کدام روزنامه نگاری، کدام انتقاد، کدام توسعه؟
فاطمه کریمخان، روزنامهنگار، در یادداشتی که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است، نوشت:
مدتی پیش دوستی از دانشجویان دانشگاه صدا و سیما تعریف میکرد که یکی از اساتید دانشگاه «مدل ارتباط بومی» خودشان را سر کلاس تدریس میکنند که شامل دسته بندی ارتباطات به «ارتباطات لاکپشتی» و «خرگوشی» و غیره است؛ از تعریف دوستم احساس کردم استاد محترم احتمالاً با دانشجویان سر شوخی داشته و از موضوع رد شدم؛ اما واقعیت این است که «خلق» واژگان تازه در جهت باز کردن فضا برای تکرار ادعاهای کهنه به زبانی جدید کم کم به رویه تبدیل میشود و این چیزی است که باید جدی گرفته شود!
به نظر میرسد آقای محمدرضا نوروزپور، مدیرعامل خبرگزاری ایرنا، در یادداشتی با عنوان «روزنامه نگاری توسعهمحور، نیاز امروز» دست به چنین روشی زدهاند، تا از خلال لفظهای تازه، حرفهایی را علیه روزنامه نگاری و روزنامه نگاران تکرار کنند که ابداً تازگی ندارد.
میگویند چیزی به نام روزنامهنگاری انتقادی رواج یافته است که «نوعی روزنامهنگاری عصبانی، بیاخلاق، بدزبان و ناسزاگواست که بیشتر ریشه در کنشهای هیستیریک سیاسیامنیتی برای ازپایدرآوردن و نابودکردن و لهکردن رقیب سیاسی به هر قیمتی دارد»، آنچه اینجا آقای نوروزپور به آن «روزنامه نگاری انتقادی» میگوید، همان بولتن نویسی قدیمی خودمان است، مساله این است که بولتن نویسها دیگر خفیه نویس نیستند و صدقه سر دسترسی به انواع و اقسام یارانه، بخش عمدهای از فضای رسمی روزنامه نگاری کشور را اشغال کردهاند، اسم «فحش آزاد» بودن را گذاشتهاند «روزنامه نگاری» و احدی در زمین و آسمان متعرضشان نیست؛ اما مساله یادداشت آقای نوروزپور به نظر چیز دیگری هم هست، آنجا که میگویند: «متأسفانه باور غلطی در میان روزنامهنگاران ما پدید آمده و اینکه روزنامهنگار خوب روزنامه نگار منتقد وضع موجود است یا اینکه مثلاً روزنامهنگاری بهترین روزنامهنگار است که حتماً سوت بزند، افشاگری کند، به زوایای تاریک و زشت جامعه نور بتاباند یا بهتر پاچه سیاستمداران یا اصحاب قدرت را بگیرد. نوع سانتیمانتالی آن هم این است که اشک مخاطب را با نشاندادن تصاویری از بدبختیها و مشکلات پایانناپذیر بشری که حتی در توسعهیافتهترین کشورهای جهان هم میتوان با کنکاش نمونههایی از آنها یافت سرازیر کند و قلب آنها را بفشارد.» اولاً اینجا باید به آقای نوروزپور یاددآوری کرد آن موجودی که «پاچه» دیگران را میگیرد سگ است نه روزنامه نگار، از بحث عبارات که بگذریم لازم است تاکید کنم که نه تنها روزنامه نگار خوب، بلکه انسان خوب هم انسان منتقد است، کسی که به هر آنچه دارد رضایت میدهد و نقدی به چیزی وارد نمیکند، مرده است! و اگر قرار نیست روزنامه نگار بر زوایای تاریک زندگی امروز نور بتاباند و طلب شفافیت کند، پس قرار است چه کاری انجام دهد؟ قطعاً روزنامه نگاری با گرفتن اینتراکشن در شبکههای مجازی فاصله دارد، و طبعاً آقای نوروزپور باید متوجه باشد که وقتی روزنامه نگاران را با اینستاگرامرها در یک ردیف قرار میدهند خیلی بیش از استفاده از لفظ «پاچه گرفتن» به این گروه شغلی توهین میکنند. اگر روزنامه نگاران چیزی مینویسند که اشک آور است، مقصر روزنامه نگاران نیستند، بلکه مقصر کسانی هستند که موجبات وجود این وضعیت اشک آور را چنان به فراوانی ایجاد کردند که به هر طرف نگاه میکنیم اشک در چشمانمان حلقه میزند.
نوشتهاند دولت گرفتار است، مشکلات زیاد است، و انتقاد روزنامه نگاران غوز بالای غوز، و «ضد توسعه»، و در ادامه پرسیدهاند که «در کشوری که شعار سال آن «جهش تولید» است، چه کسی وظیفه دارد به سیاستمداران، سیاستگذاران و قانونگذاران مسیر درست جهش تولید را نشان دهد؟ چه کسی باید به قانونگذاران و نمایندگان مجلس یادآوری کند، فشار بیاورد که با قوانین ضدتوسعهای موجود جهش تولید یا اساساً ممکن نیست یا سالها بهطول میانجامد؟ چه کسی باید به مردم یاد دهد که اگر میخواهند کشوری توسعهیافته داشته باشند، چه تغییرات و اصلاحاتی را در سبک زندگی خود پدید آورند؟ چه کسی وظیفه دارد مردم را بهعنوان اصلیترین سرمایههای یک کشور با برنامه توسعهای کشور همسو و همراه کند؟ چه کسی وظیفه دارد کارگزاران را در مسیر درستی که اتخاذ کردهاند تشویق کند و به آنها اعتمادبهنفس دهد؟ چه کسی مسئول ایجاد همبستگی ملی و افزایش سطح اعتماد به نفس تودههای مردم است؟ چه کسی وظیفه دارد سرمایه اجتماعی و سرمایه ملی خلق کند؟ برای روزنامهنگارانی که هنوز فکر میکنند فقط باید سوت بزنند، افشاگری کنند، انتقاد کنند و … قطعاً این موارد نمیتواند وظیفه باشد.»
مسیر درست جهت تولید را باید کارشناسان اقتصادی و اندیشکدههایی که مسئول هستند ارائه دهند نه روزنامه نگاران، روزنامه نگاران گروه فشار نیستند که به مجلس فشار بیاورند کدام سیاست را تغییر دهد یا کجا به خطا نرود، کما این که آنجا که علیه طرحهای فساد آوری مانند رانت قیر رایگان یا انتصابهای مساله دار نوشتند هم کسی وقعی به نظرشان ننهاده. روزنامه نگاران همین طور مسوول تربیت عمومی و تغییر سبک زندگی مردم نیستند، اولاً مردم صغیر نیستند که نیاز داشته باشند کسی «سبک زندگی هماهنگ با بحران» را به آنها بیاموزد، بحران سبک زندگی خودش را به مردم تحمیل میکند بدون این که روزنامه نگاران جایگاه معلمان اخلاق و وزارت تبلیغات را اشغال کنند، در ثانی حتی اگر نیاز به تبلیغات در این زمینه وجود داشته باشد، باز هم مخاطب این حرف «روزنامه نگاران» نیستند، دولت دستگاه تبلیغاتی عظیمی در اختیار دارد که بخشی از آن وزارت ارشاد و نظارت بر «فرهنگ سازی» است، بخش عظیمی از کار «صدا و سیما» اصولاً خبر نیست، و اگر مسوولیت فرهنگ سازی باید به عهده کسی قرار بگیرد حتماً صدا و سیما مقدمتر است تا روزنامه نگاران؛ در نظامهای دموکراتیک این مردم نیستند که باید با برنامههای توسعهای کشور همراه شوند، بلکه این برنامههای توسعهای است که باید با مردم و خواسته آنها همراه باشد، اما حتی به فرض این که خواسته آقای نوروزپور درست باشد، باز هم دستگاه تبلیغاتی کشور جای درستتری برای طرح این خواستههای تبلیغاتی است تا جامعه روزنامه نگاری. مسوول ایجاد همبستگی ملی و افزایش سطح اعتماد به نفس «مردم» مسوولان هستند، نه روزنامه نگاران، وقتی هر روز کوس رسوایی و فساد در یکی از دستگاههای کشور به صدا در میآید و در عالیترین جایگاهها مسوولان وقت و فعلی دست به افشاگری علیه یکدیگر میزنند، و رسانهها هم مانند باقی مردم به تماشای این وضعیت نشستهاند، روزنامه نگاران دقیقاً باید چه کنند که رضایت آقای نوروزپور را فراهم کند؟ خلق و صیانت از سرمایه اجتماعی و ملی به عهده روزنامه نگاران نیست، بلکه به عهده سیاست گذاران و دولت است، راه آن هم پایان «توده» خواندن مردم است و اعتماد به آرای عمومی، شفافیت و صراحت با مردم، چیزی که دولت نشان داده نمیتواند آن طور که باید و شاید تضمینش کند.
نوشتهاند «در کشورهای پیشرفته شاید نزدیک به یک قرن روزنامهنگاری همسو با توسعه حاکم بوده است.»، کاش نمونههایی از این همسویی برای ما روزنامه نگاران ناآگاه و پاچه گیر مطرح کنند که یاد بگیریم چطور میتوان مثلاً با سیاستی که ختم به ساخت «سد گوتوند» میشود، یا در خصوصی سازی چنان نتایجی را به بار میآورد همراه بود! در دوران پهلوی هم عدهای تصور میکردند روشنفکران مانع اصلی توسعه هستند و میخواستند همه روشنفکران را ده سال به زندان بیاندازند، و برنامههای توسعه را پیش ببرند و بعد آنها را از زندان در بیاورند و مملکت را «توسعه یافته» تحویل دهند، دیدیم حاصل آن بند و بست و توسعه از بالا به پایین به کجا رسید!
می گویند «به روزنامهنگاری اروپا نگاه کنید. بزرگترین رماننویسها و دانشمندان علوم انسانی روزنامهنگار بودهاند. عمدتاً سواد و درک و جهانبینی آنها از سیاستمداران بیشتر بوده است و اساساً سیاستمداران خط فکری و جهت اصلی تصمیم گیریهای خود را در حوزه قانونگذاری و سیاستگذاری و اجرا از روزنامهها و روزنامهنگاران زبده میگرفتهاند.» احتمالاً یکی از این نوسندگان سیاستمدار «مارلو» است، خوب است یک جوال دوز به خودتان بزنید و از خودتان بپرسید آیا اصلاً هرگز ظرفیت تحمل چنان روشنفکری را چه در رسانه چه در سیاست ایران داریم که انتظار داریم مارلوها در مطبوعات ایران ظهور کنند؟ و آیا اصلاً این سیستم به مرگ گرفتن و به تب راضی شدن در جامعه روزنامه نگاری، تماسهای تلفنی تهدید آمیز روزانه، احضارهای مکرر، بازداشتها، و احکام قضایی آنچنانی در کنار تعطیلی مدام روزنامهها و رسانهها، اقتصاد ضعیف، سیاست حمایت یارانهای از بولتن نویسهای همسو، ایجاد خبرگزاری و روزنامه به مثابه روابط عمومی، و کنترل رسانهها با کم و زیاد کردن تبلیغات دولتی و نیمه دولتی، اجازه ظهور چنین اندیشمندانی را در عرصه رسانه میدهد یا نه؛ و در درجه بعدی، گیرم که مارلویی هم ظهور کرد، کدام دولتمرد ایرانی ظرفیت و امکان بهره بردن از چنان روشنفکری را دارد؟
نوشتهاند «انتقاد کردن همیشه راحتترین راه است» لابد در ایرنا چنین است، چون بعید میدانم هیچ روزنامه نگار ایرانی دیگری، درهیچ رسانهای از هر طیفی، چنین گزاره ای را بپذیرد! دلایل خلاف بودن این گزاره چنان اظهر من الشمس است که نیازی به اطاله کلام نیست!
روزنامه نگاران مسوول واحد آموزش دانشگاههایی که مدیران ایرانی از آنها مدارک درسی گرفتهاند نیستند، شاید بتوانند جایی فشاری اخلاقی به مدیران یا مردم بیاورند و رگی را بجنباند اما روزنامه نگاران نیستند که باید «مسیر توسعه را در ذهن قانون گذاران بکاراند» و اصولاً صحبت کردن از ایده «کاشت» در ارتباطات آنقدر قدیمی است که بعید است حتی در کلاسهای نظریه کلاسیک ارتباطات هم این روزها به آن اشارهای بشود؛ واقعیت این است که در یک کشور جهان سومی اگر مدیران و قانون گذاران «نمیدانند» که مسیر توسعه باید از کدام راه بگذرد، صلاحیت ادامه تصدی شغلشان را هم ندارند.
از فحوای کلام آقای نوروزپور به نظر میرسد روزنامه نگاری مطلوب مورد نظر ایشان گونهای از روزنامه نگاری است که به «روزنامه نگاری راه حل گرا» مشهور است، چنان که از اسمش پیداست روزنامه نگاری راه حل گرا متمرکز بر شناخت مساله، و ارائه راه حل بر مبنای «تجربههای دیگران» است، نمونهاش چیست؟ در ایران مشکل اعتماد عمومی، فقر، آسیبهای اجتماعی و سرمایه اجتماعی وجود دارد، راه حل به توصیه جامعه شناسان و همین تجربه کشورهای «توسعه یافته» تقویت ظرفیت نهادهای مدنی و کمک به رشد آنها و حمایت از ظرفیت چانه زنی آنهاست، نهادهای مدنی در ایران در بسیاری اوقات مورد سوءظن هستند، نوشتن از اینها هم سخت است! به قول آقای نوروز پور، «لایک» و «ریت» نمیآورد، چه میآورد؟ به فرض که رسانهای پیدا شد و گزارشی راه حل گرا در مورد بحرانی مثل بحران سرمایه اجتماعی در ایران منتشر کرد، روزنامه نگار و مدیر رسانه باید منتظر تهدید، احضار، بازداشت و اتهام اقدام علیه امنیت ملی باشد! اگر آقای نوروزپور مایل نیست این حقیقت را بپذیرید، بسیاری از روزنامه نگاران با این حقیقت به صورت روزانه زندگی میکنند!
سالهاست که هرجا انتقادی مطرح شده، دهان منتقدان را دوختند و گفتند منتقد باید «راه حل» ارائه دهد، هیچ منتقدی ملزم به ارائه راه حل نیست، برای این که بدانید فیلمی بد است، لازم نیست فیلم ساز باشید، برای این که بدانید رمانی خسته کننده است لازم نیست نویسنده قدری باشید، برای این که بدانید کشوری بد اداره میشود لازم نیست بتوانید بگویید رییس جمهور باید چه کند، و تازه حتی اگر بتوانید چنین حرفی را بزنید، چنان که بسیاری از همین روزنامه نگارن و متخصصان میتوانند، در نهایت کسی گوش شنوا به آن چه میگویید ندارد!
اوضاع روزنامه نگاری ایران نه که بد باشد، فاجعه بار است، چیزی به نام روزنامه نگاری مستقل و متعهد به اخلاق روزنامه نگاری چنان کم یاب شده که به سختی میتوان از آن حرف زد، اما این وضعیت حاصل «تنبلی» روزنامه نگاران نیست، بلکه حاصل دخالت سیستماتیک در نهاد روزنامه نگاری ایران تا مرز نابودی کامل آن است. متاسفانه آن کسی که ته چاه میماند، چاه کن است. اگر روزنامه نگاری ایران آن چیزی نیست که روزنامه نگاری در مسیر توسعه باید باشد، علت این است که کسانی آن را به این روز در آوردهاند و حالا میخواهند با فرافکنی از زیر بار مسوولیت خود شانه خالی کنند.
انتهای پیام