روایت مادرزن «هویدا» از زمینهای دخترش در تهران [+عکس]
خبرگزاری اصولگرای فارس در مطلبی با عنوان «روایت مادرزن «هویدا» از زمینهای دخترش در تهران» نوشت:
وثوقالدوله بعد از دهه۲۰ با پولهایی که از مردم چپاول کردهبود، یک میلیون مترمربع زمین در تهران خرید! دخترش که مادرزن «هویدا» هم بود میگفت: «دخترم که در پاریس است، هر وقت بیپول میشود…
۳۰ سال جستوجو، جمعآوری گنجینهای ارزشمند از اسناد تاریخی، نگارش کتاب و برپایی بیش از ۳۰ نمایشگاه. میپرسم: بعد از اینهمه سال، ماجرا برایتان تکراری نشده؟ لبخند معناداری چاشنی جملاتش میکند و میگوید: «تکراری؟! پیدا کردن هر اعلامیه از دوران مشروطیت از لای کتابهای چاپ سنگی، برای من مثل یکجور اکتشاف است؛ یک کشف تاریخی که میتواند یک نقطه کور تاریخ را روشن کند. من اسم این جستوجو و پیدا کردنها را میگذارم “احیای تاریخ”. چنین اتفاق بزرگی، هیچوقت تکراری نمیشود.» اینطور است که ماجرای مطالعه، تحقیق و جستوجو در حوزه تاریخ معاصر و بهویژه دوران مشروطیت و جمعآوری اسناد بهجامانده از شخصیتهای برجسته آن روزگار، بعد از ۳۰ سال هنوز مثل روز اول برای استاد «ناصرالدین حسنزاده تبریزی» که خودش هم نواده یکی از سران مشروطهخواه تبریز است، تازگی دارد.
نمایندگان دوره اول مجلس شورای ملی- برگرفته از مجموعه شخصی ناصرالدین حسن زاده
«بزرگترین مجموعه اعلان در ایران مشتمل بر ۱۵۰۰ برگ اعلانها و اعلامیههای زمان قاجار و پهلوی، حدود ۱۰۰۰عدد کارت پستال متعلق به دوره قاجار و غیره، ۵۰ عنوان مطبوعات دوره قاجار، نامههای تجّار قاجار شامل ۱۰۰۰ پاکت، دستخط مشاهیر معاصر ایران، مجموعهای از عکسهای ناب تاریخی و…»، گوشهای از گنجینه ارزشمندی است که استاد حسنزاده در ۳۰ سال جستوجوی خستگیناپذیر به آن دست پیدا کرده. اما مهمتر از جمعآوری، دغدغه او برای به اشتراک گذاشتن گنجینه ارزشمندش با علاقهمندان تاریخ بهویژه دانشجویان و پژوهشگران جوان است؛ دغدغهای که خروجی آن، برگزاری حدود ۴۰ نمایشگاه در ۱۸ سال اخیر بوده و حتی ترکتازی کرونا در این روزها هم نتوانسته آن را کمرنگ کند.
مجموعهدار خوشفکر و فعال تبریزی امسال با توجه به شیوع ویروس کرونا، با ایده برگزاری نمایشگاه مجازی اسناد و عکسهای مشروطه، تلاش کرده یاد و خاطره سرداران مشروطه و آزادیخواهان این قیام بزرگ را زنده نگهدارد. شما هم در صد و چهاردهمین سالگرد صدور فرمان مشروطیت، با گفتوگوی ما با این پیشکسوت همیشهجوان همراه باشید تا بیشتر با نمایشگاه خاصش آشنا شوید.
«ناصرالدین حسن زاده»، پیشکسوت حوزه مجموعه داری تاریخی
* دایره اثرگذاری کرونا هر روز گستردهتر میشود و حالا به حوزه نمایشگاههای فرهنگی و تاریخی هم رسیدهاست. چطور شد ایده برگزاری نمایشگاه مجازی اسناد مشروطه بهجای نمایشگاه حضوری سالهای اخیر به ذهنتان رسید؟
– من از سال ۱۳۸۲ به دعوت دوستان و به مناسبتهای مختلف، نمایشگاههای متعددی از عکسها و اسناد تاریخی موجود در آرشیو شخصیام در فضاهای مختلف مثل موزه کاخ سعدآباد، گالری مجلس، کتابخانه حسینیه ارشاد و موزه عکسخانه شهر برگزار کردهام. امسال هم پیشنهاد شد به مناسبت صد و چهاردهمین سالگرد صدور فرمان مشروطیت، نمایشگاهی متشکل از اسناد کمتر دیدهشده برگزار کنم. از همان ابتدا با همفکری دوستان تصمیم گرفتیم با توجه به شرایط، همزمان با نمایشگاه حضوری، نمایشگاه مجازی هم داشتهباشیم تا علاقهمندان بدون خروج از منزل بتوانند از طریق فضای مجازی از این نمایشگاه بازدید کنند. در ادامه با اوجگیری کرونا در تهران، با اعلام مسئولان مربوطه قرار شد به برگزاری نمایشگاه مجازی اکتفا کنیم و برگزاری نمایشگاه حضوری را به زمانی دیگر که انشاءالله دیگر اثری از این ویروس مزاحم نباشد، موکول کنیم.
علاقهمندان در روزهای ۱۳ تا ۱۵مرداد میتوانند با مراجعه به سایت «انجمن تهران شناسان»، روی «نمایشگاه مشروطه از مجموعه ناصرالدین حسن زاده» کلیک و از این نمایشگاه مجازی بازدید کنند.
نامه «ستارخان»۱- امضای سردار ملی با عنوان «خادم ملت ستار»، در انتهای متن نامه قابل مشاهده است
نامههایی با یاد ستارخان
* به نظر میرسد ۲ یادگار از «ستارخان»، از برگهای برنده نمایشگاه امسال شماست. گفتوگو را از همینجا شروع کنیم. به نظر میرسد اسناد زیادی از این قهرمان بزرگ مشروطه در دسترس نیست. درست است؟
– بله، امسال علاوهبر ۲۰ اعلامیه و اعلان دوران مشروطه، ۲۵ کارتپستال و حدود ۳۰ روزنامه از آن ایام و مجموعهای از عکسهای مجاهدان مشروطه و نمایندگان دوره اول مجلس شورای ملی، ۲ نامه از ستارخان را هم به نمایش گذاشتهام.
بهطور کلی از ستارخان، اسناد کمی به جا ماندهاست. علاوهبراینکه مدت کمی در بخشی از تبریز حاکم بود و فرصتی برای این قبیل مکاتبات برایش فراهم نشد، بسیاری از اسناد مرتبط با او هم در شرایط نابسامان آن روزگار از بین رفته است. درمجموع، کمتر از ۵نامه از ستارخان به جا مانده و به دست ما رسیده. خوب است بدانید کاتب ستارخان، «اسماعیل امیرخیزی» بود که ازجمله نویسندگان و معاریف بزرگ ایران به حساب میآمد. او بعدها در زمان رضاخان، تا درجه مدیر فرهنگی ارتقا درجه پیدا کرد و حدود ۳۰ سال بعد هم، خاطراتش از مبارزات مشروطه در تبریز را در قالب کتاب «قیام آذربایجان» نوشت.
* چرا با این فاصله زمانی؟ مگر در آن دوران امکان نگارش خاطرات وجود نداشت؟
– متاسفانه این، یک ایراد عمومی در میان ایرانیان است که اغلب خاطراتشان درباره وقایع و دورانهای مهم را یا نمینویسند یا ۲۰، ۳۰، ۴۰ سال بعد مینویسند! یا حالش را ندارند یا موقعیت و امکانش را. بالاخره هم با درخواست و اصرار دوستان و اطرافیانشان و با این استدلال که؛ «حیف است آنهمه اطلاعات و خاطرات، مکتوب و ماندگار نشود. اگر شما نباشید، این خاطرات هم خاک میشود…»، راضی میشوند دستبهقلم شوند. و همین تأخیر در نگارش خاطرات، زمینهساز بروز اشتباهات ناخواسته در نقل وقایع میشود. به همین دلیل هم در مقدمه اینگونه کتابهای خاطرات مینویسند که اگر اشتباهی در نقل برخی جزییات مشاهده میشود، به این دلیل است که سالها از آن رویدادها میگذرد و… درحالیکه اگر خاطرات در وقت خودش و بهروز نوشتهشود، بهدلیل نزدیکی به وقایع، اشتباهات بسیار کمتر میشود.
نامه ستارخان۲
* برگردیم به نمایشگاه. شما اصل نامههای ستارخان را در اختیار دارید؟
– بله. اصل نامههاست.
* نگران نیستید از آنها عکس گرفته و نسخهبرداری شود و دیگر منحصر به آرشیو شخصیتان نباشد؟
– اساساً دغدغه من برای برگزاری هر ساله نمایشگاه اسناد تاریخی و بهطور خاص اسناد مشروطیت، همین است که امکان استفاده دانشجویان، پژوهشگران و علاقهمندان از این اسناد فراهم شود. بیایند بازدید کنند و از این اسناد مهم برای تحقیقاتشان نسخهبرداری کنند. به همین دلیل هم سعی میکنم هر سال اسناد جدیدی را به نمایش بگذارم که برای مخاطبان دائمی، تکراری نباشد. اصلاً اگر این اسناد در آرشیو شخصی من در خانه بماند و خودم بهتنهایی از آنها استفاده کنم که فایدهای ندارد. درواقع، وظیفه خودم میدانم به این شکل درباره تاریخ معاصر کشورم اطلاعرسانی کنم. شما خبرنگاران، اطلاعرسانی بهروز میکنید. من هم اطلاعرسانی ۱۰۰ ساله میکنم (با خنده).
«محمدصادق خان چرندابی»، ردیف دوم، نفر دوم از سمت چپ، در کنار ستارخان دیده می شود
چه کسی قلیان ستارخان را آماده میکرد؟
* گویا یک خاطره ناب و یک پیوند خاص هم با ستارخان دارید که نشان میدهد علاقه به سردار ملی در خانواده شما ریشهدار است…
– بله. من اولین بار وقتی ۶، ۷ ساله بودم، بهواسطه نقلهای پدربزرگم با مشروطه آشنا شدم. او بهواسطه داییاش، مشهدی «محمدصادق خان چَرَندابی» که خودش هم مشروطهخواه بود، بارها فرصت پیدا کردهبود ستارخان را از نزدیک ببیند. مرحوم محمدصادق خان، رییس مجاهدان محله «ارک» تبریز بود. آن روزها ستارخان به مجاهدان همه محلهها سر میزد و در سرکشیهایش به محله ارک، مهمان خانه محمدصادق خان میشد. این فرصت نابی برای پدربزرگم محسوب میشد که آن موقع یک نوجوان ۱۰، ۱۵ ساله بود چون او هم در آن خانه حضور داشت و مسئولیت آمادهکردن قلیان برای ستارخان را به او میسپردند. همیشه در نقل خاطرات مشروطه، پدربزرگم با افتخار میگفت: «من برای ستارخان قلیان میبردم…»
اعلامیه محمدعلی شاه خطاب به مردم بعد از ماجرای به توپ بستن مجلس
وقتی مردم اعلامیه دلجویی محمدعلی شاه را پس زدند
* یکی از بخشهای جذاب نمایشگاه شما، مربوط به «اعلان» و «اعلامیه» های دوران مشروطیت است. کمی درباره این اسناد تاریخی برایمان بگویید.
– منظور، اعلامیههایی است که از طرف افراد مهم برای اطلاع عموم مردم ایران صادر میشده. درواقع، محتوای اعلامیهها و اعلانها، موضوعات ملی بوده که میخواستند مردم از آن مطلع شوند. این اعلامیهها روی دیوار زده میشد و مردم پای آن میایستادند و مشغول خواندن میشدند.
بهطور مثال، اعلامیههایی که از طرف مراجع تقلید نجف در تأیید مشروطیت ایران صادر شده است. یا اعلامیهای که از طرف محمدعلی شاه بعد از به توپ بستن مجلس صادر شد و در آن به مردم ایران قول داد مشروطه را دوباره برمیگرداند. او میخواست از این طریق دل مردم و اعتمادشان را دوباره به دست بیاورد اما مردم حرفش را قبول نکردند. اعلامیهای هم دارم که از طرف مراجع در تحریم مالیات دادن به عوامل و گماشتگان محمدعلی شاه صادر شده است. همین اعلامیهها، زمینه خلع محمدعلی شاه را فراهم کرد.
لازم است بگویم اعلامیهها و اعلانها، اسناد مهمی بودند و در فضای سیاسی آن روز کشور، نقش اساسی ایفا میکردند. یک مثال برایتان بگویم؛ یک اعلامیه داریم درباره تکفیر سید حسن تقیزاده که توسط مراجع صادر شده است. تأثیر این اعلامیه آنچنان بود که تقیزاده مجبور شد تهران را ترک کند و بعد به خارج از کشور برود. اعلامیه تکفیر اتابک صدراعظم را هم داریم که آن هم سند بسیار مهمی است.
اعلامیه صادر شده توسط مراجع نجف در تحریم مالیات دادن به گماشتگان محمدعلی شاه
* چه کسانی میتوانستند اعلامیه صادر کنند؟ به نظر میرسد این موضوع، منحصر به افرادی بوده که در میان مردم جایگاه مهمی داشتند…
– گروههای مختلف خطاب به مردم اعلامیه میدادند؛ هم مراجع، هم انقلابیون و مشروطهخواهان، هم اهل دربار و هم مدیران روزنامهها. بعضی افراد سرشناس هم اعلامیه میدادند. این گروهها، نمایندگانی داشتند که امور مربوط به چاپ اعلامیهها در چاپخانهها و بعد، توزیع آنها را پیگیری میکردند. البته بعضی از اعلامیههای آن دوره هم بهصورت زیرزمینی چاپ میشد چون اجازه چاپ و انتشار علنی نداشتند. به همین دلیل است که اعلامیه و اعلانهای کمی به جا ماندهاست.
کتاب «۱۰۰اعلان و اعلامیه» از مجموعه شخصی «ناصرالدین حسن زاده»
استاد «ایرج افشار» وقتی اعلامیههای آرشیو مرا دید، گفت: «من در ۴۰ سال فعالیتم در این حوزه و با وجود جمعآوری مجموعههای متعدد شخصی، اینهمه اعلامیه را یکجا ندیدهبودم.» به پیشنهاد و توصیه ایشان هم بود که مجموعه اعلانها و اعلامیههای مربوط به دوران قاجار و پهلوی را که در آرشیو شخصیام دارم، در قالب یک کتاب منتشر کردم. این کتاب با عنوان «۱۰۰ اعلان و اعلامیه»، اولین کتاب در حوزه اعلامیه و اعلانهای تاریخی در ایران محسوب میشود. رییس وقت مرکز اسناد مجلس در زمان انتشار این کتاب گفت: «اهمیت این کتاب بهحدی است که قصد داریم براساس آن، ۲ واحد دانشگاهی تعریف کنیم.»
اعلامیه متن فرمان مشروطه
وقتی لای کتابهای چاپ سنگی، گنج پیدا میکردم…
* با توجه به اینکه اعلامیهها و اعلانها روی دیوار نصب میشد، بهطور طبیعی اغلب آنها از بین رفتهاند. شما چطور به این اعلامیهها دست پیدا کردهاید؟
– اینها مواردی است که افراد در گنجینه شخصی خودشان در خانهها حفظ کردهاند. جالب است بدانید، من بسیاری از این اعلامیهها را لای کتابهای چاپ سنگی پیدا کردهام! ماجرا از این قرار است که خیلیها وقتی اعلامیههای سیاسی و اعلامیههای مراجع و انقلابیون به دستشان میرسید، از ترس مراجعه ماموران حکومت به خانهشان، آنها را لای کتابهای قدیمیشان پنهان میکردند، چیزی که مشابهش را در ایام مبارزات انقلاب اسلامی، درباره اعلامیههای سخنرانی امام خمینی(ره) دیدهایم.
بارها اتفاق افتاده وقتی برای خرید کتابهای قدیمی به کتابفروشیها میروم و شروع به ورقزدن کتابهای قدیمی و چاپ سنگی میکنم، لای برگهای کتاب، نامه تاریخی، اسکناس، وصیتنامه، نامه عاشقانه و اعلامیه پیدا میکنم. در اینجور مواقع، صادقانه به صاحب کتابفروشی میگویم: این کتاب به کار من نمیآید اما به خاطر این اعلامیه که داخلش است، حاضرم ۱۰۰ هزار تومان یا ۲۰۰ هزار تومان موردنظر شما را پرداخت کنم. خیلی اوقات حتی آن کتاب را هم گذاشتهام بماند برای خودشان. کلی هم خوشحال میشوند و دعایم میکنند.
* چه چیزی باعث میشود بعد از اینهمه سال، این مسائل برایتان تکراری نشود و حتی حاضر شوید برای یک برگ اعلامیه، هزینههای بالا پرداخت کنید؟ فکر میکنم ماجرا باید چیزی فراتر از عشق و عطش جمعآوری مجموعههای تاریخی باشد…
– پیدا کردن یک اعلامیه متعلق به دوران مشروطیت، برای من یکجور اکتشاف است؛ یک کشف تاریخی که میتواند یک نقطه کور تاریخ را روشن کند. خیلی حرفها در این اتفاق وجود دارد؛ یک آدم ۱۰۰ سال قبل این اعلامیه را لای یک کتاب فقهی یا ریاضی هندسی گذاشته و اینهمه سال دست نخورده. یعنی نسل بعدی او شاید اصلاً کتاب و کتابخوانی برایشان مهم نبوده. اما از یک طرف هم، با قرار دادن اعلامیه در کتاب، آن را در جای امنی قرار داده و حالا بعد از ۱۰۰ سال این کتاب چرخیده و چرخیده تا به دست من رسیده و برحسب اتفاق، من این اعلامیه را لای برگههای آن پیدا کردهام. این یکجور اکتشاف است. من اسمش را میگذارم «احیای تاریخ»، احیای شخصیتها و اسناد تاریخی، اسنادی که منحصربفرد است. البته گاهی پیش میآید اعلامیههای مشابه به دست میآورم. در چنین مواردی، این امکان را پیدا میکنم که یک نسخه را برای آرشیو شخصی خودم نگهدارم، یک نسخه به موزه آستان قدس هدیه کنم، یک نسخه به کتابخانه مجلس، یک نسخه به فلان مجموعهدار و…
خوب است بدانید علاوهبر اعلامیهها، «قبض»های خرید کتاب هم، اسناد تاریخی مهمی است و به شناخت شرایط اجتماعی و فرهنگی روزگار خود کمک میکند.
قبض اشتراک روزنامه «حبل المتین»- سال ۱۳۱۴ هجری قمری
از قبض پیشفروش دیوان «عارف قزوینی» تا قبض پیشفروش روزنامه «فرخی یزدی»
* قبض خرید کتاب؟! مشتاقم بدانم این قبضها دقیقاً نماینده چه رویدادی در صحنه فرهنگی اجتماعی دوران مشروطیت بوده…
– در دوران قاجار و پهلوی، بسیاری از افراد فعال در حوزه فرهنگ و ادبیات و رسانه، بهلحاظ مالی در مضیقه بودند. به همین دلیل، برای چاپ کتاب و روزنامه خود، اقدام به پیشفروش آنها میکردند. بهطور مثال، «سیفِ آزاد» که خودش روزنامه داشت، تصمیم گرفت دیوان شعر عارف قزوینی را چاپ کند اما چون سرمایه لازم برای این کار را نداشت، به فکر پیشفروش این دیوان افتاد. بنابراین ۷۰۰ قبض حدود یک تومانی چاپ کرد و آنها را به رجال، وزرا و افراد سرشناس عرضه کرد و بهاینترتیب، بودجه موردنیاز برای چاپ دیوان فراهم شد. بعد از چاپ دیوان، نسخههای آن را برای افرادی که کتاب را پیشخرید کرده و قبض در اختیار داشتند، برد. او با این شیوه، توانست برای اولین بار دیوان عارف قزوینی را چاپ کند.
این قبضها، اسناد بسیار مهمی محسوب میشوند چون هم امضای سیف آزاد روی آن است و هم امضای خریداران که شخصیتهای برجستهای مثل ملکالشعرای بهار در میان آنها بودهاند.
قبض اشتراک روزنامه یومیه عصر «اطلاعات»- سال ۱۳۰۸ هجری شمسی
* قبضهای پیشفروش فقط مختص چاپ و نشر کتاب بوده؟
– خیر. صاحبان روزنامهها هم برای تامین بودجه موردنیاز برای چاپ روزنامهشان، از همین شیوه پیشفروش استفاده میکردند. قبضهای اشتراک(آبونمان) روزنامهها هم از همان موقع رواج پیدا کرد. من در آرشیو شخصیام موارد متعددی از این قبضها دارم اما قبض پیشفروش روزنامه «طوفان» متعلق به «فرخی یزدی»، حکایت دیگری دارد. این یک سند منحصربفرد است و جز من، کسی آن را در اختیار ندارد. به خاطر همین سند، از من برای حضور در مستند فرخی یزدی دعوت شد و چند دقیقهای در آن فیلم صحبت کردم.
میدانید این قبض، نشانه چیست؟ نشانه دستهای خالی فرخی یزدی. چون برای چاپ روزنامهاش پول نداشت، آن را پیشفروش میکرد. اصلاً میدانید ماجرای زندانی شدن او، از یک بدهی ناچیز شروع شد؟ رضاخان و عمالش میخواستند برای فرخی یزدی که یکی از ۴ شاعر مشروطه بود و با اشعارش مدام از استبداد انتقاد میکرد، پرونده درست کنند اما مدرک نداشتند. بالاخره در بررسیها متوجه میشوند یک نفر ۵۰ تومان از او طلب دارد. عوامل حکومت آن فرد را تحریک میکنند تا از فرخی شکایت کند. با شکایت او، فرخی را به زندان میاندازند و… تمام. او دیگر از آن زندان خلاصی پیدا نکرد.
روزنامه «طوفان»- صاحب امتیاز: فرخی یزدی
۱۰۰ سال از آن روزها گذشته و من گاهی با خودم فکر میکنم در تهرانِ آن روز، آنهمه آدم پولدار و برجسته زندگی میکردند. آیا نمیتوانستند جمع شوند هرکدام مبلغی بدهند که آن بدهی ۵۰ تومانی فرخی یزدی تسویه شود یا اصلاً بدهکار نشود؟ امثال حسن مستوفیالممالک، مصدق و…، میلیاردر بودند و اگر میخواستند، میتوانستند به فرخی یزدی کمک کنند. این سرنوشت مشترک اغلب شعرا و روزنامهنگاران آن دوره است که در فقر و فلاکت از دنیا رفتند. عارف قزوینی در همدان در گرسنگی جان داد درحالیکه طرفداران مشروطه و دوستداران آزادی که استطاعت مالی داشتند، میتوانستند از او حمایت کنند. اما این اتفاق نیفتاد. اینها غصه ۳۰ ساله من است…
آزادیخواهان گرفتار در باغشاه در روز به توپ بستن مجلس
وقتی مطالبه روزنامهنگاران، پزشک احمدی را دادگاهی کرد
* و این بهترین شاهد است برای اینکه شما به کار جمعآوری اشیاء و اسناد تاریخی بهعنوان یک سرگرمی نگاه نمیکنید بلکه با این اسناد، زندگی میکنید و از طریق مطالعه و بررسی آنها، به شناخت کاملتری از تاریخ ایران در مقاطع مختلف میرسید…
– بله. شبها که تا دیروقت این اسناد و کتابهای مرتبط را مطالعه میکنم، هر بار از زاویهای جدید به زندگی مشاهیر مشروطه، آزادیخواهان و فعالان مطبوعات در آن روزگار نگاه میکنم. دردآور است که میبینم سرنوشت آنها برای هیچکس مهم نبوده. خود اهالی مطبوعات هم حرکتی برای دفاع از همصنفیهایشان انجام نمیدادند چون میترسیدند. کوچکترین حرکتی باعث میشد خودشان هم زندانی شوند. به دلیل همین اختناق دوره رضاخان است که به آن دوره، «تاریخ سیاه» میگویند.
روزنامه «فارس»، از روزنامه های نایاب دوره مشروطه
تازه بعد از تبعید رضاخان و پایان اختناق حکومت او بود که روزنامهنگاران و آزادیخواهان مجال و جرأت پیدا کردند مطالباتشان را در این زمینه مطرح کنند. با پیگیریهای آنها هم بود که «سرپاس مختاری»(رییس شهربانی) و «پزشک احمدی» دادگاهی شدند. قدرت این مطالبهگری چنان زیاد بود که باعث شد پزشک احمدی که از ایران فرار کرده و به نجف رفتهبود، به کشور برگردانده شود. بعد از آن، این پزشک بیرحم که بسیاری از مشروطهخواهان و آزادیخواهان با آمپول هوای او در زندان قصر به قتل رسیدهبودند، دادگاهی و به اعدام محکوم شد. اما ماجرای سرپاس مختاری، متفاوت بود. او فقط به ۸ سال زندان محکوم شد. تازه مدتی بعد، به دربار نامه نوشت و درخواست کرد دوباره استخدام شود!
روزنامه «تنبیه»، از روزنامه های طنز دوره مشروطه
سیاستمدار فاضلی که با پول مردم، یک میلیون مترمربع زمین خرید!
* با آن سابقه سیاه؟!
– امثال او در وقاحت، حیرتانگیزند. نمونه دیگرش، «وثوقالدوله»(برادر قوامالسلطنه) است. همه آنها به دلیل شرایط سیاسی کشور به خارج از ایران فرار کردهبودند و آنجا با پول مردم مشغول عیاشی بودند. وثوقالدوله بعد از دهه ۲۰ به ایران برگشت و با همان پولها در تهران یک میلیون مترمربع زمین خرید؛ در محدودهای که به میدان «وثوق» معروف شد. دختر وثوقالدوله که مادرزن «هویدا» هم بود و من چند مرتبه برای تبادل اسناد تاریخی به خانهشان رفتم، میگفت: «پدرم ۲۰۰ قواره زمین ۵ هزار مترمربعی داشت.» نکته دردناک دیگری هم در حرفهایش بود. میگفت: «لیلا، دخترم(همسر هویدا) که در پاریس است، هر وقت بیپول میشود، میآید یک تکه از این زمینها را میفروشد و با پولش برمیگردد پاریس…»
* دختر وثوقالدوله هم دنبال اسناد تاریخی بود؟
– یکبار در کتابفروشیام نشستهبودم که دو خانم وارد شدند. یکیشان گفت: «دیوان “حسن وثوق”- پدرم – را میخواهم. من دختر وثوقالدوله هستم.» گشتم ۲، ۳ نسخه پیدا کردم و به او دادم و بعد از آن، مشتری کتابفروشیام شد.
* وثوقالدوله، دیوان شعر داشته؟!
– بله. او شاعر و انسان فاضلی بوده…!
* انسان فاضل، چه نسبتی میتواند با چپاول سرمایه مردم داشته باشد؟!
– عجیب است دیگر… چنین موضوعی حتی درباره ملکالشعرای بهار هم وجود دارد. میگویند در قرارداد ۱۹۱۹، بهار مبلغ ۵ هزار تومان از وثوقالدوله گرفت و با آن موافقت کرد! درواقع او تنها شاعری است که آن قرارداد را تأیید کرده. بقیه شاعران ازجمله عارف قزوینی علیه آن قرارداد نوشتند اما بهار در این زمینه دچار خطا شد و تأیید کرد. انسان وقتی با این موارد برخورد میکند، متعجب میمانَد که چه چیزی باعث چنین خطاهایی از چهرههای موجه و برجسته میشود؟! نیاز مالی، ترس یا…؟
روزنامه «صور اسرافیل»، از مهم ترین روزنامه های دوره مشروطه
خود شما! چند اصل از قانون اساسی را بلدید؟
* پایان این گفتوگو فرصت خوبی است برای پرسش یک سئوال. از نگاه شما که بیش از ۳۰ سال از عمرتان را صرف جمعآوری اسناد دوره مشروطه و تحقیق و پژوهش درباره تلخ و شیرینهای آن دوره کردهاید، مهمترین عبرت مشروطه برای امروزِ ما چیست؟
– قانونخواهی و احترام و التزام به قانون. این مهمترین درس مشروطه است به اعتقاد من. اگر قانون، درست اجرا شود؛ قانون قوه مجریه، قانون قوه قضاییه، قانون مطبوعات و…، کارها سامان میگیرد. چند نکته مهم وجود دارد؛ هم سیاستمداران و مسئولان باید قانون بدانند، هم مردم. هر دو هم باید قانون را رعایت کنند. در آن صورت است که هر چیزی سر جای خودش قرار میگیرد. اما الان نه من که یکی از مردم هستم، میدانم قانون کشورم چیست و نه حتی بسیاری از مسئولان! هرکدام از ما شهروندان حداقل باید ۱۰۰ مورد از مواد قانون اساسی را حفظ باشیم. اما آیا اصلاً با قانون اساسی کشورمان و مواد آن آشنا هستیم؟
از دیگر اهداف مشروطه، آگاهی دادن به مردم بود و اینکه چاپ و انتشار کتاب، بیشتر شود. اما آن دغدغه هم به ثمر نرسید. به وضعیت کتاب در جامعه امروزمان نگاه کنید؛ تیراژ کتاب به ۱۰۰ نسخه رسیده! حواسمان باشد، بدون کتاب و آگاهی، قانون هم درست اجرا نمیشود. همهچیز به آگاهی برمیگردد. اگر تیراژ کتابهای ما به ۲۰هزار و ۵۰ هزار نسخه برسد، آن وقت تا حدی میتوانیم بگوییم به جایی رسیدهایم.
انتهای پیام