، ما به نوعی پذیرفته بودیم که دانشمان در فوتبال پایین است و نیاز به آوردن یک کارشناس خارجی وجود دارد. این تفکر هنوز هم وجود دارد. همین شد که استقلال (تاج سابق) در سال ۴۸ رایکف را آورد و پرسپولیس در سال ۵۰ سراغ آلن راجرز رفت. از آن زمان به بعد مربیان خارجی زیادی به فوتبال ایران پا گذاشتند. در بین این افراد، مربیان موفقی هم وجود داشتند که جامهای زیادی را به ارمغان آوردند. از جمله استانکو پوکلهپوویچ که دو جام قهرمانی لیگ به دست آورد. اما بر خلاف پرسپولیس مربیان خارجی استقلال جز رایکف که لیگ را برای آبیها فتح کرد، چندان در فتح جام موفق نبودند و غیر از دو جام حذفی که جکیچ و شفر آلمانی به دست آوردند، توفیق دیگری نصیبشان نشد. آن چه در این میان و بر اساس آمار مشخص میشود، این است که بر خلاف ادعای منصوریان و بر خلاف خلقیات ایرانیها، هواداران فوتبال با مربیان خارجی نیز چندان خوب تا نکردهاند. اگر برانکو را مستثنی کنیم هواداران پرسپولیس هیچ مربی خارجیای را که در آغاز کار نتایج خوبی نگرفته، تحمل نکردهاند. این مساله برای استقلالیها نیز صادق است.
همه اخراج میشوند!
نگاهی به فهرست مربیان خارجی پرسپولیس نشان میدهد، نخستین مربی خارجی اخراجی این تیم، دومین مربی خارجی تاریخ باشگاه بوده است. ایوان کنوف اهل شوروی کمتر از یک سال روی نیمکت پرسپولیس نشست و بعد اخراج شد. بعد از آن نوبت به ولادیسلاو بگوویچ کروات بود که تنها بعد از ۵ بازی به خاطر اختلاف با بزرگان تیم مجبور به ترک باشگاه شد. هانس یورگن گده آلمانی دیگر مربی اخراجی پرسپولیس است که تنها یک سال در این تیم دوام آورد. ایوان متکوویچ و بگوویچ کروات و زوبل آلمانی سه مربی دیگر خارجی سرخها بودند که تنها یک سال دوام آوردند. متکوویچ اخراج شد و بگوویچ هم با شعار «حیا کن، رها کن!» آشنا شد. بعد از آن آری هان و وینگادا و کرانچار آمدند و هیچکدام نتوانستند دل هواداران پرسپولیس را به دست آورند و خیلی زود چمدان به دست راهی درهای خروج باشگاه شدند. مانوئل ژوزه هم که با کلی سر و صدا به ایران آمد، چند هفته بیشتر دوام نیاورد و با درخواست هواداران روی سکوها به کشورش بازگشت. در این میان تنها مصطفی دنیزلی بود که توانست با هواداران پرسپولیس رابطه خوبی برقرار کند و با وجود جام نبردن مدت نسبتا قابل توجهی روی نیمکت پرسپولیس ماند.
در استقلال و بعد از جکیچ آلمانی، این تیم تا دهه هفتاد اصلا سراغ مربی خارجی نرفت. در سال ۷۲ بود که سوکوموروخف روس به ایران آمد و بعد از آن نیز هموطنش بیلفسکی روی نیمکت استقلالیها نشست. طی سالهای بعد رولاند کخ آلمانی به نیمکت آبیپوشان رسید و بعد هم نوبت شفر شد که هدایت استقلال را بر عهده بگیرد. نگاهی به مدت زمان حضور این مربیان خارجی در تیم استقلال نشان میدهد هیچکدام مدت طولانی نتوانستند به کارشان ادامه دهند. به عنوان مثال بیلفسکی تنها بعد از ۸ بازی و تحمل ۴ باخت از کار برکنار شد. مرحوم سوکوموروخف هم در دوره اول حضورش در ایران بعد از باخت به پرسپولیس در فینال جام حذفی به روسیه بازگشت. رولاند کخ نیز تنها بعد از ۱۸ بازی در لیگ و بعد از باخت به برق شیراز برکنار شد و جواد زرینچه جایش را گرفت. در نهایت نیز وینفرید شفر بود که بعد از باخت مقابل شهر خودرو مشهد با دستور امیرحسین فتحی از استقلال کنار گذاشته شد. جالب است که حتی شیر آلمانی هم روی سکوهای آزادی شعار معروف هواداران علیه مربیان را به گوش جان شنید.
با این حساب آن چه منصوریان در مورد فرنگپرستی هواداران فوتبال ایران عنوان میکند چندان مصداق روشنی ندارد. یعنی مربیان خارجی در طول حضور در فوتبال ایران و مخصوصا در باشگاههای استقلال و پرسپولیس چندان جایگاه محکم و از پیش تثبیت شدهای نداشتند. آن چه مشخص است، رفتار هواداران با مربی خارجی دقیقا همان رفتاری است که با مربی ایرانی میکنند. حالا شاید مربی خارجی چند بازی – به اندازه انگشتان یک دست – فرصت بیشتری داشته باشد اما این فرصت اندک نیز به مسائل زیادی وابسته است و نمیتوان آن را به غریبهپرستی ایرانیها ارتباط داد.
مورد خاص برانکو
در میان تمام خارجیهای حاضر در فوتبال ایران برانکو وضعیت متفاوتی را تجربه کرده است. البته استراماچونی هم تا حدودی این وضعیت را درک کرد اما چون دوران حضورش کوتاه شد، نمیتوان روی آن استناد کرد. برانکو در ابتدای سال ۹۴ و در میانه فصلی کابوسوار به پرسپولیس اضافه شد و در همان چند بازی باقیمانده تا پایان لیگ شرایط قابل قبولی ایجاد کرد. پیروزی در داربی تاثیر زیادی روی هواداران گذاشت. نکته مهمی که باید در مورد برانکو گفت سبقه او در تیم ملی و شناختی بود که هواداران از او داشتند. برانکو یک مربی ناشناخته برای فوتبال ایران نبود و به نوعی حسابش را پس داده بود. جایی که منصوریان به آن اشاره میکند در ابتدای فصل بعد رقم خورد. پرسپولیس فصل جدید را با برانکو از لحاظ نتیجهگیری خیلی بد شروع کرد و حتی تا رده پانزدهم هم پایین رفت. اما آن چه هواداران میدیدند بازیهای بسیار زیبا و سراسر تهاجمی پرسپولیس بود. این تازگی هم نداشت؛ پرسپولیس با دنیزلی در فصلی که سوم شد هم همین وضعیت را داشت و هواداران از فوتبالی که شاگردان مربی ترک ارایه میدادند، لذت میبردند. بعد از آن دوران خوب برانکو آغاز شد و برد هم از راه رسید. در نهایت آن تیم با تفاضل گل کمتر نسبت به استقلال خوزستان دوم شد ولی چه کسی میتوانست از مردی که تیم را در میانه جدول تحویل گرفته و با تفاضل گل نایب قهرمان کرده، کسی که تیمش فوتبالی بینهایت زیبا ارایه میدهد و پتانسیل فوقالعادهای برای قهرمانی دارد، حمایت نکند؟ حمایت از برانکو هیچ ارتباط مستقیمی با خارجی بودن او نداشت. این وضعیت همان طور که ذکر شد برای استراماچونی هم پیش آمد. او وقتی به ایران آمد مربی شناختهشدهای بود. گرچه در بازیهای ابتدایی تیمش نتیجه نگرفت اما نمایشی که استقلال در آن دوران ارایه میداد هر هواداری را مجذوب میکرد. یک تیم منظم و با روحیه که قدم به قدم مراحل موفقیت را طی میکرد. این اتفاق برای شفر هم رخ داد. او وقتی به استقلال آمد و جانشین منصوریان شد توانست قهرمان جام حذفی شود. او از همان ابتدا نتایج خوبی با استقلال گرفت. شفر در آغاز فصل بعد خوب استارت نزد اما هواداران از او حمایت کردند. این حمایت هم مربوط به نتایج فصل قبل و آگاهی از این مساله بود که بازیکنان باکیفیتی از تیم جدا شدند. گر چه بعد از مدتی و هنگامی که استقلال روی دور ناکامی افتاد دیگر خبری از آن حمایت نبود.
در این میان و فارغ از نکات ذکر شده باید به دو نکته «تجربه» و «تاثیر لیدرها» نیز اشاره کرد. هواداران فوتبال در ایران در سالهای گذشته به تجربه دریافتهاند که باید آستانه تحملشان را بالا ببرند. رسانهها، کارشناسان فوتبال و افزایش آگاهی نسبت به شرایط در رسیدن به چنین تجربهای نقش داشته است. در سمت مقابل پدیدهای در ایران وجود دارد به نام لیدری. لیدرها افراد صاحب نفوذی در باشگاه هستند که میتوانند موج هواداری ایجاد کنند؛ از طریق فعالیت در شبکههای مجازی یا درست کردن باند و دسته در بین تماشاچیان. این افراد عامدانه و آگاهانه برای رسیدن به مقاصد خود دست به تخریب یا بزرگنمایی افراد میزنند و واکنش هواداران به یک مربی یا بازیکن را هدایت میکنند. پر واضح است که این دو مورد نیز ربطی به فرنگپرستی ندارد.
فرافکنی علیمنصور
علیرضا منصوریان بعد از مظلومی هدایت استقلال را بر عهده گرفت. او در نخستین کنفرانس خبریاش گفت قصد دارد عزت هوادار را در داربی حفظ کند. این کنایهای بود که منصوریان به مظلومی زد بابت آن باخت معروف ۴ بر ۲. منصوریان فصل را خوب آغاز نکرد. در حالی که پرسپولیس با برانکو میتاخت، منصوریان در میانه جدول در کش و قوس بود. اما همین هوادارانی که منصوریان آنها را فرنگپرست معرفی میکند، از او حمایت کردند. این در حالی بود که استقلال آن روزها خوب هم بازی نمیکرد. همان حمایتها و یک توفیق اجباری یعنی بسته شدن پنجره نقل و انتقالات باشگاه که باعث شد منصوریان مجبور شود از جوانانی نظیر نورافکن و اسماعیلی و سایرین استفاده کند، آبیپوشان را کمکم به روزهای خوب بازگرداند. آنها حتی بهترین پرسپولیس برانکو را ۳ بر ۲ بردند و در نهایت نایبقهرمان لیگ شدند. امتیازی که استقلال با منصوریان در آن فصل گرفت، یعنی ۵۷ امتیاز، همان امتیازی بود که فصل قبل استقلال خوزستان با آن قهرمان شده بود. منتها پرسپولیس در آن فصل آن قدر خوب بود که منصوریان با کسب امتیازاتی در حد قهرمانهای فصول قبل دوم شد و در استقلال ماندگار. جالب است که منصوریان حتی بعد از باخت ۶ بر یک به العین نیز اخراج نشد و در اواسط فصل بعد و هنگامی که مسجل شد او و تیمش به بنبست خوردهاند آن اتفاق افتاد. گر چه میتوان به آن اخراج انتقاداتی را وارد دانست ولی باز هم ربطی به ایرانی بودن منصوریان نداشت. علیمنصور بعد از استقلال در ذوب آهن هم نتوانست نتایج خوبی بگیرد و از کار برکنار شد.
برچسب زدن ممنوع
میتوان گفت برچسبی که منصوریان تحت عنوان غریبهپرستی به هواداران فوتبال ایران میزند در مقوله فوتبال بیشتر از این که ناظر بر یک رفتار باشد، نوعی فرافکنی است. بسیاری از مربیان داخلی فوتبال ایران سالهاست از متدهای روز فوتبال عقب افتادهاند و علاقهای هم به «آپ تو دیت» شدن ندارند. این مربیان به جای این که دنبال افزایش معلومات و آگاهی خود و آشنایی با تاکتیکهای روز فوتبال بروند، زمین و زمان را مقصر نتیجه نگرفتن خود میدانند و پشت مسائلی نظیر فرنگپرستی قایم میشوند. شاید بهتر باشد به جای انداختن تقصیرات گردن هواداران، مدیران فوتبال به تغییر ساختارهای ویران شده فوتبال مبادرت کنند و مربیان نیز به جای مصاحبهها و حضور در اینستاگرام روی کار خود متمرکز بمانند. بیانصافی است زمانی که هواداران از یک نفر حمایت میکنند، هوادار فهیم و یار دوازدهم و صاحبان اصلی باشگاه نامیده شوند و هنگامی که دیگر علاقهای به آن شخص ندارند، بشوند فرنگپرست.
انتهای پیام