خرید تور نوروزی

ویژگی بارزی که شعر فارسی را ناب می‌کند

میرکیارش خمسی، انصاف نیوز: یکی از ستون‌های شکل دهنده هر زبانی تفکر افرادی است که با آن زبان سخن می‌گویند. اگر به زبان ژاپنی دقت کنیم متوجه می‌شویم که مفهوم در این زبان بسیار مهم است و شاید کلمه تشکیل شده از ۵ حرف به اندازه یک جمله زبان فارسی یا انگلیسی یک ویژگی خاص را بیان کند یا زبان آلمانی مانند سخنوران آن بسیار ساختارمند، خشن و بر اساس اصول و قواعد سختگیرانه است.

زبان فارسی نیز از این قاعده مستثنی نیست و یکی از ویژگی‌های این زبان و افرادی که فارسی صحبت می‌کنند، تشبیهات فراوان، کنایه، استعاره در صحبت روزمره ما نیز جایگاه ویژه ای دارد. در واقع ستون ادبیات برای زبان فارسی آن‌چنان مهم است که از کودکی شعر و ادب به ما آموخته می‌شود.

حال چه چیزی است که باعث می‌شود شعر فارسی در میان معروف ترین و با احساس ترین و آهنگین‌تزین اشعار دنیا قرار بگیرد؟ جواب سوال چند چیز مختلف می‌تواند باشد اما «وزن عروضی» قطعا مهم ترین پاسخ این پرسش است.

زمانی که سعی می‌کردم تا به دلیل علاقه و ابراز احساسات شعر بسرایم، از این قضیه آگاه نبودم و وقتی با تمام حس لبریز شده، روی کاغذ کلمات را ردیف می‌کردم وقتی بلند می‌خواندم چنگی به دل نمی‌زد. تا در بین آزمون و خطا و پرسش و پاسخ متوجه شدم که یک عامل بسیار قوی در جذابیت شعر کلاسیک فارسی وجود دارد.

علاوه بر آن‌که وزن باعث به‌وجود آمدن آهنگ زیبا در شعر می‌شود هر وزنی متناسب با حال و هوای آن شعر مخاطب را به خواندن آرام یا تند مجبور می‌کند. در برخی از شعر مولانا چون حال و هوای عرفانی مهم است از اوزانی استفاده می‌شود که خواننده را به شور و شعف وادارد و ضرب بیشتری داشته باشد اما در شعر سعدی عمدتا از وزن هایی استفاده می‌شود که خواننده به سخن شاعر توجه کند.

به طور مثال این شعر از سعدی است و هر چه قدر سعی کنید نمی‌توانید با سرعت زیاد بخوانید:

سعدی

از در درآمدی و من از خود به در شدم

گفتی کز این جهان به جهان دگر شدم

گوشم به راه تا که خبر می‌دهد ز دوست

صاحب خبر بیامد و من بی‌خبر شدم

چون شبنم اوفتاده بدم پیش آفتاب

مهرم به جان رسید و به عیوق بر شدم

گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق

ساکن شود بدیدم و مشتاق‌تر شدم

دستم نداد قوت رفتن به پیش یار

چندی به پای رفتم و چندی به سر شدم

تا رفتنش ببینم و گفتنش بشنوم

از پای تا به سر همه سمع و بصر شدم

من چشم از او چگونه توانم نگاه داشت

کاول نظر به دیدن او دیده‌ور شدم

بیزارم از وفای تو یک روز و یک زمان

مجموع اگر نشستم و خرسند اگر شدم

او را خود التفات نبودش به صید من

من خویشتن اسیر کمند نظر شدم

گویند روی سرخ تو سعدی چه زرد کرد

اکسیر عشق بر مسم افتاد و زر شدم

و در مثال دوم این شعر از مولانا است و اگر بخواهید آن‌ را آرام بخوانید حوصله سربر می‌شود اما وقتی تند خوانده شود شور، شعف و طرب شاعر را می‌توانید حس کنید.

مولانا

گر شاخه‌ها دارد تری
ور سرو دارد سروری
ور گل کند صد دلبری
ای جان، تو چیزی دیگری

گاهی یک منظومه به طور کامل به یک وزن نوشته می‌شود. این مورد در مورد کتب حماسی همیشه صدق می‌کند که «لحن» باید در آن با صلابت باشد. بحر متقاربِ مُثَمَّنِ مَحذوف (فعولن فعولن فعولن فَعَل) وزنی است که شاهنامه فردوسی با آن سروده شده است و مخاطب را به یاد رزم و بزم می‌اندازد و او را مجبور به خوانش با لحنی استوار می‌کند.

فردوسی

نیما یوشیج و شعر نو

نیما یوشیج و شاملو

تا قبل از شعر نو اشعار کلاسیک فارسی تماما با اوزانی یکسان سروده می‌شدند اما با منظومه «افسانه» از نیما یوشیج، نوع جدیدی از شعر در ادبیات فارسی معرفی شد.

در صورتی که یک شعر کلاسیک از وزن:

«مفاعیلن مفاعیلن مفاعلین فعولن »

در یک مصرع پیروی می‌کرد تا آخر شعر نیز باید همین‌گونه پیش می‌رفت اما در شعر نیما می‌توانست به این شکل باشد یا شکل های دیگری باشد

مفاعیلن مفاعیلن

مفاعیلن مفاعیلن فعولن

فعولن

مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن

مفاعیلن فعل مفتعلن

در اینجا «فعل» و «فعولن» محذوف و زیر مجموعه مفاعیلن هستند اما «مفتعلن» کاملا با «مفاعیلن» فرق دارد

مانند شعر زیر از خود نیما یوشیج:


تو را من چشم در راهم

تو را من چشم در راهم

شباهنگام

که می گیرند در شاخ تَلاجَن سایه ها رنگ سیاهی

وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم

تو را من چشم در راهم

شباهنگام

در آن دم که بر جا دره ها چون مرده ماران خفتگانند

در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام

گرم یادآوری یا نه، من از یادت نمی کاهم

تو را من چشم در راهم.

این وزن ها نشانگر چیست و چه زمانی در شعر کلاسیک شاعر می‌تواند آن‌ را برهم‌ بزند؟

وزن عروضی و اختیار شاعر

اگر شاعر «مفاعیلن مفاعیلن فعولن» را انتخاب کند یا چشمه شعری او بخروشد و یک بیت یا چند بیت نوشته شود باقی ابیات باید بر اساس همین وزن سنجید شود.

«مَ فا عی لن»

از یک هجا با صامت و مصوت کوتاه و سه هجا با صامت و مصوت بلند ( دو صامت و یک مصوت کوتاه) ساخته شده است و این ترکیب باید تکرار شود.

اختیارات شاعری (به انگلیسی: poetic licence، به فرانسوی: licence poétique، به لاتین: licentia poetica) از مباحث عمده و اساسی در وزن شعر فارسی است، و آن عبارت است از مجموعه‌ای از قواعد که برمبنای آن، شاعر مجاز است که در شعر خود، هنگام سرودن، از نظر وزنی یا از لحاظ لفظی، نسبت به وزن یا کلام استاندارد و معیار، تفاوت‌هایی خاص ایجاد کند. ظاهراً این اصطلاح را نخستین بار پرویز ناتل خانلری، استاد برجستهٔ ادبیات و زبان‌شناسی (رسالهٔ دکتری، ۱۳۲۱)، به‌کار برده‌است. آنچه خانلری انجام داد، درواقع، دسته‌بندی و تدوین اصول و قواعدی است که در کتاب‌های کهنِ عروض، به‌ویژه کتاب المُعجَم فی مَعاییرِ اشعارِ العجم، نوشتهٔ شمسِ قیسِ رازی (نیمهٔ نخستِ قرن هفتم هـ. ق) آمده‌است؛ یعنی چهار قاعدهٔ حذف، اضافه، تبدیل، و ادغام، که هنگام انشعابِ زحافات از پایه‌های اصلیِ عروضی اِعمال می‌شود.

پرویز ناتل خانلری، یکی از افرادی که در کوشش تدوین قواعد وزن عروضی تلاش کرد

اما، اختیارات شاعری، به مفهوم جدید، برای نخستین بار، توسط ابوالحسن نجفی تدوین و در سال ۱۳۵۲ در مقاله‌ای به همین نام در اصفهان چاپ شد.

پس از نجفی، تقی وحیدیان کامیار، استاد ادبیات و زبان‌شناسی، با نقد و حک‌واصلاح قواعد نجفی، نسخهٔ تازه‌ای از اختیارات شاعری به‌دست داد (۱۳۶۷)

فین تیسن (۱۹۸۲)، ایران‌شناس دانمارکی، و حمید حسنی (۱۳۷۱، ۱۳۷۲، ۱۳۷۸) نیز، ضمن نقد و اصلاح قواعد یادشده، اصول جدیدی به فین تیسن (۱۹۸۲)، ایران‌شناس دانمارکی، و حمید حسنی (۱۳۷۱، ۱۳۷۲، ۱۳۷۸) نیز، ضمن نقد و اصلاح قواعد یادشده، اصول جدیدی به اختیارات شاعریِ نجفی و وحیدیان کامیار (در قالب «اختیارات و ضرورت‌های شعری») افزودند. شاعریِ نجفی و وحیدیان کامیار (در قالب «اختیارات و ضرورت‌های شعری») افزودند.

علی‌اصغر قهرمانی مقبل، استادیار دانشگاه خلیج فارس هم، در مقاله‌ای، به مسئلهٔ اختیارات شاعری و تفاوت آنها با ضرورت‌های وزنی پرداخته‌است.

قواعد اختیار شاعری

شاعر می‌تواند تقارن بین مصراع‌ها را ــ که از الزامات شعر سنتی فارسی است ــ در حدی معیّن و تعریف‌شده، به‌هم بزند، بی‌آنکه وزن شعر معیوب شود. این اختیارات به دو دستهٔ اختیارات زبانی و اختیارات وزنی تقسیم می‌شوند:

اختیارات زبانی

الف) حذف همزه. مثال:

من آن نگینِ سلیمان به هیچ نسْتانمکه گاه‌گاه بر او دستِ اهرمن باشد

در مصراع نخست، «من آن»، که در اصل از دو هجای بلند تشکیل شده‌است، به‌صورت «مَنان»، یعنی یک هجای کوتاه و یک بلند، خوانده می‌شود. همچنین، «بر او» در مصراع دوم، که در اصل متشکل از دو هجای بلند است، به‌صورت «بَرو»، یعنی یک هجای کوتاه و یک بلند، خوانده می‌شود.

ب) تغییر کمیّت واکه‌ها (مصوِّت‌ها). مثال:

ساقیِ سیم‌ساقِ من، گر همه دُرد می‌دهدکیست که تن چو جام می، جمله دهن نمی‌کند؟

که در آن، واکهٔ «ـی» در کلمهٔ «ساقی» کوتاه خوانده می‌شود.و در این مثال:

دانی که نوشداروی سهراب کی رسید؟آنگه که او ز کالبدی بیشتر نداشت

که در آن، واکهٔ «ـو» در آخرِ «نوشدارو» کوتاه تلفظ می‌شود.

اختیارات وزنی

شاعر می‌تواند بعضی از پایه‌های عروضیِ مصراع‌ها را تغییر دهد. این نوع تغییرات به چهار صورت ممکن است رخ دهد که معمول‌ترینِ آنها عبارتند از:

الف) اضافه: در آخر هر مصراع، اضافه‌بودن یک یا چند همخوان (صامت) در آخرین هجا مجاز است. مثال:

مرحبا ای پیکِ مشتاقان بده پیغام دوستتا کنم جان از سرِ رغبت فدای نام دوست

که در هر دو مصراع، دو حرفِ «ست» اضافه بر تقطیع است.

ب) حذف: گاه یک هجای کوتاه از آخر یا اول مصراع حذف می‌شود. مثال:

کی باشد و کی که ناگهی مااین پرده ز کارِ خویش بدْرانیم؟

که مصراع اول، نسبت به مصراع دوم و کلّ شعر (قصیده)، یک هجای بلند کم دارد.

ج) تبدیل(ابدال): تبدیل دو هجای کوتاه متوالی به یک هجای بلند. این تبدیل معمولاً در هجای ماقبل آخر مصراع (پایهٔ کوچکِ پایان مصراع) پیش می‌آید. مثال:

سوی همسایه پیِ نان رفتمتا مرا دید، درِ خانه ببست

که در پایهٔ پایانیِ مصراع اول (یعنی در واژهٔ «رفتم»)، دو هجای کوتاهِ متوالی تبدیل به یک هجای بلند شده‌است.

د) قلب: گاه درضمنِ یک مصراع، یک هجای بلند و یک هجای کوتاه به‌صورت قاعده‌مند جابه‌جا می‌شوند. مثال:

کیست که پیغام من، به شهرِ شروان بَرَد؟یک سخن از من بدان مرد سخندان بَرَد؟

که در مصراع اول، به‌جای «مفتعلن»، «مفاعلن» آمده‌است.

از واحد های وزن عروضی می‌توان به «مفاعیلن» «فعولن» «مفتعلن» «فاعلاتن» «فعلاتن» و… اشاره کرد.

وزن عروضی در ترانه سرایی

در ترانه‌های کلاسیک فارسی عمدتا وزن عروضی رعایت می‌شد اما ترانه سرایان از اختیارات شاعری پای خود را فراتر گذاشته و «سکته وزنی» در شعر ایجاد می‌کنند تا با استفاده از آهنگ آن خلع پر شود و یا مفتعلن به جای مستفعلن و یا فعولن به جای فاعلن بدون قاعده جایگزین می‌شوند. همچنین در برخی از ترانه ها برای زیباتر شدن آهنگ قسمت کورس یا تکرار شونده آهنگ بر وزن دیگری سروده می‌شود یا در برخی موارد هجای کشیده که باید به جای دو هجا قرار بگیرد به جای یک هجای بلند قرار می‌گیرد.

لیلا کسرا، هدیه، ترانه سرا کلاسیک

چند نمونه از ابیات و وزن آن‌ها:

حافظ شیرازی

دل می‌ر،ود ز دستم/ صاحب د،لان خدا را

مفعولُ فاعلاتن مفعولُ فاعلاتن

دردا که، راز پنهان/ خواهد ش،د آشکارا /

مفعولُ فاعلاتن «ن در واژه پنهان هجا را کشیده نمی‌کند» مفعولُ فاعلاتن


بشنو از نی، چون حکایت، می‌کند

فاعلاتن فاعلاتن فاعلن

کز جدایی‌،ها شکایت، می‌کند

فاعلاتن فاعلاتن فاعلن


اگر آن تر،ک شیرازی، به دست آرد، دل مارا

مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن

به خال هن،دویش بخشم، سمرقند و، بخارا را

مفاعیلن مفاعیلن «مفعولاتن، اختیار شاعری» مفاعیلن مفاعیلن

راهی ساده تر برای فهم وزن عروضی

می‌توان به جای حفظ کردن واحدها و زحافات وزن عروضی از روش ساده تری استفاده کرد. در این روش به جای هجای کوتاه از «دَ» یا «تَ» و برای هجای بلند از «دَم» و یا «تَن» استفاده می‌شود.

به این ترتیب «فاعلاتن» به «دم د دم دم» و «مفاعیلن» به «د دم دم دم» ساده سازی می‌شوند.

جدول تقریبی اوزان دیوان حافظ

ردیفوزنتعداد ابیاتدرصد از کل
۱فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف) + مثال۱,۱۹۷۲۳/۷۵
۲مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)۱,۱۶۲۲۳/۰۶
۳مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)۷۳۶۱۴/۶۱
۴فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)۳۴۶۶/۸۷
۵مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)۲۹۲۵/۷۹
۶مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)۲۲۱۴/۳۹
۷مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)۲۰۳۴/۰۳
۸مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)۱۷۴۳/۴۵
۹مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)۹۴۱/۸۷
۱۰فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)۹۰۱/۷۹
۱۱فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)۸۰۱/۵۹
۱۲فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)۷۵۱/۴۹
۱۳مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)۵۸۱/۱۵
۱۴مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)۵۷۱/۱۳
۱۵مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)۵۷۱/۱۳
۱۶مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)۳۳۰/۶۵
۱۷فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)۳۱۰/۶۲
۱۸وزنیابی نشده۲۴۰/۴۸
۱۹مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)۲۳۰/۴۶
۲۰مستفعلن فع مستفعلن فع (متقارب مثمن اثلم)۲۰۰/۴۰
۲۱مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)۱۸۰/۳۶
۲۲مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)۱۵۰/۳۰
۲۳فاعلن مفاعیلن فاعلن مفاعیلن (مقتضب مثمن مطوی مقطوع)۱۳۰/۲۶
۲۴فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)۱۱۰/۲۲
۲۵مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)۹۰/۱۸

سینه از آتش دل، در غم جانانه بسوخت

آتشی بود در این خانه، که کاشانه بسوخت

تنم از واسطهٔ دوری دلبر بگداخت

جانم از آتشِ مهرِ رخِ جانانه بسوخت

سوز دل بین که ز بس آتش اشکم، دل شمع…

زلف آشفته و خِوی کرده و خندان لب و مست

پیرهن چاک و غزل خوان و صُراحی در دست

نرگسش عربده جوی و لبش افسوس کنان

نیم شب دوش به بالین من آمد بنشست

سر فرا گوش من آورد به آواز حزین

[…]

سیمین بهبهانی و وزن های عروضی تازه

سیمین بهبهانی

بر هم زدن اوزان کلاسیک و بیشتر از اختیار شاعری رفتن در شهرهای او مشهود است که مخالفین و موافقین زیادی دارد. برخی از منتقدین او اشعارش را تنها مناسب ترانه می‌دانند و برخی از تحسین کنندگان او نیز این کار را باعث شروع جریانی تازه در شعر‌ می‌دانند.

بحر طویل

بحر طویل نوعی شعر یا نثر موزون است که کل متن دارای وزن عروضی است و معمولا برای طنز یا هزل بکار می‌رود اما در مناظره نیز ممکن است به‌کار رود همچنین به ندرت برخی از خوانندگان رپ نیز از این نوع شعر موزون به کار می‌برند.

بحر طویلی از ابوالقاسم حالت با پرکاربرد ترین «افاعیل» این سبک یعنی «فعلاتن»

ابوالقاسم حالت

آن شنیدم که یکی مرد دهاتی هوس دیدن تهران سرش افتاد و پس از مدت بسیار مدیدی و تقلای شدیدی به کف آورد زر و سیمی و رو کرد به تهران خوش و خندان و غزل‌خوان ز سر شوق و شعف گرم تماشای عمارات شد و می‌کرد به هر کوی گذرها و به هر سوی نظرها و به تحسین و تعجب نگران گشته به هر کوچه و بازار و خیابان و دکانی.

در خیابان به بنائی که بسی مرتفع و عالی و زیبا و نکو بود و مجلل نظر افکند و شد از دیدن آن خرم و خرسند و بزد یک دو سه لبخند و جلو آمد و مشغول تماشا شد و یک مرتبه افتاد دو چشمش به آسانسور ولی البته نبود آدم دل ساده که آن چیست؟ برای چه شده ساخته یا بهر چه کار است؟ فقط کرد بسویش نظر و چشم بدان دوخت زمانی.

ناگهان دید زنی پیر جلو آمد و آورد بر آن دکمه پهلوی آسانسور به سر انگشت فشاری و به یکباره چراغی بدرخشید و دری وا شد و پیدا شد از آن پشت اتاقی و زن پیر و زبون داخل آن گشت و درش نیز فروبست. دهاتی که همان‌طور به آن صحنه جالب نگران بود ز نو دید دگر باره همان در به همان جای زهم وا شد و این مرتبه یک خانم زیبا و پری چهره برون آمد از آن. مردک بیچاره به یکباره گرفتار تعجب شد و حیرت چو به رخسار زن تازه جوان خیره شد و دید که در چهره‌اش از پیری و زشتی ابداً نیست نشانی.

توضیح بیشتر درباره تشخیص وزن:

وزن شعر مربوط به آن چیزی است که تلفظ می‌کنیم و به گوشمان آهنگین به نظر می‌رسد. در زبان فارسی، مانند اغلب زبان‌های دنیا، نگارش و تلفظ یکسان نیست. بنابراین، برای شناخت وزن شعر فارسی باید سراغ واحدهای آوایی زبان برویم.

«هجا» یا «بخش» یا «سیلاب» کوچک‌ترین واحد تشکیل‌دهنده گفتار است که با هر ضربه هوای ریه ادا می‌شود و شامل صامِت (همخوان) و مُصَوِّت (واکه) است. هجاها می‌توانند آهنگ یک زبان، قواعد شعری، الگوهای تأکید و… آن را دگرگون سازند.

بیت زیر را در نظر بگیرید. می‌خواهیم آن را هجابندی یا تقطیع هجایی کنیم (همان بخش کردن دوران مدرسه).

در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم

ابتدا چند بار آن را مرور می‌کنیم تا به شکل صحیح خوانش با توجه به معنی‌ برسیم. این بیت را به صورتی که با زبان می‌خوانیم، می‌نویسیم. همان خط عروضی که گفتیم:

دَران نَفَس کِ بِمیرَم دَرارِزویِ تُ باشَم
بِدانُ مید دَهَم جان کِ خاکِ کویِ تُ باشَم

خط عروضی با جدا کردن هجاها یا همان تقطیع هجایی به صورت زیر است:

دَ ران نَ فَس کِ بِ می رَم  دَ را رِ زو یِ تُ با شم

بِ دا  نُ مید دَ هَم جان کِ  خا کِ کو یِ تُ با شَم

اگر به هجاهای بیت بالا دقت کنید، می‌بینید که بعضی از آن‌ها سه حرف، برخی دو حرف و برخی دیگر یک حرف دارند. در ساده‌ترین تقسیم‌بندی، هجاهای یک‌حرفی را «هجای کوتاه» و هجاهای دوحرفی را «هجای بلند» می‌نامیم. هجای کوتاه را با علامت U و هجای بلند را با — نشان می‌دهیم. البته یک هجای دیگر به نام «هجای کشیده» نیز داریم. در عمل، آنچه از هجای کشیده حس می‌کنیم، معادل یک هجای بلند و یک هجای کوتاه است و به همین دلیل آن را با — U نمایش می‌دهیم.

البته دقت کنید که هجای کشیده دقیقاً معادل یک هجای بلند و کوتاه نیست و به دلیل اختلاف اندکی که با آن دارد، گوش هر دو را یکی می‌پندارد. اما نمی‌خواهیم با استثنائات خللی در روند کار ایجاد کنیم و هر جا هجای کشیده دیدیم، از — U استفاده می‌کنیم. در ادامه، با صورت دقیق‌تر و منسجم‌تر با دسته بندی هجاها آشنا می‌شویم.

هر هجا از صامت و مصوت تشکیل شده است. صامت حرف بدون حرکت مانند ن، ر، م و… است. مصوت نیز حرکتی است که به صامت می‌دهیم و خود به دو نوع کوتاه و بلند تقسیم می‌شود. مصوت‌های کوتاه همان فتحه، کسره و ضمه (ــَـ و ــِـ و ــُـ) هستند. مصوت‌های بلند نیز به صورت «آ»، «ای» و «او» تلفظ می‌شوند.

شعر سپید

شعر سپید، وزن (یا دست کم، وزن عروضی) ندارد؛ اما (با ترفندهایی مثل تکرار و استفاده از آهنگ درونی و…) به نوعی از موسیقی شعر، دست یافته است. این نوع نگاه به وزن شعر سپید در میان پیروان و طرفداران آن و در میان بسیاری از ناقدان، به قدری رایج است که تقریبا نیازی به ذکر شاهد نیست.

اولین بار شاملو از این سبک شعری استفاده کرد. با این‌که نمی‌توان این شعر را دارای وزن عروضی دانست اما با خواندن این نوع شعر متوجه می‌شویم شاعر از وزن عروضی آگاه بوده و هاله ای از وزن عروضی در آن مشاهده می‌شود

اشعاری از شاملو

یه شبِ مهتاب؛ ماه میاد توو خواب… منو می بره؛ کوچه به کوچه
باغِ انگوری؛ باغِ آلوچه… دره به دره؛ صحرا به صحرا
اون جا که شبا؛ پشتِ بیشه ها یه پری میاد؛ ترسون وُ لرزون
پاشوُ میذاره؛ توو آبِ چشمه شونه می‌کنه؛ مویِ پریشون
یه شبِ مهتاب؛ ماه میاد توو خواب منو می بره؛ تهِ اون درّه
اون جا که شبا؛ یکّه وُ تنها تک درختِ بید؛ شاد وُ پُر امید
می کنه به ناز؛ دستشوُ دراز که یه ستاره؛ بچکه مثِ یه چیکه بارون
به جای میوه‌ اش؛ نوکِ یه شاخه‌ اش، بشه آویزون

در این شعر مشاهده می‌شود که از تاکید و «استرس» اشعار انگلیسی و فرانسوی استفاده شده است و می‌توان آن را آهنگین خواند و به چیزی شبیه به «مستفعلن فع» دست یافت.


شعری با قالب نیمایی از شاملو

گر بدین‌سان زیست باید پست

من چه بی‌شرمم اگر فانوسِ عمرم را به رسوایی نیاویزم

بر بلندِ کاجِ خشکِ کوچه‌ی بن‌بست.

گر بدین‌سان زیست باید پاک

من چه ناپاکم اگر ننشانم از ایمانِ خود، چون کوه

یادگاری جاودانه، بر ترازِ بی‌بقایِ خاک

برای جمع بندی، آن‌چیزی که شعر حافظ، سعدی، مولانا، نظامی گنجوی و هزاران شاعر دیگر را متمایز از شعرای ملل دیگر می‌سازد علاوه بر ذوق شاعری، تشبیهات و استعاره، ایهام و قافیه وزن عروضی است. وزن عروضی است که لحن سخن سعدی را شیرین و فردوسی را قرص و محکم می‌سازد. در شعر عربی نیز به صورت محدود از عروض استفاده می‌شود اما قواعد و کاریرد ان بسیار متفاوت است

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا