دو فرمانفرما: علاءالدوله و لرد کِرزِن
عبدالله شهبازی، تاریخپژوه، در یادداشتی تلگرامی با عنوان «دو فرمانفرما: علاءالدوله و لرد کِرزِن» نوشت:
در نیمه دوم شعبان ۱۳۲۱ ه. ق. (اوائل نوامبر ۱۹۰۳ م.) به علاءالدوله، فرمانفرمای فارس و بنادر، مأموریت دادند که برای استقبال از لرد کِرزِن، فرمانفرمای هندوستان، که عازم سفر خلیج فارس است، به بندر بوشهر برود. علاءالدوله در اوائل رمضان ۱۳۲۱ ه. ق. (اواخر نوامبر ۱۹۰۳ م.) به بوشهر رفت ولی حاضر نشد تشریفاتی را که برای ملاقات با لرد کِرزِن ترتیب داده بودند بپذیرد زیرا در مقام «فرمانفرمای مملکت فارس و بنادر» خود را با لرد کِرزِن، در مقام «فرمانفرمای هندوستان»، در یک شأن و جایگاه میدید.
غلامعلی خان نواب، نایب قنسول بریتانیا در شیراز، مینویسد: «از منزلی که جناب علاءالدوله در آنجا بوده است ابداً جلو حضرت والا فرمانفرما [لرد کِرزِن] نیامده حتی تا لب دریا هم نیامده است؛ به جهت حضرت والا فرمانفرما [کِرزِن] پیغام داده که «پیاده شوید بیائید در چهار برج آنجا من شما را ملاقات میکنم… حضرت والا فرمانفرما هم از این حرکت جناب علاءالدوله قهر کردهاند و ابداً از کشتی پیاده نشده و مراجعت فرمودهاند.» (وقایع اتفاقیه: گزارشهای خفیهنویسان انگلیس، ص ۷۲۴)
ظاهراً مقامات حکومت هند بریتانیا این رفتار علاءالدوله را توهین به کِرزِن تلقی کردند. میرزا نصرالله خان مشیرالدوله، وزیر امور خارجه، در ۲۲ رمضان ۱۳۲۱ از علاءالدوله، که هنوز در بوشهر بود، خواست دنبال کِرزِن برود و «عذرخواهی نماید.» علاءالدوله پاسخ تندی به مشیرالدوله داد و تهدید کرد که حکومت فارس را رها کرده به تهران خواهد رفت. به مشیرالدوله تلگراف کرد: «مرا بیش از این مفتضح نکنید، میروم به شیراز و میآیم به طهران. از طهران اگر حکم شود آنوقت میروم.» (همان مأخذ، ص ۷۲۵)
علاءالدوله حاکمی قاطع و مقتدر، و البته بیرحم، بود که در اوضاع بحرانی خیلی خوب میتوانست امنیت را برقرار کند. همو بود که در زمان حکومتش بر تهران، در ۱۴ شوال ۱۳۲۳، ظاهراً به تحریک میرزا حسن رشدیه، تعدادی از تجار را به چوب بست که منجر به اجتماع روز بعد در مسجد شاه و سپس آغاز تحصن علما و طلاب در حضرت عبدالعظیم در ۱۶ شوال و شروع نهضت مشروطه شد. مهدی ملکزاده، پسر ملکالمتکلمین، بنقل از میرزا حسن رشدیه نقل میکند: «من با علاءالدوله حاکم تهران خصوصیت داشتم و برای آن که آتش انقلاب را روشن کنم، او را در چوب زدن تجار تحریک کردم و نتیجهای را که انتظار داشتیم از این رفتار بیخردانه او به دست آمد.» (مهدی ملکزاده، زندگانی ملکالمتکلمین، تهران: شرکت نسبی علیاکبر علمی و شرکاء، ۱۳۲۵، ص ۱۶۵)
بعدها، در سالهای اولیه پس از خلع محمدعلی شاه، که آشوب فارس را فراگرفت و شیراز در جریان نبرد خیابانی میان نیروهای قشقایی تابع صولتالدوله (و حامی رضاقلی خان نظامالسلطنه مافی حاکم وقت) با خاندان قوام شیرازی و حامیانشان در ایل عرب خمسه به شهری جنگزده بدل شد، در ۱۵ شوال ۱۳۲۹ ه. ق. (۹ اکتبر ۱۹۱۱ م.) علاءالدوله بعنوان حاکم فارس تعیین شد. ظاهراً کانونهایی مایل نبودند علاءالدوله در فارس مستقر شود. ویلیام مورگان شوستر، خزانهدار کل، در پرداخت وجهی که علاءالدوله برای امور فارس تقاضا کرده بود تعلل کرد و سفر علاءالدوله به شیراز به تأخیر افتاد تا سرانجام در روز جمعه، ۹ ذیحجه ۱۳۲۹ ه. ق. (اول دسامبر ۱۹۱۱ م.) در جلوی خانهاش در لالهزار تهران، زمانی که میخواست سوار کالسکهاش شود، با گلوله تروریستی ناشناس به قتل رسید.
ناظمالاسلام کرمانی درباره علاءالدوله مینویسد: «علاءالدوله از جهت تدین و ناموس و عفتخواهی و نگرفتن رشوه از اقران و امثالش بهتر است. هر جا که حکومت کرد آنجا را به خوبی منظم داشت. اگر سفاک بود رشوه خوار نبود. اگر ظلم میکرد ملاحظه از فقرا مینمود. از فاسق و فاجر و قمار متنفر بود. در حکومتش اول کاری که میکرد فاحشهخانهها را میبست. از مشروطیت همراهی کرد. اگر چشم از اعمال حکومت طهرانش بپوشیم او را از مؤسسین مشروطه میدانیم.» (ناظمالاسلام، تاریخ بیداری ایرانیان، ج ۱، ص ۳۷۰)
انتهای پیام