وضعیت پرونده روزنامه بهار و حواشی آن

بهار نیوز در گزارشی نوشت:
یکی از مدیران روزنامه بهار گفت: به قرار توقیف روزنامه در بازپرسی دادسرای فرهنگ و رسانه اعتراض کرده و امیدواریم با حسن نظر مقام محترم قضایی، در آینده نزدیک شاهد رفع توقیف روزنامه باشیم.
وی ادامه داد: خوشبختانه همه دوستان مطبوعاتی و همچنین مسئولان محترم وزارت ارشاد و دستگاه قضایی از عقبه این حادثه که توسط چند فرد انگشتشمار که در پایان ماه گذشته، عذرشان از روزنامه خواسته شده بود و آن ماجرای سخیف را در تلگرام علیه روزنامه راه انداختند، کاملا مطلع شده و قول مساعدت برای حل مشکل دادهاند. مدیریت روزنامه از افرادی که با جعل اسامی و امضای برخی پرسنل روزنامه، بیانیهای سراسر توهین و افترا علیه روزنامه و مدیران آن منتشر و در رسانههای داخلی خصوصا نشریات و سایت های طیف تندرو، بازتاب گسترده پیدا کرده بود نیز شکایت کرده و برای اعاده حیثیت یقننا تا آخر ماجرا یعنی صدور حکم قضایی پیگیر آن خواهیم بود.
در همین حال یکی از اعضای تحریریه روزنامه توقیف شده بهار در «رنجنامهای» چنین نوشته است: بیکارمان کردند. به همین راحتی، مثل آب خوردن. چه کسانی؟ به نظرم قبل از اینکه ما ۵۰- ۴۰ نفر شاغل در بهار از مقامات خاص مسئول، بابت بیکار شدنمان در آستانه عید گلایهمند باشیم، میبایست از همان دو – سه نفر آدم عجیب و غریبی که متاسفانه نام خود را روزنامه نگار!! هم نهاده و آن فضای ناجوانمردانه را علیه روزنامه ایجاد کردند به بدی یاد کنیم. و از ته دل میگویم خدا خیرشان ندهد که یقننا نخواهد داد. اتفاقی که در آن روزهای (اوایل دی ماه) برای روزنامه بهار رخ داد آن قدر تاسفبار و ناراحتکننده بود که شرحش هم سخت است. نوشتن یک «سیاهنامه» به اصطلاح «بیانیه» در شبکه تلگرام (آن هم در کانالی که قرار بود با نام بهار، مطالب روزنامه را انعکاس دهد!) سبب ایجاد فضا و موجی توسط رسانههای اقتدارگرای طیف افراطیون شد که به خودیخود نشاندهنده پشت پرده ماجرا داشت.زشتی این «سیاهنامه» به حدی بود که تعدادی از کسانی که نامشان پای آن ذکر شده بود صراحتا از آن تبری جسته و اعلام کردند ما متن را قبل از انتشار نخوانده بودیم چه برسد به اینکه بخواهیم پای آن را امضاء کنیم و برخی از آنان همچنان و در فاصله چند روزه از انتشار این بیانیه موهن تا روز توقیف روزنامه، در تحریریه روزنامه به همکاری خود ادامه می دادند. حکایت غریبی بود؛ در آستانه انتخابات، ظاهرا برخی دوستان طیف مقابل اصلاحطلبان، سوژه مناسبی برای تخریب یکی از قدیمیترین رسانههای اصلاحات پیدا کرده و با همه قدرت و انگیزه وارد شده و فغان سر دادند که عجب طعمهای صید کردهایم، روزنامه اصلاحطلبان، مدیرانش کاسبکارند، تیتر فروشند و…!
سخت بود و تاسفبار. چه میشد و میشود کرد؟! تمنیات قلبی سوژه را یافته بودند و چپ و راست، بهار را مینواختند. موج ایجاد شده فضای عجیبی بر محیط روزنامه ایجاد کرده بود. یکی از پرسنل دفتر کارش به بیمارستان کشیده شد و بر اثر استرس، پزشکان تجویز استراحت مطلق برای کاهش استرس او دادند. کیهان مقاله نوشت که دیدید گفتیم رسانههای اصلاحطلبان اینگونهاند؟! البته شاید کیهان، فارس، رجانیوز و… هم در کلیت این ماجرا، واکنش چندان غیرمعمولی انجام ندادند. به هر حال مشکل آنان با رسانههای همسو با اصلاحات و حتی دولت کنونی اظهرمنالشمس است لذا مترصد فرصتند تا آنها را به زیر بکشند. خصوصا اینکه در این ماجرای خاص، «سیاهنامهای» منتسب (هرچند جعلی) برخی از کارکنان یک رسانه اصلاحطلب، در شبکههای اجتماعی انتشار یافته باشد.
باید جانب انصاف را در نظر داشته باشیم. از آن رسانههای خاص به خاطر پرداختن به یک ماجرای منفی برای تخریب وجهه یک رسانه طیف مقابلشان اصلا و ابدا نباید ناراحت شد. به هر حال آنها همواره مترصد و منتظر چنین فضاهایی برای بهرهبرداری سیاسی علیه طیفهای مقابل خود هستند اما از منظر اخلاق و انصاف و رویکرد حرفهای، ما اهالی رسانه که همواره برای دیگران نسخه شفابخش می پیچیم، حداقل بایستی این انتظار را در تعاملات و حتی رقابت های رسانهای خود داشته باشیم که حداقلهای اصول حرفهای یک رسانه را در نظر داشته باشیم. خصوصا اینکه در این حالت، تاثیرگذارتر و حتی در نزد مخاطبانمان «مقبولتر» خواهیم بود. به هر حال قبل از تعلقات و علقههای سیاسی ما اهالی رسانه باید به اصول حرفهای این حوزه که یکی از بدیهیترین آنها یک طرفه به قضاوت ننشستن درباره سوژههای خبری است، ذرهای اعتقاد داشته و آنها را مراعات کنیم.
البته بیحرمتی صورت گرفته علیه مدیر روزنامه که سابقه ۲۵ ساله روزنامهنگاری، سردبیری و مدیریت مطبوعاتی دارد، نفر برتر «یادداشتنویسی سیاسی» در جشنواره دهم مطبوعات در سال ۸۲ (یعنی آن سالهایی که این هتاکان به اصطلاح روزنامهنگار! هنوز الفبای این حرفه را هم نیاموخته بودند) در کارنامهاش است، او که همه سالهای زندگی شغلیاش را با مطبوعات، از خبرنگاری گرفته تا سردبیری و مدیرمسئولی سپری کرده و حتی یک روز هم در مسوولیت و شغل دیگری نبوده حالا توسط افراد وصل شده به فضای امروز مطبوعات کشور به کارنابلدی و کاسبکاری و تیترفروشی متهم شود، اوج ابتذال، بیهویتی و رسوخ فرهنگ لمپنیسم در این عرصه نیست؟
مدیر روزنامه در این باره به نگارنده میگفت بله از قولم بنویسید ۲۵ سال در این حوزه بودهام اما اگر در این حوزه (روزنامهنگاری و رسانه) باید ناچار باشی در کنار برخی افراد که معرف شخصیت و منششان همین نوع ادبیات نوشتاری باشد، اقرار میکنم سابقه ۲۵ سالهام را نادیده میگیرم و به صراحت میگویم آری من، نه تنها هم صنف و همکار این جماعت (منظورم آنانیاند که چنین ادبیات و فرهنگ را صحه نهاده و بر امضایشان تاکید دارند) نیستم بلکه با صدای بلند اعلام میدارم شرمم میآید بگویم حدود ۳-۲ ماه در فضایی که امثال این جماعت در آن ورود و خروج داشتند، تنفس می کردم!
به هر حال باورپذیر نبود که با بهار چنین کنند، آنان که ادعای روزنامهنگاری و بهار دوستیشان ستون به سقف آسمان زده بود؛ اما شد و کردند. بهار را بیآنکه نگرانش باشند تنها گذاشتند به این امید که خودخواهیهایشان آن را خزان کند. حرفهای آن بود که تا روز رفتن (به هر دلیلی) حواسشان به بهار باشد که نبود. با کولهبار تهدید آمده بودند تا بترسانند که ما نباشیم بهار هم نیست. گرچه بر مدیران بهار این ایراد هم وارد است چرا کسانی که در بار قبل هم روزنامه را به خاک سیاه نشاندند دوباره دعوت به همکاری شده بودند؟
فضای روزنامه و تحریریه همیشه برایم مقدس بود و حالا تقدس که مقابل چشمانم هتکحرمت میشد، با الفاظی زننده و دور از شأن خبرنگاری. سخت بود و هست شنیدن کلمات و دیدن رفتاری که از عالم انصاف دور بود، اما بهار نباید قربانی بازیهای سیاسی و باندی میشد، با احوال بد سرپا ایستادیم، همه هرچند کم تعداد اما….در خاتمه فقط نقل قول یکی از همکاران روزنامه را درپایان باید بیاورم که میگوید: من دو سه ماه بیشتر نیست که با آقای قنواتی از نزدیک آشنا شده و در مجموعهاش همکاری داشتم، خونگرمی اهوازیاش، خاکی بودنش، حرفهای بودن و تسلطاش به روزنامه نگاری و مدیریت یک رسانه، خلاصه ارزیابی من از ایشان است. فقط در دلم نماند بگویم در این سه ماه از ایشان یک ایراد اساسی دیدم که شاید نتیجهاش هم ماجرای اخیر شد. اغماض و گذشت بیش از حد و اندازه! اگر غیر از این بود دو- سه نفر مسببان این ماجرا باید همان هفتههای اول انتشار دوره جدید روزنامه عذرشان خواسته میشد…!
اخلاق جدایی
علی اصغر شفیعیان (روزنامه نگار و سردبیر سایت اصلاحطلب انصاف نیوز) هم در همان روزها؛ مطلبی برای روزنامه بهار نگاشت که در شماره ۸۲ روزنامه هم به چاپ رسید اما آن شماره امکان توزیع نیافت، که این نقد را در زیر میخوانید:
۱ – روزنامهنگار معمولا در یک رسانه بند نمیشود، داشتههایش را در جاهای مختلف ارائه میکند. به این ویژگی اگر چند «مساله» را هم بیافزایید، سرعت جابجا شدن بیشتر میشود، از جمله وضعیت بد اقتصادی این سالها که روی اقتصاد رسانهها تاثیر گذاشته و موج آن به کل خانوادهی یک رسانه میرسد. همینطور برخوردهای خارج از حیطهی مدیریت رسانهها که در چند سال اخیر باعث تغییر شغل یا جابجایی بیشتر و حتی مهاجرت بخشی از روزنامهنگاران شده است. پس امروز این جابجایی بیش از هر زمانی در حال وقوع است.
۲ – چند وقت پیش با خبرنگاری مصاحبه میکردم و از رزومهاش پرسیدم. رزومهاش در طول یک سال و اندی، همکاری و قطع ارتباط با پنج رسانه بود، شاید هم بیشتر. او با حرارت از این رزومه میگفت ولی برداشت اول و مهم از این تغییرات مثبت نبود. نکتهی اول این که همکاری به این کوتاهی سوال برانگیز است، حداقل طرف مقابل این اطمینان را پیدا نمیکند که شما این بار چقدر به همکاری پایبند خواهی بود و میتواند چقدر روی آن حساب بازی کرد و برنامهی میان مدت داشت؟ خودم یک همکاری دو ماهه با جایی در کارنامه دارم، اما از آن به عنوان یک شکست نام میبرم، نه یک امتیاز مثبت. بنابراین اگر تغییر طبیعی است، اما تغییر زیادی هم منفی و هم سوال برانگیز است.
۳ – همانطور که پیوستن به یک رسانه و همکاری با آن آدابی دارد، چگونگی جدا شدن هم بسیار مهم است. چگونگی جدا شدن نه تنها از رسانهها بلکه در دیگر حوزههای کاری و حتی حوزهی خصوصی مهم است. بالاخره جدایی از سر ناسازگاری با محیط قبلی یا سازگاری نسبی به محیط بعدی اتفاق میافتد. به هر کدام از دلایل که باشد، میتوان با خوبی جدا شد، مانند زمان پیوستن. دلیلی که باعث جدایی غیر خوب، قاعدتا از سر ضعف در تعریف روابط کاری است. اگر وظیفه و مسوولیت هر کسی مشخص شده باشد، جداییها دعوا ندارد!
۴ – حل مسایل هنر میخواهد، قاعده میخواهد، قانون میخواهد. اما یک بداخلاقی دست زدن به بگم بگمهایی از جنس آن کسی است که الحمدالله «امروز» بر سر کار نیست و خدا کند دیگر نتواند برگردد. شکستن حریمها به اصطلاح تف سر بالاست. ضمن این که حفظ اتفاقاتی که در هر مجموعهای پیش میآید در میان اعضای آن مجموعه، یک ارزش اخلاقی است و برعکس آن بیاخلاقی. بگذریم از این که در سالهای اخیر مرزهای بداخلاقی در زمان جدا شدن اهالی رسانه از یکدیگر گاهی به طوری درنوردیده شده که با هیچ معیاری حتی منفعت شخصی سازگار نبوده است.
انتهای پیام




