زندانی که در آن لیوان، قاشق و صابون ممنوع بود
رضا احمدی در یادداشتی تلگرامی با عنوان «زندانی که در آن لیوان، قاشق و صابون ممنوع بود» نوشت:
در نیمه اول دهه هفتاد معمولاً صدای انتقاد و اعتراض کورسویی هر از گاهی از قم بلند میشد. نامهی 12 صفحهای آیت الله منتظری خطاب به مردم ایران در سطح وسیعی پخش شده بود. در آن زمان نه فضای مجازی بود نه تلگرام نه واتساپ و نه…
پس از انتشار نامه آیت الله منتظری، سعید امامی با پروژهی عزل و حذف ایشان به قم سفر کرد تا علما و مدرسین حوزه علمیه قم را با پروژهی خود همراه سازد. و ایشان را از مرجعیت عزل و از اذهان حذف نماید تا دیگر صدای اعتراض و انتقادی از قم بر نخیزد. علما و مدرسین، زیر بار فشارهای باند سعید امامی نرفتند. خدا همه آنها را رحمت کند.
جلسه تبلیغاتی و توجیهی با سخنرانی سعید امامی در مدرسهی دارالشفا برگزار کردند و بر علما فشار آورند و طرفداران خود را توجیه نمایند. من هم سری به آنجا زدم، سعید امامی با پیراهن سفید یقهی آخوندی و نعلین در حال سخنرانی بود.
پس روز بعد در30/ مهر /1373، به خانه ما ریختند، پس از چند ساعت بازرسی مرا به اتهام فعالیت علیه نظام بازداشت کردند و همزمان آقایان سیدناصر کافی موسوی و آقای غلامرضا حجتی نیز بازداشت شدند. باز جوییهای بسیار مفصلی در قم و تهران صورت گرفت که خود مثنوی بود. پس از پنج ماه بیخبری از خانواده و فشارهای جسمی و روحی، پرونده به دادگاه ارسال شد در بازجوییها حکم مرا به من ابلاغ کردند. در جلسه دادگاه قاضی حکم به سه سال زندان تبعیدی و پنج سال تبعید را صریح اعلام کرد. در 8 فرودین 1374 مرا از زندان قم به زندان کرمان تبعید کردند. دادسرای ویژه روحانیت کرمان مرا به زندان مواد مخدر تحویل دادند.
پس از افشای فیلم بازجوییهای قتل های زنجیرهای در سال 1379، که حکایت برخورد بازجوهای انقلابی بود. برای دومین بار با هک شدن دوربینهای مدار بسته ی زندان اوین گوشهای از حکایتها رفتار با زندانهای آشکار شد؛ در این فضا فرصتی پیش آمد تا من هم اشاره ای هر چند کوتاه، گوشهای از زندانهای دهه هفتاد خودم را بازگو نمایم تا زمینه اصلاح این رفتارها، فراهم آید.
پس از تبعبد به کرمان، تحویل زندان مواد مخدر شدم. در بدو ورود افسر نگهبانی که مرا پذیرش کرد، بسیار تعجب نمود. سربازی که ساک پر از کتاب مرا بازرسی میکرد، پرسید تو را چرا اینجا آوردهاند؟ سرباز دیگر آمد گفت: همه لباسهایت را بیرون بیاور و لخت شو. پیراهن و شلوارم را در آوردم، گفت: شورتت را هم در بیاور، و ده مرتبه بلند و پاشو کن. به او اعتراض کردم گفت: این قانون و مقرارت اینجاست ، باید همه برهنه شوند.
افسرنگهبان از دیدن من متأثر شده بود، به سرباز گفت: ایشان را به اتاق سه ببر که بهتر است. وارد اتاق که شدم، چشمم جایی را نمی دید.چون لامپی نداشت. سرباز درب را بست. نوری از سوراخ بالای درب به چشم میخورد. دم درب نشستم. زندانیها دورم را گرفتند، چشمم به تاریکی عادت کرد، اتاق قدیمی طاق چشمه ای نمور بود، وقتی گفتم مرا از قم به اینجا تبعید کردهاند، پرسیدند مگر آخوندها هم معترض هستند. یکی از زندانیها که مسنتر بود گفت: اینها طرفداران منتظری هستند. بوی بدی میآمد. دهنم خشک شده بود، ظرف سفید رنگی کنار درب قرار داشت، پرسیدم این ظرف آب خوردن است؟ همه با خنده جواب دادند این شاش (ادرار) است. در کنار آن سطل قرمز رنگ هم برای مدفوع بود. در این اتاق 15 متری، سی نفر بودیم، هر روز سه وعده، نیم ساعته هوا خوری و دستشویی میدادند. هر نفر 55 ثانیه حق توالت داشتند، وقتی درب اتاق باز می شد، همه پشت درب توالت صف می¬کشیدند. هر روز سه دقیقه حق دستشویی داشتیم. با توجه به اینکه بعضی از زندانیان هم اتاقی در حال ترک اعتیاد بودند، دچار اسهال و استفراغ میشدند، وقتی که به توالت میرفتند، نمیدانستند چهکار میکنند. برای وارد شدن به توالت باید پاچههای شلواررا بالا کشید، چون اطراف سنگ توالت پر از مدفوع بود. صابون و مایع دستشویی در اینجا ممنوع بود. اگر کسی بیشتر نیاز به دستشویی داشت، ظرف سفید رنگی در اتاق هست که مخصوص ادرار بود، آنجا کارش را می کرد. کسانی که در حال ترک بودند، معمولا دچار اسهال و استفراغ میشدند. درب اتاق را باز نمیکردند یا باید در شلوار خود را خراب میکردند یا روی سطل کنار درب در مقابل چشم همه مدفوع میکردند، زندانیان دیگر از چنین صحنههای چندش آور، چه حالی پیدا میکردند؟ نهار و شام در چند تا سینی میریختند و باید بدون قاشق با همان دستی که هفتهها رنگ صابون و مایع را ندیده بود، میخوردند. و بعضی هم که اصلا دست نمیشستند اگر هم غذا نمیخوردیم ، گرسنه میماندیم. زندانیهایی که در حال ترک بودند بیاختیار، وسط سینی غدا، یا کنار آن استفراغ میکردند. برای نوشیدن آب هم لیوان نبود، پارچ کثیف قرمز رنگی بود که همه آن را سر میکشیدند. من از آن پارچ آب نمینوشیدم، تا وقت هوا خوری در توالت بنوشم.
حجتالاسلام شهابالدین حائری شیرازی در واکنش به این یادداشت در کانال تلگرامی خود نوشت:
برای اصلاح زندانها
امام علي عليه السلام: مَنْ ظَلَمَ عِبادَ اللّهِ كانَ اللّهُ خَصْمَهُ دُونَ عِبادِهِ.
“آن كه بر بندگان خدا ستم كند خدا به جانشینى بندگانش انتقام از او خواهد گرفت.”
با پخش شدن فیلمهای هک شده دوربینهای اوین، فضایی برای دادخواهی از مظالم زندانها فراهم شده است بجاست جناب اقای اژهای از مردم بخواهند شکایات خود را به دستگاه قضا تسلیم کنند و از انرژی مردم برای اصلاح قضا سود جویند.
متن بخشی از دادخواهی آقای رضا احمدی شاگرد آیت الله منتظری است که فی الحال مسئول روابط عمومی و در قم مشغول به کارند، افرادی که ایشان را میشناسند شهادت به صداقت وی میدهند.
نکته آخر اینکه جمهوری اسلامی اگر بهدنبال بقاء هم هست باید از فضای مجازی محافظت کند که چنین غدههای سرطانی را در بدن نظام سونوگرافی کرده نشان میدهد.
انتهای پیام
اگر اینگونه بود و حال باشد! آیا باید گفت اق….همه چیز امن، و امان است. !!!؟