از طوفان توییتری تا طوفان خیابانی
حامد آئینهوند، روزنامهنگار و دانشآموخته دکترای روابط بینالملل، با ارسال یادداشتی با عنوان «از طوفان توییتری تا طوفان خیابانی» به انصاف نیوز نوشت:
ناظرانی که در دهه گذشته روند تحولات سیاسی ایران را مورد بررسی قرار دادهاند صرف نظر از آنکه مخالف یا مدافع نظام سیاسی مستقر در ایران باشند در این نکته توافق دارند که به واسطه رشد و توسعه شبکههای اجتماعی و افزایش معنادار مخاطبان شبکههای ماهوارهای فارسی زبان، عرصه برمسئولان صداو سیما و هم چنین ارباب جراید برای کانالیزه کردن اخبار و اطلاعات به شدت تنگ شده و ناتوانی آنان در جذب مخاطب و هم چنین اقناع افکار عمومی مبنی بر صداقت در ارائه اطلاعات درست، سبب ساز انتقال مرجعیت رسانهای از داخل به خارج از کشور شده است. بدیهی است این انتقال مرجعیت به واسطه مجموعهای از “بی اعتمادیها” شکل گرفته اما نقطه اوج این وضعیت را شاید بتوان در دو حادثه سیاسی اخیر دانست. یکی مساله پنهان کردن یا عدم پاسخگویی درباره تلفات تظاهرات گسترده و رادیکال آبان 98 و دومی تلاش برای پنهان کردن علت اصلی سقوط هواپیمای شماره 752 خطوط هواپیمایی اوکراین.
روشن است تفاوت شرایطی که نظامهای سیاسی قادرند تا مانع گردش آزاد اطلاعات شوند با شرایطی که چنین امکانی در دسترس آنها نیست به قول عوام زمین تا آسمان است اما آیا این فاصله نجومی بدین معناست که نظامهای سیاسی غیر دمو کراتیک در شرایط دومی و به واسطه عدم توانایی مدیریت اطلاعات دچار بحرانهای غیر قابل مهار میشوند؟
پاسخ کوتاه به این سؤال منفی است اما پاسخ کاملتر این است که برای توضیح و تبیئن تحولات سیاسی و اجتماعی اتکای صرف به تکنولوژیهای ارتباطی روز و نگریستن به تحولات از این دریچه ناظران سیاسی را دچار خطای راهبردی خواهد کرد. به عبارت دیگر روند ظهور و سقوط نظامهای سیاسی بیش از آنکه مدیون و مرهون تحولات عرصه رسانه، ارتباطات و رشد تکنولوژی باشد تابعی از تحولات در عرصه اقتصاد سیاسی و هم چنین اضمحلال اراده و توان سر کوب نظام سیاسی در برخورد با معترضان است.
به بیان دیگر تحولات در پهنه اقصاد سیاسی ظرف و رسانه مظروف است، روزگاری این مظروف تلگراف بود روزگاری نوار، روزی تلگرام و روز دیگر توئیتر، در واقع شبکههای اجتماعی قادر نیستند باری بیش از آنچه اقتصاد سیاسی به آنها تحمیل میکند را حمل کنند. از سوی دیگر باید توجه داشت که نظامهای سیاسی استبدادی همواره تمایل به سرکوب مردم دارند مگر آنکه اراده سرکوب یا توانایی آن یا هردو به شکل توامان تحت تأثیر تحولات اقتصاد سیاسی یا فشار خارجی دچار اختلال شود و مسیر پیروزی جنبشهای اجتماعی از این رهگذر هموار گردد. کنشهای سیاسی نتیجه بخش علاوه برآنکه نیازمند ساختارهای منظم حزبی، سازمان یافته و ساختار مند است کنشهایی استراتژیک نیز هستند. بدین معنا که آنچه مردم انجام میدهند به باور آنها در باره نوع رفتار دیگران بستگی داردو دیگر آنکه کنشهای استراتژیک همواره در معرض فرو افتادن در مفهومی به نام “دام اجتماعی” قرار دارند. مفهوم دام اجتماعی برای اولین بار توسط روانشناس معروف جان پلت، مطرح شد.
دام اجتماعی را میتوان مفهومی برای تحت پوشش قرار دادن تعدادی وضعیت استراتژیک دانست که رفتار کنشگران بر اساس ارزیابی آنها از کنش آتی دیگر مردمان تعیین میشود. منطق این وضعیت را میتوان به شرح زیر توصیف کرد:
1- وضعیت به گونهای است که اگر همه با هم همکاری کنند، همه برنده خواهند شد.
2- اما اگر مردم نتوانند به همکاری دیگران اعتماد کنند، بی معنی است که آنها همکاری با دیگران را انتخاب کنند، زیرا رسیدن به هدف منوط به همکاری تمام مردم یا دست کم اکثریتی از آنهاست.
3- در شرایطی که مردم نتوانند به همکاری دیگران اعتماد کنند، عدم همکاری نوعی رفتار منطقی محسوب میشود.
در صورت فقدان اعتماد، به طور قطع دام اجتماعی پدیدار خواهد شد، یعنی گرفتار وضعیتی خواهیم شد که برای همه بد است حتی اگر بدانیم که اگر همه همکاری میکردیم همه سود میبردیم. با توجه به آنچه گفته شد اگر بخواهیم ترند شدن هشتگ اعدام نکنید را مورد بررسی جامعه شناختی قرار دهیم با ید توجه کنیم که همکاری مردمی برای ترند کردن این هشتگ نه نیازچندانی به اعتماد سازی داشت ونه مشارکت درآن مستلزم پرداخت هزینه سنگین مادی و معنوی بود و نه چندان نیازمند ساختار حزبی و سازمانی افقی… بنابراین موجی که راه افتاد همه معترضان را در برگرفت و همه ناراضیان با زدن هشتگ اعدام نکنید یا ریتوئیت آن سوار این موج اعتراضی شدند. یک گروه ممکن است به عنوان اجتماعی مجازی آغاز به کار کند اما به منظور رشد واقعی ناگزیر از آن است که ریشهها را در جهان واقعی نیز فعال کند. اگر روزی به هر دلیلی اینترنت دوباره قطع شد آیا گروهها بخار میشوند و به هوا میروند یا صاحبان آنها می تواننند بدون هماهنگی در فضای مجازی خودشان را در فضای واقعی سازماندهی کنند؟ با یک نگاه اجمالی به تاریخ هویدا میشود که مؤسسات مجازی وسیلهای ایده آل برای رهبری انقلابهای سیاسی و اجتماعی نبودهاند. انقلابهای به اصطلاح فیس بوکی و توئیتری در جهان عرب در گروههای امیدوار مجازی شروع شدند اما هنگامی که اعضای آنها در دنیای آشفته واقعی حضور یافتند توسط متعصبان مذهبی و کودتا چیان نظامی مصادره شدند. فیس بوک، توئیتر، تلگرام و دیگر غولهای اینترنتی تمایل دارند انسانها را به عنوان حیوانات دیداری شنیداری ببینند. جفتی چشم و گوش متصل به ده انگشت، یک صفحه نمایش و یک کارت اعتباری.. اما واقعیت این است که انسانها جسم دارند و گامهای حیاتی و تعیین کننده آنان در خیابان برداشته میشود. برپایی یک انقلاب واقعی دیر یا زود نیازمند ایثارهایی است که انسانهای واقعی باید آنها را انجام دهند. به همین دلیل است که شبکههای اجتماعی با همه ظرفیت خود هرگز جای احزاب سیاسی، سندیکاها، انجمنها،NGO ها و هم اندیشی های چهره به چهره را نخواهند گرفت. مادامی که شکاف میان فعالیتهای مجازی (online) و واقعی (offline) پر نشده و کنشگران موفق به پل زدن میان آنها نشوند اتفاق خاصی رخ نخواهد داد.
بنابراین از ذوق زدگی در باره ترند شدن هشتگ اعدام نکنیدباید به شدت پرهیز کرد چون راه اندازی طوفان خیابانی به سادگی راه اندازی طوفان توئیتری نیست. نمونه سادهاش سلبریتی هایی هستند که با یک تذکر ساده پستهایشان در باره اعدام نکنید را پاک کردند، یعنی حاضر نشدند بابت اصرار بر ابراز عقیده حتی ذیل یک توئیت هزینه بپردازند. در حالی که مدتهاست “عصر جدید” را به شکلی عجیبی بلغور میکنند. این مشت نمونهای از خروار است…
انتهای پیام