خرید تور تابستان

اخوان ثالث به روایت منوچهر آتشی

ایسنا نوشت: از مهدی اخوان‌ثالث و برای او کتاب‌های متعددی نوشته شده است؛ از «مهدی اخوان ثالث: شعر مهدی اخوان ثالث از آغاز تا امروز» محمد حقوقی گرفته تا «حالات و مقامات م. امید» محمدرضا شفیعی‌کدکنی، و «شاعر شکست: نقد و تحلیل شعر مهدی اخوان ثالث» عبدالعلی دستغیب. از شعرِ اخوان تا اخوانِ شعر بسیار گفته‌اند.

از دیگر آثار در این زمینه می‌توان به «اخوان شاعری که شعرش بود» نوشته منوچهر آتشی اشاره کرد، کتابی که با روایت از اخوان آغاز می‌شود و به تحلیل آثاری از این شاعر می‌رسد.

در سی‌امین سال‌روز کوچ اخوان بخشی از آن‌چه را آتشی درباره او در این کتاب نوشته است می‌خوانیم.

«اخوان خود شعر بود. جانی لرزان و سوزان که حتی با چشم‌های گرگی پرشعله و خشمناک و حتی هنگام خنده‌های ریزش، می‌گریست، آری اخوان، در خنده هم می‌گریست، چرا؟ چون تمام وجودش و عصب‌ها و رگ‌هایش پر از زهر شعر بود. (آری زهر! که گاهی هم شکل یا طعم عسل می‌گرفت، و این عسل گاهی با خریزه هم درمی‌آمیخت!)

این شعر محض بودن وجود او، خصوصیاتی جنبی هم به او می‌داد، مثلا اغلب اوقات، به حرف کسی گوش نمی‌سپرد. یا – با آن که همیشه کم‌مایه- از نظر مالی – بود هرگز ندیدم که از فقر روی برتابد و اخم کند و هراسان شود. حتی وقتی – بسیار وقت‌ها – با دست خالی به خانه می‌رفت، تنها دلخوری‌اش را در برابر «لاله» نق‌نقِ شاعرانه می‌کرد:

امروز هم با دست خالی آمدم من

نفرین به دست پیر بیرحم بزرگم.

با آن‌که برای معاش، آهنگری هم کرد. (که پس از معافیت از سربازی در ازای پرداخت پانصد تومان، این حقوق بریده شد، و به زندان افتادنش (کمتر از دو سال – دقیقا نمی‌دانم-) به جرم سیاسی، همه چیز کامل شد! (خوشا که «ایران» خانم بزرگوار، همسرش بود که مردانه تا آخر عمر اخوان را زیر و بالا و تر و خشک کرد، و به جای اخوان که «پدری» را هم در معجون شعر حل کرده بود، برای بچه‌ها و خود مهدی، پدرانه هم رفتار کرد. ستایش ما بر او باد.)

در میانه یک «چرا؟» آوردم که پاسخ اصلی‌اش را ننوشتم. لاله، اولین فرزند او بود که در سال ۱۳۳۳ شمسی متولد شد و بعدها، او را – با داماد فداکار – از دست داد. (آن‌ها در دریاچه پشت سد کرج غرق شدند، یکی گرداب او را بلعید، و دومی – داماد – برای نجات اولی، یا بهتر است بگوییم برای وصل به اولی، به دنبال او خود را به کام گرداب افکند. اما …

اما اخوان (م- امید که گویا عمدا این تخلص برعکس سرنوشت را بر خود نهاده بود) پیش از لاله، لاله دیگرش ایران =میهنش را خیلی زودتر از دست داده بود. یعنی یک سال پیش از تولد لاله، من نمی‌خواهم بگویم کودتای شوم ۲۸ مرداد باعث شد «امید» آن همه ناامید شود که تا پایان عمر مرثیه‌خوان وطن مرده خویش شود. (من اصولا همیشه این فکر کودکانه را رد کرده‌ام که انسانی بزرگ و سیاسی، با یک حادثه آن‌چنانی، به یک‌باره جهان و تاریخ را از دست رفته بینگارد و تمام عمر عزادار بشود. اگر کسی چنین فکر کند و چنین واکنش نشان دهد، اصلا سیاسی نیست.)

و اخوان، به مفهوم واقعیتش سیاسی نبود. (در آن‌ سال‌ها، اقتضای زمانه، جوان‌های حساس را به دامن سیاست می‌افکند. و چون سیاست واقعی، در ایران آن روز، هنوز نوزادی محتاج تر و خشک کردن بود. – و بعضی حزب‌ها می‌خواستند از آن رستمی یا آرشی بسازند! نبالیده به خونش کشیدند!) دیگران را هم دچار سردرگمی و ناباوری وحشتناکی کرد. – خودم نمونه کوچکی بودم – که آن شکست تا سال‌ها جهان را سیاه نشانم می‌داد – (به گمان من، بعد از آن «مرحومک!» دیگر سیاست که فقط «سود» است، از سیاست فقط «س» اسمش را دارد! اگر آن شکست شعر اصیل و درخشان و عاطفی اخوان را به مرثیه‌هایی تلخ و «داستان‌هایی پر از آب چشم» تبدیل کرد؛ یعنی «زمستان» و آخر شاهنامه و از «اوستا» را، در عوض وجوهی مثبت و کنش‌هایی سرزنده نیز نشان داد. این ویژگی را از همه جا بهتر در شعر مرد و مرکب می‌بینیم که «در بحبوحه انقلاب سفید» شاه سرود و مخصوصا تاریخ ذیلش را هم گواه این مدعا کرد. در آن‌جا شاه را به دن‌کیشوتی تبدیل کرد که می‌خواست رئیس کل خاورمیانه و آسیا شود، اما در عمل، از هول سایه خود در شکاف دره‌ای به عمق شکاف کوچک گندمی سرنگون شد «زردینه» آلود و نفس‌بریده، که سرانجامش همان شد.

مهدی اخوان ثالث زاده دهم اسفندماه ۱۳۰۷ در مشهد است. او از شاعران مهم ایران است، اما پیش از شعر به موسیقی روی آورده بود، که به‌دلیل مخالفت‌های پدرش آن را کنار گذاشت. اخوان‌ ثالث در دوران زندگی خود ابتدا به آموزگاری در تهران و پس از آن به دیگر فعالیت‌های فرهنگی پرداخت و مدتی را نیز به تدریس در دانشگاه مشغول بود. م. امید که شاعر سبک خراسانی بود از زمان آشنایی‌اش با نیما به شعر نو روی آورد، و این آشنایی در نهایت «اخوان» را به میراث‌دار نیما و شعر نو مبدل ساخت. «اخوان»، شاعر «ارغنون»، «زمستان»، «آخر شاهنامه»، «از این اوستا» و … در چهارم شهریورماه ۶۹ در تهران دیده از جهان فروبست.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا