روایتی از آنچه در پاتوق زباله در دره فرحزاد میگذرد
سید مجتبی تقوی نژاد، روزنامهنگار، در رشته توییتی دربارهی پاتوق زباله در دره فرحزاد نوشت:
در جریان اسبابکشی متوجه شدیم هارد اکسترنالی که حاوی فیلمهای عروسی و عقد و تمام عکسهای ده سال اخیرمان بود، بین کارتنهای خالی در سطل زباله سر کوچه انداخته شد.
بلافاصله پس از اینکه متوجه این مساله شدم، با توجه به اینکه هیچ بک آپی از فیلم و عکسها نداشتم روانه کوچه و خیابان شدم بلکه از زباله گردها نشانی از هارد بیابم که منجر به تجربه عجیبی شد که در این سالهای گذشته و کار در شهرداری تهران مشاهده نکرده بودم.
زبالهگردها توصیه کردن سری به مراکز غیرقانونی بازیافت بزنم شاید خبری شنیده باشند.
تقریبا در فاصله ۲۰ تا ۳۰ متری پشت چند رستوران معروف و به قولی لاکچری فرحزاد، ۴ مرکز غیرقانونی تفکیک و بازیافت وجود دارد که در هر کدام بین ۱۵ تا ۳۰ نفر به صورت شیفتی مشغول به کارند. در مراجعه به این چهار مرکز میتوانم بگویم تقریبا همه افراد در حال کشیدن شیشه یا چیزی شبیه به آن به وسیله پایپ بودند، با معتاد و زباله گرد با معرفتی معروف به میثم لبنانی آشنا شدم که گفت از این مراکز چیزی کاسب نخواهی شد، اشیای قیمتی یک خریدار بیشتر ندارد و آن هم شخصی است معروف به مسعود سنگاپور.
مسعود در دره فرحزاد مستقر بود، برای رد کردن کانکسی که مشخصا برای محافظت از مسعود و کپر محل اقامتش مستقر بود گفتم که از طرف مجید وینستون اومدم و اجازه رد شدن داد، حسین را در حالی که تلاش میکرد دو کفتر را در کارتن کوچکی جای دهد دیدم، برآشفته شد که اینجا چی میخوای این رو که گفت ۵ کارگر پایپ به دست و شیشه کشان بیرون اومدند، وقتی فهمید از طرف آشنا اومدم شماره اش رو داد و گفت برو اگر هاردی آوردند خبرت میکنم، به هر حال فیلم ناموس شما مثل فیلم خواهر مادر خودمونه. کسب و کار مسعود خانوادگی بود و بود و با زنش ساحل اون محل رو اداره میکردند.
زبالهگرد دیگر سر راهم پیشنهاد کرد ساعت ۸ تا ۱۰ شب سری به پاتوق بزنم، پاتوق محل اولین زد و بند اشیا قیمتی یافته شده در زبالههاست.
آدرس پاتوق رو گرفتم و ساعت ۸ و ۳۰ دقیقه شب مراجه کردم، پشت یک اردوگاه تفریحی و در باغی متروکه که چراغهای هتل مجلل اسپیناس دیده میشوند، در تاریکی مطلق حدود ۳۰ نفر در حال کشیدن شیشه چیزهایی با هم رد و بدل میکردند، تنها نرفته بودم که اساسا تنها رفتن ممکن نبود، میثم لبنانی رو با خودم برده بودم. میثم که مبلغی بابت کمکی که به من میکرد را دریافت کرده بود وارد مذاکره با زبالهگردهای معتاد شد و خبر آورد که هیچ کس نشانی از هارد تو ندیده! نکته جالب حضور چند موتوری با باکسهای اسنپ و میاره در میان معتادهای پاتوق بود. از آدمهایی با چهره و لباس معمولی تا افراد متلاشی شده در میان اهالی پاتوق حضور داشتند.
فردای آن روز شماره عابد که افغانی است را دادند، شماره ای رند با کد ۱ خود نشان از سود سرشار بیزینس بازیافت داشت و نیازی نبود بگویند که شاسی بلند دارد و …، حقیقتا مرد شریفی بود و قول داد تمام تلاشش رو بکنه که هارد پیدا بشه، فقط در یک صورت پیدا نمیشه که رفته باشه لای زباله ها و سر از مراکز بازیافت شهرداری درآورده باشه، چون اونجا حجم عظیمی از زباله جابجا میشه و تقریبا در اون حجم هارد دیده نمیشه.
نهایتا مستاصل و ناامید هارد رو در یکی از بستههای انبار و لای مجله و کتاب پیدا کردیم.
حتما از فیلم و عکسهاتون بکآپ داسته باشید و حتما مراقب خاطراتتون باشید.
انتهای پیام
خب داستانی بود درحد وقواره ای….چه میخواستیم وچه شد….
این تصویر بالایی که انصاف نیوز عزیز منتشر کردی پر واضح یک جمله بیشتر نمی گوید و آن اینکه :
این تصویر باطن [مسئولان] فعلی ایران است و بس .
” حق نگهدارتان باد “