بدون هیدگر، هرگز!
محمد زارع شیرین کندی در یادداشتی ارسالی به انصاف نیوز با عنوان «بدون هیدگر، هرگز!» به مناسبت سالروز درگذشت این فیلسوف آلمانی نوشت:
هیدگر پرسش بزرگ دوره جدید (پرسش از وجود) و بخش عمدهای از سایر پرسشهای مهم زمانه را به صورت بسیار باریک بینانه و موشکافانه طرح کرد. او بیشتر مسائل فکری و معضلات فلسفی و گرههای فرهنگی – اجتماعی قرن بیستم را به دقت اندیشید و خوشبختانه اندیشههایش را در قالب نوشتار و گفتار در آورد و برای دیگران و آیندگان به یادگار گذاشت.
او در سده بیستم، علم جدید و تکنیک و بوروکراسی و اومانیسم و نیهیلیسم و علوم انسانی و مدیریت علمی و جنگهای جهانی و سلاحهای اتمی و شیمیایی و غیره را با تمام وجودش دریافت و تجربه کرد، جلوِ هر کدام علامت پرسشی گذاشت، از چیستی و ماهیتِ انسان جدید و غرب و مدرنیته و عقل و سیاست و ایدئولوژی پرسید، ژرفترین اندیشهها را به قلم و زبان آورد و خیل عظیمی از مخاطبان و مستمعان و خوانندگان مشتاق را مسحور و مفتون نوآوریهای فلسفیاش کرد.
با این اوصاف، فلسفهی پس از هیدگر هرگز نمیتواند او را نادیده بگیرد و اگر این کار را بکند مجبور است بخش مهمی از ابتکارات و ابداعات فلسفی او را صرفا تکرار کند و احیاناً در جامه مبدلی تحت اسم خود درآورد.
فلسفه پس از هیدگر نمیتواند بدون هیدگر بیندیشد زیرا محکوم است که تکلیف خویش را با تفکرات او روشن و مشخص کند دقیقاً همان گونه که او خود تکلیفش را با بیشتر فیلسوفان پیش از خود، از یونانیانِ پیش از سقراط و افلاطون و ارسطو گرفته تا دکارت و کانت و هگل و نیچه و معاصرانش نظیر هوسرل و هارتمان و کاسیررو زیمل و شلر، روشن کرده بود. سخن تازه هیدگر (“وجود و زمان”) از دل مواجهه او با فیلسوفان باستان و متفکران جدید و همعصر او در مغرب زمین و در پیِ گفتگوی او با آنان پیدا شده و شکل و قوام یافته است. فلسفهی پس از هیدگر نمیتواند به نحو منتزع و مجزا از درگیریهای انضمامی و واقعی فلسفههای قرن بیستم در عالم توهم خویش از صفر شروع کند و درباره مسائل معاصر بشر چنان بیندیشد که گویی تفکر معاصر فاقد هر گونه پیشینه و عقبه و زمینهای تاریخی بوده است. هر فیلسوف بزرگی آیندگان و اصحاب اندیشه بعد از خود را به توجه به خویش و مواجهه با فلسفه خویش فرا میخواند و هیدگر چنین فیلسوفی است.
برای نمونه در نظر بگیرید که امروز کسی درباره غرب و مدرنیته و اومانیسم فلسفه بورزد و بر آن باشد که میتواند تمام موضوع را مستقلاً و آزادانه در ساحت معقول ثانی در اندیشه درآورد، بسنجد و بررسد، حق مطلب را در باب هر کدام از موضوعات تمام و کمال اداء کند و نیازی به رجوع به متون هیدگر نبیند، هر رأی و نظری عرضه کند بی عمق و عقیم خواهد بود زیرا هیدگر دستکم جنبه یا جوانبی از موضوعات مذکور را تا اعماق و ریشههایش کاویده و گفتار (دیسکورس) تازهای آفریده است.
پس اگر مدعی بخواهد همان را بگوید تکرار مکررات خواهد بود و اگر آن را بپوشاند برنهادهاش عاری از نقص و عیب اساسی نخواهد بود. زیرا تنها در صورتی یک نظر یا فکر میتواند در جامعه فلسفی جدی گرفته شود که صاحب آن موضعِ ایجابی یا سلبی یا نقدی خویش را در قبال پیشینیانی که مبدعان و آغازگران آن ایده یا اندیشه به شمار میآیند، عیان کرده باشد.
او هر موضعی گرفته باشد (چه سلبی، چه اثباتی و چه انتقادی) در واقع، با اسلاف خویش وارد گفتگو (دیالوگ) شده است و نفس همین دیالوگ و دیالکتیک میتواند فلسفه ورزی محسوب گردد. در اثنای همین تفسیرها و گفتگوها، امکان جهش فکری نو یا بارقه کشف و تجربه و انتفاحی تازه وجود دارد. هر ایده و تز اصیلی در عالم فکر و فلسفه از درون گفتگو با گذشتگان و معاصران و سپس گفتگو با خویشتن امکانپذیر است.
امروزه شوخی است اگر کسی مسائل سترگ و دردها و دغدغههای جانفرسای زمانه ما را، بدون رجوع به آثار و افکار هیدگر، رفع و رجوع یا درمان و مداوا کند. البته محققان و متفکران غربی به این امر به خوبی متفطن و نیک آگاهاند و از همین رو بی گدار به آب نمیزنند. آنان از هر مشرب و نحله فلسفی برخاسته باشند از کنار فیلسوفان بزرگ و اندیشههای دورانساز بی اعتناء عبور نمیکنند و به همین سبب کمتر دچار گزافه گویی و مهمل بافی و ژاژخایی و یاوه سرایی و جفنگ نویسی از نوع جهان سومی، و خاصه نوع ایرانیاش، میشوند.
هیدگر در آن جایی ایستاده است که هر کس بخواهد دوردستهایی را ببیند که او ندیده است باید بر روی شانههای غولی چون او گام بگذارد وگرنه کار چندان راحت و آسان نیست. در روزگار تکنیک و الکترونیک و اینترنت، هر کسی که بخواهد بعد از هیدگر فلسفه بورزد یا فکر کند و پرسش و سخنی تازه در میان آورد به ناگزیر گذرش به او خواهد افتاد چه در اثنای کار، چه در پایان آن.
طرح مسئله سوبژکتیویسم و نیهیلیسم و عمق و غنا بخشیدن به بحث در باب آن، بدون توجه به گفتههای هیدگر و تمرکز بر آنها، به بیراهههایی خواهد انجامید که صرفاً در پستوی تاریک ذهن جماعت ایرانی پرمدعای بیگانه با / از فلسفه میتوان سراغشان را گرفت. هیدگرِ متِفکر و فیلسوف را نمیتوان ندید اگر کسی در حقیقت متعاطی مُصر و سمج و تشنه فلسفه باشد.
در طول تاریخ فلسفه، نه افلاطون که نوِیسنده کتاب ” قوانین” و صاحب نظریه ” فیلسوف- پادشاه” است نادیده گرفته شده است، نه ارسطو که رسم زشت و ضدانسانی ” بردگی ” را تأیید میکرد و نه هگل که نظریه پردازجدید ” دولت” و ” فیلسوف رسمی دولت پروس ” خوانده شده است.
تفکرات هیدگر نیز، برغم همه خطاهای سیاسی نابخشودنی او، زنده و پرنشاط و ماندگارند و همواره محل توجه و رجوع اهل فلسفه. حتی هابرماس که در جوانی مقالهای در انتقاد از هیدگر نوشت، عنوانش راگذاشت: “با هیدگر، بر هیدگر”.
انتهای پیام