اسطوره شریعتی به روایت «پوران»
ابوالفضل نجیب، روزنامهنگار در یادداشتی با عنوان «اسطوره شریعتی به روایت پوران شریعت رضوی» که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است، نوشت:
بی تردید زندگی شریعتی را همچنان که مرگ او میتوان بخشی از پروسهای تلقی کرد که در تعمیق پدیده شریعتیزم و همان اندازه بر سرنوشت نسل من نوعی بسیار مهم و تاثیرگذار بود. همچنان که تلقی نادرست شهادت بر مرگ دهها چهره سیاسی و غیر سیاسی تاریخ معاصر که بعدها معلوم شد جملگی یا از روی سهلانگاری و بیماری و کهولت سن یا به مرگ طبیعی فوت کرده یا به دلایلی اقدام به انتحار کردند.
آنچه در پی میآید بخشی از یک نوشتار مطول درباره دوران حیات شریعتی و بهطور مشخص فعالیتهای سیاسی و تنظیم رابطه ساواک و همچنین دلایل واقعی مرگ ایشان است. که به دلیل مطول بودن تنها به بخش اول آن نوشتار بسنده شده است. با این توضیح که این نوشتار چندی پیش و در سالمرگ دکتر شریعتی نوشته شد. اما بنا به ملاحظات و محافظه کاری یک جریده وابسته به طیف اصلاحطلب از درج آن خودداری شد.
مرگ شریعتی پس از گذشت چهار دهه همچنان از سوی اقلیتی به شهادت تعبیر و هیچ تردیدی هم بر نمیتابند. این جماعت به هر دلیل واهی و متوهمانه از جمله تعلقات عاطفی یا فکری و جناحی و یا دلایل پنهان دیگر، کمترین دغدغه و التفاتی به بیان حقیقت و وفاداری حتی اخلاقی به تاریخ ندارند. از منظر آنها شریعتی کماکان همان روشنفکر دینی است که به ادعا اگر چون عین القضات شمع آجیناش کنند، و یا چون ژوردانو در آتش بسوزانند، حسرت شنیدن یک آخ را هم بر دلشان خواهد گذاشت. و ایضن شریعتی همانی است که نه به مرگ طبیعی ناشی از یک عادت که با توطئه ساواک و شاه سر به نیست و شهید شد.
روایتی جعلی که متاسفانه هنوز و پس از سال ها و علیرغم تمامی شواهد و مدارک و شهادت شاهدان عینی از جمله دکتر عبدالکریم سروش و دکتر ابراهیم یزدی و… که در تمامی مراحل کالبد شکافی دکتر حضور داشته – و هم گزارش مکتوب در دسترس اورژانس و پزشک قانونی بیمارستان شهر سوتهامپتون که دلالت بر سکته قلبی دارد، اما نه پوران شریعت رضوی و نه دیگر فرزندان او پس از گذشت چهل و اندی سال حاضر به ارائه گزارش صریح و صادقانه درباره آنچه باعث مرگ او و همچنین پروسه تحقیق درباره علت مرگ گردید، نیستند.
بر ملا شدن دلایل واقعی مرگ شریعتی علی الظاهر دخل و ربطی به قضاوت درباره زندگی و اندیشههای بجامانده از او ندارد. داوری در این وادی موضوع دیگری است که در حوصله و موضوع این نوشتار نمیگنجد. اما از آنجا که حداقل زندگی و مرگ او به دلایل معلوم و نامعلوم گاه با تحریف حقیقت، گاه با مسکوت گذاشتن حقیقت، و گاه بنا به مصلحت چنان روایت شده که مستقیم و غیر مستقیم سرنوشت چندین نسل را از خود متاثر کرده، نیاز به بازخوانی دارد. همچنان که درباره زندگی و دلایل واقعی مرگ دهها چهره تاریخ معاصر، از چپ اندیشان تا مذهبیها، از روشنفکران تا چریکها و مجاهدین خلق و …
این دغدغه درباره بسیاری رخدادهایی که تاثیر و نقش بسزایی در روح و روان جامعه و بخصوص نسل جوان شیفته عدالت و آزادی بجا گذاشت و معلوم شد از اساس و بنیان آنچه واقع امر بوده با انچه در فرهنگ عامیانه به یک کلاغ و چهل کلاغ تعبیر می شود، چه بسا میباید مایه شرمندگی کسانی باشد که همچنان کیش و کالت و ایدئولوژی و… را بر حقیقت تاریخ ترجیح می دهند. و متاسفانه همچنان با جعل و تحریف و برخی با سکوت و انفعال و رضایتمندی و… درباره تاریخی که به توهم بسیار شبیه و مانند است هنوز در حال رقابت با یکدیگر هستند. حتی برخی که از این توهمات کنده و حقایق را قطره چکانی بیان میکنند، هنوز اهمیت تبعات حقوقی و قبح اخلاقی و دغدغه وجدانی اتهامات دروغینی چون قتل عمد را نه تنها توجیه و تئوریزه که حتی به سخره می گیرند. از این دست تشبثات و توجیهات می توان به اظهارات مرحوم ابراهیم یزدی در توجیه تعبیر شهادت بر مرگ شریعتی اشاره کرد که همچنان این رویکرد غیر اخلاقی را با توجیهاتی چون ضرورت جنگ روانی و تبلیغاتی علیه رژیم شاه از ان دفاع کرد. همچنان که دکتر عبدالکریم سروش در مقام فیلسوف اخلاق مدار بدون لحاظ کمترین دغدغه و التزام اخلاقی اتهام بی پایه به قتل رساندن دکتر را به غلیان احساسات انقلابی تعبیر و به سادگی و بدون کمترین شرم و ندامت، توجیه میکند.
سوای آنچه درباره مرگ شریعتی تا کنون ادعا شده، برخوردهای ساواک با شریعتی است. انچه در این خصوص روایت شده بی کمترین تامل و ارائه فکت چنین القا میشود که ایشان در تمام دوران زندگی مورد ظلم و بی مهری و تعدی ساواک بودند. این در حالی است که فکتهای موجود حتی به استناد روایت همسر دکتر نه تنها خلاف این ادعا که بر رابطه احترامبرانگیز ساواک نسبت به ایشان تاکید دارد.
آنچه در پی میآید روایتی است از تولد تا مرگ شریعتی که میتوان از لابلای آن دو حقیقت مهم را فهم کرد.
در این مختصر و به استناد کرونولوژی ارائه شده در کتاب طرحی برای یک زندگی تنها به این مهم میپردازم که ساواک و رژیم شاه حداقل در مقایسه با بسیاری فعالان سیاسی و فکری و چه بسا به مراتب کماهمیتتر از شریعتی، چه اندازه با ایشان محترمانه – تساهلگرایانه و خویشتن دارانه و … برخورد کرده. و آنچه را مربوط به رفع سوتفاهم شهادت دکتر میشود، به فرصت و مقال دیگری موکول میکنم.
سرفصلها و سال شماری که از زندگی دکتر در پی میآید، تمامن بر گرفته از روایت خانم پوران شریعت رضوی در کتاب طرحی از یک زندگی است. که البته با توضیحات مختصری درباره وضعیت سیاسی دکتر در هر مقطع و سرفصل همراه است.
- در سال 1331 و همزمان با فارغ التحصیل شدن دکتر از دانشسرای مقدماتی، وی علیرغم فعالیتهای سیاسی حین تحصیل و به تاکید پوران سازماندهی انجمن اسلامی دانش آموزان و سابقه دستگیری در اعتراضات خیابانی علیه شاه و دولت، با این حال مشغول تدریس در مقطع ابتدایی میشود.
- شریعتی در ضمن تدریس در پایه ابتدایی برای گرفتن دیپلم کامل در کلاسهای شبانه ادامه تحصیل میدهد. این در شرایطی است که قانون اجازه تحصیل ضمن اشتغال به کارمندان دولت نمیدهد. دکتر در چنین شرایطی موفق به اخذ دیپلم ادبی میشود. در حالی که کمترین واکنش رژیم شاه به فعالیتهای سیاسی شریعتی می توانست ممانعت موجه و قانونی از تدریس و تحصیل همزمان باشد.
- دکتر پس از اخذ دیپلم ضمن تحصیل در دانشگاه مشهد در مقطع دبیرستان مشغول تدریس میشود. به اذعان پوران در تمامی این مقاطع فعالیتهای سیاسی دکتر چه در پیوند با کانون نشر حقایق اسلامی و نهضت آزادی و همچنین در مناسبات مخفیانه با برخی فعالان سیاسی که به پایهگذاران مبارزات زیرزمینی تبدیل میشوند، ادامه مییابد.
– شریعتی در دوره دانشجویی علیرغم سوابق و فعالیتهای سیاسی و مخفیانه، به فعالیت ادبی در رادیو مشهد مشغول است. تا جایی که نفوذ و اعتبار وی به برکناری رئیس وقت رادیو و جایگزین کردن فرد مورد نظر دکتر میشود. و نکته جالب این که این تغییر مدیریت به افزایش ساعت برنامههای دکتر در رادیو منجر می شود.
- در سال 1336 دکتر به دلیل عضویت در نهضت مقاومت که بهطور زیرزمینی تشکیل و فعالیت میکند همراه 16 تن از اعضای نهضت از جمله طاهر احمدزاده (پدر احمدزاده های معروف و تئورسین های جنگ مسلحانه در ایران) و محمدتقی شریعتی دستگیر و با هواپیما به تهران منتقل می شوند. شریعتی اما علیرغم سابقه دو بار دستگیری آزاد و به تحصیل ادامه میدهد.
- دومین دستگیری دکتر چنانچه پوران ادعا میکند به دلیل مشارکت دکتر در نگارش جزوهای درباره نفت است. اهمیت این جزوه برای شاه چنانچه پوران تاکید دارد، به اندازهای است که شاه سفر اروپایی را خود نیمهکاره رها و به ایران باز میگردد. با این حال شریعتی اندک زمانی پس از دستگیری به دانشگاه برمیگردد و تحصیل خود را ادامه میدهد.
- در سال 1337 شریعتی با احراز رتبه اول در دانشگاه ادبیات مشهد فارغ التحصیل میشود.
- در سال 1338 ساواک علیرغم دو نوبت دستگیری شریعتی و عضویت او در یک تشکیلات زیرزمینی اجازه میدهد وی به عنوان دانشجوی برتر از سهمیه بورسیه برای ادامه تحصیل در فرانسه استفاده کند. این در حالی است که پوران اعتراف میکند به دلیل سوابق سیاسی دکتر تا آخرین دقایق امیدی به خروج او از کشور ندارد.
- شریعتی از بدو ورود به فرانسه با سازمان آزادیبخش الجزایر ارتباط میگیرد. آشنایی با فرانتس فانون و شاگردی ژان پل سارتر و … و آنچه خود از همکاری با سازمان آزادیبخش الجزایر و همچنین همکاری با کنفدراسیون دانشجویان ایرانی، جبهه ملی، نهضت آزادی و نشریه ایران آزاد نقل می کند _ تنها بخشی از فعالیتهای سیاسی و ضد رژیم شریعتی در فرانسه است. در اسناد ساواک کوچکترین گزارشی درباره این مقطع از زندگی دکتر یافت نمیشود. این ادعا مستند به بررسی مجموعه سه جلدی شریعتی به روایت ساواک است.
- در اوایل سال 1343 شریعتی پس از اتمام تحصیل در بازگشت به ایران در مرز دستگیر و به زندان قزل قلعه منتقل میشود. به گفته پوران دلیل دستگیری دکتر تنها سوء ظن ساواک از همراه داشتن کتب و جزوات ممنوعه به ایران است. پوران اذعان میدارد در ورود به ایران از مرز ماکو ماشین آنها پر بوده از کتاب و جزوات و … ضد رژیم. آنچه پوران از دستگیری و اتفاقات بعدی در برخورد با دکتر و او و همراهان روایت میکند، بیشتر به میزبانی شبیه است تا دستگیری به عنوان یک متهم سیاسی.
در روایت پوران از دستگیری دکتر تا آزادی در شهریور همان سال جز احترام و مساعدت همه جانبه ماموران مرزی و شعب ساواک در خوی با ایشان و دکتر نشانی از اذیت و آزار و بی احترامی مشاهده نمیشود.
- اظهارات پوران بعد از دستگیری تا آزادی همچنین حاکی از حمایت و مساعدت مدیران برای تدریس در دانشگاه مشهد و استفاده از تمامی آپشنهای ممکن اداری برای انتفاع هر چه بیشتر مالی دکتر و پوران است.
- در این مقطع وزارت اموزش و پرورش برای تدوین کتب درسی پایه از دکتر دعوت به همکاری می کند.
- دکتر سال های 1343 تا 1348 ضمن تدریس در دانشگاه مشهد همچنان به فعالیتهای فکری و سخنرانی در مراکز آموزش عالی ایران و همچنین نگارش و ترجمه کتاب ادامه میدهد. آنچه در اسناد ساواک در خصوص این مقطع از فعالیتهای شریعتی یافت میشود، اغلب گزارشهایی در خصوص واکنش روحانیون به محتوای سخنرانیهای دکتر و در مواردی هم واکنشهای احساسی مستمعین به شرایط سیاسی است. با این حال ساواک هیچ واکنشی به سخنرانیهای اغلب تهیجکننده دکتر نشان نمیدهد. در نظر داشته باشید در این سال ها هنوز جنبش چریکی در ایران شکل نگرفته است.
- فعالیتهای فکری و سیاسی شریعتی از سال 1348 در حسینیه ارشاد از برجستهترین مقاطع فعالیتهای تبلیغی به شمار میآید. اسناد ساواک و اظهارات بسیاری فعالان سیاسی از رویکرد دکتر به تبیین تشیع و همزمان ارتباط با اعضای بلندپایه و بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق حکایت دارد. همزمانی این مقطع با عملیات سیاهکل و اندکی بعد لو رفتن تشکیلات نوپای سازمان در شهریور 1350 و محاکمه و اعدام برخی اعضای کادر مرکزی در فروردین و خرداد سال 1351 و درگیریهای خیابانی مسلحانه ساواک با اعضای متواری سازمان که به کشته شدن برخی اعضای سازمان و ماموران ساواک منجر میگردد، تاثیر تعین کنندهای در انتخاب موضوعات و محتوای سخنرانیهای شریعتی در حسینیه ارشاد بجا میگذارد. سخنرانیهای شریعتی درباره شهادت و پس از شهادت، نیایشها و قصه حسن و محبوبه بازخوردهای عاطفی و سیاسی ناشی از این شرایط است. خاطرات برخی شاهدان و اسناد ساواک از اعتراضات و تظاهرات دانشجویان و مستمعین در این دوره حکایت دارد. تحرکاتی که متاثر از اقدامات مسلحانه سازمان مجاهدین و چریکهای فدایی خلق تعطیلی ارشاد را موجه میکرد. با این حال شریعتی همچنان به فعالیتهای ظاهرا فرهنگی در ارشاد ادامه میدهد. هر چند ساواک در این مقطع سخنرانیهای شریعتی را رصد و تحلیل میکند، با این حال واکنشی به فعالیتهای او نشان نمیدهد.
- ظاهرن تعطیلی حسینیه ارشاد از مهمترین اقدامات ساواک علیه فعالیتهای شریعتی محسوب میشود. اما اظهارات پوران نشان میدهد اصرار روحانیون سنتی بسیار بیشتر از خواست و اراده ساواک در تعطیل کردن ارشاد موثر میباشد. در این دوره اختلافات فکری دکتر با آیتالله مرتضی مطهری و نفوذ او بر مدیریت ارشاد که در اختیار میناچی است در نهایت به تعطیلی حسینیه ارشاد منجر میشود. در اسناد ساواک هم به تلویح و تاکید بر نقش روحانیون مخالفان دکتر در تعطیلی ارشاد و متوقف شدن سخنرانیهای دکتر تاکید شده است.
بعلاوه شواهد نشان میدهد دستگیری شریعتی ارتباطی با فعالیتهای او در حسنیه ارشاد نداشته و دلیل واقعی روابط شریعتی با برخی سران سازمان مجاهدین خلق و قبل از ضربه شهریور سال 1350 و ادامه این رابطه از سوی اعضای متواری بعد از متلاشی شدن سازمان است. روایت پرویز ثابتی از این مقطع در کنار روایت نزدیکان دکتر بر انگیزه تعقیب دکتر توسط ساواک تاکید دارد. ثابتی در این رابطه می گوید:
«پس از این که حسینیه ارشاد تعطیل شد جوانان وابسته به نهضت آزادی که اکنون به هستههای اولیه سازمان مجاهدین خلق وابسته شده بودند، ارتباط با علی شریعتی را ادامه دادند. و ما در دستگیریهای افراد عضو مجاهدین اطلاعاتی درباره ارتباط او با برخی از آنها به دست آوردیم. موقعی که خواستیم او را دستگیر کنیم، وی مخفی شد. روزی دکتر احسان نراقی به من تلفن زد که آقای شریعتی اکنون در منزل من است و میخواهد با شما ملاقات کند. گفتم شریعتی نزد شما چه میکند؟ مدتی است که سازمان ما دنبال اوست تا دستگیرش کنند. و الان بگویید که از خانه شما برود، چون نمیخواهم اکنون که شما گفتهاید، در منزل شما حضور دارد، ماموران ما بیایند و در خانه شما او را دستگیر کنند. گفت؛ نه! ایشان میخواهد شما را ببیند و بعد به زندان برود. گفتم، خیلی خوب اما می رود زندان. و نراقی گفت قبول! فقط میخواهد بیاید و شما را ببیند و اگر نتوانست شما را متقاعد کند بعد زندان برود. نتیجتا شریعتی آمد به آنجا و شروع کرد به صغری و کبری چیدن. گفتم: آقای شریعتی دیگر از این حرفها به من نزنید. باید بروید زندان و آنجا با مامورین حرف بزنید» ر.ک. به در دامگه حادثه. گفتگوهای قانعی فرد با پرویز ثابتی. چاپ خارج کشور. نسخه دیجیتالی. ص 229.
آنچه ثابتی از آشنایی با شریعتی نقل میکند، به قبل از اعزام ایشان به فرانسه برای ادامه تحصیل و استفاده از بورسیه دولتی مربوط میشود. اگر قول ثابتی را حمل بر صداقت کنیم، حکایت از برخوردهای احترامآمیز و بهعلاوه دوستانه بین این دو دارد. آنچه ثابتی نقل میکند حکایت از خلف وعدههایی است که ثابتی اشارهای به محتوای آنها ندارد؛
«من شریعتی را یکبار در دهه 40 قبل از این که برود به فرانسه، با حضور مقدم ملاقات کرده بودم و او در آن جلسه هم توافقهایی با ما کرده بود که به آنها عمل نمینمود. لذا این بار به او گفتم: ما دیگر گول حرفهای شما را نخواهیم خورد» همان ص 280
درباره آخرین دستگیری شریعتی در سال 1352 که به 18 ماه انفرادی او در کمیته شهربانی و نقطه عطف مبارزات و نقلهایی درباره مقاومت او در زیر شکنجه تبدیل شد، آنچه از روایت پوران برداشت میشود این که در طی این مدت نه تنها هیچ برخورد فیزیکی و بی حرمتی کلامی به وی نشده که در آن 18 ماه شریعتی از بیشترین و بهترین امکانات ممکن برخوردار میباشد. کسانی که با فضای آن زمان کمیته آشنایی دارند و یا حداقل گزارشهای زیرزمینی سازمانهای چریکی و همچنین فعالان سیاسی خارج کشور آن زمان را بخاطر دارند، میتوانند در این خصوص داوری منصفانهای داشته باشند. بعلاوه اینکه اظهارات پوران از این مقطع و سوای هر ادعایی بر متفاوت بودن وضعیت و شرایط دکتر در مقایسه با سایر زندانیان کمیته تاکید دارد. نامه سرباز نگهبان سلول انفرادی دکتر به پوران که ضمیمه کتاب طرحی از یک زندگی است، شرایط زندگی دکتر در این مدت را بخوبی نشان میدهد. بنا به اظهارات سرباز نگهبان کمیته، درب سلول دکتر اغلب باز است، حتی برخی زندانیان بطور اتفاقی دکتر را در حال تردد در راهرو انفرادیهای کمیته و بر اساس عادت دیرینه سیگار به دست رویت میکردند. به استناد اظهارات همان سرباز، در بدو ورود دکتر به بند، مامور تحویل او به نگهبان بر موقعیت اجتماعی و فکری و رعایت همه شئونات در برخورد با ایشان تاکید میورزد. بعلاوه اظهارات پوران همسو با اظهارات سرباز نگهبان از برخورداری دکتر از آزادیهای ممکن و امکانات حداقل غیر معمول در سلول انفرادی حکایت دارد. بنا به اظهارات پوران برخی نیازهای دکتر از جمله سیگار و خوراکی و لباسهای خاص از همان وسایل شخصی دکتر در منزل تامین میشود. بعلاوه در اظهارات پوران درباره آنچه از این 18 ماه از زبان دکتر شنیده، موردی از سختگیری و فشار و برخوردهای معمول آن زمان در کمیته روایت نمیشود.
در این رابطه تنها به یک مورد از مشاهدات زندانیان از وضعیت دکتر در سلول های انفرادی کمیته اشاره میکنم. ایرج قهرمانلو از اعضای دستگیر شده سازمان مشاهدات خود را اینگونه نقل می کند:
«از ماجراهای گفتنی در این زمان این بود که از زندانیها شنیدم دکتر شریعتی هم در زندان است. در هنگام رفتن به دستشویی میتوان او را دید، آنها از صدای دمپایی ویژهاش، او را میشناختند که دارد میآید. من بارها دکتر شریعتی را در سخنرانیهایش در مشهد دیده بودم. در یکی از روزها بچهها به من خبر دادند که دارد میآید، آنها دست بلندی دادند و من از پنجره بالای در او را تماشا کردم. شریعتی در ربدوشامبر ابریشمی سرخ جگری رنگ با نعلینهای شیکی که درونش از پشم لطیفی پوشیده بود تا پای نازنین استاد سرما نخورد، خرامان خرامان راه میرفت. چند لاخ مویش شانه کرده و ریشش تراشیده بود، به نظر میرسید بس خوشنود است که با آن وضعیت اینجاست. زندانیها می گفتند که درِ سلول شریعتی همیشه باز است و او همواره مشغول خواندن کتابهایش است. وضع او را با سایر زندانیها مقایسه میکردم و این شایعه را دامن میزد که ساواک او را دستگیر کرده تا در بیرون از او قهرمانی در برابر مجاهدین بسازند» گذر از آتش. خاطرات ایرج قهرمانلو. نسخه دیجیتالی. ص 220
اظهارات پوران این گمانه که 18 ماه انفرادی دکتر در کمیته به خواست او بوده به شدت تقویت میکند. هر چند نتوان گزارش های احمدرضا کریمی از اعضای آن زمان سازمان درباره شریعتی که بعد از چندین مراوده و همنشینی در سلول برای ساواک تهیه کرده ملاک تمام عیار برای برخی ادعاها از جمله تغییر نگرش شریعتی به اوضاع سیاسی آن زمان و همچنین جنبههای شخصیتی و فردی و رابطه خاص ساواک با دکتر قرار داد. اما محتوای آن گزارش بر همسویی حداقلی با سایر شواهد و نشانهها در تائید ارزیابی احمدرضا کریمی دلالت و تاکید دارد. ر.ک. به گزارش احمدرضا کریمی از مدت زمان هم سلولی با دکتر. در جلد سوم کتاب شریعتی به روایت ساواک.
مضاف بر اینکه محتوای بازجوییها و دستنوشته.های شریعتی در این دوره از تلاطم فکری و سیاسی و مهمتر عاطفی و احساسی او حکایت دارد. واکاوی جنبههای شخصیتی و بخصوص خصلتی شریعتی چه بسا زوایای مغفول مانده شخصیت او را نشان دهد. ر.ک. به بازجوییهای شریعتی در این مقطع. در جلد سوم شریعتی به روایت ساواک.
اتهام و احجاف دیگر ساواک به شریعتی ربودن و چاپ سلسله مقالات انسان، اسلام و مکتبهای مغرب زمین در روزنامه کیهان است. اسناد درون سازمانی ساواک نشان میدهد مقالات فوق پس از بحثهای اقناعکننده ساواک با شریعی نوشته و تنها شائبه موجود چاپ بدون اجازه مقالات در روزنامه کیهان است. بعلاوه در نظر داشته باشیم محتوا و جهتگیریهای فکری و حتی سیاسی آن مقالات هیچ تعارضی با دیدگاههای ابراز شده در همان سالها و بعدها که در مجموعه آثار او بازنشر داده شد، ندارد.
روایت سعید حجاریان بر موضع بینابینی این دو ادعا تصریح دارد و میگوید:
«مقالات فوق به درخواست ساواک و جهت اطلاع آنها از مواضع دکتر نسبت به مارکسیسم نوشته شده، و در واقع دکتر به درخواست مقامات ساواک در این خصوص پاسخ مثبت داده، اما قرار نبوده این مقالات به چاپ برسد و بیرونی بشود. بنابراین بخش اول این ادعا که شریعتی مقالات فوق را خودش نوشته صحیح میباشد. اما این که با موافقت او بیرونی شده باشد بخش نادرست قضیه است». ر.ک. به ماهنامه نسیم بیداری. ویژه نامه دکتر علی شریعتی. گفتگو با سعید حجاریان.
نشانههای کتاب پوران درباره کذب بودن ادعاهای وی در خصوص به قتل رسیدن دکتر توسط شاه و ساواک را به فرصت و مجالی دیگر موکول می کنم. اما عجالتا اظهارات پوران درباره دلایل آزادی دکتر در سال 54 بسیار حائز اهمیت و قابل تامل است:
«یکی دو هفته مانده به عید سال 54 شاه برای گذراندن تعطیلات به سوئیس و از آنجا برای شرکت در کنفرانس سران اپک به الجزایر میرود. در مدت اقامتش در سوئیس دانشجویان مبارز ایرانی از آقای ژاک برک – جامعهشناس معروف – استاد دانشگاه سوربن میخواهند که به سوئیس برود و از شاه بخواهد که دکتر شریعتی را آزاد کنند و بعد در الجزایر هم وزیر امورخارجه الجزایر اقای عبدالطیف که از همکلاسیها و همرزمان علی بود، در دیداری که با شاه در کنفرانس اپک داشت، از او میخواهد که دکتر شریعتی را ازاد کند. شاه در آنجا قول میدهد که در بازگشت به ایران علی را آزاد نماید.” ر.ک. طرحی برای یک زندگی. دکتر پوران شریعت رضوی.
تصور این که شاه کسی را که به سفارش دو شخصیت برجسته علمی و دانشگاهی و وزیر خارجه الجزایر از زندان آزاد، و به قتل رسانده باشد چه اندازه میتواند واقع بینانه باشد؟ بعلاوه اینکه میدانیم همین مناسبات و روابط دوستانه شاه با شخصیتهای برجسته علمی و سیاسی به تخفیف حکم اعدام مسعود رجوی به حبس ابد در سال 1351 منجر میشود. هر چند در مورد رجوی می توان به برخی عوامل دیگر از جمله همکاری مسعود رجوی با ساواک اشاره کرد.
[یادداشتها و دیدگاههای منتشرشده در انصاف نیوز لزوماً مواضع این پایگاه خبری – تحلیلی نیست؛ «انصاف» از انتشار دیدگاههای مختلف در پاسخ به مطالب منتشرشده استقبال میکند]
انتهای پیام