وقتی محسن رضایی سه تا پلاستیک استفراغ پر میکند! [+فیلم]
کاپیتان محمود ضرابی در میزگرد خلبانان هواپیمای F4 در سالهای جنگ، خاطرهای از ترس محسن رضایی از پرواز با F۵ میگوید؛ در حالی که پیش از سوار شدن، دربارهی این هواپیما گفته بود «بابا F5 که موتور وسپاست…»!
بخشی از این میزگرد که مهرماه امسال در خبرگزاری مهر برگزار شده بود را در زیر میبینید و میخوانید:
ضرابی: وقتی حصر آبادان شکست، گفتند میخواهیم خبر را مستقیم و بهسرعت به بنیانگذار جمهوری اسلامی برسانیم. چهکسی باید این کار را بکند؟ برادر عزیز بزرگوارمان سردار محسن رضایی را مأمور این کار کردند. گفتند چهطور برویم؟ گفته شد یک F۵ را زین کنید، یکخلبان ایشان را ببرد. گفتند «بابا F5 که موتور وسپاست…»
* محسن رضایی این را گفت؟
ضرابی: بله. من با خودش هم حرف این ماجرا را زدهام.
* بله. من روایت این ماجرا را خواندهام ولی این حرف را نشنیده بودم.
خلاصه قبلاً هم گفته بود «اینخلبانها چه میگویند برونمرزی برونمرزی! ۵ دقیقه در هواپیما مینشینند و میروند بمب میزنند و برمیگردند شد برونمرزی؟» گفتیم بسیار خب! حسین یزدانشناس رئیس عملیات…
براتپور: حقشناس!
ضرابی: نه. نه.
براتپور: حقشناس، (محسن) رضایی را برده.
ابوذر ضرابی: حقشناس معاون عملیات بود ولی حقشناس او را برد.
ضرابی: آقا از من بپرس! حسین یزدانشناس خودش هم هنوز زنده است. حقشناس بود که با جیپ چپ کرد. حسین یزدانشناس، محسن رضایی را مینشاند کابین عقب F5 و او را به تهران میآورد. آقای رضایی هم سه تا پلاستیک (استفراغ) پر میکند و بعد با آمبولانس و برانکارد او را میبرند.
[براتپور و زمانی میخندند.]
ضرابی: رضایی یکسرباز واقعی است. ما قبولش داریم.
براتپور: (با خنده) آن خلبان هم صاف و مستقیم پرواز کرد و مانور خاصی نداده بود.
ضرابی: معاون وزارت دفاع در قید حیات است؛ دکتر امینی. او به من گفت «ضرابی اینها که اینهمه میگویند پرواز پرواز، مگر چهکار میکنند؟» دوستی را خطاب قرار دادم و گفتم «آقای محمود قدیری، فلانروز آقای دکتر معاون وزیر دفاع میآیند. شما یکسورت در سیمیلیتور (شبیهساز) با ایشان پرواز کن!» چند روز بعد آقای دکتر را دیدم و پرسیدم چه شد؟ گفت در دستگاه سیمیلیتور نشسته و وقتی دستگاه را روشن کردهاند، دیده ضربان قلبش به ۲۰۰ رسیده. در نتیجه گفته «نه. آقا. من الان سکته میکنم.» ایشان روی زمین در دستگاه سیمیلیتور نتوانست بنشیند؛ پرواز داخلی و برونمرزی که جای خود دارد.
وقتی خلبان [با انگشتانش با تاکید نشان میدهد] چهارهزار مایل کف زمین، هواپیمای بوئینگ ۷۴۷ را بنزینگیری میکند، میبرد و میآورد؛ این هنر است. حالا از آن بزرگتر، کاری که محمود اسکندری کرد؛ در همه جهان پرواز شکاری، یکنفر قادر به انجام آن کار نیست؛ که برایتان تعریف خواهم کرد.
انتهای پیام
انصاف نیوز عزیز با سلام و درود
ضمن تجلیل از تمامی عقابان تیزپرواز آسمان ایران و با تعظیم و تکریم در برابر عظمت شهدای گرانقدر نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران و به احترام آن عزیزان تمام قد ایستاده و ادای احترام می کنم .(روحشان شاد و یادشان گرامی باد )
حالا بپردازیم به برادر حاج سردار دکتر محسن رضایی میرقائد :
به قول کاپیتان ضرابی برادر محسن برای اف 5 ، 3 کیسه استفراغ کرد ، به نظر شما برای اقتصاد ایران که الآن باهاش مواجه شده چند کیسه استفراغ کرده؟!
سلام حتماسرش گیچ رفته
حالاهم هوایی میرود
خوب که چی سه پلاستیک استفراق خیرسر راوی اینهمه خبر و وقایع یک فرد غیر آماده سوار چرخ فلک شود حالش بدمیشود برای تخریب چه نمیکنید
سعی کنید با مخالف و معاند خودتون هم اخلاقی برخورد کنید. من علاقه ای به محسن رضائی ندارم .اما سرباز و فرماندهی که روی زمین سرباز و . فرمانده برجسته ای است لزوما روی هوا برجستگی ندارد . سرباز و فرمانده روی هوا هم لزوماً روی زمین برجسته نیست هرکدام آموزشها توانمندیها و تمرینهای خاص خودشان را دارد . در مورد دیدگاه یک فرد راجع به نیروی هوایی هم نمی توان به یک جمله او که ممکن است برای شوخی . و… گفته باشد ، استناد کرد . محسن رضایی را باید نقد کرد . شیوه فرماندهی او روی زمین و طرز سیاست ورزی او را باید نقد کرد.اما نه با حرفهای سطحی و بی بنیاد! راه های شرافتمندانه ای برای نقد وجود دارد!
پلاستیک از کجا اورد ان هم سه تا الحق فرمانده آینده نگری هست احتمالا یه بسته پلاستیک خریده بوده
جناب انصاف نیوز متاسفانه انصافتون یه کم نم برداشته که البته از دوستانی مثل شما و هم مسلک هاتون غیر اینهم انتظار نمی ره
همه زحمات یه شخص در دوران هشت سال دفاع مقدس رو گذاشتید کنار ، چسبیدید به اینکه فلانی در هواپیما استفراغ کرد
حاشا به غیرت و مردونگی و شرافتتون
اوج شاهکار آقا محسن سبزوار تو عملیات کربلای 4 بوده که 12000 هزار جوان رو به کام مرگ فرستاده
این ماجرا مربوط به نظرخواهی از امام قبل از عملیات فتح المبین بوده، نه بعد از شکست حصر آبادان در عملیات صامن الائمه.
به رضایی انتقاد زیاد هست ولی بنظرم همینکه محسن رضایی در یک تنگنای زمانی و از بین چند نفر (ازجمله شهید صیاد شیرازی) برای این کار داوطلب شده نشون میده که آدم جسور و نترسی بوده.
از بوتاکسی که زده مشخصه چقد نترس هست
پس از عملیات ثامنالائمه (ع) شهید یوسف کلاهدوز، شهید محمد جهانآرا، شهید فلاحی، محمدجواد فکوری و شهید موسی نامجو هیأتی از فرماندهان بودند که از منطقه عملیات به تهران میآمدند تا گزارش عملیات را خدمت امام (ره) بفرستند که هواپیمای C۱۳۰ دچار سانحه شد و آن عزیزان به شهادت رسیدند. پس اساساً بحث آمدن آقای رضایی با F۵ به تهران در عملیات ثامن الائمه (ع) مطرح نیست.
به گزارش اقتصادنیوز به نقل از فارس، قرار بر این شد که محسن رضایی خدمت امام رفته و از ایشان کسب تکلیف کند. برای اجرای این تصمیم، مسأله زمان رفت و برگشت از منطقه دزفول تا تهران به وسیله ماشین و وقتی که صرف آن میشد، بسیار حائز اهمیت بود.
این روزها در فضای مجازی مطرح شده است که محسن رضایی با یک فروند F۵ به خدمت امام (ره) برای گزارش عملیات ثامن الائمه (ع) رسیده است، اما اصل ماجرا چیست؟
پس از عملیات ثامنالائمه (ع) شهید یوسف کلاهدوز، شهید محمد جهانآرا، شهید فلاحی، محمدجواد فکوری و شهید موسی نامجو هیأتی از فرماندهان بودند که از منطقه عملیات به تهران میآمدند تا گزارش عملیات را خدمت امام (ره) بفرستند که هواپیمای C۱۳۰ دچار سانحه شد و آن عزیزان به شهادت رسیدند. پس اساساً بحث آمدن آقای رضایی با F۵ به تهران در عملیات ثامن الائمه (ع) مطرح نیست.
چه زمانی محسن رضایی با یک فروند F۵ خدمت امام (ره) رسید؟
قبل از عملیات فتحالمبین، شواهد و قرائن نشان میدهد که ممکن است دشمن آماده مقابله باشد و موفقیت عملیات در بین فرماندهان با تردید روبهرو میشود. برای برطرف شدن این تردیدها قرار میشود که محسن رضایی با یک فروند جنگنده با سرعت زیاد خدمت حضرت امام (ره) برسد و کسب تکلیف کند و به منطقه برگردد که ایشان با پرواز مذکور با سلامتی کامل به تهران و سپس به جماران میرود و پس از ملاقات با حضرت امام خمینی رضوان الله علیه و دریافت نظر ایشان مبنی بر انجام عملیات با همان پرواز با سلامتی کامل به منطقه برمیگردد.
سپهبد شهید علی صیاد شیرازی که در آن مقطع فرمانده نیروی زمینی و در جریان جزئیات این تصمیم بوده و خود ایشان در قرارگاه مرکزی و همان عملیات حضور داشتهاند، این ماجرا را دقیق روایت کردهاند که با روایت اسنادی، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس کاملاً تطبیق دارد.
بخشی از روایت شهید صیاد شیرازی عبارت است از:
… برای اجرای عملیات فتحالمبین موضوعی برای ما ایجاد نگرانی کرده بود و آن وضعیت ماه در آسمان بود که ما بایستی در شبهای مهتابی عمل میکردیم که این مهتاب اواسط شب از نور کمی برخوردار باشد و اواخر شب تقریباً غروب کند. اسفندماه بود و طبق محاسباتی که داشتیم، این شرایط در هفده ـ هجده فروردینماه فراهم میشد. گرم این محاسبات بودیم که دشمن پیشدستی کرد و قبل از اینکه ما به او حمله کنیم زودتر به ما حمله کرد.… فشار آن قدر زیاد شد که در قرارگاه عملیاتی کربلا برادران ارتش و سپاه به این نتیجه رسیدند که ما در این شرایط سخت، در این تنگنایی که واقعاً نمیدانیم چه باید کنیم؛ برویم از فرمانده معظم خودمان کسب تکلیف کنیم، که چکار باید کرد؟ حتی اگر قرار باشد عملیات هم صورت بگیرد، بهتر است از ایشان بخواهیم که استخاره هم کنند که آیا عملیات کنیم یا خیر؟
با آن وضعیت طرح ناقص و آن شرایط پیچیده، یا بایستی فرمانده محترم کل سپاه میرفت یا خود بنده که آن موقع مسؤول نیروی زمینی ارتش بودم و نمیشد هر دو نفرمان با هم برویم. باید یکی از ما در جبهه میماندیم و اوضاع جبهه را کنترل میکردیم. قرار بر این شد که آقای محسن رضایی خدمت حضرت امام رفته و از ایشان کسب تکلیف کنند. برای اجرای این تصمیم، مسأله زمان بسیار حائز اهمیت بود و رفت و برگشت از منطقه دزفول تا تهران به وسیله ماشین و وقتی که صرف آن میشد.
سرهنگ خلبانی از افسران بسیار شجاع نیروی هوایی در قرارگاه مسؤولیت رابط نیروی هوایی را داشت ـ شهید حقشناس ـ ایشان مذاکرات ما را شنید و متوجه شد که چنین مشکلی داریم. گفت: اگر مایل باشید من به مسؤولیت شما، با هواپیمای اف ۵ شکاری دو کابینه یک نفر از شما را ظرف بیست دقیقه به تهران میبرم و بیست دقیقه هم برمیگردانم. منتهی چون تا حالا چنین کاری صورت نگرفته، مسؤولیتش به عهده من نیست. باید خودتان مسؤولیتش را قبول کنید.
برادرمان آقای رضایی پذیرفتند و گفتند: من حاضرم، بروم. البته بعداً ما مطالعه کردیم، متوجه شدیم که واقعاً برای کسی که بخواهد توی هواپیمای شکاری، حتی بنشیند، کاری هم نکند بدون استفاده از تجهیزات، چقدر خطرات وجود دارد. چون با سرعت زیاد میرود، حتی احتمال ایست قلبی هم وجود دارد. ولی به هر حال این خداوند متعال است که روحیه و توکل به رزمندگان و فرماندهان میدهد و این شجاعت و جسارت را به وجود میآورد.
لذا ما دیدیم خیلی راحت این کار عملی شد. برادرمان آقای رضایی ظرف بیست دقیقه رفتند به تهران و شاید مثلاً نیم ساعت هم طول کشید تا جماران رسیدند. ده ـ پانزده دقیقه هم خدمت حضرت امام (ره) بودند، نیم ساعته برگشتند تا فرودگاه و بیست دقیقهای هم برگشتند تا دزفول. حدوداً بعد از دو ساعت، آنچه را که ما میخواستیم انجام شود، صورت گرفت. … وقتی ایشان آمد دیدیم از چهرهاش شادابی و نشاط و امیدواری و قوت قلب میبارد. همین خودش خیلی برای قرارگاه کربلا مهم بود، مطمئن شدیم که ایشان با دست پرآمده است.
گفتیم خوب امام چه فرمودند؟ راهکاری دادند؟ آیا تاکتیک عملیاتی را به ما نشان دادند؟ گفت: نه، امام خیلی با آرامش، تشریح وضعیت سخت ما را گوش نمودند و تبسمی کردند و بعد از تبسم یک اطمینان قلبی دادند و فرمودند: «هیچ نگران نباشید و همچنان هم باید مصمم باشید که عملیاتتان را انجام بدهید». درخواست کردم استخاره کنند. گفتند: «استخاره لازم نیست ولی اگر مایلید که از قرآن هم قوت قلب بگیرید به نیت طلب خیر، قرآن را باز کنید و خداوند قلبتان را قوی بکند و حتماً موفقید انشاءاللّه.»
خوب ما باید همانی را که امام تکلیف کرده بودند، اجرا میکردیم. تکلیف اول ما این بود که عملیات را باید انجام دهیم. همه یکپارچه مصمم شدیم که عملیات انجام شود. کسی را نداشتیم که شک و تردید داشته باشد. طلب خیر را نیت کردیم و قرآن را باز کردیم که این صحنه در تاریخ ثبت شد. به لطف خداوند متعال سوره فتح آمد و این برای ما خیلی پرمعنا بود و معلوم بود که خداوند اصلاً میخواهد حداکثر قوت قلب را به ما بدهد. آیات شریفه سوره فتح را یکی از برادران با صوت خوشی خواندند. برادران اشک شوق میریختند. واقعاً صحنه فراموشنشدنی بود، حالت عجیب خوشی پیدا کرده بودیم. بعد از خواندن این آیات همگی قویتر، شادابتر، مهیاتر برای عملیات آماده گشتیم. عملیات را شروع کردیم.
میخواسته برا خودشیرینی بره