احمدی نژاد پدیده کاملا دهاتی است در مقابل شهری

روزنامه ی قانون در مقدمه ی گفتگویی با یک جامعه شناس به مناسبت سالروز دوم خرداد ۷۶، نوشت:
پس از پدید آمدن دوم خرداد سال ۱۳۷۶ و برآمدن دولتی به نام اصلاحات سپهر سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی ایران به دو دوره قبل و بعد از اصلاحات تقسیم شد. چه اینکه بعد از این دوره بود که برخی مفاهیم و خواستها درسطح جامعه شکل گرفت و ادبیات جدیدی واردگفتمان نهاد حکومت شد. برخی بر این باورند که اصلاحات از یک روز بهخصوص تبدیل به یک جریان شده است و دلیل اثبات مدعای خود را تاثیر این جریان بر انتخابات سال ۹۴ و همچنین انتخابات هفتم اسفند مجالس شورای اسلامیو خبرگان میدانند. ازسوی دیگر مخالفان این نظر اثرگذاری اصلاحات را ناچیز و انتخابات نام برده و نتیجه آن را ناشی از تغییر رویکرد شهروندان به نحوه مدیریت کشورمیدانند اما درعین حال کمتر به این موضوع از زاویه جامعه شناسی نگاه شده است؛ نگاهی مبتنی بر اینکه آیا اصلاحات مدنظر از دوم خرداد ماه ۷۶ آغازشده است؟ چه عواملی بر این موضوع تاثیر گذاشته وخود آن از چه مولفههایی متاثر شده است.
آینده این جریان یا روز به چه سمت و سویی خواهد رفت؟ پس از ۸ سال تلاش برای اصلاحات چه مسئلهای باعث شدکه از دل اصلاحات، دولت مهرورز ظهور کند.
دکتر تقی آزاد ارمکی جامعهشناس و استاد دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران در این گفتوگو با قانون، علاوه بر تاثیر جریان اصلاحات بر جامعه و آغازحرکت آن، به آسیبشناسی این جریان نیز میپردازد. وی عمدهترین مشکل اصلاحات را رهبران میانی این جریان میداند، تا جایی که معتقد است با ادامه این رفتارها و خراب کردن زمین بازی، نمیتوان آیندهای برای این جریان متصور بود.
در آستانه نوزدهمین سال دوم خرداد و تشکیل دولت اصلاحات قرارداریم؛ پرسش این است که اصلاحات مدنظر از کجا به وجود آمد؟آیا اصلاحات وامدار دوم خرداد ۷۶ است؟ همچنین این جریان چه موضوع یا مواردی را وارد ادبیات سیاسی- اجتماعی ایران کرده است؟
بحثی که مطرح کرده اید این است که چه اتفاقی برای جریان دوم خرداد بهعنوان یک جریان میانی افتاد و چه اثراتی را بهجا گذاشت. بعضا بعضیها میخواهند آن را از دستور کار خارج کنند. مثلا موارد شبه اصلاحاتی یا تلفیقی از اصولگرایی اصلاحاتی در بیاید که کمتر یادآور حوادث دوره گذشته باشد و در عین حال هم بشود به هرگونهای آن را تغییرشکل داد.درادبیات سیاسی- اجتماعی آن را اصلاحات بی شکل تعبیر میکنند.من فکر میکنم اصلاحات بعد از دوم خرداد یا اصلاحات میانی به گونهای است که میتوان آن را ارجاع داد به جامعه اصلاحگرایانه ایرانی که حرکت آن خیلی طولانیتر از دو،سه،چهار یا ده سال است و بایدگفت که پیش از اینها شروع شده بود.این موضوع برمیگردد به خواستههایی که درحوزه اندیشه ایرانی وتفکر و بحث اجتماعی وجود دارد که مهمترین آن بحث اهمیت زندگی مدرن و شهری و رابطه آن با جهان مدرن و کنشگری آن با جهان و جامعه ایرانی و نیروهای اجتماعی و به رسمیت شناختن نیروهای جدید اجتماعی است. بحث حقوق شهروندی وخیلی ازمواردی که در تفکر ایرانی وجود داشت، چیزهایی نبود که یکدفعه بهدست آمده باشدودوم خرداد تولید کننده اصلی آن نیست. دوم خرداد، بهعنوان اصلاحات میانی است که از آن یاد میکنم. دوم خرداد، فی الواقع در آنها درگیر شد و به آنها پرداخت.اساسا تکتک مولفههایی که از دوم خرداد به بعد مطرح شده، مسائلی است که هم مستقیم و هم غیرمستقیم در ساحت تفکر ایرانی موجود بوده است.
چه مسائلی؟ مثال بیاورید.
مثلا ما از بدو ورودمان به جهان مدرن داستان ساماندهی مدرن را در شهرها پیدا کردیم و دچار دوگانگی شهر و روستا شدیم؛ دو گانهای که آهسته آهسته به حاشیه میرود و به فراموشی سپرده میشود. شاید بتوان گفت اصلیترین نزاعها بین کسانی بود که در شهرها زیست میکردند.نیروهایی که اگر در شهرها بودند اما دغدغه روستاییان را داشتند. بین روستاییان و شهرنشینان که نماد برجسته آن را احمدی نژاد میبینیم، احمدی نژاد را نماد یک فرد دهاتی با گفتمان دهاتی با دغدغههای دهاتی در مقابل دغدغههای شهری و مدرن میدانیم نه به معنای اینکه او اصولگراست. احمدی نژاد اصلا اصولگرا نیست. احمدی نژاد یک پدیده کاملا روستایی – دهاتی است که در مقابل تمام عناصر و مولفههای شهری مقاومت میکند و نظام شهری را بههم میریزد. طرحها را از بین میبرد و بوروکراسی را دچار فروپاشی میکند. با طبقه متوسط که محل زیست شهری است نزاع میکند و با دموکراسی برخورد میکند.باتمامیالمانهای شهری مانند هنر، فرهنگ، اقتصاد و دموکراسی به نزاع بر میخیزد. در اینجا این تبلور پیدا میکند اما چیزی نیست که یکدفعه پیدا شده باشد، قدیمتر هم ما این را داریم. مثلا ظهور پدیدهای مثل رضاخان یا همان رضاشاه، به نظر من یک پدیده روستایی- دهاتی است، در مقابل پدیده مشروطهطلبان و مشروطهگراها که پدیدهای شهری بودهاند قرار دارد.
با این تعریف اصلیترین مسئلهای که اصلاحات به آن میپردازد چیست؟
مسئله عمده این است که پدیده اصلاحات اول به بنیانهای زندگی مدرن ایرانی یعنی کانون شهر میپردازد و نزاع آن با ایل و روستا شروع میشود. دغدغههای نظام ایلی با نظام شهری شکل میگیرد. نمادها و عناصری که در میآیند به میزانی که شهری هستند، جریان اصلاحات توسعه پیدا میکند.در جاهایی هم که مغلوب میشود و جریان روستایی پیدا میکند، تعارضات شکل میگیرد. در انقلاب اسلامیاگر نگاه کنید، آنجا که ماهیت اصلاحگرایانه آن بیشتر است، مسئله آن، مسئله شهر و تنظیم رابطه همه شهرها و تنظیم رابطه همه شهرها با دولت ملی و تنظیم رابطه دولت ملی ایران با دول خارجی جهان است.دراینجا مسئله کاملا مدرن و کانون آن شهر است. مناسبات شهری،حقوق شهری،کانون شهری و زندگی شهری است. آنجایی که ما از این فاصله میگیریم وبه روستا میپردازیم و روستایی میشویم، از عرصه اصلاحات دور میشویم. درست است که در روستاها اصلاحات صورت میگیرد و به شهرها وصل میشود اما دغدغههای اساسی که در داستان اصلاحات وجود دارد و بهدنبال قانون و مناسبات شهری و حقوق شهروندی و امثال آن است، فیالواقع از آن دور میشود. اتفاقی که در اصلاحات میافتد و به تحولات اجتماعی جدید میرسد، در این فاصله که ایجاد میشود، مسئله آنها رابطه شهر تهران با شهرهای دیگر دنیاست.( منظور بنده شهر تهران است، چون حوادث معاصر ایرانی در شهر تهران رقم خورده و اصلاحاتیهای ما هم در شهر تهران زیست میکنند و دغدغه شهر تهران تا شهرهای دیگر را دارند. کنشگران اصلی اصلاحطلبهای ما در شهر تهران زیست میکنند و دغدغه اصلی آنها هم شهر تهران است نه اینکه از کاشان،رشت،اصفهان یا مشهد وامثال اینها آمده باشند). اتفاقات عمده ای که در اینجا افتاده با اتفاقات دوره مشروطه تفاوت دارد. همه چیز متمرکز بر تهران است. در اینجا با اینکه کلیت روند حرکت اجتماعی جامعه ایرانی به ماجرای روستا و شهر سیر کرده است، این نیروی تمرکز یافته در شهر، حس و درک مدرنی از شهروندی پیدا میکند و حقوق شهروندی برای آن اهمیت پیدا میکند. این نیرو قدرت پیدا کرده و ایدههای خود را به سازمانها و نهادها و عرصههای متفاوت برده است که از آن ماجرای اصلاحات بیرون میآید.
این روند که به تعبیر شما از زمانی دورتر آغازشده است،چه زمانی مجال بروز پیدا میکند؟
باجریان اصلاحات دوم خرداد که بیرون میآید و یکدفعه ظهور میکند و خیلیها را دچار شوک میکند. اما آدمهایی که درون آن هستند، آدمهای بیرونی نیستند یعنی آدمهای ناشناخته و عجیب و غریبی نیستند. حرفهای عجیب و غریب میزنند اما عجیب و غریب نیستند؛ یعنی از روحانیت هستند تا کسی که خودش وزیر بوده، کنشگر اجتماعی و فرزند آیت ا… بوده. دیگرانی هم که وجود دارند، نیروهای انقلاب که درجنگ بوده اند هستند. اینها درگیر زندگی و جامعه شهری تهران بودهاند. اولین مسئله که درجریان اصلاحات مطرح میشود و خیلی جالب است، دموکراسی است. میگویند ما میخواهیم حوزه سیاسی را از انسداد خارج کنیم. میخواهیم گروههای مختلف اجتماعی هویت پیدا کنند،کنشگری کنند و رابطه بین آنها معلوم شود. میخواهیم حقوق شهروندی پیدا شود و در ایران، هویتهای متکثر اینجا تجلی پیدا کنند. میخواهیم لایه اجتماعی پنهان که به انزوا رفته است دوباره ظهور پیدا کند.
یعنی ظهور احمدی نژاد را فارغ از نزاع اصولگرایی و اصلاحطلبی میدانید؟
بله، احمدی نژاد پیروزی روستا بر شهر است اصولگرا بر اصلاحطلب. ماجرایی از تصویر زندگی آدم ساده شبهروستایی است. ویژگیهای شخصی او را ببینید؛ نوع لباس پوشیدن،دشمنی او با پدیدههای مدرن که بهعنوان پدیده ای شبهطالبانی در میآید؛تمدن،طبقه متوسط، دانشگاه،
موسیقی،هنر،اقتصاد، برنامهریزی وهرآنچه باید بر پایه زندگی مدرن استوارکرد با همه اینها نزاع میکند. بعد خودش شروع به رفتن به روستاها و شهرها میکند و میخواهد نظام شهری و مرکزیت را از کانون بیندازد. این ستیزی که احمدینژاد با شهر تهران و مرکز دارد، مسئله عجیبی است که دقیقا در تفکر روستایی آن شکل گرفته است نه اصولگرایی. چون خیلی از اصولگرایان، بازاری و قدرتمند هستند و با تولید اقتصادی و جامعه جهانی ارتباط دارند، هیچگونه سنخیتی هم با کارهای او ندارند. در آخر هم بر سر همین دعوایشان میشود.
البته اصلاحات، مفاهیم و خواستههای جدید نیز مطرح میکند.
اصلاحات میانی سعی میکند مواردی را زنده و موارد دیگری را هم اضافه کند.در جریان دوم خرداد به بعد، موارد جدیدی به جریان اصلاحات اضافه میشود. اضافه شدن مواردی که در جریان اصلاحات قرار گرفته، به رسمیت شناختن نیروهای اجتماعی متعدد است. در اینجا میتوان بهطور مشخص از سه نیرو یاد کرد که شامل جوانان، زنان و گروههای قومیتی و اقوام و گروههای فرهنگی متفاوت هستند. ما درجریان اصلاحات دورههای پیشین هم داشته ایم اما اینگونه دارای اهمیت نبوده است. در گفتمان اصلاحات پیشین، بیشتر مفهوم عام از دموکراسی و شهر و امثال آن میآید ولی گروههای شهری بیشتر ردهبندی مشاغل است و اینجا گروه اجتماعی مدنظر است. به نظر من این اتفاق، اتفاق مهمیاست که از جریان اصلاحات بیرون میآید. میبینیم که بازیگری این سه گروه، بازیگری نیروهای سیاسی امروز است. با جوانان چهکار کنند، با زنان چه کنند و بعد از آن هم با قومیتها، گروههای متفاوت فرهنگی و اجتماعی چه کنند. بعدها دغدغه اصولگرایان همین میشود و سعی میکنند که آلترناتیو بسازند.
دغدغه اصلاحات چیست؟
دغدغه آن مهم کردن زندگی شهری، زندگی مدرن و مهم کردن زندگیای است که درآن مسئولیت و تکالیف، حقوق شهروندی، تمایز و تفاوت گروههای اجتماعی،تمایز بین روستاها و شهرنشینی و حاشیه نشینی وجود دارد. بعد قانون میآید و معیار میشود. بعدها که جامعه به جریان اصلاحات برمیگردد، همان گروه دهاتی ایستاده است و با زدن اصلاحطلبان و لیدرهای اصلاحطلبان نمیگذارد مسیر طی شود و شروع به فشار وارد آوردن میکند امادرعین حال همچنان جامعه، جامعه اصلاحاتی است.تفکر و زندگانی مردم اصلاحاتی است.بعد هم در فرصتی که برای عبور بهدست میآورند،ازاین آدمهای دهاتی عبور میکنند حتی اصولگرایان هم از اینها عبور میکنند. ماجرای دولت آقای روحانی دقیقا در بستر و هزینه اصلاحاتی قرار گرفته است. ممکن است خودش بازی اصلاحاتی نکند، ممکن است بگوید من ورژنی دیگر به نام دولت تدبیر هستم ولی اساسا هم نیروهایش، هم دغدغههایش و هم پیامها و کارهایش دوباره به کانون شهر برگشته است.رابطهاش با شهرهای بزرگ دنیا و ایران با جهان است. اولین کاری که میکند، بحث برجام است.
میخواهم نظر شما درباره دولت اصلاحات و بحث عبور از رئیس آن دولت را با ظهور پدیدهای به نام احمدی نژاد بدانم.
نمایندگی عبور از دولت اصلاحات را رادیکالیزم اصلاحات یا اصلاحطلبان رادیکال انجام دادهاند اما اینکه در آن داستان تا چه حد تعیینکننده بودهاند، به نظر من تعیینکنندگی نداشته اند.
به چه علت؟
بهخاطر اینکه اصلاحات یک پروسه است ولی عموما تبدیل به یک پروژه شده است. این مساله پدیدهای تاریخی است که از قدیمالایام در ایران وجود داشته است، اکنون هم وجود دارد و با ایران زیست میکند ولی در خیلی از زمانها به عنوان یک پروژه تعریف شده است. وقتی پروژه تمام شد،کسانی که دغدغه و نگاه پروژهای به اصلاحات داشتند، خروج از اصلاحات و عبور از رئیس دولت اصلاحات را مطرح کردند. وقتی سقف اصلاحات کوتاه تعریف شود اینگونه مسائل رخ میدهد. مثلا عدهای بیایند و بگویند دولت آقای روحانی که قرار بود برجام را درست کند، کار خود را انجام داده است بنابراین باید برود.روحانی در اینجا چهکاره است؟ اهداف بلند مدت فرهنگی- اجتماعی او کجاست؟ چه چیزی را میخواست حل کند؟ دیگر این تمام شده و باید برود. یعنی اگر کسی بخواهد با این دیدگاه خروج روحانی را مطرح کند، حرف بیراهی نزده است. بهدلیل اینکه او تبدیل شده به یک پروژه؛ پروژهای که محقق شده است. دولت اصلاحات هم تبدیل به یک پروژه شده بود. اینکه یخ انسداد سیاسی شکسته شد، درآنجایی که هیچکس جرأت نمیکرد کتاب بخواند یاحرف بزند،آن یخ شکسته شد و مطبوعات آزاد،حاصل شده بود.
چرا این مباحث را مطرح میکردند؟
اساسا اگر آن را بهعنوان یک فرآیند میدیدند، این بحث را مطرح نمیکردند، میرفتند و به موضوع دیگری شیفت میکردند. یعنی میتوانست یک رئیس دولت اصلاحات دیگری طرح شود. جریان و آدمهای دیگری مطرح شوند. اتفاقا کسانی که در بحثهای اولیه ماندهاند و دعواهای اولیه را نگه داشته اند، بهخاطر این است که همچنان آن را یک پروسه میدانند. میگویند دغدغههایشان همچنان آن است وگرنه این جابهجایی آدمها باید همچنان اتفاق بیفتد. آدمهایی مثل رئیس دولت اصلاحاتوآقای هاشمیکه وجود دارند، شخصیتهای نمادین جریان اصلاحات شدند. آنها جریان نمادین هستند تا اینکه کنشگران جدی اجتماعی، فرهنگی باشند و چون شخصیتهای نمادین شدند بهترین اتفاق در جمهوری اسلامی، در بازیهای سیاسی و جریان اصلاحات افتاده است. اگر نمادین نبودند، ایشان باید هر روز میتینگ میگذاشتند تا آدمهای خودشان را توجیه کنند. مثل خیلی از سران احزاب که وجود دارند؛ یک پیام نیم ساعته، یک رفتار کوچک و یک رفتن و آمدن در انتخابات بازی را بههم میریزد. این بازی نمادین، بهترین اتفاقی است که افتاده است.
به نظر شما اصلاحات و اصلاحطلبی اکنون چه مشکلاتی دارد؟
مشکل اصلاحات این است که رهبران میانی ندارد یا رهبران میانی کوچک دارد.کسانی را دارد که تصویر دقیقی از تاریخ اجتماعی ایران،تحولات اجتماعی و دموکراسی ندارند.آدمهایی راکه دراین ساحت میشناسم،اینها بیشتر انقلابی هستند تا اینکه بخواهند رهبران سطح دوم اصلاحات باشند.کسی که ساحت انقلابی دارد، مرتب به دنبال منازعه و دعواست و میخواهد دعوا راه بیندازد. رقیب است و مرتب «هل من ناصر» میگوید،کجا هستید میخواهیم دعوا کنیم. مرتب رقیب صدا میکند و مرتب مشت به دهان رقیب میزند. خب،رقیب هم او را میزند.آدمهای این تیپی را میبینیم که بسیار هستند و اگرلازم باشد،ازآنها نام خواهم برد و در مطبوعات بخواهید میتوانم نام آنها را بگویم. در صورتی که رهبران نوع دوم که ساحت نمادین ندارند، باید کنش انجام دهند،آنهاباید کنش اجتماعی انجام دهند.کنشی که معطوف به قانونمندی و ایجاد مناسبات اجتماعی و سیاسی باشد. فعلی دموکراتیک که نسبت به اصلاحات انجام دهند. اینها بیشتر انقلابی هستند.الان هم یا در زندان هستند و بیانیههای بلند سیاسی میدهند یا بیرون زندان هستندکه بازی رادیکالیزم را اشاعه میدهند. اتفاقا مشکل اصلاحات این نیروها هستند. سطح سوم، بازیگران حوزه اصلاحات که شامل مردم،گروههای اجتماعی که قالببندی شده درجوانان،زنان،قومیتها و گروههای متعدد اجتماعی و دانشگاهی هستند. آنها بازی خودشان را میکنند ولی اینها بیشتر با ارجاع به نشانهها و نمادهایی از رهبران نمادین حرکت میکنند تا بازیگری و کنشگران رهبران میانی. چون رهبران میانی بیشتر بازی را خراب میکنند. رهبران میانی بیشتر اشاعهدهنده رادیکالیزم هستند.آنها انقلابیگری میکنند. به همین دلیل اینها متهم، مخل و مانع هستند.
برای این موضوع اگر میتوانید مصداق بیاورید؟
هنر رئیس دولت اصلاحات را نگاه کنید که چیست؛ وی هم در دوره اصلاحات و هم درجریان بعد از اصلاحات،همه مسئلهاش بازی با رقیب خودش بود. رابطهاش با ناطق نوری،هاشمیو کروبی را ببینید. نوع کاری که میکند این است؛ امکان ایجاد بازی را برای خود و رقیب فراهم میآورد. درعین حال دیگران هم میتوانند بازی کنند.مثل زمانی که فوتبال بازی میکنید، میدانید زمین بازی چگونه است. مربی چه کسی است،چه کسی گل زده و برنده و بازنده چه کسی است. ولی وقتی زمین بازی را محل دعوا کردیم و تماشاچی را وسط ریختیم،آن وقت است که پلیس میآید و بهخاطر اینکه امنیت ایجاد کند همه را میگیرد. کار رهبران میانی این است که زمین فوتبال را به جای بازی، بیشتر به محل قرار گرفتن حضور تماشاچیان و فراری دادن بازیکنان و نابود کردن بازی و عقب افتادن بازی تبدیل میکنند.
آیا احتمال ظهوردولتی مانند دولت مهرورز میتواند نتیجه این عملکرد باشد؟
به خاطر اتفاقی که افتاده است،جریان اصلاحات جامعه ایرانی همچنان پویا و تحولآفرین است. افراد جامعه ما از منظر نیروی اجتماعی،به خاطر تکثر نیروی اجتماعی و کنشگری جوانان، زنان و گروههای اجتماعی و تعالیمیکه اتفاق افتاده است، رفتهاند و در حوزههای متفاوت مشغول به انجام دادن کارهای متفاوت هستند. عرصههای مختلف حوزه مدنی جامعه ایرانی در حال تقویت شدن است.چون تقویت میشود،پس نگاه و صدایشان از نوع برپایی دولت دهاتی نخواهدبود که ساختن دولت دهاتی شبه اصولگرایی باشد. اگرهم چیزی بسازند، اصولگرایی که دغدغههای اصولگرایی دارد،به دنبال اوخواهدرفت.اصولگرایی مجبور است که مسئله فقر را به رسمیت بشناسد. اصلاح طلبی هم باید به کار سوار شود. وقتی برای اصولگرا و اصلاح طلب،مقوله فرد و نابرابری مهم میشود،آن جامعه ای که ساحت مدنیاش تقویت شده است ولی مسئله عمده واساسی آن اقتصاد است، از این نیرویی که بالای سرش است گذر میکند و بعد بهدنبال برپایی نیروی رهبران جدید خواهد بود. این رهبران جدید،حداقل با این رهبران نمادین ارتباط برقرار خواهند کرد ولی نه اینکه الزاما بارهبران دوره میانی ارتباط داشته باشند. از اینها جمع درنخواهد آمد. وقتی اینها به سراغ برادر رئیس دولت اصلاحات میآیند، به جایی نمیرسند. به سراغ رهبران مهم آنها مثلا میردامادی میآیند،چیزی از آن در نمیآورند. چهره وجود ندارد.
در حال حاضر هم که اقتصاد محل نزاع شده است؟برای اینکه بتوان کار را از ریشه درست کرد چه راهی باید پیموده شود؟
اقتصادمتعلق به همه است.اتفاقا مسئله اصولگرایان هم اقتصاد است چون وقتی بازار خراب شود کارخانه اش میخوابد، کارخانهها که خوابید تولید میخوابد. شما فیالواقع او را هم به گونهای نابود میکنید.اساسا کشور نابود میشود.مناسبات انسانی هم همینطور است؛ وقتی یک جامعه احساس میکند چنین وضعیتی پیش آمده است،دچاریک نوع افسردگی و واکنش اعتراضی میشود.احساس میکند این همه زحمت کشیده است ولی سفرهاش بهتر که نشده هیچ بلکه بدتر هم شده است و مقاومت میکند.آن وقت اصولگرا با امکان بازیای که برایش فراهم نکردهاید،بازی راخراب میکند و نهایتا کل پروژه دموکراسی خراب میشود. مشکل اساسی این است که یک استراتژیست برای ساماندهی حیات سیاسی احزاب وجود ندارد. شما یک آدم استراتژیست را معرفی کنید که بتواند استراتژی سیاست و بازی سیاسی در ایران را طراحی کند. مامتفکر و صاحبنظر داریم ولی کسی که نماد باشد نداریم. چهار تا آدم که میآیند و دو تاکتاب خواندهاند و حرفهای مفهومیمیزنند و کتابهایی را که دیروز مطالعه کرده اند را بیان میکنند اینها که استراتژیست نمیشوند. آن کسیکه تنظیم کننده رابطههای سیاسی نیروها با یکدیگر با توجه به منافع ملی باشد، کجاست؟ ما اصلا در اینجا چنین کسی را نداریم. گروهی که دغدغه آنها فراجناحی باشد، مثلا در کنش سیاسی اصلاح طلب باشد ولی در کنش ملی بهصورت فراجناحی عمل کند. چنین آدمیرا نداریم. بهخاطر همین است که مرتب دعوا داریم. برنده رئیس جمهور راست یا چپ است؟ تعداد نمایندگان چپ مجلس ما چقدر است؟ بهخاطر همین است که هیچ چیزی نمیماند. شما که نمیتوانید برنامه اقتصادی را هر چهارسال یکبار عوض کنید یا جامعه مدنیای که میخواهیم به آن کمک کنیم را عوض کنیم. در آمریکا فردای انتخابات استراتژیستهای فراملی مینشینند و سامان میدهند و اجازه نمیدهند که رقیب نابود شود. الان بزرگترین رقیب دموکراتها،جمهوریخواهان بدترین حرفها را میزنند ولی کار سیستم رو به پیش رفتن است. در جامعه ما این اتفاق نمیافتد بهخاطر اینکه آن آدمها تولید نشده اند و نیستند. آدمهای باهوش ما در خدمت گروههای سیاسی و تخریب قرار می گیرند. در صورتیکه اینها باید بیایند و فراجناحی عمل کنند آن نیروی فراجناحی کجاست که بتواند مشکل را حل کند. ما ندیده ایم که یک اصلاح طلب پوست بیندازد و فراجناحی شود یا اینکه یک اصولگرا پوست بیندازد و فراجناحی شود.تاآخر اصولگرا میماند تا بمیرد. ماباید آن ظرفیت را پیگیری کنیم. اگر آن را پی بجوییم،مثل داوران بی طرف میشود. بازیهای پرسپولیس و استقلال را داوری غیر پرسپولیسی و استقلالی انجام میدهد.یعنی فراباشگاهی عمل می کند. ما چنین داوران و کنشگرانی که استراتژیست باشند را کم داریم.
انتهای پیام





دیدگاهای کارشناسی و جامعه شناسی و علمی نسبت به مسائل ، از آنجائی که دور از تعصب ( از هر نوعی ) میباشد . بهترین روش شناخت مسا ئل است.
چشمها را باید شست جور دیگر باید دید
یک جلد کتاب بیشعوری خاویر کرمنت و یک قالب صابون اصل بدید خدمتشون. یک موی گندیده یک دهاتی زحمتکش و راستگو صدهزار شرف به شماها داره.