ماجرای «مردان چادری» در تبریز چه بود؟
خبرگزاری فارس در گزارشی با عنوان «پایان داستان مردان چادری در تبریز!» نوشت:
«چادر سیاهی بر سرش انداخته و با ماسک سیاه بقیه قسمت های صورتش را پوشانده است، طوری که فقط نصف چشم هایش قابل رویت هستند؛ در یکی از چهارراه های شلوغ شهر دستش را به طرف رانندگان ماشین هایی که در ترافیک چراغ قرمز ایستاده اند دراز می کند. قدِ بلند، هیکلِ درشت و تُنِ صدای خش دارش از یک زن بعید بنظر می رسد.
تبریزیها که به دیدن گدا عادت ندارند، با دیدن آنها و اخبار فضای مجازی که پر شده از گزارش هایی در مورد گدایی مردان چادری در تبریز، مضطرب شده و خواستار روشن شدن فوری موضوع و برچیده شدن این معضل را داشتند تا اینکه بالاخره با تلاش ماموران بخش پیشگیری و ساماندهی متکدیان موسسه خیریه حمایت از مستمندان تبریز، آخرین عضو یک خانواده که از یکی از شهرهای استان های مجاور برای تکدیگری به تبریز می آمدند، شناسایی شد.
اعضای این خانواده شامل ۳ خواهر و ۲ زن داداش بدلیل قد بلند و هیکل درشت شائبه وجود گدایان مرد چادری را در تبریز دامن زده بودند.
نخستین خواهر بنام (ف-ح) چند هفته پیش در نزدیکی پل مایان شناسایی شده بود که در زمان جلب در مدت یک و نیم ساعت گدایی خود از ساعت ۷.۳۰ تا ساعت۹ صبح، مبلغ ۵۲۵ هزار تومان کاسبی کرده بود.
خواهر آخری بنام (ی-ح)نیز در پلیس راه بستان آباد شناسایی شد که در زمان جلب در مدت دو ساعت گدایی خود از ساعت ۱۰ تا حدود ساعت ۱۲ ظهر حدود ۸۴۵ هزار تومان کاسبی کرده بود.
ایشان دو یا سه روز در هفته ساعت ۷ صبح از شهر خود خارج و بعد از حدود ۲ ساعت به تبریز می رسیدند و چون می دانستند ماموران بخش ساماندهی متکدیان موسسه خیریه حمایت از مستمندان تبریز به دنبالشان می باشند هر ساعت محل خود را تغییر می دادند تا گیر نیافتند و عصر به شهر خود باز می گشتند.
لازم به ذکر است اعضای این خانواده تاکنون ده ها بار توسط ماموران بخش پیشگیری و ساماندهی متکدیان موسسه خیریه حمایت از مستمندان تبریز جلب و پس از کسب تعهد کتبی به شهر محل اقامت خود ارجاع داده شده اند ولی هر دفعه با ترفند جدیدی خود را به تبریز رسانده و با سوء استفاده از دل رحمی و نوع دوستی مردم تبریز به تکدیگری خود ادامه داده اند».
انتهای پیام
این آماری که از درآمد گدایی میدی خیلی وسوسه انگیزه، کافی یه نفر خودش رو قانع کنه که چاره ای براش نمونده جز اینکه این راه را هم تست کند ، و وای به روزی که زیر دندونش مزه کنه! خر و بیار و باقالی رو بار کن، یه گدای دیگه به گداهای شهر اضافه میشه و ظرف مدت کوتاهی شهر ما هم میشه مثل بمبئی که من دیدم!