عربستان و تجربه ايران | عباس عبدی
عباس عبدی، تحلیلگر سیاسی در روزنامه ی اعتماد نوشت:
حدود 15 سال پيش يادداشتي نوشتم كه بيشتر كشورهاي منطقه از سقوط شاه درس گرفتند و شايد ما كه در بطن ماجرا بوديم، چندان متوجه درسهاي آن انقلاب نشديم. اكنون بايد گفت كه عربستان سعودي نيز خوشبختانه يا بدبختانه همان تجربه وحشتناك شاه را ميخواهد تكرار كند. درس نیاموختن از تجربه نخوت و غرور سیاسی و آرزوی رسيدن به دروازه تمدن بزرگ بدون توجه به الزامات آن. امروز در حالي که داشتم سند چشمانداز عربستان سعودي در سال 2030 را ميخواندم؛ همزمان نيز مقالهاي درباره خاطرات اسدالله عَلَم ميخواندم تقارن میان این دو متن برای خودم هم جالب بود. عَلَم هر نقشي در رژيم گذشته داشته است، همين كه اين خاطرات را نوشته، خدمت بزرگي به آينده اين جامعه كرده است، البته به شرطي كه ما و آيندگان توان درسآموزي از آن را داشته باشیم. خواندن سند چشمانداز عربستان و مشاهده رفتارهاي اين رژيم، مشابهت زيادي با رفتارها و چشمانداز رژيم گذشته در سالهاي وفور درآمدهاي نفتي دارد. دخالت نظامی شاه در عمان و شاخ آفريقا و ايفاي نقش ژاندارمی و نیز حاتم بخشی پولهای نفتی میان رژیمهای همسو با خود، همزمان مسخره كردن غربيها و ديگران و اينكه به زودي وارد تمدن بزرگ ميشويم و همه اينها نيز در ذيل سياستهاي مدبرانه «اعليحضرت همايوني شاهنشاه آريامهر» رخ خواهد داد.
سند چشمانداز عربستان سعودي نه دستپخت ملك سلمان، بلكه دستاورد ذهن فرزند او محمد بن سلمان است. محمد بن سلمان جانشين وليعهد و وزير دفاع عربستان است. او متولد 1364 است و فقط 31 سال دارد. از سال گذشته و پس از فوت ملك عبدالله كه پدرش سلمان پادشاه شد، به وزارت دفاع رسيد و همزمان رييس دربار پادشاهی نيز هست. به محض رسیدن به قدرا مقدمات حمله به يمن را فراهم كرد. او رييس شوراي امور اقتصادي و توسعه نيز هست! ميگويند تنها ريش سياه هيأت دولت عربستان است چون بقيه ريش سفيد هستند!
وي در ابتداي اين سند و از قول پدرش ملك سلمان آورده است كه: ”هدف نخست من آن است كه كشور ما در جهان الگويي موفق و پيشگام در تمام عرصهها باشد و من و شما براي دستيابي به آن تلاش خواهيم كرد“. سه محور يا ركن در اين چشمانداز وجود دارد. الفـ قلب جهان عرب و قلب جهان اسلام. بـ كانون سرمايهگذاري در جهان جـ موقعيت راهبردي به لحاظ جغرافيايي در جهان و مركز اتصال سه قاره.
وقتي اين سند را ميخوانيم متوجه ميشويم كه درك نويسندگان يا رهبران آن از توسعه و پيشرفت بسيار سادهانگارانه است. در هيچ جاي اين سند به نقاط ضعف و آسيبپذيري اين جامعه اشاره نميشود. در هيچ كجا عوارض چنين طرح بلندپروازانهاي را در عرصه سياست و اجتماع نشان نميدهد و اينكه با چشمانداز مذكور چگونه ميخواهند عوارض اجتماعی و سیاسی و فرهنگی توسعه را كاهش دهند؟ در همه جا از لفظ ما (به معناي من) براي انجام اين برنامه استفاده شده است، در حالي كه نميداند اجراي چنين برنامههايي بدون مشاركت عمومي و نخبگان غيرممكن است و چنین مشارکتی بدون آزادی و حضور مدنی مردم سرابی بیش نیست، و به همان سرنوشتي دچار ميشود كه برنامههاي رژيمهاي مشابه شد.
سند چشمانداز عربستان مصداق “سالي كه خوش است از بهارش پيداست” شده است. از همان ابتدا و در اجراي اولين كار، وزير نفت را تغيير دادند و وزارت نفت تبديل به وزارت صنعت و انرژي و منابع معدني شد! گويي كه نامگذاري مشكلي را حل ميكند. وقتي كه وزير جنگ كه فقط 30 سال دارد و فقط درس حقوق را در نظام بشدت بسته عربستان خوانده و سرگرم دو جنگ مستقيم در يمن و غيرمستقيم در سوريه است، عهدهدار اجراي چنين برنامهاي شود، معلوم است كه عربستان به لحاظ سياست مشارکتجویانه نه تنها گامي به پيش برنداشته است، بلكه بخش قابل توجهي از اعضاي خانواده حاكم نيز به حاشيه رانده شدهاند. در جامعهاي كه اين مجموعه از كارها در اختيار يك جوان سي ساله قرار داده شود، به طور قطع مخالفتها و كارشكنيها آغاز خواهد شد. تردیدی نیست که بدون مشاركت آزاد تمامي نيروهاي اجتماعي تحقق چنين هدفي که پایدار باشد ناممكن است. ولي مثل روز روشن است كه عربستان قادر به باز كردن فضاي جامعه براي حضور گسترده نيروهاي سياسي و اجتماعي نيست، و به همين دليل است كه بياعتمادي رو به رشدي نسبت به سرنوشت اين كشور و ثبات آن در غرب وجود دارد. رفتاري كه ايالات متحده در اتفاقات اخير و حوادث تروريستي منتسب به خاندان پادشاهي يا نزديكان آنها داشته، مصداقي از اين نگاه است.
در سند چشمانداز، هيچ ايده روشني درباره بهبود شرايط سياسي، اجتماعي و آزاديهاي مدني طرح نشده است و همه اينها مسكوت گذاشته شده است. ذهنيت سادهلوحانهاي كه گمان ميكند طي فقط چند سال از شر وابستگي به نفت خلاص ميشود بر سراسر اين سند سايه انداخته است. وضعيت منطقهاي امروز آن كشور سراسر محصول درآمدهاي نفتي است. وقتي كه هديه حدود 681 ميليون دلاري به نخست وزير مالزي داده ميشود، ميتوان حدس زد از اين نوع هدايا براي ساير رهبران كشورهاي اسلامي و غيراسلامي تا چه حد پرداخته شده است. هدايايي كه در غياب آنها نفوذ عربستان مثل حباب ميتركد. آنان كه اوضاع محمدرضا شاه را در سالهاي 1352 تا 1356 به ياد دارند ميدانند كه تا چه حد از جانب كشورهاي كمكبگير مورد احترام و حتي مجيزگويي بود. ولي هنگامي كه ستاره اقبال آن رژيم رو به افول گذاشت دوستانش نیز او را فراموش كردند و حتي او را به كشورشان نيز راه ندادند. اگر از اين منظر به اوضاع عربستان نگاه كنيم، اوضاع منطقه را در سالهاي آينده ناپايدار خواهيم يافت و چه بسا زلزلهاي بزرگتر از زلزله سال 1357، كل منطقه را به لرزه درآورد. آمدن اين زلزله دير و زود دارد، ولي سوخت و سوز نخواهد داشت.
انتهای پیام
در تحلیل جناب عباس عبدی ، یک موضوع بسیار مهم و بزرگ در فروپاشی رژیم شاه نادیده گرفته شده . بافت اجتماعی و تاریخی و سابقه جنبشهای آزادی خواهی از قبل مشروطه و ادامه آن تا سر نگونی
شاه ، و نبود این فاکتور مهم در جریان عربستان و مقایسه ایران و عربستان و به نتیجه گیری و عاقبت مشابه رسیدن ، نمیتواند قابل قبول باشد .
بلند پروازی های شاه ایران و در آمد هنگفت نفت آن زمان و ساختار حکومتی خود کامه و دیگر
اشارات ایشان ، همه درست و شباهتهای نزدیک آن به حکومت فعلی عربستان هم قابل قبول ،
اما جامعه و ملت عربستان اون شرایط و توانائی و به دنبال آن مطالبات مردمی و روشنفکرانه شبیه و حتی تا حدودی ، نزدیک به ایران قبل از انقلاب را دارند ؟؟