کسوت انسانیت دعایی؛ فراتر از لباس روحانیت
محمدصالح نقرهکار، حقوقدان، در یادداشتی به مناسبت درگذشت سیدمحمود دعایی، که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است، نوشت:
شمیم بوی خوش انسانیت از نفسی میطراود که ملکات انسانی را در گوهر وجودی خود پرورانده باشد. بهقول مولانا
“جسمها چون کوزههای بسته سر / تا که در هر کوزه چه بود، آن نگر”
از آن نفسهای خوش عطر زمانه ما مرحوم حاج آقا دعایی بود. او به خاطر رسانهای بودنش شاخص نبود. لباس روحانیت او را هم خیلیهای دیگر به تن دارند. جایگاه کنشگری سیاسی و یار دیرین امام بودن هم این روزها مزیت و منزلتی برنمیانگیزاند. اما آنچه او را متمایز میکرد سلوک انسانی فروتنانه و صفای مخالطت او در عین غریبنوازی بود.
آن روزها که خشم و کین عریان چهرههای دژم شده یاران انقلاب علیه هم سکه رایج شده بود او انسانی رفتار میکرد و ملی مذهبی و حزب اللهی دو آتشه و غیره برای او معیار تمایز و تبعیض نبود. روزهای سخت و پر محنت سال 88 بسیاری از خانوادههای آسیب دیده و زندانی را نزد او میفرستادیم و با آغوش پدرانه و پر مهر، علیرغم جو غلاظ و شداد امنیتی آن روزها پذیرای گرفتاران بود و از هر گونه تماس و اقدام و پیگیری و رو انداختن و راه گشودن مضایقه نداشت. بیشتر او را در ختمها و مراسم تکریم بزرگان دیده بودم و چند باری در روزنامه و منزل نزدیکان.
اصرار بر توجه به محرومان و توجه به نادیدهگشدگان داشت. در روزهایی که محتمل بود تماس و ارتباط با برخی بزرگان مغضوب هزینه سنگین داشته باشد و جایگاه حکومتی او را متزلزل سازد برای انسانیت و مهرورزی تحفظ نمیکرد. پای ثابت مراسم شهید عاشورای سال 88 خانواده موسوی بود و ابایی نداشت که در هر دیداری بگوید «اول آموزگار رسانهای من مهندس موسوی بوده»
در سختترین روزها از صفا و مهر ورزیدن دریغ نداشت. هر گاه مصیبتی بر آشنایی که کمترین ارتباطی با وی داشت رخ میداد او پای ثابت ختمها بود و ابراز لطف را کاستی تشخص نمیدانست. منشی و حاجب دفتری نداشت و روی گشاده خودی و غیر خودی نمیشناخت.
وقتی جامعه از بزرگی اینچنین محروم میشود سخت نگران میشوم که چقدر ما به بزرگیهای او نیازمندیم. درسی که تلمذ در محضر روح بلند او دارد اینکه مدارا و مودت برای تکریم انسانیت و آرمانهای بلند انسانی راهبردی است که برای فردای بهتر ایران سخت بدان نیازمندیم. او با یک وسعت نظر کم نظیر، تعامل با کوچک و بزرگ داشت و برای انسانیت بهخاطر انسانیت و نه پسندهای زمانه، فی نفسه ارزش و اعتبار قائل بود. خصوصا اهل فرهنگ و خدمت را عمیقا تکریم می کرد و سادهزیستی او از پیکان کهنه و بی پیرایه که گاه مورد شوخی و شماتت بود پیدا بود. اما نه برای ریا و رای. واقعا خود او چنین بی پیرایه بود. بیش و پیش از لباس روحانیت، کسوت انسانیت و فراتر از سیادت، کرامت و بزرگ منشی او زبانزد بود.
باری، هر نفسی ره نورد مرگیم و آنچه هست “ان اثارنا تدل علینا”؛ ای کاش آبرودار رهتوشهای به دیار بقا برویم و خوش نامی چون دعایی…
نیکی پیر مغان بین که چو ما بد مستان
هر چه بودست به چشم کرمش زیبا بود
از بتان آن طلب ار حسن شناسی ای دل
کاین کسی گفت که در علم نظر بینا بود
مطرب از درد محبت عملی می پرداخت
که حکیمان جهان را مژه خون پالا بود
انتهای پیام